یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ضرورت بازشناسی اندیشه فوکو در رویکردی اخلاقی


ضرورت بازشناسی اندیشه فوکو در رویکردی اخلاقی
تاکنون مقالات و کتب متعددی از میشل فوکو اندیشمند فرانسوی به رشته تحریر درآمده است که ذکر مجدد آن هدف نوشتن این مقاله نیست. در این نوشتار سعی بر آن است که با توجه به جامعیت دیدگاه او چگونگی شکل گیری شخصیت انسان را در رویکردی اخلاقی بررسی کنیم. تحلیل فوکو در این خصوص نه فقط از دیدگاه روانشناختی بلکه با توجه به تاثیراتی است که نظام های اجتماعی بر انسان ها باقی می گذارند تا محدوده امور مجاز «حقیقت» را روشن سازند و با به کارگیری قدرت، افراد را ملزم سازند از این امور تبعیت کنند. اعمال قدرت از نظر فوکو در تعبیر فلسفی و به تبع آن در نظام های اجتماعی هم غیرقابل اجتناب است و هم لزوماً منفی نیست. به عنوان مثال او بیان می دارد چگونه در دوران مدرن دولت ها با به کارگیری هنر عقلانیت خود، انسان ها را به سوژه هایی مطیع و منضبط تبدیل کرده و به این ترتیب از نقش سودمند آنها در چرخه فعالیت های اقتصادی و اجتماعی بهره برده اند. ( تبارشناسی) و آنجا که این اعمال قدرت توسط خود فرد بر خود صورت گیرد رویکرد اخلاقی فوکو شکل می گیرد. توجه به بحث اخلاق در نگاه فوکو به لحاظ معنی متفاوت آن با سایر رویه ها می تواند سودمند بوده و به ما مدد رساند دریچه یی متفاوت به این موضوع بگشاییم.
اساسی ترین انگیزه تدوین این مقاله چنان که در مقدمه اشاره شد طرح رویکرد اخلاقی فوکو است که در واقع شیوه های اعمال قدرت را بر خود نشان می دهد. اما مفهوم قدرت در اندیشه فوکو به لحاظ وسعت معنا که هم شامل بنیاد زیستی انسان است (قدرت در معنای کلام) و هم مکانیسم های مختلف قدرت را تحت عنوان فناوری ها (اعمال قدرت در سطوح خرد) در نظر دارد، سبب شده است سوءتعبیرهایی را در این خصوص دامن زند. همچنین روش های متفاوت او در تحلیل موضوعات مختلف (جنون، شیوه های مجازات و جنسیت) سبب شده است این سوءتعبیر ها دوچندان شود.
● روش تحلیل گفتمان
او در تحلیل مفهوم جنون در حیطه روانپزشکی، روش تحلیل گفتمان را با هدف شناسایی کلیه عناصر درگیر در شکل گیری این مفهوم به کار می گیرد. (روش تحلیل گفتمان فوکو رویکردی است که عناصر درگیر در شکل گیری مفهوم جنون را در چهار دسته شیوه های شکل گیری فاعل معرفت، مفاهیم، راهبردها و تثبیت این امور در نهادها و سیستم ها به شیوه یی دقیق توضیح می دهد.) این روش آنچنان مبسوط است که فوکو کتاب دیرینه شناسی دانش را به توضیح آن اختصاص می دهد.
● روش تبارشناسی
او در تحلیل شیوه های مجازات، قدرت را با روشی تبارشناسانه بررسی می کند. رویکرد تبارشناسانه فوکو در موضوع شیوه های مجازات، قدرت را به لحاظ نظم بخشی به کارکردهای انسانی مثبت ارزیابی می کند. در این رویه دولت ها به لحاظ انضباط بخشی به کارکردهای انسان، توان نهفته افراد را بارور ساخته و مستقیماً در شکل گیری هویت آنها دخیل می شوند.
بنابراین فوکو به مسائل فراگفتمانی توجه کرده و از طریق مقایسه گفتمان های رقیب و روابط بین گفتمانی، آنچه را در گفتمان ها نمی توان یافت، جست وجو می کند. هدف عمده فوکو در این رویه زدودن پیش فرض هایی است که همواره در ذهن ما سایه می اندازد. تفسیر تبارشناسانه به منظور دستیابی به مکانیسم های قدرت بر چهار محور اساسی استوار است؛ واژگونی (نقض پیش فرض های حاکم)، گسست (تردید در اصل تکامل)، دگرسانی(درک ویژگی های منحصر به فرد هر دوران) و برون بودگی (توجه به سطح پدیده ها و تاثیرات ناشی از آن و نه لزوماً توجه به اعماق) چهار مبنایی است که تبارشناسی بر آن استوار است.
