جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

من همین نیستم که هستم


من همین نیستم که هستم
انسان برای انجام یا ترک کاری دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد و بنا بر این گفته حکیمانه که «عاقبت جوینده یابنده بود» فرد می‌تواند برای هر یک از کارهای درست و یا نادرست خود توجیهی بیابد. یکی دو عبارت آشنا وجود دارد که معمولاً در زمان روبه‌رو شدن با یک نقد جدی به عنوان آخرین و مهم‌ترین دستاویز ما مورد استفاده قرار می‌گیرند. یکی از آنها این است که به طرف مقابل می‌گوییم «من همینم که هستم» و عبارت دوم که قدری فروتنانه‌تر ومودبانه‌تر می‌تواند تلقی شود، این است که بگوییم فلان صفت یا خطا برآمده از ذات و سرشت من است و قادر به تغییر آن نیستم درنتیجه مجبوریم با آن بسازیم وبسوزیم.
داستان ذاتی بودن و قرار داشتن چیزی در سرشت انسان یا هر پدیده دیگر داستانی است که ریشه‌های آن را در اعماق تاریخ تفکر باید جست‌و‌جو کرد و از یک گفته ساده عامیانه به مراتب جدی‌تر است. چنانکه می‌دانیم ارسطو، فیلسوف بلندآوازه یونانی و کسی که او را باید یکی از موثرترین چهره‌های تاریخ بشر به حساب آورد، از پرورندگان و مروجان این نظریه بود که برای شناخت هر چیزی باید ذاتیات آن را شناخت و این عناصر ذاتی و درونی اموری هستند که هنگام ارائه تعریفی دقیق، جامع و منطقی از پدیده‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرند.
دانایان بر این باورند که علم‌شناسی ارسطو بر این نکته استوار است که باید آن را گونه‌ای ذات‌گرایی شمرد. بعد‌ها رقیبان فراوانی پای در عرصه معرفت گذاشتند که این روش و نگرش ارسطو را نپسندیدند و نظریه‌های دیگری را جایگزین آن کردند. قصد من در اینجا به هیچ‌روی بیان اندیشه‌های ارسطو نیست، بلکه هدف بررسی عبارات و توجیهات ذات‌گرایانه‌ای است که ما مردم، آگاهانه یا ناآگاهانه، مورد استفاده قرار می‌دهیم و کار خود را به‌پیش می‌بریم و طوری رفتار می‌کنیم که گویی همه چیز درست و معقول است و همگان هم از این راه و رسم ما راضی هستند و قانع شده‌اند. این سخن زمانی به کار می‌رود و این به ظاهر استدلال هنگامی کارایی دارد که ما تغییرپذیری انسان و قدرت شگفت‌انگیز آموزش را نادیده بگیریم. خوانندگان ارجمند بی‌تردید گاه و بی‌گاه از اخبار می‌بینند و می‌شنوند که فلان حیوان براثر آموزش مربی خود اعداد و حروف را، برای مثال، تشخیص می‌دهد؛ از بازیگری‌ها و شیطنت‌های هوشمندانه دلفین‌ها در می‌گذرم که داستانی قدیمی است. وقتی حیوانی که از دید ما انسان‌ها که اشرف مخلوقات هستیم و همه چیز را به خدمت خود درمی‌آوریم، بتواند به این مرحله برسد، وضع ما آدمیان معلوم است.
اگر بخواهیم روشن و بی‌پرده و به دور از تعارف‌های معمول با هم صحبت کنیم باید بگویم بسیاری از ما شیوه‌های درست زیستن را نمی‌دانیم. اثبات این گفته دشوار نیست و فقط کمی حوصله و انصاف می‌خواهد. کمی به آداب غذاخوردن، پخت غذا و خلاصه هر آنچه که به این مقوله مهم و حیاتی مربوط می‌شود، دقت کنیم.
