جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


زیباترین گونه ادبی


زیباترین گونه ادبی
به شعرهایی که در رثای اهل بیت(ع) سروده می‌شود، می‌توان گفت: ادبیات عاشورایی، ادبیات علوی و ادبیات فاطمی. اما شاید عنوان و ترکیب کامل‌تر و جامع‌تر، ادبیات شیعی(۱) باشد.
موضوع منشا و مبدا این گونه ادبی از خدا آغاز می‌شود؛ آنجا که خود، مرثیه امام حسین علیه‌السلام را برای حضرت آدم می‌خواند(۲) و امام حسین علیه‌السلام در کربلا به اوج می‌کشاند؛ آنجا که در کنار پیکر حضرت عباس زانو می‌زند و چنین می‌سراید:
اخی یا نور عینی یا شقیقی
فلی قد کنت کالرسن الوثیق
ایا قمرا منیرا کنت عونی
علی کل النوائب فی المضیق
فبعدک لاتطیب لنا حیاه
سنجمع فی الغداه علی الحقیق
الالله شکوای و صبری
و ما القاه من ظما وضیق(۳)
و با خواهر بی‌نظیرش در کربلا ادامه می‌یابد؛ آنجا که با دیدن سر بریده برادر بر نیزه، سر بر ستون کجاوه می‌کوبد و زمزمه می‌کند:
یا هلالا لما استتم کمالا
غاله خسفه فابدی غروبا
ما توهمت یا شقیق فوادی
کان هذا مقدرا مکتوبا
و با حضرت بقیه‌الله ارواحنا لتراب مقدمه الفداء بر قله فتح می‌نشیند؛ آنجا که حضرتش پشت به کعبه می‌دهد و فریاد می‌زند: الا یا اهل العالم! ان جدی الحسین قتلوه عطشانا
و با سلام خدا به اهل بهشت: سلام قولا من رب الرحیم و سلام اهل بهشت بر حسین: و تحیتهم فیها سلام الی الابد، جاودانه می‌شود. به جرات می توان گفت که این ادبیات، برترین گونه ادبی در عالم است. به این دلایل که:
اول: آسمانی‌ترین است؛
معشوق‌ها، محبوب‌ها، مطلوب‌ها، ستوده‌ها، ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها در عموم سبک‌های ادبی جهان، یا کاملا زمینی‌اند یا حداکثر ترکیبی‌اند از زمین و آسمان. مادیت و معنویت، جسم و روح، طبیعت و ماوراء طبیعت.
از آثار هومر و سوفکل در ادبیات باستانی یونان بگیرید تا شکسپیر و گوته تا آثار برجسته ادب ایرانی مثل ویس و رامین، وامق و عذرا، فرهاد و شیرین و لیلی و مجنون. عموم این ستوده‌ها یا کاملا ابعادی مادی و خاکی دارند و به دلایل زیبایی‌های زمینی ستایش می‌شوند یا به نوعی در مناسبات زمینی و این جهانی تعریف خود را پیدا می‌کنند.
اما در این گونه ادبی، محبوب‌ها به دلیل آسمانی بودن تحسین می‌گردند و تقدیس می‌شوند و هر اندازه که جایگاه و منزلت و قرب بیشتری به آستان ربوبی داشته باشند، بیشتر مورد ستایش قرار می‌‌گیرند.
دوم: شجاعانه‌ترین است؛
صرف سخن گفتن درباره امامان شیعه، و بردن نام آنان جرات می‌خواسته است، چه رسد به مدح و تمجید و ستایش آنان که در عموم قرون گذشته، به استثنای مقاطعی خاص عرض ادب به آن بزرگواران- جرم محسوب می‌شده است و شاعر و نویسنده‌ای که می‌خواسته از فضائل و مناقب و برتری‌های این خاندان بگوید، پیشاپیش می‌بایست جان خود را بر سر دست بگیرد و با همه تعلقات ودل بستگی‌های زمینی خود وداع کند.
عمده‌ترین دلیلش هم این بوده که امامان، رقبای نابرابر حکام وقت محسوب می‌شدند و اگر مردم به برتری‌های الهی و ذاتی آنان پی می‌بردند، هرگز هیچ حاکمیتی را نمی‌پذیرفتند و تن و گردن به سلطه جبابره نمی‌سپردند.
کدام شعر را در عالم می‌توان سراغ داشت که شاعرش تنها به دلیل شعرش عمری دار خود را بر دوش بکشد و خائفا یترقب از شهری به شهری بگریزد و همچنان دست از سرودن شعر و ستایش معشوق و مراد خویش برندارد؟
شعر شیعی را فقط در مقطع زمانی اکنون و مشابه اکنون نبایدسنجید که شاعرش محبوب همگان می‌شود و شعرش مورد اقبال و تشویق ملت و حاکمیت (که هر دو از یک سنخ‌اند) قرار می‌گیرد. زمان‌هایی بر شعر شیعی گذشته است که خواندن یک بیت آن جرم نابخشودنی محسوب می‌شده، چه رسد به سرودن و در دسترس قرار دادن آن!
در مقاطعی از زمان، کسی که پا به این وادی می‌گذاشته، امنیت جان و مال و خان و مان خویش را از دست می‌داده و دفتر شعر شاعر، نه اسباب فخر و مباهات و گرفتن صله بلکه پرونده جرم و گناه و دادگاهی شدن او تلقی می‌شده. جای شاعر شیعی نه در بزم‌های شادخواری و مجالس عیش و طرب سلاطین، بلکه در مخفی‌گاه‌ها و تبعیدگاه‌ها، زندان‌ها و در نهایت بر سر دارها بوده است.
شاعری مانند سید اسماعیل حمیری، نه فقط از سوی حکومت و حاکمیت، که حتی از سوی پدر و مادر ناصبی خویش نیز مورد تهدید قرار می‌گیرد. آنچنان که به دلیل عقاید و اشعار شیعی‌اش،‌ ناگزیر می‌شود خانه و کاشانه خویش را ترک بگوید و تا هنگام مرگ پدر و مادر خود در اختفا و تبعید به سر ببرد. یا شاعری مانند فرزدق، فقط به دلیل یک قصیده شجاعانه‌اش در مدح و وصف حضرت سجاد علیه‌السلام توسط عوامل هشام‌بن‌عبدالملک به زندان می‌افتد و تاوان شعرش را با حبس و شکنجه پس می‌دهد؛
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت یعرفه و الحل و الحرم
هذا بن خیر عبادالله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
ما قال “لا” قط الا فی تشهده
لو لا التشهد کانت لاءه “نعم”
اشعار کمیت و دعبل و سید حمیری نمونه‌های شاخصی از این ادبیات شجاعانه شیعی‌اند.
سوم: عاطفی‌ترین و صمیمی‌ترین است؛
مگر نه اصلی‌ترین وظیفه شعر، عاطفه برانگیزی و صمیمیت پردازی است؟! تار و پود شعر شیعی با عاطفه و صمیمیت تنیده شده است. این جنس از عاطفه و صمیمیت از جنس همان رابطه‌ای است که انسان با خدای خویش برقرار می‌کند. رابطه با خدا در همه فرهنگ‌ها تنها رابطه‌ای است که میان عظمت و صمیمیت، پیوند برقرار می‌کند.
همه انسان‌ها در همه فرهنگ‌ها خداوند را متناسب با ظرفیت خود، عظیم‌ترین، برترین و متعالی‌ترین وجود می‌دانند و در همین حال، همه او را با لفظ و ضمیر تو خطاب می‌کنند و هیچ کس او را “شما” نمی‌خواند. این صمیمیت، گذشته از بحث وحدانیت، نشانگر رابطه فطری عمیق میان انسان و خداست و محبوب‌ها و مرادهای شیعه از آنجا که بیشترین و نزدیکترین پیوند را با خدا دارند، با صمیمانه‌ترین و عاطفی‌ترین شکل، مورد خطاب و مدح و ستایش شاعر قرار می‌‌گیرند.
چهارم: خالصانه‌ترین است؛
شاعران غالبا در زمان گذشته سرسپرده زور و زر، و سخن به مزدان دربار سلاطین بودند و در مدح شاهان جنایتکار و وزرای خیانت‌پیشه شعر می‌سرودند و بیشتر انگیزه صله، جاه و منصب، حقوق مستمری و گرفتن سمت‌فلان‌الشعرایی و... داشتند و کمتر از اعتقاد و ایمان به گفته‌های خود سرچشمه می‌گرفتند.
اما شاعر شیعی با خلوص محض و ارادت عمیق به باورهای خود، در وصف ذوات مقدسه معصومین علیهم‌السلام ستایشگری می‌کند.
جابر بن یزید جعفی نقل می‌کند؛ کمیت به محضر امام باقر علیه‌السلام شرفیاب شد و با اجازه قصیده‌ای در مدح آن بزرگوار قرائت کرد. حضرت دستور داد کیسه‌ای پر از اشرفی در مقابل او به عنوان صله گذاردند. سپس کمیت به ذوق حضور امام، قصاید پی‌در پی در مدح خاندان خواند و هر بار بدره زر برابر او گذاشتند. وقت خداحافظی بی‌اعتنا به بدره‌های زر بود. فرمودند: “کیسه‌های زر را با خود ببر.” کمیت عرضه داشت که: “جعلت فداک! ولله ما احبکم لغرض الدنیا و ما اردت بذلک الا صله رسول‌الله و ما اوجب الله علی من الحق” (فدای شما! به خدا سوگند دوستی من به شما خاندان به خاطر اغراض دنیایی نیست و هدف از سرودن این قصاید جز نزدیکی و ارتباط با پیامبر و ادای وظیفه و حقی که خداوند بر ما نسبت به شما واجب کرده نمی‌باشد.) و حضرت او را دعا کردند(۴)
پنجم: حماسی‌ترین و عزت‌مندترین است؛
اوج ادبیات شیعی و آیینی، ادبیات عاشورایی و کربلایی است و اساس فلسفه قیام کربلا، حفظ عزت و آزادگی انسان و نرفتن زیر بار خفت و ذلت و خواری است و اگر حقیقت‌جویی و عزت‌طلبی در ادبیات جهان همچون رگه‌های طلا و در میان زغال سنگ است، ادبیات شیعی، اس و اساسش بر این معنا و مبناست؛ آنچنان که می‌توان گفت: یکی از برجسته‌ترین معیارها و ملاک‌های تشخیص در وادی ادبیات شیعه، عزتمند بودن است. هر شعر و نثر و هنری که رگه‌ای از ذلت و خواری در آن باشد، بی‌تردید از دایره ادبیات شیعی بیرون است.
ادبیاتی که زینب‌علیها‌السلام شکوهمند‌ترین بانوی تاریخ را خوار و خفیف کند و دست امام حسین علیه‌السلام اسطوره حقیقی عزت و مناعت و آزادگی را برای جرعه‌ای آب به سوی دشمنش دراز گرداند، قطعا فاقد جوهره ادبیات تشیع است. شعار شیعی به درستی می‌داند و این درک و دریافت را با شعرش منتقل می‌کند؛ که اگر آن معنای عظمت و رافت، “امام حسین‌علیه‌السلام”، در کربلا از دشمن آب می‌خواهد، منظورش به واقع آب نیست. او که قبای شهادت پوشیده است در حالی که همه عناصر عالم گوش به فرمان اویند، محال است که لب به خواهش آب، تر کند. بلکه او تا آخرین لحظه حیات و به دنبال بیدار کردن حس آزادگی و غیرت و حمیت در دشمن است. آب برای حسین علیه‌السلام بهانه‌ای است تا اگر شده حتی یک نفر دیگر را هم بر کشتی نجات خود سوار کند.
او که مظهر بزرگواری و عطوفت است، ابراز تشنگی می کند تا به این وسیله گم کرده راهی را به چشمه هدایت رسانده و از آب رحمت سیراب سازد؛
بهر ما آب روان نایاب نیست
قحط احباب است؛ قحط آب نیست
این بالاترین درجه مهربانی و کرامت است که می خواهد حتی دشمن قسم خورده خویش را هم دست بگیرد و آخرین قطرات خون خود را هم پرچم هدایت او کند.
این ترکیب حماسه و عاطفه و این پیوند شکوه و مهربانی، گوهری است که ناب‌ترین و درخشان‌ترین آنان در فرهنگ تشیع یافت می‌شود و این گوهر ناب و نایاب به بهترین نحو در ادبیات شیعی تجلی کرده است. پس می‌توان گفت که ادبیات شیعی یعنی ادبیات حماسه و عاطفه، ادبیات شکوه و مهربانی، ادبیات عزت و خشوع و ادبیات عظمت و کرامت.
و ششم: موثرترین است؛
ارسطو مبنای ادبیات به طور عام، و درام به طور خاص را “کاتارسیس” یا ایجاد تزکیه و تحول در مخاطب می‌داند و معتقد است که هر اندازه آن اتفاق، عمیق‌تر و گسترده‌تر بیفتد، اثر هنری از ارزش وجودی بیشتری برخوردار است.
در ادبیات شیعی، ماجرا از این هم ژرف‌تر و شگفت‌انگیزتر است. یعنی در این گونه ادبی، خالق اثر، اولین کسی است که تاثیر را می‌پذیرد. به عبارتی اتفاق، پیش از آنکه در بیرون بیفتد، در درون نویسنده یا شاعر واقع می‌شود و اگر در ضمیر و نهان خانه‌اش این اتفاق نیفتد، اثر پدید نمی‌آید.
اما در ادبیات شیعی، چنین نیست که محبوب یا حادثه حول محبوب، یک مقوله مستقل باشد و پدید آورنده اثر، مقوله‌ای دیگر. خالق اثر هر اندازه که در ستایش محبوب پیش‌ می‌رود، خود اوج بیشتری در خود متجلی می‌سازد. یا به عبارت دقیق‌تر، محبوب بر او سایه گسترده‌تری می‌اندازد و او را گرم‌تر در آغوش می‌گیرد.
سید مهدی شجاعی
پی‌نوشتها:
-۱ ممکن است گفته شود سبک‌ها عموما بر اساس قوالب و فرم‌های ادبی و هنری طرح و تدوین می‌گردند نه محتوا. به عبارتی سبک‌ها عموما ظرف‌اند نه مظروف. مثل سبک‌های عراقی و هندی و خراسانی در ادب کهن ما، یا سبک‌های رئال، سوررئال، مدرن و پست مدرن در ادبیات غربی، یا سبک‌های رئالیسم، رمانتیسیسم، ایدسیونیسم، دادئیسم در هنر نقاشی غربی.
ادعای نگارنده این است که چنین نیست. بلکه سبک‌ها ترکیبی‌اند از ظرف و مظروف. به عبارتی؛ سبک‌ها، مظروف‌ها و محتواهایی هستند که ظرف‌ها و قالب‌های متناسب خویش را انتخاب می‌کنند یا می‌سازند و می‌آفرینند. سبک امپرسیونیسم و دادائیسم در نقاشی فقط یک قالب نیست، فقط یک فرم نیست بلکه نسبتی است بین یک فرم و محتوا. یا به عبارتی مجموعه‌ای از حرف‌ها، پیام‌ها، اندیشه‌ها و نگرش‌ها، نقاش را در بستری از شرایط اجتماعی و تاریخی وادار کرده است به انتخاب بیانی خاص. این بیان خاص که منبعث از نگرش و تفکر و اندیشه خاص است، توسط دیگران به سبکی خاص موسوم شده است.
در مکتب‌های ادبی خودمان هم تفاوت فاحش در محتوا، مضامین، اندیشه و حتی جهان بینی، میان سبک‌‌های فرضا عراقی و هندی، موید همین نظریه است.
-۲ حضرت آدم- علی نبینا و آله و علیه‌السلام - برای توبه خویش به اشارت تعلیم خداوند، به اسماء حسنای خداوند متوسل می‌شود که پنج‌تن آل عبایند و وقتی به نام حسین علیه‌السلام می‌رسد در دلش انقلاب و انکساری حاصل می‌شود و رمز آن را از خدا سوال می‌کند و خداوند قصه کربلا و عاشورا و شهادت اما حسین را برایش روایت می‌کند.
-۳ اسرار الشهاده: در بندی؛ ص ۳۳۷
-۴ به نقل از بصائرالدرجات
منبع : روزنامه رسالت