● رویکرد اخلاقی
از آنجایی که دغدغه اصلی فوکو شکل گیری هویت انسان است روش تبارشناسی در جست وجوی ابزارها و کارکردهایی است که به شکل تاریخی هویت فرد را شکل می دهد. در اینجا تفسیر تبارشناسانه با رویکرد اخلاقی فوکو درهم می آمیزد. در بحث اخلاق دغدغه فوکو مربوط به روابطی است که شخص با خود دارد. او رابطه فرد با خودش را اخلاق می نامد و معتقد است در پرتو این رابطه است که هویت اخلاقی انسان شکل می گیرد. با درک اخلاق و ارزش شناسی به این شکل و زدودن مکانیسم های قدرت با لحاظ کردن چهار معیار گفته شده، تبارشناسی علم اخلاقی است که بر«خود» تمرکز یافته است. او در رویکردی اخلاقی به مفهوم قدرت به ترتیبی توجه می کند که شیوه های اعمال قدرت را بر خود به لحاظ دستیابی به پایگاه ویژه یی از هستی (کمال، خرد، تهذیب، خوشبختی) مدنظر قرار می دهد.
به شیوه یی ملموس شاید بهتر باشد فوکو را از نقطه یی بازشناسیم که در سال ۱۳۵۷ و قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دو سفر پیاپی او را به ایران سبب شد. او پس از بازگشت از ایران در مقاله «حاکمیت» آنچه را که در ایران مشاهده کرده بود با دیدی مثبت تلقی کرد و مقاومت مردم ایران را جشن گرفت. مطالعه متون دینی مسیحیت و یهود او را متوجه مفهومی از هدایت مردم در قالب رهبری مذهبی ساخته بود که مبتنی بر همدلی عمیق و دلسوزی با پیروان بود و آنچه را در ایران مشاهده کرده بود بر این اساس تحلیل کرد. او همچنان که با انقلاب ایران همراه بود این همدلی را با سایر اعتراضاتی که در بخش های مختلف جهان و با انگیزه مقابله با سلطه روی می داد نیز نشان داد. به عنوان مثال برای مردم لهستان در هنگامه مبارزه با ارتش شوروی با ماشین خود وسایل و تجهیزات پزشکی ارسال کرد و در مبارزات دانشجویان آفریقایی در تونس به خوبی مشاهده کرد آنچه این دانشجویان پشت سر می گذارند بسیار متفاوت از چیزی است که به گفته او عزیز دردانه های فرانسوی تجربه می کنند. فوکو در نوشتن کتاب شیوه های مجازات و تنبیه که به موضوع زندان ها می پرداخت به لحاظ اینکه عمیقاً موقعیت زندانیان را درک کند خود را در وضعیتی مشابه آنها قرار داد و در اعتراضاتی نیز مانند سایرین از سوی پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفت که در مصاحبه یی از آن حادثه با خنده یاد می کند.
دغدغه فوکو در توجه به مفهوم شکل گیری هویت انسان با توجه به قدرت و مکانیسم های متنوع آن او را به مطالعه متون یونان باستان رهنمون ساخت. فوکو ضمن اینکه پارسایی زاهدمنشانه مسیحیت را به لحاظ سرکوب غرایز طبیعی انسان انحرافی دانسته همچنین «می اندیشم پس هستم» دکارت را نیز روایتی تلقی می کند که شیوه شکل گیری هویت انسان را به طور کامل بیان نمی کند چرا که اندیشه هر دورانی آنچنان با پیش فرض های زمانه خود آغشته است که انسان متوجه تناقضات آن نمی شود بلکه بیشتر در پی توجیه چیزی برمی آید که تار و پود اندیشه او را شکل می دهد.
او طرح روانشناسان دوران مدرن همچون فروید را در تحلیل انسان و با تکیه بر جنسیت نیز نمی پذیرد زیرا معتقد است ناخودآگاه انسان به میزان زیاد وابسته به دوران تاریخی است که در زبان تجلی می یابد. فوکو در رویکرد روانکاوی دوران مدرن رد پای قدرتی را می کاود که در دانش علوم انسانی تجلی یافته و در شخص روانکاوی خلاصه می شود که خود نیز انسان است و در بررسی مسائل انسان لزوماً آزادانه عمل نمی کند.