در کنار این توجه، آمار سکته و چاقی‌های گوناگون را نیز پیش چشم بیاوریم. از این دو به آسانی می‌توان نتیجه گرفت که ما تا چه اندازه درباره یکی از اساسی‌ترین و پرتکرارترین کارهای زندگی خود کم می‌دانیم. از غذای تن می‌گذرم و به خوراک روح و اندیشه می‌پردازم. کم نیستند افرادی که سخت به مطالعه علاقه دارند ولی نمی‌دانند این کار را چگونه باید انجام بدهند. بسیاری از پدران و مادران، نمی‌دانند برای فرزند خود در مقاطع سنی مختلف چه کتاب یا اسباب‌بازی را باید فراهم کنند تا برای ایجاد و پرورش خلاقیت او مفید باشد.
برعکس، وقتی که در فروشگاه ویژه کودکان وارد می‌شویم، آب و رنگ کالا و قیمت آن بیش از هر چیز دیگری برای والدین موضوعیت دارد. درحالیکه امروز تهیه کتاب، اسباب‌بازی و یا هر چیز دیگری برای کودک و نوجوان نهایت دقت را می‌طلبد و در این کار باید از مشاورانی خردمند یاری گرفت. تاثیر حضور یا عدم حضور این دقت و ظرافت‌ها را در تربیت به روشنی می‌توان دید. شاید خود ما بارها از سر حسرت گفته‌ایم که اگر این استعداد من در کودکی پرورش می‌یافت چه‌ها می‌شد؟ هر قدر که به امر جدی‌تر و کلان‌تر نزدیک‌تر می‌شویم ضرورت این کار، بیشتر خودنمایی می‌کند. آموزش، در واقع افراد را نسبت به درستی و ضرورت کار یا تصمیمی قانع می‌کند.
در آن صورت است که اگر هم مشکلی بر سر راه باشد، آسان‌تر می‌توان آن را تحمل کرد. برای نمونه، ما از تاثیر دارویی خاص و لزوم به کارگیری آن برای سلامت خود خبر داریم، ضمن اینکه از تلخی و دردی که استفاده از آن ممکن است به همراه داشته باشد، آگاهیم اما به آن تسلیم می‌شویم. امروزه علوم مختلفی که هر یک انسان را از منظری خاص مورد مطالعه قرار می‌دهند به ما یاد داده‌اند که ظرفیت و استعداد انسان را برای یادگیری و ایجاد تغییر در درون و بیرون جدی بگیریم.
آموزش بیشتر ساحت‌های فردی و اجتماعی انسان را می‌تواند دربرگیرد. نمونه‌ای درس‌آموز را به خاطر دارم که بیان آن برای خواننده شاید خالی از لطف و فایده نباشد. همسالان من برنامه دیدنی‌ها را با اجرای جناب مقامی، صاحب یکی از آشنا‌ترین و ماندگارترین صداهای این سرزمین، به خاطر دارند.
فراموش نمی‌کنم در یکی ازقسمت‌های آن برنامه به عنوان صحنه‌ای دیدنی و اتفاقی نادر پلیس وظیفه‌شناسی را نشان داد که با جدیت واصرار خودروها را هنگام قرمز شدن چراغ پشت خط عابر پیاده نگه می‌دارد. از آن رویداد نادر سال‌ها می‌گذرد و به دلایل مختلف یاد گرفته‌ایم که اجمالاً قوانین راهنمایی و رانندگی چیز بدی نیستند و رعایت آنها می‌تواند برای رفاه و سلامت ما مفید باشد. در عرصه اجتماع، اقتصاد و سیاست هم به همین آموزش‌ها نیاز داریم.
در جهان امروز اهمیت آموزش و تربیت و نیز تاثیر آن در زندگی آنقدر آشکار است که این نوشته به بازگویی بدیهیات بیشتر شباهت دارد. اما ترجیح می‌دهم چنانکه با نکته‌ای از ارسطو آغاز کردم با نکته‌ای از او نیز این مطلب را به پایان برسانم. او می‌گوید بدیهیات را اثبات نمی‌کنند، ولی گاهی لازم است آنها را یادآوری کنیم. این نوشته هم محض یادآوری بود.
محمد راهی
منبع : روزنامه شرق