جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


چگونه باید نوشتن داستان را آغاز کرد؟ساده بنویسید، همین!


چگونه باید نوشتن داستان را آغاز کرد؟ساده بنویسید، همین!
داستان را با فضایی صمیمی و کوچک آغاز کنید که فقط چند شخصیت اصلی را در بر بگیرد، اما با پیش رفتن داستان کاری کنید که کنشهای آنها، در دنیای پیرامونشان بسط پیدا کند و زندگی افراد بیشتر و بیشتری را تحت تأثیر قرار داده و تغییر دهد. اما نه یکباره، بلکه به تدریج و در طی حرکت داستان.
این اصل که باید داستان را با مسایل خصوصی و کوچک آغاز کرد و بعد آن را در حرکتی پیش رونده به دنیای پیرامون بسط داد، توضیح می دهد که چرا برخی از صاحبان حرف و مشاغل خاص، بیش از حد در نقش قهرمان داستانها ظاهر می شوند.
به همین دلیل است که ما دوست داریم درباره وکلا، پزشکان، جنگجویان، سیاستمداران و دانشمندان داستان بگوییم. یعنی کسانی که بواسطه موقعیت شغلی خود اگر در زندگی خصوصی دچار مشکلی شوند، نویسنده می تواند آن کنش را در جامعه بسط دهد.
اگر سوژه ای که شما مدنظر قرار داده اید به گونه ای است که نمی توانید مشکل را در عرض گسترش دهید، پس باید به عمق بروید. کنشها را به اعماق روابط خصوصی و زندگی درونی شخصیتها بکشانید. بهتر است با کشمکشی شخصی و یا درونی آغاز کنید که نیاز به حل و فصل داشته باشد، اما کم و بیش قابل حل به نظر برسد، آنگاه در حالی که داستان به پیش می رود، آن را به سمت لایه های زیرین و رازهای نهان، یعنی حقایق ناگفته، سوق دهید.
در این حالت شما می توانید برای گسترش عرضی داستان به نماد و کنایه روی آورید.
بار نمادین تصاویر و کلمات، داستان را از جزیی و شخصی به کلی و عام، و از موردی و نوعی به مثالی و کهن الگویی گسترش می دهد.
داستان خوبی که به زیبایی تعریف شود، زمینه را برای یک فیلم خوب فراهم می کند، اما داستان خوبی که به زیبایی تعریف شده و از نیروی مضاعف نماد پردازی بهره برده باشد به سطح تازه ای از بیانگری دست می یابد و در نتیجه ممکن است اثری بزرگ پدید آید.
نمادگرایی اصولاً از جذابیت و گیرایی خاصی برخوردار است. نمادها، همچون تصاویری که در رؤیا می بینیم به ناخودآگاه ما هجوم می آورند و ما را از درون تحت تأثیر قرار می دهند، به نحوی که حتی از وجودشان نیز با خبر نمی شویم.
اگر به تصاویر، با خام دستی، برچسب «نمادین» بزنیم، تأثیر آنها از بین می رود، اما اگر آنها بی سر وصدا، به تدریج و بی آنکه خود را به رخ بشکند، وارد داستان شوند، ما را عمیقاً و شدیداً تکان می دهند. پیشروی نمادین به این نحو صورت می گیرد که با کنشها، مکانها و نقشهایی آغاز کنید که فقط خودشان را باز می نمایانند.
اما در حالی که داستان پیش می رود، تصاویری را برگزینید که معنای بیشتر و بیشتری را درخود جمع می کنند تا اینکه در پایان شخصیتها، موقعیتها و حوادث بیانگر افکاری عام و جهانشمول شوند.
«کنایه» اما، زندگی را دوگانه می بیند و هستی متناقض ما را به بازی می گیرد، زیرا می داند که چه شکاف عظیمی میان آنچه به ظاهر می نماید و آنچه در واقع هست، وجود دارد. کنایه را مبنای پیشروی داستان قرار دهید.
کنایه ظریفترین جلوه و نماد لذت داستان است. آن احساس خوشایندی است که می گوید «آه، زندگی یقیناً این گونه است» کنایه لفظی را می توان در اختلاف میان کلمات و معنایشان یافت که منبع و مایه اصلی لطیفه هاست. اما در داستان، کنایه بین کنشها و نتایج بروز می کند.
بین ظواهر و واقعیت، یعنی جایی که منبع اصلی انرژی داستان یا به عبارتی منبع اصلی حقایق و عواطف نهفته است. قریحه کنایی نویسنده، موهبت بزرگی است.
کنایه باید حالتی غیر جدی و غیر رسمی داشته باشد. با نوعی نا آگاهی ظاهری از تأثیر آن وایمان به اینکه تماشاگر به آن پی خواهد برد. چون کنایه ذاتاً مبهم و گریز پاست، نمی توان آن را دقیقاً تعریف کرد و بهترین راه برای تشریح آن توسل به مثال است.
کلید دستیابی به پیشروی کنایی، اطمینان و دقت است.
قهرمان فکر می کند کاملاً می داند که چه باید بکند و نقشه دقیقی نیز برای انجام آن دارد. او فکر می کند که زندگی یعنی «صادقانه حرف زدن» اما درست همین جا زندگی پس گردنی محکمی به او می زند به این معنا که امروز نه، امروز زندگی یعنی «فریب و پول» ...
رضا خسرو زاد
منبع : روزنامه قدس