نقد فوکو به پیش فرض های دوران مدرن از جهت اعمال قدرت نیست چرا که او قدرت را به عنوان سبب ساز انضباط جوهره یی می داند که باعث می شود انسان ضمن به نظم درآوردن و بالفعل کردن توان درونی خود و بهره گیری از قوای خویش به نقشی سودمند در جامعه دست یابد.
فوکو نقیصه دوران مدرن را نه انضباط و اعمال قدرت بلکه تعریف ایستایی می داند که دانش علوم انسانی توسط کارشناسان خود برای انسان طراحی می کند و انسان را محکوم به شیوه یی از زیستن می کند که در آن محصور شده است. از نظر او دانش علوم انسانی دوران مدرن بی توجه به فرهنگ های متفاوت به دنبال نوعی یکسانی است که همه آدمیان را در آن چارچوب تحلیل و تبیین کند و مسائل متنوع فرهنگی را نادیده انگارد. به همین سبب او در پی آن برمی آید که رابطه بین دانش و شناخت «خود» را به عنوان مضمون اخلاقی بگسلد. «برای قرن ها ما متقاعد شده بودیم که بین اخلاق فردی و ساختارهای اقتصادی اجتماعی و کلان سیاسی روابط تحلیلی وجود دارد و ما نمی توانیم هیچ تغییری در آنها ایجاد کنیم. به عنوان مثال زندگی خانواده در حالی دوام می یابد که اقتصاد، دموکراسی و... خوب
پیش برود. من فکر می کنم ما باید ایده تحلیلی یا رابطه ضروری بین اخلاق و سایر ساختارهای سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی را کنار بگذاریم.» (فوکو، ۱۹۸۳، ص ۲۳۶)
این امر به معنای آن نیست که فوکو در طرح رفتار انسانی به زمینه و مناسبات اجتماعی بی توجه است برعکس او معتقد است فرآیندهای ذهنی و شناختی انسان کاملاً به فضای زیستی او وابسته است. اما نکته ظریفی که فوکو مطرح می کند آن است که رابطه انسان با خودش حول مضمونی اخلاقی هسته شخصیتی انسان را شکل می دهد و اخلاق از نظر او مبتنی بر دانشی تجربی (خاطرات و تعبیرهای تعمیم یافته شخصی از آن) است که شناخت از خود را فراهم می سازد. به زعم او شخص بدون دانش نسبت به خود نمی تواند اخلاقی رفتار کند و به تعبیری مراقب نفس خود باشد. این همان تدارک قواعد و اصول راهنمای اخلاقی است که سقراط به عنوان کشف حقیقت و از طریق دیالکتیک به دنبال آن بود. و اما حقیقت دوران مدرن در مورد انسان در دانش علوم انسانی تدارک دیده شده که تعریفی محدود از انسان ارائه می کند، همچنین این تعریف به شدت آغشته به مناسبات بین دانش و قدرت است. او در اصلاح این رویه و در جست وجوی تعریفی از انسان که در روند مناسبات بین دانش و قدرت دوران مدرن شکل نگرفته باشد به مطالعه متون یونان باستان روی می آورد و از همین رهگذر به مفهومی دست می یابد که در شکل گیری انسان آن زمان نقش اساسی داشت.
این مفهوم پیچیده و چندبعدی با عنوان «مراقبت از نفس» به عنوان غایتی اخلاقی محسوب می شود و با معنایی که ظاهر این واژه و در معنای خودشیفتگی به ذهن متبادر می ساخت بسیار متفاوت بود. گزنفون این واژه را در توضیح ساختار کشاورزی آن زمان به کار می برد. این واژه همچنین به معنی کار پزشک روی بیمار بود. معنی دیگر آن «متضمن نگرانی پادشاه نسبت به افراد زیردست» بود. چندوجهی بودن این واژه به این دلیل بود که از نظر یونانیان «نفس یا خود» انسان هم با اتکا به دانش و فناوری ساخته می شد و هم با توجه به شیوه های ارتباط با دیگران شکل می گرفت. برقراری روابط با دیگران سبب می شد هر انسانی از تجارب سایرین به منظور کشف حقیقت و راهنمایی آنان برخوردار شود و با هدف تحقق بخشیدن به خود مناسبات ویژه یی را با سایرین طراحی کند که با هدف کنترل خوب حوزه قدرت «شامل افراد تابع مثل همسر و فرزندان» صورت می گرفت.
فوکو مراقبت از نفس را با مراقبت از دیگران ترکیب می کند و در مصاحبه یی که شش ماه قبل از مرگش صورت گرفت چنین می گوید؛ «مراقبت از خود در نفس خود اخلاقی است زیرا متضمن روابط پیچیده با سایرین است. در مقیاسی این خصلت راهی برای مراقبت از دیگران است، برای اینکه بدانیم چگونه همسر، فرزندان و خانواده خود را اداره کنیم. برای یونانیان «مراقبت از خود یا نفس» همیشه به دنبال نفع دیگران است و با هدف اداره خوب حوزه قدرت طراحی می شود. به عنوان مثال وظیفه سقراط تا دم مرگ مراقبت از دیگران بود و به این ترتیب موجودیت خود را به مثابه یک فیلسوف تحقق می بخشید. در سطحی پایین تر شخص ضمن اینکه در روند مراقبت از نفس، خود را پیدا می کرد همچنین به شیوه یی صحیح با هدف خیرخواهی برای دیگران، رفتار خود را طراحی می کرد.»
در چنین حالتی اخلاق خصیصه، سلوک، روش و رفتاری بود که برای دیگران قابل رویت بود و این ویژگی های فردی از طریق لباس پوشیدن، راه رفتن، وقار و متانت در مواجهه با اتفاقات و... مشخص می شد. برای یونانیان این امر تجلی واقعی و غیرخیالی آزادی بود. انسان بافضیلت تاب تحمل داشت، استوار بود و آزادی را در رویه های مشخصی عمل می کرد. آزادی تجلی یافته در رفتار به معنی تحقق خیر، زیبایی، قابل احترام بودن و ارزشمند بودن نیازمند کار روی خود است و نوع مناسبات با خانواده و اطرافیان را تنظیم می کند. به همین علت مراقبت از خود همان اخلاق است. در دوران باستان اخلاق به عنوان عمل و تمرین ژرف نگرانه آزادی به این اصل ضروری «مراقب خودت باش» جهت گیری شده بود. مراقبت از خود در واقع نوعی محدودیت و کنترل بر خویشتن بود که حاصل شکل تغییریافته قدرت و اعمال آن بر خود بود. البته این تسلط بر نفس مستلزم ریاضت کشی و دوری از اجتماع نبود و این نقطه تمایز اساسی «کف نفسی» است که بعدها رایج شد. به این ترتیب مفهوم مراقبت از خود با توجه به روح جمعی مستتر در آن، در راستای شکل گیری شخصیت انسان متضمن گونه یی خودآفرینی است که براساس رویه های نقد (براساس ارتباط با دیگران و تعامل با آنها) شکل گرفته است.
فوکو یادآوری می کند در یونان باستان «مراقبت از خود» به «شناخت خود» منجر می شد. در معبد ایزد دلفی و در کنار پرستشگاه های مشرف به تالارهای نمایش (نمایش در آن دوران کنشی مذهبی بود) یونانیان جوانی، زیبایی و دیگر نمودهای فردیت را به نمایش می گذاشتند. (نمایش فردیتی که حاصل فناوری و مراقبت از خود بود از نظر یونانیان به شناخت خود منجر می شد.) همچنین برای یونانیان در طول هشت سده، مساله اساسی آزادی بود. یونانیان آزادی را فقط آزادی از رویه های حکومت نمی دانستند بلکه برای آنان برده نبودن دغدغه اصلی بود. ضمن آنکه بردگی تهدید بزرگی برای آزادی یونانیان بود، اما یک خطر دیگر نیز وجود داشت که در تقابل با بردگی تعریف می شد و آن استفاده نامناسب از قدرت بود. در چنین حالتی شخص فراتر از کاربرد قانونی قدرت، براساس هوس و میل خود بر دیگران فرمان می راند و برده امیال خود می شد. از نظر آنان فرمانروای خوب کسی بود که قدرت خود را در مورد دیگران به درستی به کار می گرفت و در همان حال قدرت را بر خود نیز اجرا و اعمال می کرد. و این قدرت «بر خود» اعمال قدرت در مورد اطرافیان و دیگران را نیز بر نظم و قاعده منطبق می ساخت. به این ترتیب سلطه بر دیگران ناشی از آن بود که شخص برده امیال خود باشد. اما اگر انسان از خودش به درستی مراقبت کند به این معناست که ظرفیت خود را می شناسد و در این حالت نیز بر سرچشمه امیدها و نومیدی ها، ترس ها و دلهره های خود اشراف داشته و در حالتی که بداند نباید از مرگ بترسد (پرورش شجاعت) پس دیگر نمی تواند از قدرت خود برای سلطه بر دیگران استفاده کند. در چنین حالتی انسان سالم و قدرتمندی را مشاهده می کنیم که از مزایای قدرت برخوردار است و برده دیگران و حتی احساس های خود نیست و از خطر غرق شدن در امیال نیز برحذر است. بدین سان در آن زمان شناخت خود بر بستری سراسر تجربی و در فضایی ساخته می شد که شخص، آن را در پیوند با اطرافیانش و نوع زندگی اش فراهم می آورد.
فوکو مشکل دوران مدرن را جابه جایی این دو مفهوم و تابعیت «مراقبت از خود» از «شناخت خود» می داند. از دیدگاه او «شناخت خود» که با طرح دکارت در دوران مدرن بنیادی شمرده شد، در دانش علوم انسانی تجلی یافت و اساسی ترین مشکل این حوزه دانشی این است که به لحاظ تداخل فاعل معرفت (متخصص علم و کارشناس) و موضوع معرفت (شناخت انسان) از دقت و صحتی مشابه علوم محض برخوردار نیست و همواره وابسته به مکانیسم های قدرتی است که در دانش بازتاب یافته است. حرف اساسی فوکو مخدوش بودن شناختی است که انسان ها از این طریق و به واسطه نظر کارشناسان این حوزه از خود پیدا می کنند.
فوکو با توجه به آنچه از یونانیان الهام می گیرد واژه یی را با عنوان «فناوری های خود یا نفس» مطرح می کند که متضمن کار روی بدن و روان است به ترتیبی که شخص به موقعیت ویژه یی از خرد، کمال، تهذیب و خوشبختی دست یابد. او «فناوری های خود» را بر بستری نو پایه گذاری کرد. از نظر او رابطه فرد با خودش امکان اجرای رفتارهای اخلاقی را در بعدی هنرمندانه تحت عنوان «فناوری های خود یا نفس» فراهم می سازد. در چنین رویکردی هنر در مفهومی وسیع مطرح است به ترتیبی که می توان زندگی فردی را کاری هنری و خلاق دانست. در چنین حالتی باید زندگی و زیست خود را همچون خوی و خصلتی فلسفی بشماریم که در آن نقد آنچه هستیم همزمان کند و کاوی تاریخی مرزهایی است که برای ما گذاشته اند (گره خوردن تبارشناسی و اخلاق) و نیز تجربه و آزمایش با این پیش فرض که فراتر از این مرزها نیز می توان گام نهاد.
او در کنار اینکه فناوری های خود را به گونه یی گسترش می دهد که نقش انسان را در طراحی امور برجسته می سازد و عاملیت فردی انسان را به نمایش می گذارد، همچنان با طرح این مفهوم با شیوه های حاکمیت که با به کارگیری قدرت در ما ریشه دوانده است، مواجه می شود. به همین سبب فوکو ضمن آنکه معتقد است بسیار ساده انگاری است که گمان کنیم می توانیم حقیقت را آزادانه بیان کنیم و همواره باید محدودیت های دوران خود را بازشناسیم، همچنان بیان می دارد؛ «من می خواهم به مردم نشان دهم بسیار آزادتر از آن هستند که می پندارند به شرطی که آن سیاست هایی را به کار برند که به توانمند شدن و افزایش ایستادگی در برابر قدرت بینجامد.» او تمرین در مورد منابع، توانایی ها، فناوری ها، گفت وگو و درک قواعد را راهبردهایی می داند که فزاینده نیرویی است که گذشته از تضمین آزادی و رهایی در عمل، گستره یی مناسب برای نقد پدید می آورد. شیوه هایی که با بهره جویی از اراده معطوف به قدرتی که در همه ما مبنی بر تثبیت خود پنهان است، هم از قدرت نهفته در هر شخص بهره می گیرد و هم همواره قدرت را در پیوندهای فردی و جمعی تعدیل می سازد. در همین گفتار است که فوکو نگاهی به بهره گیری مناسب از فرهنگ ها دارد. او بر آن است که در دل فرهنگ ها گنجینه یی از ترفندها، راهکارها، انگاره ها و رویه ها نهفته است که اگرچه اینکه دوباره آنگونه عمل کنیم ممکن نیست، ولی می توان برای واکاوی و سپس دگرگون سازی آنچه امروز با آن درگیر هستیم از آن بهره جوییم.
دکتر شریفه دژگاهی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید