جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هرمنوتیک از نگاه هانس گادامر


هرمنوتیک از نگاه هانس گادامر
موضوع این نوشتار بررسی هرمنوتیک از دیدگاه هانس گئورگ گادامر است. در این نوشتار نویسنده پس از تعریف علم هرمنوتیک و بیان اقسام آن ، نظر گادامر را پیرامون هرمنوتیک مورد بررسی قرار داده است.
او با تعمق و تفکر درباره اندیشه های هرمنوتیکی استادش هایدگر ، هرمنوتیک فلسفی را به اوج خود رساند و نشان داد که اندیشه آدمی می تواند تا مرز تاویل و تفسیر پیشروی کند.
گادامر در تبیین هرمنوتیک به سه عنصر مهم یعنی زبان ، فهم و مکالمه اهتمام می ورزد و اثبات می کند که هرمنوتیک فلسفی او درصدد تبیین مبانی هستی شناختی تفهم مفسر و انتقال معانی متن از راه پیش فرض ها به مخاطبان متن است.
در این نوشتار تلاش شده پس از تعریف این واژه ، هرمنوتیک فلسفی گادامر را مورد بررسی قرار دهیم.
در گستره تاریخ هر منوتیک ، تعریفهای گوناگونی از آن ارائه شده که هر یک نشان دهنده دیدگاه ویژه ای پیرامون اهداف و وظایف آن است.
به عنوان نمونه شلایرماخر از آن به عنوان هنر فهمیدن یاد می کند ، ویلهلم دیلتای آن را به مثابه دانشی تلقی می کند که عهده دار ارائه روش شناسی علوم انسانی است یا از دیدگاه پل ریکور هرمنوتیک همان فن تشریح و توضیح نمادها بویژه نمادهایی که معنا دارند می باشد. امروزه یکی از مهمترین و معتبرترین جریانات عمده فکری و نه فقط فلسفی را به این نام می شناسند.
به طوری که از سده هفدهم به بعد به عنوان رشته ای عقلی و اصطلاحی که مشعر بر شاخه ای خاص از دانش بشری است ، تداول یافت و وظیفه آن بررسی ماهیت و پیش فرض های تفسیر می باشد و می کوشد تا با توضیح پیش فرض های آشکار و نهان در سخنان آدمیان و متون علمی و دینی به تفسیر آنها بپردازد و به کشف معنای باطنی یا تاویل دست یازد از آنجا که این جریان و اصطلاح از پایان سده نوزدهم تاکنون تنها به کار تاویل و تفسیر متون کهن کتابهای مقدس نمی آید ، به همین دلیل بررسی تاریخچه هرمنوتیک را از قرن هفدهم آغاز می کنند و دوران پیش از آن را پیش تاریخ هرمنوتیک می نامند.
● هرمنوتیک در اندیشه گادامر
قبل از هر چیز باید گفت که پژوهش های هرمنوتیکی گادامر از نوع فلسفی و گونه ای تبیین مبانی هستی شناختی تفهم آدمی بوده است گرچه هرمنوتیک فلسفی ارمغان هایدگر به حساب می آید اما این یگانه تفسیر از فلسفه و هرمنوتیک نیست زیرا تحلیل گادامر از هرمنوتیک با برداشت هایدگر متفاوت است. به عبارت روشن تر مباحث هرمنوتیکی او دنباله روی کوششهای هایدگری بوده است.
او شخصا با استفاده از آخرین آثار هایدگر پیرامون هرمنوتیک باردیگر پرسش علوم انسانی را مطرح می سازد. کارگادامر درکل گرد تجربه ای اساسی و سازمان یافته می چرخد که می توان آن را بزرگترین رسوایی ذهنیت جدید دانست که از نظر او پیش فرض اصلی علوم انسانی است.
گادامر بربنیان دانش جامعی که طی سالیان دراز در محضر آموزگاران بزرگ تفکر آموخته جایگاهی فلسفی بنا کرده است ، یعنی یک هرمنوتیک همگانی و عام و بخوبی فهمید که اندیشه آدمی می تواند تا مرزهای تاویل پیشروی کند ازاین رو هرمنوتیک گادامر درصدد احیای گونه ای فلسفه عملی است تا اساسا فهم فلسفی ما را از کنش یا عمل بهبود بخشد.
این گونه نظر کردن به هرمنوتیک می کوشد تا هرمنوتیک را در قلمرو کامل آن در برگیرد و این همانا پرسش و جستجوی بخشی از تجربه حقیقت است که نه تنها نیازمند توجیه فلسفی بلکه ، خود نوعی فلسفیدن است.
او کار فلسفه را واسطه گری و میانجی گری میان روش جدید بکارگیری توانایی های شناختی انسان و تمامیت تجربه ما از زندگی می دانست و از این طریق اثبات کرد که آدمی همواره می کوشد تا موضوع زبان را به مساله اصلی فلسفه تبدیل کند.
● فهم
گادامر در کاوش گستره فلسفی اش با عنایت به این امر که هرمنوتیک نخست معطوف به مقوله فهم متن است ، به بیان فهم هرمنوتیکی از طریق تحلیل نحوه تفسیر متن می پردازد. به این معنا که فهم از دید او زاییده مبانی شناخت شناسانه اوست و منشایی تاویلی و تفسیری دارد و اساسا همه فهم ما تفسیر است.
از نظر گادامر هر انسانی یک موقعیت خاص معرفتی دارد و توسط آن همه چیز تفسیر می شود. ذهنیت انسان تفسیری است و همواره و در هر لحظه در حال تفسیر به سر می برد چنان که می گوید: اساسا متن از خودش معنایی ندارد و ما کاشف معنای متن نیستیم. ما خالق معنای متن هستیم ، ما هستیم که به متن معنا می دهیم نه این که معنای متن را کشف کنیم.
پس کنش فهم وابسته و استوار به تاویل است و به تبع آن کنشهای دیگری که در پی فهم هر یک از آدمیان از آنان سر می زند ریشه در تاویل های آنها از امور گوناگون دارد.به عبارتی هرگز نمی توان از فهمی واحد، مستقل و بی طرف سخن راند زیرا بر حسب موقعیت های زمانی و مکانی مختلف ذهنیت های گوناگونی شکل می گیرد که در فهم متن موثر است.
گذشته از این گادامر شناخت و فهم متن را مشروط به پرسشهایی می داند که متن می بایست به آنها پاسخ دهد و این پرسشها گاه آشکارند و گاه پنهان.
در باب تفهم هرمنوتیکی نکاتی حائز اهمیت است که اینک به آن ها می پردازیم :
الف ) فهم یک واقعه است : یکی از آموزه های مورد تاکید گادامر آن است که فهم یک واقعه است به نظر او تفهم یا تجربه هرمنوتیکی ، واقعه ای است که اتفاق می افتد و این اتفاق محصول فعالیت خود اشیا است که ما را به گفتگو می کشاند.
● مکالمه
مکالمه نقش بسزایی در هرمنوتیک گادامری دارد. او بر اجتناب ناپذیری مکالمه در دستیابی به حقیقت پافشاری می کند به گونه ای که هرمنوتیک او زاییده مبانی شناخت شناسی اوست.
به این معنا که حقیقت را ذوبطون و لایه لایه و دست یافتن به پاره ای از آن را توسط دنیای مکالمه و گفتگو امکان پذیر می داند.
او بر این باور است که ذهن آدمی هیچ گاه تک و مجرد نیست بلکه همواره در مکالمه با دیگران است و این دیگران ، کسان یا اشیای حاضر است که در یک وضعیت گفتاری قرار می گیرند و گاهی یک متن یا یک تفسیر است یعنی وضعیت خواندن که خود یا در خواندن چیزی است که نوشته شده یا خواندن چیزی است که به تصویر درآمده است.
در هر صورت آنچه گفته می شود نمی تواند یکسره به منزله چیزی جز پاسخ به گونه ای پرسش فهمیده شود هرچه بیان می شود از این رو بیان می شود که چیزی آن را فرامی خواند پرسش فضا را برای گزاره آماده می سازد و زمینه ای به دست می دهد که هرگاه زمینه کاملا مشخص و آشنا باشد افق معنایی پرسش معلوم است اما در غیر این صورت بنابر برداشت های ممکن افقهای معنایی گوناگون ساخته می شود و تصور می شود که پاسخهای مختلفی در پی دارند به این معنا که که در هر متنی افق سوالی وجود دارد و تنها آن کس که به افق سوال متن رسیده است می تواند پرسشهای درست و حقیقی مطرح سازد.
پس شخص باید از افق شخصی خود به افق شخصی متن نزدیک شود و با گسترش افق شخصی خود با افق معنا درآمیزد.
هرچند در این فرآیند نمی توان به بررسی قصد مولف یا درک عصر مولف نائل آمد چراکه متن تجلی ذهن مولف نیست.
از طرفی تداخل افقها ، شکاف فاصله زمانی و مکانی بین خالق اثر و مفسر را پر می کند البته این شکاف هرگز به طور کامل پر نمی شود.
پس در ادامه مکالمه بین افق معنایی خواننده و افق معنایی متن و همچنین میان افقهای معنایی خوانندگان یا تاویل کنندگان درمی گیرد و فراشد «هم آمیزی افقها» آغاز می شود.
در جریان مکالمه شاید به تدریج افقی از معناهای محتمل مشترک شکل گیرد اما به هیچ روی حرف آخر در کار نیست و مکالمه همواره می تواند ادامه یابد. افزون بر این ، مکالمه صرفا مایه ای برای در برابر هم قرار دادن تاویل ها و پاسخها نیست.
طرفهای گفتگو خود را درگیر و متعهد می یابند ، چون مکالمه ، خویشتن فهمی یا پیشداوری ها و پیش فهم های آنان را مخاطب قرار داده است زیرا اگر قرار بر ادامه مکالمه باشد گوینده باید مخاطب و پرسش را جدی بگیرد و بداند که همه حقیقت نزد خود او نیست ، بلکه بخشی از حقیقت نزد مخاطب است.
از نگاه گادامر مکالمه دارای اصالت و جوهریتی است که به طرفین خود هویت می بخشد و در واقع اساسا تاویلی درست و قطعی وجود ندارد اما مکالمه همواره میان هم سخنان انسانی یا تاویل گرد متن ، هستی راستین دارد و حرکتی به سوی شناخت خویش و گسترش آگاهی او نسبت به تجربه هستی خود است و اساسا در جریان فهم هرمنوتیکی با یک متن باید به گفتگو پرداخت و همانند دیالوگ متکلم آنقدر گفتگو را ادامه داد تا طرفین به نوعی توافق برسند.
تعبیر بسیار جالبی که در این زمینه دارد این است که «هرمنوتیکی که من آن را فلسفی می خوانم روش تازه ای در باب تفسیر یا تبیین نیست. اساسا این هرمنوتیک در پی توصیف این نکته است که هر جا تفسیری موفق و متقاعدکننده حاصل شود در واقع چه اتفاق افتاده است».
اساسا گادامر در بحث هرمنوتیک به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش بود که فهم چگونه تحقق می یابد نه این که چگونه می توان به فهم درستی نائل آمد یعنی به صورت معرفت شناسی درجه دوم از کیفیت تحقق و وقوع فهم گزارش می دهد.
ب ) فهم ملازم با حقیقت است : از دید گادامر فهمیدن ملازم با حقیقت است یعنی هر جا فهم یا واقعه اتفاق می افتد، حقیقت هستی خاص آشکار شده است. او هر فهمی را حقیقت می پندارد و با ذکر مثالی بیان می دارد که «مهم نیست آن پله های انباری که اسمرد یا کف از آنها به پایین آمده به کدام پله های واقعی که داستایوفسکی دیده بود همانند بودند. مهم این است که هر خواننده رمان ، خود ، آن پله ها را بسازد. حقیقت این سازندگی است و نه آن نسبت اصل و بدل».
ج ) تاریخی بودن فهم هرمنوتیکی : چنانچه گفتیم گادامر بر آن باور است که فهم دائما متاثر از افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسر است و به دلیل آن که افق معنایی از تاریخ تاثیر می پذیرد پس فهم امری تاریخی است.
گذشته از این خود افق امری سیال و قابل تغییر است موقعیت هرمنوتیکی مفسر به مدد پیشداوری های او سامان می یابد ؛ افقی که از مجموعه ای پیش فرض های متغیر یا سوگیری هایی که فهم را ممکن می سازد ، تشکیل شده و مفسر دائما در حال تفسیر آنهاست.
نکته مهم دیگر این است که افق حاضر بدون کمک گرفتن از افق گذشته امکان پذیر نیست ، زیرا آزمون پیشداوری هایی که از تاریخ و گذشته متاثر شده از طریق مواجهه دادن آنها با سنت و گذشته انجام می پذیرد بنابراین از نظر گادامر ادراک را باید به مثابه تداخل باز و دائما تجدیدشونده افقهای تاریخی تلقی کرد. گادامر در منطق مکالمه معتقد است : در طرح هر پرسش ، باید معانی محتمل آن را در نظر گرفت ، آنگاه با توجه به زمینه های تاریخی آن و روابطی که با امور دیگر دارد ، آن را معنا کرد و سپس از متن ، پاسخ آن را دریافت کرد.
او فهم و تفسیر متن را چیزی جز آمیزش این دو افق معنایی نمی داند و از آنجا که انسان و سنت تاریخی هستند و سیال و متغیر ، جریان فهم نیز یک جریان پایان ناپذیر خواهد بود یعنی یک متن یا یک اثر هنری قابلیت تفسیر و فهم های متعدد دارد. طبق این معنا ، همیشه فهم ما از یک متن فهمی عصری و وابسته به فضای خاص روزگار مفسر است و ما نمی توانیم جزم به معنای یک متن پیدا کنیم و هیچ تفسیری قطعی ، درست و عینی نیست همانند تجربه. از این رو گادامر تاکید می کند: «باور جزم گرا به معنایی در خود متن ، به باور جزم گرا از تجربه همانند است».
د ) پیش فرض ها و تاثیر آنها بر فهم هرمنوتیکی : گادامر پیش فرض های عصر روشنگری را بشدت مورد انتقاد قرار می دهد. عقل گرایی عصر روشنگری بر آن بود که روش صحیح در هر باب ، یگانه راه وصول به حقیقت و معرفت عینی به موضوع مورد شناسایی است و از این رو عالم باید از هر گونه پیشداوری پرهیز کند و در چارچوب روش ، به شناخت عینی از موضوع نایل شود.
گادامر در مقابل این نظر، به مقاومت برخاسته ، پیشداوری را نه تنها مانعی در راه فهم نمی داند بلکه وجود آن را شرط لازم برای وصول آن می شمارد زیرا در نظر او فهمیدن واقعه ای است که بر اثر امتزاج افق معنایی با افق معنایی موضوع رخ می دهد بنابراین او بر این باور است که ادراک یا فهم مستلزم نوعی پیشداوری و تعصبات مشروع است و اساسا فهم بدون پیش فرض کوششی است بیهوده چراکه پیش فرض ها تاثیر شگرفی بر فهم آدمی بر جای می گذارند.
به گونه ای که مشکل اساسی دانش علمی مدرن غفلت از این پیش فرض هاست غفلتی که باعث کژفهمی انسان مدرن از خود و از جهانی که با دست خویش می سازد ، شده است.
نکته بسیار مهمی که گادامر روی آن اصرار می ورزد ، این است که گاه مفسر با سوئفهم مواجه می شود و باید دانست که آنچه باعث سوئفهم می شود مسبوق بودن ذهن مفسر به یک رشته پیش فرض هایی است که مانع از فهم مقاصد صاحب متن است.
گذشته از این از آنجا که پیش فرض ها گوناگون اند پس نتیجه می گیریم هیچ کس نمی تواند ادعا کند که به واقع و حقیقت می رسد پس تفسیر صحیح محصول طرز تفکر ماست.
وی در جایی دیگر می گوید: «پیشداوری ها لزوما ناموجه و نادرست نیستند تا به طور ناگزیر چهره حقیقت را مخدوش کنند. در حقیقت ، تاریخ مندی هستی ما مستلزم آن است که پیشداوری ها، به معنای حقیقی خود [از پیش قضاوت کردن] ، جهتگیری اولیه تمام توان ما را به سوی تجربه شکل دهند. پیشداوری ها، گرایش های صادقانه ما نسبت به جهان هستند که ما از طریق آنها چیزی را تجربه می کنیم...» اساسا پیشداوری هایی که گادامر می خواهد بازسازی کند ، نگرش های بد نسبت به دیگران نیستند بلکه پیش فهم هایی اند که هر فهمی مستلزم آن هاست. همچنین پیشداوری شرط فهمیدن آنهایی است که به عنوان زیردست یا خواهر و برادر من ، غیر از من هستند.
کبری مجیدی بیدگلی
منبع : روزنامه جام‌جم