شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

متافیزیک، خودشناسی و خداشناسی


متافیزیک، خودشناسی و خداشناسی
معرفت از جمله مراحل تكامل انسان است كه در افراد مؤمن پس از تعبد فراوان و مزین شدن به زیور زهد حاصل می‌گردد. معرفت(شناخت) روشنایی دل و نشان فضیلت و ایمان است. آنان كه شناخت ندارند، دلهاشان تاریك و از نور ایمان تهی می‌باشد. پیامبر گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت(صلی‌اللـه‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرمایند:«شناخت، سرمایه من است و خرد، ریشهٔ دینِ من و عشق، اثاث من و شوق، مركب من و یاد خدای عزوجل، همدم من». پس برای هر فرد سالك طریق دوست، واجب است كه معارف لازم را از اهل آن بیاموزد. مهم‌ترین اركان معارف شامل شناخت خود، خدا، رسول اللـه، دنیا، آخرت، مرگ و شیطان است. شناخت زمانی حاصل شده كه اثرات آن آشكار گردد، مولای عارفان و دریای معرفت الهی حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«هركه خدا را شناخت تنها شد. هر كه خود را شناخت مجرد شد، هر كه دنیا را شناخت از آن دل كَند، هر كه مردم را شناخت تنهایی گزید.»
فردی كه جمیع معارف لازم را كسب كند، عارف گفته می‌شود(كه این توفیق نصیب همه كس نمی‌گردد). در كتاب ارزشمند“تفسیر ادبی و عرفانی قرآن مجید” از قول عرفا نقل شده است:«حیات معرفت عبارت است، از خلق عزلت گرفتن، با حق خلوت كردن، زبان به ذكر گشودن، دل در فكر داشتن،گهی از نظر جلال و عزت در هیبت بودن، گهی بر امید نظر لطف بر سر مراقبت رفتن، پیوسته جان بر تابه عشق كباب كردن، پروانه‌وار همی سوختن و در شب تاریك چون والان به فغان آمدن، بر امید آنكه تا سحرگاه صبح امید بردمد؛ و او تعهد بیماران كند و گوید: ای فرشتگان شما گِرد دل ایشان طواف كنید تا من مرهم بر جراحات نهم.»(واللـه علیم حكیم)
خودشناسی: خودشناسی غایت ونهایت شناخت‌هاست كه به شناخت خداوند حكیم منتهی می‌شود(انشااللـه). در كلام معصومین آمده است كه خودشناسی نافع‌ترین معارف است و یا آمده است كه هر كس خود را بشناسد، خدای متعال را خواهد شناخت. لذا خودشناسی برترین حكمت‌ها و سودمندترین شناخت‌هاست.(نادان‌ترین مردم آنهایی‌اند كه خود را نمی‌شناسند.)
انسان از سه بخش جسم، روان و روح تشكیل شده است. روح هسته مركزی وجود انسان و جوهرهٔ اصلی اوست و از حضرت حق منشاء گرفته است(و نفخت فیه من روحی) و به سوی او نیز باز خواهد گشت(انا للـه‌ و انا الیه راجعون).جسم ابزار و وسیله‌ای است كه در مدت كوتاه زیستن در عالم فیزیكی در اختیار می‌باشد و امانتی بیش نیست. روان نیز بخش حد واسط جسم و روح است، ماهیت جسم و روح بسیار متفاوت می‌باشد، جسم زمینی و روح آسمانی و تفاوت آنها به معنای واقعی از زمین تا آسمان است، لذا با این همه تفاوت براحتی نمی‌توانند كنار هم قرار گیرند، مگر آنكه چیز سومی بعنوان حد واسط بین آنها قرار گیرد كه همان روان می‌باشد. برخی اعتقاد دارند روان حاصل روابط و تأثیرات متقابل جسم و روح می‌باشد.(اللـه اعلم)
گمان می‌رود آن خودشناسی كه منتهی به خداشناسی می‌شود، همان شناخت روح باشد. روح دارای صفات و ویژگی‌هایی است كه شناخت آن به شناخت خالق یكتا كمك می‌كند، چرا كه شناخت كامل حضرت حق امری محال است. شاید بهترین نتیجه حاصل از تعمق و تفحص در مقولهٔ خداشناسی آن باشد كه بدانیم قدرت شنـاخت خداوند عظیم را نداریم پس بهتر آنكه خاضعانه عرض كنیم: مولای یا مولا انت العظیم و انا الحقیر، انت الكبیر و انا الصغیر… و به یاد داشته باشیم كه«قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا» و اما قطره‌ای از آن قلیل بدین شرح است:
روح با حواس پنج‌گانه قابل احساس نمی‌باشد و نمی‌توان از طریق ابزار مادی با آن تماس برقرار كرد. برای مثال نمی‌توان روح را دید و یا لمس كرد، یا نمی‌توان از طریق تلفن و امثال آن با ارواح ارتباط برقرار نمود(حداقل تا امروز)، خداوند لطیفِ خبیر نیز قابل احساس با حواس پنج‌گانه نبوده و قابل تماس با ابزارهای مادی نمی‌باشد. روح در جسم یكتا بوده، جایگاه مشخص ندارد هر چند اثرات حضور آن در تمام قسمت‌های بدن مشهود است، خداوند احد و صمد نیز در جهان هستی یگانه بوده، در عین حال كه هیچ جای مشخصی ندارد و در همه جا حاضر است. روح قدرت تحریك جسم را دارد و آن را اداره می‌كند، قدرت تحریك و ادارهٔ جهان نیز در اختیار حضرت حق می‌باشد(ان اللـه علی كل شیء قدیر). روح بر جسم آگاهی دارد ولی جسم از شناخت روح ناتوان است، خداوند علیم نیز بر جهان آگاهی كامل دارد ولی مخلوقات از شناخت او عاجزند(و اللـه واسع علیم). روح بر جسم احاطه كامل داشته، خداوند نیز بر جهان هستی احاطه و اشراف كامل دارد. روح پیش از پیدایش جسم وجود داشته، بعد از مرگ جسم نیز باقی خواهد ماند، خداوند كریم نیز ازلی و ابدی می‌باشد.
حضرت امام صادق(علیه‌السلام) ـ آن مؤسس اولین دانشگاه علوم الهی‌ ـ‌ می‌فرمایند:«خودشناسی انسان این است كه خویشتن را به چهار طبع و چهار ستون و چهار ركن بشناسد، چهار طبعش خون است و صفرا و باد و بلغم، ستون‌هایش خرد است كه از خرد، فهم و حافظه مایه می‌گیرد و اركانش نور است و آتش و روح و آب.»
خداشناسی: شناخت خداوند عزوجل آغاز دین‌داری، از جمله بالاترین شناخت‌ها و عامل كامل شدن معرفت است. شناخت حضرت حق تعالی سبب دوستی با او و بی‌نیازی از خلق و دل كندن از دنیا می‌شود. كسی كه خدا را بشناسد تنها نخواهد ماند(هو معكم این ما كنتم) هر چند به ظاهر از خلق دور ماند، چرا كه خداشناسی مونس هر تنهایی و یار و یاور هر بی‌كسی است.
خداشناسی نیروی هر ناتوانی، روشنایی هر تاریكی و شفای هر بیماری است(یا من اسمه دوا و ذكره شفا). آنكس كه توفیق معرفت حق نصیبش شود، روزها را به روزه و شبها را به عبادت سپری می‌كند. كنترل زبان و شكم و مصون ماندن از آفت‌های بیشمار و تبعات ناشی از آنها، از بركات دیگر شناخت خداوند می‌باشد.
خدا را باید به خدا شناخت، اگر از طریق دیگر نیز او را بشناسیم، این طریق از خود او سرچشمه می‌گیرد. مرحوم شیخ صدوق رحمه اللـه تعالی الیه می‌فرمایند:«اگر او را با خردهای خود شناخته باشیم، این خردها عطیه الهی‌اند، اگر به واسطه پیامبران و فرستادگان و حجت‌هایش او را شناخته باشیم، این خدای عزوجل است كه آنها را برانگیخته و فرستاده و به عنوان محبت‌های خویش برگزیده است. اگر به واسطه خودشناسی به شناخت او رسیده باشیم، نفس‌های ما نیز آفریده خدایند، بنابراین در هر صورت ما خدا را به خدا شناخته‌ایم.»
شاید در ذهن برخی آمده باشد كه اگر در دوران كودكی و قبل از سن تكلیف می‌مردند، مستقیم به بهشت می‌رفتند و نیاز به تحمل این همه مشكلات و سختیها در دنیا نداشتند، مولای متقیان حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند:«دوست ندارم كه در كودكی می‌مردم و به بهشت می‌رفتم و بزرگ نمی‌شدم تا پروردگارم عزوجل را بشناسم.»
شناخت خداوند به سه طریق صورت می‌گیرد. اول شناخت او با آیات آفاق كه یك نگاه شهودی و علم حضوری است و طریق عوام می‌باشد كه از طریق شناخت طبیعت به خداشناسی می‌رسند. دوم شناخت او با آیات انفس(خودشناسی) كه یك نگاه فطری و نظری و علم حصولی است و طریق خواص می‌باشدكه از طریق دل به شناخت حق تعالی می‌رسند. شناخت خداوند منان با آیات انفس مفیدتر است چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است. پس اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی می‌شود و این نیز به نوبهٔ خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی می‌باشد. سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت می‌باشد كه طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست.
از دیدگاه دیگر، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل می‌كنند. اول تقلید كه خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته می‌شود، دوم استدلال كه خداوند به واسطه عقل و برهان شناخته می‌شود و سوم كشف كه به واسطه مكاشفات درونی، خداوند شناخته می‌شود.
«مردی به نام مشاجع حضور رسول خدا(صلی‌اللـه‌علیه‌وآله‌وسلم) رسید و عرض كرد: ای رسول خدا! راه شناخت حق چیست؟ حضرت فرمودند: شناخت نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه سازگاری با حق چگونه است؟ فرمودند: ناسازگاری با نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه رسیدن به خشنودی حق چیست؟ فرمودند: ناخشنودی نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه رسیدن به حق چیست؟ فرمودند: رهاكردن نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه دست یافتن به طاعت خدا چگونه است؟ فرمودند: نافرمانی نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه رسیدن به یاد حق چیست؟ فرمودند: از یاد بردن نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه نزدیك شدن به حق چیست؟ فرمودند: دور شدن از نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه انس گرفتن با حق چگونه است؟ فرمودند: رمیدن از نفس. عرض كرد: ای رسول خدا! راه رمیدن از نفس چیست؟ فرمودند: كمك جستن از حق در برابر نفس.»
با این همه اهمیت خودشناسی و خداشناسی، جای آن را دارد كه از خود سؤال كنیم، به عنوان مدعیان بودن در مسیر تكامل، چقدر معارف لازم را آموخته‌ایم؟ چقدر توفیق كسب معرفت نصیب ما شده است؟ آیا سرمایهٔ لازم(معارف) را جهت بودن در این مسیر فراهم كرده‌ایم؟ آیا جزء آنان هستیم كه دوست دارند در كودكی می‌مردند و مستقیم و بدون زحمت به بهشت می‌رفتند؟! یا جزء آنان هستیم كه دوست دارند بزرگ شوند تا بتواند به توفیق خداشناسی نائل گردند؟
دکتر مطلب برازنده
مآخذ: کتاب رخنه در اسرارمتافیزیک، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید


همچنین مشاهده کنید