یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

به دنبال مفری از فردگرایی


به دنبال مفری از فردگرایی
براساس حرف فری و رنات، تنها راه نجات از فردگرایی مدرن، تعریف نوعی «انسان‌گرایی مدرن» است که «تاریخ‌گرایانه» یا «ماورایی» نباشد و این همان فلسفه سوژه‌‌محوری است که قضاوت‌های سیاسی و اخلاقی جهانی را بدون توسل به سنت، مذهب یا طبیعت بشر ممکن می‌سازد. با این‌حال، منظور آنها از «سوژه» در نوشته‌های‌شان معمولا نامفهوم است. اما هنوز واضح است که آنچه آنها در تئوری «فردیت» دنبال می‌کنند، ارائه دفاع تازه‌ای از معیار‌های عقلی جهانی در سیاست، اخلاق و به‌خصوص دفاع از حقوق بشر است. شیوه سومی که در تئوری سیاسی در فرانسه امروز دنبال می‌شود، هنوز می‌کوشد تاملات عمیقی در باب جوامع لیبرال مدرن ارائه کند. این شیوه گونه‌ای از تاریخ‌گرایی است ولی با این وجود، نمی‌توان آن را در یک خط منفرد و به‌عنوان ادامه نسل هگل و مارکس یا هایدگر و نیچه قرار داد. در عوض، باید ریشه‌های آن را در انسان‌شناسی تاریخی فرانسوی جست‌وجو کرد. برخلاف سنت لیبرال آنگلو-آمریکایی که از قرن ۱۸ به بعد با علم اقتصاد همراه شده است، اندیشه‌های سیاسی فرانسوی چه‌بسا هنگامی‌که به‌دنبال تئوری‌هایی برای رفتار انسانی است، به انسان‌شناسی رجوع کرده است. بسیاری دلایل خاص مربوط به فرانسه در این امر دخیل بوده‌اند که مهم‌ترین آنها می‌تواند، دشواری توضیح تجربه مذهبی پس از انقلاب باشد. مطالعه علمی رشد مذهبی، در کارهای امیل دورکیم و مارسل موس در قرن ۱۹ و در تئوری‌های مذهبی آگوست کنت، سنت سیمون و حتی ژوزف دو‌مستر آغاز گشت. از آن زمان، فلسفه سیاسی فرانسه هرگاه به‌دنبال بحث مستقیم در مورد مذهب بوده، با«انسان‌شناسی مذهبی» پیوند خورده است.
یک انسان‌شناس که بیش از دیگران بر نسل آخر متفکران سیاسی فرانسوی تاثیرگذاشته‌، لوئیس دومونت است؛ شخصیتی که در خارج از فرانسه و بیرون از حلقه‌های حرفه‌ای کمتر شناخته شده است. دومونت به این دلیل در فرانسه مورد توجه واقع شده که پیش‌فرض‌های مارکسیسم و هگلیسم را کنار گذاشت؛ دو مکتبی که انسان‌شناسی تاریخی را تغییر داده و به‌جای آن به مشکل فردگرایی مدرن توجه کردند که ابتدائا توسط دوتوکویل بسط داده شده بود. او مطالعات خود را از طبقات مختلف مردم در هند آغاز کرد. اما حتی اولین کتاب او در این مورد، «طبقات انسانی»(۱۹۶۶)، با تامل در مورد دوتوکویل آغاز می‌شود و تصریح می‌کند که هدف او فهمیدن طبیعت زندگی مدرن است. کار دومونت بر تمایزگذاشتن میان این جوامع تکیه دارد: جوامع «کل‌گرا» که ایدئولوژی آنها «سلسله‌مراتب» و جوامع «فردگرا» که ایدئولوژی‌شان بر پایه برابری‌ است. با وجود اینکه تمام جوامع از افراد تشکیل می‌شوند اما جوامع کل‌نگر بر اساس اصولی بنیان‌گذاری شده‌اند که فرد را به‌عنوان منبع غایی ارزش در نظر نمی‌گیرند. سلسله‌مراتب بیش از یک سیستم قدرت سیاسی یا اقتصادی، یک ایدئولوژی اخلاقی است که در آن خواسته‌های اجتماع بالاتر از مطالبات فردی قرار می‌گیرند. نوشته‌های اولیه دومونت سیستم طبقات مختلف مردم هند را با توجه به خصلت سلسله‌مراتبی‌اش شرح می‌دهد و تلاش دارد بیگانگی با جامعه هرمی را زدوده و آن را در مقابل پیش‌فرض‌های فردگرایانه ما قرار دهد.
از آن زمان، کار دومونت منحصرا روی پیشرفت اروپای مدرن، همان چیزی که او ایدئولوژی اروپای مدرن می‌نامد، متمرکز شد و اخیرا هم مطالعاتی روی قالب‌های ملی مختلف این ایدئولوژی داشته است. با فرض اینکه سلسله‌مراتب جوامع رشد‌نیافته معاصر با جامعه در حال رشد وقت اروپا قابل قیاس باشد(البته در مقایسه‌ای بحث‌برانگیز)، او یک تئوری قابل ‌توجه از پیشرفت دنیای مدرن، جدای از روح فرد‌گرایی، را رقم زد. دومونت معتقد بود که فردگرایی در اوایل دوران مسیحیت به‌وجود آمده و ایدئولوژی مساوات و آزادی که ارزش‌های سلسله‌مراتبی کهن را به مبارزه می‌طلبید، همراه با آن رشد کرده است. تاریخچه اروپایی از زمان حضور مسیحیت تا بعد از انقلاب فرانسه، در اصل با تنش بین این دو ایدئولوژی همراه بوده؛ تقلایی که در آخر به وضعیت مدرن و جدایی چشم‌گیر روابط اقتصادی از ابعاد سیاسی و مذهبی منجر شد. دومونت از این تاریخچه تجلیل نمی‌کند؛ بلکه برعکس، عقیده دارد که ایدئولوژی فردگرا، طبیعت کل‌نگرانه تمام جوامع را رد می‌کند: نژادپرستی امروزی، ضدسامی‌گری، توتالیتاریسم، همه اینها باید به‌عنوان واکنش‌هایی به آن ایدئولوژی استقلال فردی درک شوند که از درک حق تقدم مطالبات اجتماعی نسبت به فرد سر باز می‌زند.
مانند نظرات دوتوکویل راجع به آمریکا و فرانسه پس از انقلاب، نوشته‌های انسان‌شناسانه دومونت، که فلسفه‌ تاریخ ناقصی را به وجود آورد؛ تاریخ به‌عنوان یک جسم تلقی می‌شود، به‌عنوان جریانی مستمر از تجربه انسانی که در موقعیت‌های معین تغییر مسیر می‌دهد، از آن موقعیت‌ها، یک برهان استنتاج و در بعدی این صدق می‌کند. برای دومونت، مانند توکوویل، پدیدآمدن مسیحیت و انقلاب فرانسه، موقعیت‌های مهم هستند. از زمان انقلاب، بشریت نیز مدرن شد، زندگی در دوره‌ای که با دوره‌های دیگر بی‌شباهت بود. ما از بند قدرت یک ایده خاص (سلسله‌مراتب)، رها شده بودیم، تنها برای اینکه به مقصود دوم خود (برابری) برسیم. این ایده‌ها، همان ایدئولوژی‌ها هستند، اگرچه در رده فلسفه‌های استدلالی، از مقوله فلسفه‌های تحلیل‌شده از سوی اشخاصی چون مننت، فری و رنات قرار نمی‌گیرند، در ساختارهای اجتماعی وارد می‌شوند و یکی پس از ‌دیگری آگاهی‌های انسانی را شکل می‌دهند. تناقض و تضاد در جامعه را می‌توان با مطالعه درباره ایدئولوژی مسلط بر آن درک کرد. مواجه‌شدن با تصویر جامعه دموکراتیک مدرن که با فردگرایی احاطه شده است، دوتوکوویل را به آینده‌نگری تاریخی و مننت، فری و رنات را به امکان فلسفه‌های فراتاریخی متوسل می‌کند. اما دومونت این قبیل تسلی‌ها را پیشنهاد نمی‌کند.
به‌طور حتم جاه‌طلبانه‌ترین تلاش برای ترکیب‌کردن این بینش‌های انسان‌شناختی در مسیر سلسله‌مراتبی کهن و فردگرایی مدرن، برای یک فلسفه تاریخ قوی‌تر، «رهایی از طلسم جهان»(۱۹۸۵) نوشته مایکل گوچت است. موضوع کتاب، آن را همچون تاریخچه سیاسی مذهب معرفی می‌کند. در واقع این کتاب یک تاریخچه تئوریک از سیاست‌هایی است که پیشرفت ملت را به‌عنوان نتیجه تغییرات در آگاهی‌های مذهبی تلقی می‌کند، یا همان چیزی‌که گوچت جهش‌‌های تکان‌دهنده می‌نامد. طبق نظر گوچت، انسان اولیه، دنیای خود را با قراردادن منبع آن خارج از وجودش و درون خدایان غیرقابل تغییر، کسی‌که بشریت همه‌چیز خود را از آن داشت، اداره می‌کرد.
سابقا شرایط جوامع بدوی اینگونه بوده و برای قبایل باقی‌مانده از آن زمان نیز بر همین سیاق پیش رفته است. اما چندین‌قرن پیش، وقفه تاریخی عظیمی با گسترش ادیان بزرگ دنیا شروع شد که خدایان خود را نامتغیر و دست‌نیافتنی معرفی می‌کردند. در آن زمان بشریت برای اولین‌بار تمرین برای در دست‌گرفتن کنترل دنیای اطراف خود را آغاز کرد. یک‌مرتبه خدایان از منزل زمینی خود رانده شدند، ملت آنقدر رشد کرده بود که بتواند جای آنها را اشغال کند. به‌عبارت دیگر، مذاهب و شرایط جدیدی جدا از «برتری درونی»، پدیدار شده بودند؛ برخلاف جوامع بدوی که هیچ‌یک را نداشتند. طبق نظر گوچت، نکته اصلی و مهم برای فهم تاریخ مدرن، درک این نکته است که چگونه بشریت تلاش می‌کرد تا با رهاکردن خود از هرگونه معانی ظاهری یا مفاهیم دینی، به درکی از سیاست برسد.
مارک لی‌لا
ترجمه: بهار خسور
کیانا حسینی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید