جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
جهان اسلام و جهانی شدن
«تاریخ بشر گورستان فرهنگهای بزرگی است که پایان فاجعهآمیز آنها بدان سبب بوده که نتوانستهاند در برابر چالشها، واکنش برنامهریزی شده، بخردانه و ارادی بروز دهند.» اریش فروم
جهان سیاست همواره با مفاهیم و پدیدههای گوناگونی روبهرو میگردد که ذهن اندیشمندان، دولتمردان و دیگر افراد را به خود معطوف میسازد. اهمیت برخی از این پدیدهها به اندازهای است که گویی همة ابعاد زندگی افراد را تحت تأثیر خود قرار میدهد؛ و شاید ترسها و نگرانیهای فراوانی را برای برخی ملتها و نویدها و کامیابیها و امتیازهایی را برای دیگر ملتها به ارمغان بیاورد. مفاهیمی مانند جنگ سرد، پردة آهنین، موازنة وحشت و تروریسم، که ریشه در واقعیتهای ملموس دنیای سیاست داشته و دارند، از جملة این پدیدهها هستند. یکی دیگر از این مفاهیم جهانی شدن است؛ که تقریباً از آغاز دهة ۱۹۹۰ به موضوع بحث محافل دانشگاهی و سیاسی جهان تبدیل شده و همچنان یکی از عمدهترین موضوعات بحث این محافل به شمار میآید. هدف این نوشتار نیز تعریف و تبیین جهانی شدن از دیدگاههای گوناگون و تأثیر آن بر دنیای امروز بویژه جهان اسلام است.
● تعریف جهانی شدن
جهانی شدن از مفاهیمی است که تعریفی دقیق از آن نمیتوان ارائه داد. در نوشتههای گوناگون در زمینههای اقتصاد و سیاست و فرهنگ، تعریفهای متعدد و گاه متضادی از این فرایند عرضه شده است. این تفاوتها در تعریف جهانی شدن، از چندوجهی بودن این پدیده ریشه میگیرد؛ و جنبههای متعدد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهانی شدن به تعاریف گوناگون انجامیده که هر کدام براساس رویکرد ویژة خود، به تبیین این مفهوم پرداختهاند: «وابستهتر شدن بخشهای گوناگون جهان، فشردگی جهان، افزایش وابستگی و درهم تنیدگی جهانی، فرایند غربی کردن و همگونسازی جهان، ادغام همة جنبههای اقتصادی در گسترة جهانی، پهناور شدن گسترة تأثیرگذاری و تأثیرپذیری کنشهای اجتماعی، کاهش هزینههای تحمیل شده توسط فضا و زمان و غیره، از جمله تعریفهای عرضه شده از جهانی شدن هستند.»
در بسیاری از تعاریف ارائه شده، جهانی شدن همانند فرایندی تدریجی و پایدار تعریف میشود که از گذشتة دور یا نزدیک آغاز شده است و همچنان ادامه دارد. با این تفاوت که هرچه بر عمر آن افزوده میشود، شتاب و گسترة آن هم بسیار افزایش مییابد. به عبارت دیگر، با آنکه بسیاری از نظریهپردازان، جدید بودن پدیدة جهانی شدن را نمیپذیرند و پیشینهای چندین ساله برای آن در نظر میگیرند، اما بر سر تشدید بسیار چشمگیر آن در دهههای اخیر اتفاق نظر دارند و حتی معتقدند که نسلهای آینده، این فرایند را به صورتی گستردهتر و پرشتابتر تجربه خواهند کرد.
برخی از اندیشمندان همانند آنتونی گیدنز، بر کمرنگ شدن نقش زمان و فضا در تعاملات و روابط اجتماعی در عصر جهانی شدن تأکید دارند و میگویند: فرایند فشرده شدن زمان و مکان موجب شده است که حاضر و غایب به لحاظ زمانی و مکانی به یکدیگر نزدیک شوند. فواصل در حال کم شدن است و روابط اجتماعی از محیطی به محیط دیگر منتقل میشوند. در این میان، تعریف والترز و رابرتسون از جهانی شدن قابل توجه است. طبق تعریف والترز، جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین میرود، و مردم رفته رفته از کاهش این قید و بندها آگاه میشوند.
بر اساس تعریف رابرتسون، جهانی شدن و سیارهای شدن جهان مفهومی است که هم به تراکم جهان و هم به تشدید آگاهی دربارة جهان به مثابة یک کل، هم به وابستگی متقابل در قلمرو جهانی و همآگاهی از یکپارچگی جهانی در سدة بیستم اشاره دارد. بنابراین، از ویژگیهای تعریف رابرتسون، تأکید بر نگاه به جهان به مثابه یک کل و وابستگی متقابل در سطح جهانی است.
مارتین آلبرو در تعریف جهانی شدن مینویسد: «جهانی شدن به همة روندهایی اشاره دارد که به واسطة آن، مردم دنیا در جهانی یگانه یا جامعة واحد جهانی وارد شدهاند و در آن ترکیب یافتهاند.
امانوئل ریشتر، جهانی شدن را شبکهای جهانی میداند که جوامعی را که در گذشته جدا و منزوی از هم به سر میبردند، از طریق وابستگی متقابل، به یکدیگر پیوند میزند. رابرت کاکس، از اندیشمندان نئومارکسیست، مینویسد: ویژگیهای روند جهانی شدن عبارت است از بینالمللی کردن تولید، تقسیم کار جدید بینالمللی، حرکتهای جدید مهاجرت از جنوب به شمال، و محیط رقابتی جدید که در جریان جهانی شدن پیدا میشود.
از دیگر ویژگیهای مهم این پدیده، بینالمللی کردن دولت وتبدیل دولتها به عوامل و کارگزاران دنیای جهانی شده است. روزا بث موسکانتر معتقد است: جهان در پدیدة جهانی شدن به فروشگاههای زنجیرهای تبدیل میشود که در آن، نظریات و تولیدات، همزمان و در هر لحظه در دسترس همگان قرار دارد. جان آرت شولت، در تعریف جهانی شدن مینویسد: «جهانی شدن به روندی گفته میشود که به واسطة آن، روابط اجتماعی، تقریباً ویژگی بیفاصله بودن و بیمرز بودن را به خود میگیرد. به گونهای که زندگی انسان به گونهای روزافزون، در جهان، چونان مکانی یگانه محسوب میشود و تحقق مییابد.» او با یک بررسی کلی بیان میکند که در مجموع پنج دسته تعریفی کلی را میتوان از جهانی شدن عرضه کرد:
۱) جهانی شدن به مثابة بینالمللی شدن؛
۲) جهانی شدن به مثابة فرایند آزادسازی (لیبرالیزاسیون)؛
۳) جهانی شدن به مثابة جانشمولی (براساس این تعریف، جهانیشدن روندی است که در قالب آن، روابط در زمین گسترش مییابد؛ و ابزار این گسترش، رسانههای گروهی است)؛
۴) جهانی شدن به مثابة غربیسازی یا نوسازی، بویژه در شکل امریکایی شدة آن (در این تعریف، جهانی شدن به مثابة نیرویی است که به موجب آن، ساختار اجتماعی مدرنیته (سرمایهداری، عقلگرایی، صنعتی شدن، دیوانسالاری و غیره)در سراسر جهان گسترش مییابد. این روند به طور طبیعی فرهنگهای موجود و خودمختار محلی را ویران میسازد)؛
۵) جهانی شدن به مثابة از بین بردن مرزهای جغرافیایی یا گسترش فرایند فرامنطقهای.
● جهانی شدن: فرایند، طرح یا پدیده؟
آنچه از تعاریف مجمل فوق برمیآید این است که جهانی شدن، از دیدگاه صاحبنظران، به صورتهای متفاوت تفسیر شده است. برخی از اندیشمندان، جهانی شدن را نوعی فرایند (پروسه) تعریف کردهاند. در چنین فضایی، جهانی شدن یک پدیدة متعارف و طبیعی و مفهومی است که پدیدآورندة آن مشخص نیست. درواقع، سیر طبیعی جوامع بشری آن را پدید آورده است. فرایند جهانی شدن یک واقعیت است.
جیمز روزنا، بر این باور است که جهانی شدن به عنوان یک فرایند، زمینهساز شکلی متفاوت از یکپارچگی جهانی است.۹ این دیدگاه مبتنی بر نوعی خوشبینی نسبت به فرایند جهانی شدن است.
از این دیدگاه، جهانی شدن فرایندی به شمار میآید که در اثر توسعة فناوری اطلاعات و ارتباطات الکترونیک، موجب فشردگی و تراکم جهانی و تقویت خودآگاهی جمعی در میان ابنای بشر میگردد. بر این مبنا، جهانی شدن امری برآمده از تاریخ، فرایندی ریشهای و فراگردی وسیع، گسترده و همه جانبه در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، که مرزهای ملی را درمینوردد و به عنوان واقعیتی در حال تکوین و تکامل و همچون رودی خروشان و در حال حرکت، پرشتاب میگذرد و زمان و مکان را میفشرد و به یکدیگر نزدیک میسازد.
در رویکرد مزبور، جهانی شدنِ فرهنگی متضمن جریان آزاد اندیشهها، اطلاعات، و دانشهاست، که با دربرگرفتن همة ابعاد زندگی، ذهنیتها و عینیتها را تحول میبخشد وبا انسجام ارگانیکی جهان، در اثر وابستگی اجزای جهانی ناشی از ارتباطات شبکهای، بازشدن روابط فرهنگی و تمایل فرهنگها به اقتباس از یکدیگر را به ارمغان میآورد.
در مقابل، برخی دیگر از اندیشمندان، جهانی شدن را یک طرح (پروژه) از پیش تدوین شده میدانند که برای استیلای هرچه بیشتر جهان غرب بر جهان سوم شکل گرفته است. در چنین دیدگاهی، جهانیسازی یا جهانگرایی، طرح و مهندسی اجتماعی در سطح کلان نظامی است که ایدئولوژی هژمونیک غرب را افاده میکند و باتکیه بر بنیادهای نئولیبرالیسم و پست مدرنیسم، درصدد فراگیر کردن شیوة زندگی امریکایی و غربیسازی انسانها و توزیع فرهنگ مصرف و جنسیت است. براساس رویکرد مذکور، غرب میکوشد با بهرهگیری از فناوری و ارتباطات ماهوارهای و رسانههای گروهی و از رهگذر یکسان سازی فرهنگی و یکپارچهسازی ارزشی، فرهنگ جهانی و استیلایی غرب را تحمیل، و تک محوری امریکا را در سلطة جهانی قطعی کند.
از این دیدگاه، جهانیسازی مفهومی است که فاعل آن مشخص است؛ و آن، برنامهای است از پیش طراحی شده برای سلطة قدرتهای برتر، که به آن، طرح (پروژه) اطلاق میشود. بنابراین، این دیدگاه، نگاهی توطئه محور به این پدیده دارد.
طرح جهانیسازی، حاکی از ایدئولوژی و راهبرد برخورد با فرایند جهانی شدن است. در واقع پاسخی ارادی و مهندسی شده برای برخورد با این فرایند و واقعیت موجود است. به نظر میرسد طرح جهانیسازی حاصل برخورد ایدئولوژیک، جهتدار و فاعلانه با فرایند جهانی شدن است. بنابراین، دو نوع طرح (پروژه) قابل تمایز است:
الف) طرح جهانی سازی که امریکا آن را دنبال میکند و جهانی شدن را همان امریکایی شدن میداند. جهانی سازی نفی دیگران و نفوذ در فرهنگهای دیگر است. درواقع، جهانی شدن در راستای تداوم غربیسازی جهان است.
ب) شکل دوم طرح را جهان اسلام دنبال میکند که میکوشد یا باید بکوشد با فرایند یا طرح جهانی شدن به مثابة یک طرح برخورد کند، و با طرح بومی خود میکوشد تا به تأثیرگذاریهای جهانی شدن در اشکال گوناگون، جهت بدهد.
سرانجام آنکه، برخی دیگر از اندیشمندان، به جهانی شدن به عنوان یک پدیده نگریستهاند و آن را فرایند و طرح درنظر نگرفتهاند. واژة پدیده، نوعی واژة بیبار و خنثی است. ممکن است ترکیبی از هر دو (طرح و فرایند) باشد.
هریک از دو دیدگاه طرح و فرایند، آسیبشناختی خاص خود را دارد.
اگر جهانی شدن را صرفاً به صورت فرایند در نظر بگیریم، آنگاه کوشش ابرقدرتهایی مانند امریکا و دیگر بازیگران جهانیسازی، مانند شرکتهای فراملیتی، در جهت «مدیریت جهانی شدن»، نادیده گرفته میشود. نگاه فرایند بودن، جهانی شدن را به عنوان واقعیتی محقق یا واقعیتی اجتنابناپذیر به تصویر میکشد که انسان را دست بسته تسلیم سرنوشت محتوم آن میکند و او را از اقدام سازنده و فعال در جهت تأثیرگذاری بر جهانی شدن باز میدارد.
همچنین، دیدگاه طرح بودن و توطئه آلود بودن آن نیز حاکی از نوعی شیوة فکری است که معلول تنبلی ذهنی و سادهاندیشی و سادهسازی مسائل پیچیده است. به همین سبب، نظریهها و دیدگاههای توطئه محور، از فهم تبیین فرایند جهانی شدن و پیامدهای آن ناتواناند. این دیدگاه نوعی تغافل عامدانه از بخشی از واقعیتهایی است که در حال شدن است، و غفلت از این واقعیت زیانهای بزرگ و جبرانناپذیری به دنبال دارد و ما را از بازاندیشی در فهم سنتی خود در مسائل جهانی، بازخواهد داشت. شاید غلبة همین رویکرد موجب شده است که تلاشهای درخور توجهی برای درک عملکرد نظام جهانی و پیامدهای آن صورت نگیرد، و تناسب معقولی میان اهمیت این پدیده و میزان توجه به آن، برقرار نباشد.
به هر حال، پذیرش هریک از این دیدگاهها، مفروضات خاصی دارد، که در شیوة عملکرد و واکنش ما در قبال جهانی شدن و راهکارهای احتمالی، تأثیر خواهد داشت.
● مراحل و علل ظهور جهانی شدن
پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که چه عواملی موجب ظهور جهانی شدن بود، و این عوامل چه مراحلی را طی کرد تا جهانی شدن به شکل فعلی خود نمایان شد؟
برخی از اندیشمندان، عوامل اقتصادی را موجب پیدایش جهانی شدن میدانند. برخی دیگر پیشرفت فناوری اطلاعات و به طور کلی توسعة علمی را به عنوان عامل ظهور جهانی شدن معرفی میکنند. در مجموع، میتوان چندین عامل را در پیدایش جهانی شدن برشمرد. یکی از این عوامل، رشد بازار مالی جهانی است. اخیراً حجم بازارهای مالی در مقایسه با حجم تجارت جهانی رشد شتابانی کرده و به عامل مهم و نیروی پیشبرندة جریان یکپارچگی جهانی تبدیل شده است.
دومین عاملی که موجب تقویت یکپارچگی اقتصاد جهانی شد، فروپاشی نظام سوسیالیستی و پایان جنگ سرد بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد موجب گسترش بازار جهانی و تعمیق روابط اقتصادی شد. امروزه، تقریباً همة کشورهای جهان، در بازار جهانی ادغام و به بخشی از آن تبدیل شدهاند. حتی کشور کوبا، تا اندازهای اجازه داده است که سرمایهگذاری خارجی نقش مهمی در اقتصادش ایفا کند. در نتیجه، دیگر جهان امروز به دو اردوگاه سیاسی ـ به گونهای که در دوران جنگ سرد تقسیم شده بود و ایالات متحده و شوروی برای نفوذ ایدئولوژیک در آن به رقابت با هم میپرداختند ـ تقسیم نشده است. امروز دیگر رقابت در بین ملتها برای سلطة ایدئولوژیک نیست، بلکه رقابت بر سر بازار و منابع کمیاب است.
عامل سوم جهانی شدن، رشد فعالیت شرکتهای فراملیتی است. ادغام جهانی، دستاورد رشد فعالیت شرکتهای فراملیتی است. امروزه، شمار این شرکتها و حوزة نفوذ آنها گسترش یافته است. شرکتهای فراملیتی برای کاهش هزینة تولید و بیشینه کردن سود، و برای برخورداری از مزیت رقابتی در برابر دیگران در جهت فتح بازارها، به فراسوی مرزهای ملی روی آوردهاند و در دیگر کشورها سرمایهگذاری میکنند؛ که بعداً به طور مفصلتری به آنها خواهیم پرداخت.
چهارمین و شاید مهمترین نیروی پیش برندة جهانی شدن، انقلاب در فناوری اطلاعات، ارتباطات و حمل و نقل است، که هزینههای ارتباط از راه دور و ترابری را کاهش داده، و از این رو، اهمیت فاصله را در فعالیتهای اقتصادی به حداقل رسانده است.
پنجمین عاملی که به جهانی شدن انجامیده، موضوع بینالمللی شدن مسائل زیست محیطی، مانند گرم شدن زمین و وجود بارانهای اسیدی است. این مسائل زیست محیطی جهانی، به راهحلهای جهانی نیاز دارد. به این معنی که، برای برطرف ساختن آنها، همکاریهای بینالمللی و هماهنگی سیاستها نه تنها مهم، بلکه حیاتی است.
در مورد مراحل پیدایش جهانی شدن، در میان نظریهپردازان، بحثهای گوناگونی وجود دارد. برخی جهانی شدن را پدیدهای باسابقة تاریخی میدانند و برخی دیگر آن را پدیدهای نوین در دنیای امروز قلمداد میکنند. برای نمونه، رابرتسون بر این باور است که تاریخ جهانی شدن به ظهور سرمایهداری برمیگردد؛ و به طور کلی، مسیر جهانی شدن را به صورت رشتة پنج مرحلهای ذیل ترسیم میکند:
۱) مرحلة بدوی یا اولیه (اروپای ۱۴۰۰ـ۱۷۵۰). در این مرحله، با تجزیة کلیسا و ظهور جوامع دولتمدار، کلیسای جهانی کاتولیک، تعمیمهایی دربارة پیشرفت و فرد، نخستین نقشههای کرة زمین، تقویم جهانی در غرب، اکتشافات جهانی و پدیدة استعمار روبهرو هستیم.
۲) مرحلة نخستین (۱۷۵۰-۱۸۷۵). در این مرحله، با پدیدة ظهور دولت ـ ملت، دیپلماسی رسمی بین دولتها، مسئلة شهروندی، نمایشگاههای بینالمللی و موافقتنامههای مربوط به ارتباطات، پیمانهای حقوقی بینالمللی، ظهور ملتهای غیراروپایی و جوانه زدن نخستین عقاید در مورد بینالمللیگرایی و جهانگرایی روبه رو هستیم.
۳) مرحلة جهش (۱۸۷۵-۱۹۲۵). در این مرحله، با تعبیر مفهومی جهان در قالب چهار عامل جهانیکنندة دولت ـ ملت، فرد، جامعه، واحد بینالملل و بشریتِ واحد، ارتباطات بینالملل، ورزش و روابط فرهنگی، تقویم جهانی، نخستین جنگ جهانی، مهاجرتهای وسیع بینالمللی و محدودیتهای آن و افزایش شمار غیراروپاییان در باشگاه بینالمللی دولت ـ ملتها روبهرو هستیم.
۴) مرحلة کوشش برای کسب سلطه (۱۹۲۵ - ۱۹۶۹). در این مرحله، با شکلگیری جامعة ملل و سازمان ملل متحد، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، مفهوم جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت، تهدید جهان با بمب اتمی و ظهور جهان سوم به عنوان بخشی از جهان روبهرو هستیم.
۵) مرحلة عدم قطعیت (۱۹۶۹-۱۹۹۲). در این مرحله، با کشف فضا، ارزشهای فرامادی و گفتمان حقوقی، جوامع جهانی بر مبنای تبعیض جنسی، قومیت و نژاد، سیال و پیچیده شدن روابط بینالملل، شناخت مسائل زیست محیطی جهانی و رسانههای گروهی جهانی از طریق دستیابی به فناوریهای فضایی و ماهوارهای روبهرو هستیم.
مشاهده میشود که تقسیمبندی و مرحلهبندی رابرتسون، هرگونه تحول بینالمللی و جهانی را در عرصههای گوناگون دربرمیگیرد، و دربردارندة هیچگونه ارزشهایی و اولویتی نیست. هر چند وی ظهور جهانی شدن متداول را با ظهور سرمایهداری عجین میداند، اما ارتباط مفاهیم مطرح شده در مرحله بندی پنجگانه با نظام سرمایهداری، در طرح وی معلوم نیست.
اما دیوید هلد، تقسیمبندی جامعتر و واقعیتری را ارائه داده، که با واقعیات و تحولات کنونی جهان سرمایهداری به رهبری امریکا سازگارتر است. وی مراحل زیر را در شکلگیری و ظهور جهانی شدن برمیشمارد:
▪ افزایش روابط اقتصادی و فرهنگی موجب کاهش قدرت و کارایی حکومتها در سطح دولت ـ ملت میشود. حکومتها دیگر کنترلی بر نفوذ اندیشهها و کالاهای اقتصادی از ورای مرزهای خود ندارند. از این رو، ابزارهای سیاست داخلی آنها، کارایی خود را از دست میدهند.
▪ قدرت دولتها باز هم کاهش مییابد. زیرا فرایندهای فراملی، هم از لحاظ وسعت و هم از لحاظ تعداد افزایش مییابند. برای نمونه، شرکتهای فراملی غالباً از بسیاری از حکومتها بزرگتر و مقتدرتر میشوند.
▪ براین اساس، بیشتر حوزههای سنتی مسئولیت دولت، مانند دفاع، ارتباطات و مدیریت اقتصادی، باید با اصول بینالمللی یا بینحکومتی متناسب شود.
▪ از این رو، دولتها ناگزیرند که حاکمیت خود را در قالب واحدهای سیاسی بزرگتر، مانند جامعة اروپا، آسهآن یا پیمانهای چندجانبه مانند ناتو و اوپک و یا سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول، محدود کنند.
▪ بنابراین، یک نظام «حاکمیت جهانی» با نظام سیاستگذاری و مدیریت ویژة خود، که بیشتر باعث کاهش قدرت دولت میشود، در حال ظهور است.
▪ این نظام، یعنی حاکمیت جهانی، پایه و اساسی را برای ظهور دولت فراملی با قدرت مسلط نظامی و قانونگذاری فراهم میکند.
مراحل مورنظر دیوید هلد، با تلاشهای نظام سرمایهداری و هژمون و نیروی مسلط آن، یعنی امریکا، کاملاً منطبق است. یعنی اینکه این دولت، در تلاش برای ایجاد دولتی فراملی با قدرت مسلط نظامی، برای تحقق نظام حاکمیت جهانی است.
● ابعاد جهانی شدن
بر اساس مباحث ارائه شده، میتوان به این نتیجه رسید که جهانی شدن پدیدهای چند بعدی است؛ و برهمان اساس، ابعاد متعدد زندگی بشری را تحتتأثیر خود قرار میدهد. همانگونه که گفته شد، تعریفهای عرضه شده از جهانی شدن، بر چند محور کلی استوار بودند؛ و فارغ از وجوه مشترک در بین این تعریفها، باید گفت که تعریفهای به عمل آمده از جهانی شدن، بر سه بُعد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مبتنی هستند. یعنی هر کدام از صاحبنظران، از قالب این سه بُعد به جهانی شدن نگریستهاند:
▪ بُعد اقتصادی جهانی شدن
عنصر اقتصاد در فرایند جهانی شدن مورد توجه بسیاری از نظریهپردازان بوده است. به گونهای که برخی از آنها، بُعد اقتصادی را بر دیگر ابعاد (سیاسی، فرهنگی)جهانی شدن مقدم میدانند. طبق نظر آنها، اگرچه فرایند جهانی شدن فراگیر بوده و بر همة ابعاد زندگی اجتماعی تأثیرگذار است، اما بارزترین مصداقها و نمودهای این فرایند، به حوزة اقتصاد اختصاص دارد. به باور آنها، عرصة اقتصاد گستردهترین عرصة فعالیت اجتماعی است؛ و با گسترده شدن اقتصاد جهانی، اقتصاد محلی و منطقهای برچیده شده است. به عبارتی، ما در دورانی زندگی میکنیم که در آن، عصر اقتصادهای ملی به پایان رسیده است.
به هر حال، باید گفت که جهانی شدن اقتصادی در مقایسه با دیگر ابعاد آن (فرهنگی، سیاسی) از تقدم برخوردار است؛ و بسیاری از صاحبنظران، پیشینة جهانی شدن اقتصادی را به چند دهه پیش و حتی سدة شانزدهم برمیگردانند.
همانگونه که گفته شد، برخی از اندیشمندان همانند رابرتسون، ظهور جهانی شدن را به پیدایش و رشد سرمایهداری مربوط میدانند. آنها بر این باورند که با افزایش همگرایی اقتصادی در عرصة جهانی، ظهور نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایهداری، از سرعت و شتاب فزایندهای برخوردار شد. پیشرفتهای عظیم در حوزة فناوری و ارتباطات، به تدریج همگرایی اقتصادهای ملی و محلی را با اقتصاد جهانی تسهیل ساخت و بسیاری از فعالیتهای اقتصادی به شبکة اقتصاد جهانی اتصال یافتند. این پیشرفتها، بویژه پس از بحرانهای اقتصادی ناشی از دو جنگ جهانی و از دهة ۱۹۵۰ به بعد، موجب کاهش شدید هزینههای حمل و نقل و مکالمات تلفنی و غیره شد، و ادغام جهانی اقتصاد کشورها را تشدید ساخت. امروزه با پیشرفت خیرهکننده فناوری ماهوارهای، عملیات خرید و فروش، سرعت روزافزونی یافته است. به گونهای که برنامة تولیدی و عملیات مالی شرکتها، به صورت همزمان در چندین کشور گوناگون صورت میگیرد، که با دهة گذشته به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.● بُعد اقتصادی جهانی شدن، براساس نظریههای روابط بینالملل
همان گونه که گفته شد، بُعد اقتصادی جهانی شدن، بسیار مورد توجه قرار گرفته است، و برخی از نظریهپردازان کوشیدهاند این بعد جهانی شدن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. در این قسمت، جهانی شدن اقتصادی را از دید سه رویکرد نظری اصلی اقتصاد سیاسی بینالمللی، یعنی لیبرالیسم اقتصادی۲۱، مرکانتلیسم واقعگرایانه و نئومارکسیسم مورد توجه قرار خواهیم داد، تا مفهوم جهانی شدن اقتصادی را هر چه بیشتر درک کنیم.
سه رویکرد نظری اصلی اقتصاد سیاسی بینالمللی، به اتفاق بر این باورند که جهانی شدن اقتصادی در حال رخ دادن است. اما آنها در مورد ماهیت واقعی این فرایند (وابستگی تشدید شده با نظام اقتصادی جهانی) اختلاف دارند. همچنین، آنها در مورد پیامدهای حاصل از جهانی شدن اقتصادی برای دولتها، توافقنظر ندارند.
بسیاری از لیبرالهای اقتصادی، نسبت به جهانی شدن اقتصادی دیدگاهی خوشبینانه دارند. برای نمونه میتوان به اقتصاددان مشهور امریکایی، میلتون فریدمن اشاره کرد، که عقیده داشت اکنون میتوان هر کالایی را در هر جایی، توسط شرکتهایی واقع در هر جا که منابع را از هر مکانی تهیه میکنند، تولید کرد، تا در هر جا فروخته شود. علت این امر این است که دولتها دیگر در مورد تولید و صدور به شیوة گذشته، دخالت نمیکنند.
به نوشتة جان نایزبیت، چنین دنیایی، فرصتهای اقتصادی فراوانی را فراهم میکند. برای نمونه، امکان پیشرفت اقتصادی به «بیشترین حد در تاریخ بشریت»، نه تنها برای افراد و خانوادهها، بلکه برای شرکتها و نهادها فراهم شده است.
برخی از لیبرالهای اقتصادی، به این دیدگاه خوشبینانه باور دارند. جهانی شدن بدین معنی است که اجزای تشکیل دهندة دنیا، کوچکتر و متعددتر میشود.
کوچکی نه تنها از دیدگاه اقتصادی بلکه در زمینة سیاسی نیز زیباست. این فرایند، پیامدهای شدیدی را برای دولتها به وجود میآورد. در یک اقتصاد جهانی متحد، بازیگران اقتصادی کوچک و منعطف میتوانند قدرتی فزاینده بیابند. به گونهای که، دولت ـ ملتها رو به تحلیل بگذارند.
نایزبیت میگوید که با پیشرفت جهانی شدن، مردم بیشتر و بیشتر، از هویتهای قومی خودآگاه میشوند (مثلاً زبان و فرهنگ)؛ و همین عامل، باعث به وجود آمدن شماری از کشورهای کوچک میشود. وی پیشبینی کرده است که در سدة بیست و یکم، حدود هزار و حتی شاید دو هزار کشور به وجود آید. این مسئله، آشکارا بیانگر افول و سقوط دولت ـ ملتهایی است که ما طی سدة گذشته با آنها آشنا بودهایم. این باور که دولت ـ ملت وستفالی در دورة جهانی شدن برای برخی چیزها بسیار کوچک و برای چیزهایی دیگر بسیار بزرگ شده است، منعکس کنندة باور بسیاری از لیبرالهای اقتصادی است. آنها معتقدند که دولت ـ ملت از «بالا» تحت فشار قرار گرفته است. بدین معنا که جهانی شدن، فعالیتهای فرامرزی را به وجود میآورد که دولتها به نوبة خود قادر به کنترل آن نیستند (مانند معاملات اقتصادی جهانی و مسائل زیست محیطی) و دولت ـ ملتها از «پایین» تحت فشار قرار میگیرند. به عبارتی، تمایلی جهت هویّتیابی قوی با جامعة محلی به وجود میآید که مردم میتوانند زندگی روزمرة خود را در آن قالب قرار دهند.
دیدگاه لیبرالی اقتصادی نسبت به جهانی شدن اقتصادی و پیامدهای آن، در شکل زیر خلاصه شده است:
● دیدگاه لیبرالهای اقتصادی دربارة جهانی شدن
▪ جهانی شدن اقتصادی به معنای تغییر کیفی به سوی یک نظام اقتصادی جهانی است.
▪ جهانی شدن اقتصادی، رونق فراوانی را برای افراد، خانوادهها و شرکتها به ارمغان خواهد آورد.
▪ دولت ـ ملت، قدرت و نفوذ خود را به خاطر آنکه از بالا و پایین زیر فشار قرار میگیرد، از دست میدهد.
مرکانتلیستها دیدگاهی را در مورد جهانی شدن، که قابل رقابت با تجزیه و تحلیلهای لیبرالی اقتصادی، چه در حیطه و چه در هدف باشد، عرضه نداشتهاند. اما در مباحث جهانی شدن، چیزی به نام «وضع مرکانتلیستی» را میتوان دید. این موضوع شدیداً از تجزیه و تحلیل لیبرالی، چه از لحاظ ماهیت جهانی شدن اقتصادی و چه از لحاظ پیامدهای فرضی برای دولت ـ ملتها انتقاد میکند. مرکانتلیستها نمیپذیرند که تغییری کیفی در جهت یک نظام اقتصادی رخ داده باشد. به عبارت دیگر، آنها باور ندارند که پدیدهای به نام «جهانی شدن» وجود داشته باشد. در عوض آنها جهانی شدن اقتصادی را چیزی بیشتر از حد معمول یا افزایش کمّی میدانند. یعنی فرایند وابستگی متقابل تشدیدشده بین اقتصادهای ملی. همچنین نظر آنها این است که جریان داد و ستد و سرمایهگذاری بین کشورها، پیش از جنگ جهانی اول نیز در سطح بالایی قرار داشت. به عبارت دیگر، وابستگی متقابل اقتصادی، موضوع چندان جدیدی نیست. مرکانتلیستها همچنین نظر بسیاری از لیبرالهای اقتصادی را مبنی بر اینکه همکاریهای موجود در عرصة اقتصاد جهانی، هویّت ملی خودشان را از دست دادهاند، رد میکنند. در عوض، نظر مرکانتلیستها این است که دولتها و همکاریهای ملی آنها با وجود افزایش چشمگیر در جریان داد و ستد و سرمایهگذاری جهانی، از پایان جنگ جهانی دوم، «شدیداً متصل» به یکدیگر باقی میماند. از این رو، مرکانتلیستها نمیپذیرند که دولت ـ ملتها تحت فشارند و تا حدی در فرایند جهانی شدن اقتصادی در حال ناپدید شدن هستند. آنها میگویند: آنچه لیبرالها به حساب نیاوردند، ظرفیت روزافزون دولت ـ ملتها برای پاسخ دادن به مشکلات جهانی شدن اقتصادی است. توسعة فناوری، که موجبات پیشرفت جهانی شدن را به وجود آورده، در افزایش توان دولتها برای قانونگذاری و نظارت نیز مؤثر بوده است. توان دولتها برای بیرون کشیدن مازاد اقتصادی، مانند گرفتن مالیات از شهروندان، بسیار بیشتر شده است. توانایی آنها برای کنترل و تنظیم همة فعالیتها در جامعه نیز تدریجاً افزایش یافته است. روند درازمدت، به سوی استقلال بیشتر دولتهاست. «توسعة اقتصادی کلاً این مسئله را برای دولتها آسانتر ساخته است که برای فعالیتهای خود، بر روی منابع داخلی سرمایهگذاری کنند، تا اینکه به وامهای بینالمللی متکی باشند.» سرانجام اینکه، دولت حاکم، به عنوان شکل مطلوب سازمان سیاسی باقی خواهد ماند و رقیبی جدی برای آن ظهور نکرده است. ما میتوانیم دیدگاه واقعگرا ـ مرکانتلیستی در مورد جهانی شدن اقتصادی را، به شکل ذیل خلاصه کنیم:
● دیدگاه واقعگرا ـ مرکانتلیستی دربارة جهانی شدن
▪ جهانی شدن اقتصادی چیزی بیشتر از حد معمول است. یعنی وابستگی متقابل اقتصادی تشدید شده، مسئلة جدیدی نیست.
▪ همکاریها، هویّت ملی خود را از دست ندادهاند. زیرا آنها پرداختکنندههای جهانی هستند.آنها متصل به کشورهای اصلی خود باقی میمانند.
▪ دولت ـ ملت با جهانی شدن به خطر نمیافتد. توان دولتها برای قانونگذاری و نظارت، بیشتر از آنکه کاهش یافته باشد افزایش یافته است.
یدگاه نئومارکسیستی در مورد جهانی شدن اقتصادی، با دیدگاه لیبرالیسم اقتصادی و مرکانتلیسم، متفاوت است. ما بر نظریة نئومارکسیستی رابرت کاکس تمرکز خواهیم کرد که هر دو ویژگی فوقالذکر را داراست. یعنی هم شامل جهانی شدن اقتصادی توأم با وابستگی متقابل تشدید شده و هم شامل تغییر به سوی یک اقتصاد جهانی است.
به نوشتة کاکس، اقتصاد جهانی نوین در کنار اقتصاد جهانی سرمایهداری کلاسیک وجود دارد. اما روند بدین گونه است که مورد نخست، «به طور روزافزون، جایگزین» مورد دوم میشود. کاکس درمییابد که در فرایند جهانی شدن اقتصادی، دولت ـ ملتها نیروی اصلی خود را در برابر اقتصاد از دست دادهاند. امروزه آنها در مقایسه با نیروهای سیاسی ـ اقتصادی فرامرزی، بسیار ناتوان گشتهاند. دولت ـ ملتها دیگر «سد یا سپری برای حفظ اقتصاد داخلی در برابر تأثیرهای زیانبار خارجی به شمار نمیآیند»، بلکه بیشتر «یک کمربند انتقالی از اقتصاد جهانی به اقتصاد داخلی هستند». به هر حال، فرایند ممتد جهانی شدن اقتصادی نیازمند چارچوب سیاسی است که توسط دولت ـ ملتها به وجود آمده باشد. بویژه نیازمند «نیروی نظامی ـ سرزمینی با یک اجراکننده» است. ایالات متحده این نقش را پذیرفته است. اما امریکا به واسطة تناقض بین نیروی اقتصادی در حال کاهش و نیروی برنامههای فزاینده در سطح جهانی، احاطه گشته است. پلیس جهان بودن، نیازمند پایة اقتصادی نیرومندی است. اما این پایه، تحت فشار جهانی شدن اقتصادی، در حال ضعیف شدن است.
مناطق کلان (به سرپرستی ایالات متحده در قارة امریکا، ژاپن در آسیای شرقی و اتحادیة اروپا در قارة اروپا) چارچوبهای جدید سیاسی ـ اقتصادی برای گردآوری سرمایه هستند. با وجود این، مناطق کلان همچنان بخشی از نظام اقتصادی گستردهتر جهانی خواهند بود. و این امر، از تأثیرات جهانی بحران اقتصادی ۱۹۹۸ در آسیا، کاملاً مشخص بود.
از این رو، رابرت کاکس و دیگر نئومارکسیستها، بر ماهیت ناهمگون و سلسله مراتبی جهانی شدن اقتصادی تأکید دارند. ویژگی اقتصاد جهانی، بیشتر وابستگی یکجانبه است تا وابستگی متقابل. نیروی اقتصادی به گونهای روزافزون در کشورهای عمدة صنعتی، شامل ایالات متحده، ژاپن و کشورهای اروپای غربی متمرکز شده است. این بدان معناست که جهانی شدن اقتصادی نه به سود تودههای فقیر کشورهای جهان سوم خواهد بود و نه استانداردهای زندگی فقرا را در کشورهای صنعتی بهبود خواهد داد. برای آنکه این وضعیت دگرگون شود، نیروهای اجتماعی پایین جامعه، مانند کارگران و دانشجویان، باید در کوشش خود برای به دست گرفتن کنترل نیروهای اقتصادی جهانی شدن، موفق شوند. به طور خلاصه، جهانی شدن نوعی سرمایهداری است. و براین اساس، تسلط طبقة سرمایهدار و استثمار افراد فقیر در سراسر دنیا را تداوم میبخشد.
میتوان دیدگاه نئومارکسیستی دربارة جهانی شدن اقتصادی را، همان گونه که رابرت کاکس بیان کرده، در شکل ذیل خلاصه کرد:
● دیدگاه واقعگرا ـ مرکانتلیستی دربارة جهانی شدن
▪ جهانی شدن اقتصادی هم «وابستگی متقابل تشدید شده» است و هم به وجود آورندة یک اقتصاد جهانی.
▪ دولت ـ ملتها تنظیم کنندههای مهم جهانی شدن هستند.اما آنها در حال از دست دادن سلطة خود بر اقتصاد هستند. برای دادن پاسخ به این فرایند، آنها مناطق کلان را تشکیل میدهند.
▪ جهانی شدن اقتصادی، فرایندی ناهمگون و سلسله مراتبی است؛ که در آن، نیروی اقتصادی، به گونهای روزافزون، در کشورهای مهم صنعتی متمرکز میشود.
بحث جهانی شدن اقتصادی، به آسانی قابل شکلگیری نیست. زیرا هر کدام از این سه جایگاه نظری که پیش از این به آنها اشاره شد به شواهدی تجربی اشاره میکنند که نظر آنها را تقویت میکند. از دید لیبرالهای اقتصادی، درست است که جهانی شدن، نیروی نهفته برای به وجود آوردن رونق روزافزون برای افراد و شرکتها را داراست، اما همانگونه که نئومارکسیستها هم تأکید کردهاند، این مسئله نیز درست است که فرایندهای کنونی جهانی شدن ناهمگوناند، و ممکن است منافع اندکی را برای بسیاری از افراد محروم به وجود آورند. نظر لیبرالهای اقتصادی ممکن است درست باشد که جهانی شدن، دولت ـ ملتها را به چالش طلبیده است، اما همانگونه که مرکانتلیستها تأکید کردهاند، به همان میزان نیز درست است که دولتها همچنان بازیگرانی قوی باقی ماندهاند، و خواهند توانست به بسیاری از چالشها پاسخ دهند. نئومارکسیستها تأکید میکنند که «وابستگی متقابل تشدید شده»، با به وجود آمدن یک اقتصاد جهانی، به طور همزمان به وجود میآید. به هرحال، دربارة این موضوع، لیبرالهای اقتصادی و مرکانتلیستها، بسیار تک بعدی هستند. در مجموع، باید گفت که میتوانیم دانش مفید موجود در هر کدام از این جایگاههای نظری را دریابیم؛ اما نقاط ضعفی نیز در هر کدام وجود دارد.
روشن است که جهانی شدن اقتصادی، شدیداً تحت تأثیر سلسله حوادث و توسعة آینده خواهد بود. آیا جهان، بیشتر منطقهای خواهد بود؟ منافع جهانی شدن چگونه بین کشورها و دیگر گروهها یا طبقات افراد توزیع خواهد شد؟ دولت ـ ملتها چه میزان از کنترل تنظیمی را بر این فرایند خواهند داشت؟ برای پاسخ دادن به این پرسشها، باید منتظر جریانهای بیشتری باشیم. اما مطرح کردن این پرسشها در اینجا مهم است، و این همان چیزی است که باید گفت، که نظریهپردازان اقتصاد سیاسی بینالملل، که جهانی شدن را مطالعه میکنند، در جایگاه پاسخ به این پرسشها، در فهم ما از دنیای سیاست نقش دارند.
برخی از نظریهپردازان، جهانی شدن را فرایندی میدانند که طی آن، تولید و توزیع در جهان را به بازاری برای تجارت، فروش و سرمایهگذاری تبدیل میکند. امروزه با تشکیل بازار جهانی اقتصاد، سازمانها و عوامل اقتصادی فراوانی در این عملیات و فعالیتهای فراملی دخیل هستند. مرزهای کشورها نیز در برابر فعالیتهای اقتصادی بسیار نفوذپذیر شدهاند، و وابستگی متقابل در عرصة جهانی، به اندازهای افزایش یافته، که تفکر اتخاذ سیاستهای انزواگرایانه و خودکفای اقتصادی و جداساختن خود از شبکههای اقتصادی جهانگستر، غیرقابل تصور و ناممکن شده است.
پس، همان گونه که مشاهده میشود، نظام اقتصاد جهانگستری شکل گرفته است که همة کشورها میکوشند به نوعی در آن نقش عمدهای ایفا کنند، تا بیشترین بهره را به خود اختصاص دهند. اما پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است، که آیا گسترش چنین نظامی، به سود همه کشورها و بازیگران موجود در این روند است؟ آیا همة عناصر دخیل در جهانی شدن اقتصاد، به یک اندازه از این نظام بهره میبرند؟ برای دادن پاسخ بهتر به این پرسشها، بهتر است کارگزاران عمدة جهانی شدن اقتصاد، همانند شرکتهای فراملیتی، سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول را مورد ارزیابی قرار دهیم، تا بتوانیم عملکرد این نظام اقتصادی جهانگستر و تأثیر آن بر کشورهای گوناگون را، تشریح کنیم.
الف) شرکتهای فراملیتی
شرکتهای فراملیتی عموماً به شرکتهایی گفته میشود که در بیش از یک کشور فعالیت داشته باشند. بیگمان یکی از مشخصترین ویژگیهای جهانی شدن، پیدایش شرکتهای فراملیتی است که در سراسر دنیا فعالیت میکنند و بر اقتصاد کشورها تأثیر میگذارند. آمارها نشان میدهد که تا اواسط دهه ۱۹۹۰، بیش از چهل و پنج هزار شرکت فراملیتی اصلی وجودداشت؛ که از این تعداد، حدود سی و هفت هزار شرکت به یکی از چهارده کشور پیشرفتة دنیا متعلق بود و دفتر مرکزی نود درصد از آنها در جهان توسعه یافته قرار داشت. شرکتهای مذکور در سال ۱۹۹۶ حدود هفت تریلیون دلار درآمد داشتند؛ که بیشتر از ارزش کل تجارت جهانی (۲/۵ تریلیون دلار) بود.
بیگمان شرکتهای فراملیتی نقش عمدهای در جهانی شدن تولید و مبادلات پولی و مالی دارند. حدود پنجاه تا هفتاد و پنج درصد از تولید جهانی به عهدة آنهاست و آنها حجم وسیعی از کالاهای مصرفی بازار را تأمین میکنند. این شرکتها حدود هفتاد درصد از تجارت جهانی را انجام میدهند و در زمینة سرمایهگذاری خارجی نقش اصلی را به عهده دارند. فعالیتهای عظیم این شرکتها، قدرت اقتصادی بالایی را برای آنها به ارمغان آورده است. به گونهای که شرکتهای فراملیتی میتوانند تأثیر عمدهای بر سیاستهای اقتصادی کلان کشورها بگذارند.
از لحاظ تاریخی نیز رشد این شرکتها به دهة ۱۹۵۰ برمیگردد. شرکتهای فراملیتی، بویژه در ایالات متحده، تحت تأثیر شرایط اقتصادی آن زمان و اشباع بازار در برخی بخشها، نظام پیشرفتة حمل و نقل و ارتباطات بینالمللی و چالش اروپا و ژاپن، راهبردی منسجم را اتخاذ کردند، تا براساس آن، تولیدات خود را در خارج از مرزهای امریکا به فروش برسانند و نمایندگیهایی را در کشورهای دیگر ایجاد کنند. شرکتهای اروپایی نیز به تبع آنها عمل کردند؛ و رشد روزافزونی از شرکتهای فراملیتی به وجود آمد.
به تدریج بر درآمدهای این شرکتهای فراملیتی افزوده شد. به گونهای که در سال ۱۹۹۳، رویال داچ شل، در مجموع ۸/۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه داشت، که شصت و نه میلیارد دلار آن خارجی بود. جنرال موتورز در مجموع صدوشصت و هفت میلیارد دلار سرمایه داشت، که سی و شش میلیارد دلار آن خارجی بود. در همان سال، شرکتهای فراملیتی اکسون، جنرال موتورز، فورد و میستوبیشی، روی هم معادل صد میلیارد دلار فروش خارجی داشتند.
به گفتة برخی از تحلیلگران، رشد این شرکتهای فراملیتی، نمایانگر ایجاد تحول و جابه جایی کیفی در اقتصاد جهانی است. اقتصاد بینالمللی مبتنی بر تجارت، دست کم از سدة هفدهم وجود داشته است. ولی در این نظام، دولت ـ ملت همچنان واحد مرکزی تحلیل به شمار میآید. زیرا از طریق نظارت بر جریان سرمایه و کار، سعی دارد روابط تجاری بین کشورها را اداره کند. اما به باور بسیاری از صاحبنظران، اقتصاد جهانی، از طریق ابزار کلیدی خود همچون شرکتهای فراملیتی، سعی دارد موانع و مرزهای ملی را پشت سر بگذارد؛ و سرمایهگذاری شرکتهای فراملیتی در کشورها چنان سیال و متحرک است که مرزهای ملی رفته رفته کمرنگتر میگردد و فعالیت اقتصادی، به راحتی از یک نقطه به نقطة دیگر، قابل انتقال است.۳۳
دربارة چگونگی عملکرد شرکتهای فراملیتی یا چندملیتی، باید گفت که در آغاز، شرکت مادر به صادرات سادة کالا و فروش آن در خارج دست میزند. مرحلة بعد، شامل به وجود آوردن سازمانهایی برای فروش در خارج است؛ و نیل به حالت فراملیتی شدن، درواقع از این مرحله آغاز میشود. برای نمونه، شرکت چندملیتی هیتاچی، دارای یک شبکة وسیع از سازمانها و شعبههای فروش در سراسر جهان است. یک مرحله یا صورت دیگر از فراملیتی شدن، بهرهبرداری از پروانه و جواز در خارج از مقر اصلی شرکت است. برای نمونه، شرکت جنرال الکتریک و وستینگ هاوس، بر مبنای قرارداد با شرکتهای مستقل و به ازای دریافت بخشی از سود، به آن شرکتها اجازه میدهند که کالاها یا خدمات خود را با نام شرکت اصلی تولید کنند و به فروش رسانند. مرحلة بعدی، هنگامی پیش میآید که شرکت، کارخانههایش را در خارج از کشور اصلی مستقر میکند، یا بخشی از سهام شرکت خارجی را میخرد و یا با شرکتهای خارجی به سرمایهگذاریهای مشترک دست میزند. بیشتر شرکتهای فراملیتی، به این صورت عمل میکنند.۳۴
● دیدگاه موافقان و مخالفان فعالیت شرکتهای فراملیتی
بیگمان فعالیت شرکتهای فراملیتی، بویژه در کشورهای جهان سوم، دارای پیامدهای بسیاری است؛ که در بین صاحبنظران، دیدگاههای مختلفی در مورد این پیامدها وجود دارد. آن دسته از نظریهپردازان که موافق فعالیت شرکتهای فراملیتی در کشورهای جهان سوم هستند، معتقدند عملکرد این شرکتها عاملی مثبت در جهت رشد و توسعة اقتصادی این کشورهاست. طبق نظر این دسته از صاحبنظران، مهمترین مانع رشد اقتصادی در کشورهای جهان سوم، کمبود شدید سرمایه و فناوری است. شرکتهای فراملیتی میتوانند با فعالیتهای خود در این کشورها، در رفع این موانع مؤثر باشند. افزون بر این، شرکتهای فراملیتی، شیوههای نوین مدیریت صنعتی را به این کشورها منتقل میکنند، و از طریق ایجاد رقابت، باعث فعالتر شدن بنگاهها و شرکتهای داخلی کشورهای جهان سوم، و سرانجام باعث ارتقای بازدهی اقتصادی، تنظیم بازار و افزایش رفاه در این کشورها میشوند.
گروهی دیگر از صاحبنظران، با فعالیت این شرکتها در کشورهای جهان سوم به شدت مخالفاند. برخلاف طرفداران شرکتهای فراملیتی که استدلال میکنند سرمایهگذاری این شرکتها موجودی سرمایه و در نتیجه درآمد کشور، از جمله درآمدهای ارزی را افزایش میدهد، مخالفان این شرکتها معتقدند که آنها الزاماً درآمد کشور را افزایش نمیدهند. زیرا چهبسا فعالیتهای این شرکتها، موجب خروج زیاد سرمایه از کشور شود؛ که به مراتب بیشتر از سرمایهگذاری اولیة آنها باشد. طبق نظر منتقدان، شرکتهای فراملیتی، با کمک شیوههایی مانند حسابسازی و استفاده از قیمتهای انتقالی(یعنی قیمت مورد تعهد یک واحد اقتصادی هنگامی که محصول یا خدمتی را به قسمت دیگر خود تحویل میدهد یا منتقل میکند و پس از انتقال در میزان قیمت نباید تغییری صورت گیرد) از زیر مالیات دولت میزبان شانه خالی میکنند، و از امتیازهایی مانند معافیتهای مالیاتی سود میبرند. همچنین منتقدان فعالیت شرکتهای فراملیتی معتقدند که ارائة فناوری و انتقال آن به کشورهای جهان سوم، الزاماً باعث پیشرفت این کشورها نمیشود. زیرا این فناوریها، در بخشهایی مانند کشاورزی و منابع طبیعی به کار گرفته میشود، که آن هم مطابق با نیازمندیهای بازار اقتصاد جهانی است. همچنین، کشور میزبان، ظرفیت پذیرش چنین فناوریهایی را ندارد، تا بتواند همانند کشورهای پیشرفته، کالای صنعتی تولید کند. بلکه در بهترین حالت، تنها خواهد توانست بخشهایی از یک کالای صنعتی را تولید کند. در ضمن، حضور این شرکتها، همیشه باعث اشتغالزایی نیست، و در بسیاری از مواقع، موجب بیکاری کارگرانی میشود که پیشتر توانایی کار کردن در بخشهای گوناگون اقتصاد محلی را داشتهاند، اما با حضور این شرکتها ناچار خواهند بود کار خود را از دست بدهند.۳۶
شرکتهای فراملیتی، افزون بر تحت سلطه درآوردن اقتصاد کشور میزبان، در حوزة سیاسی نیز نفوذ میکنند، وبا کمک شیوههایی مانند رشوه دادن به دولتمردان و استفاده از فشار دیپلماتیک از سوی دولت خود، سعی در حفظ نفوذ و سلطة خود در این کشورها دارند. شرکتهای فراملیتی برای سلطه بر بازارهای جهانی و حفظ و افزایش منافع خود، به هر عمل غیرانسانی و خلاف اخلاق و غیرقانونی دست میزنند. که یکی از نمونههای بارز آن، دخالت شرکت چند ملیتی آی. تی.تی یا تلفن و تلگراف بینالمللی، در شیلی، و ترتیب دادن کودتایی نظامی علیه آلنده بود. دکتر سالوادور آلنده (۱۹۰۸ـ۱۹۷۳)، پزشک و رهبر حزب سوسیالیست، در سال ۱۹۷۰ در انتخاباتی آزاد به ریاست جمهوری رسید. این، یک رویداد تاریخی در امریکای لاتین و حتی جهان بود. زیرا برای نخستینبار، یک کمونیست، از طریق انتخابات به قدرت میرسید. آلنده علیه منافع غارتگرانة کمپانیهای امریکایی موضعگیری کرد؛ و از جمله، صنعت مس کشور را که بیش از نیم قرن در اختیار امریکاییها بود، ملی کرد. شرکت غولآسای آی.تی.تی، با همدستی سازمان سیا، کودتای خونینی علیه دولت آلنده به راه انداخت. آلنده در برابر کودتاچیان به رهبری ژنرال پینوشه، قهرمانانه ایستادگی کرد، و کشته شد.
بنابراین، همان گونه که مشاهده گردید، شرکتهای فراملیتی، از دید صاحبنظران وابسته به مکاتب فکری گوناگون، نقشهای متعددی بازی میکنند. از این رو، میتوان گفت که لیبرالهای اقتصادی، بیشتر شرکتهای فراملیتی را موتور رشدی میدانند که پیشرفت و توسعه را برای کشورهای جنوب به ارمغان میآورد. درعوض، نظریة وابستگی، بیشتر شرکتهای فراملیتی را «شیطان متحد» میدانند. مرکانتلیستها نیز تذکر میدهند که حرکتهای فراملیتی نیروی نهفتهای جهت توسعة کشورهای جهان سوم دارا هستند، اما تنها تحت شرایط خاص میتوانند آن را عملی سازند. شرکتهای فراملیتی در کشورهایی که اقتصاد محلی توسعهنیافتهای دارند، باعث تضعیف هرچه بیشتر اقتصاد این کشورها خواهند شد و آن را تحت سلطة خود درخواهند آورد. ولی سرمایهگذاری شرکتهای فراملیتی در کشورهایی با اقتصاد قویتر، میتواند در توسعة اقتصاد کشور میزبان بسیار مثمرثمر باشد. به عبارت دیگر، شرکتهای فراملیتی به خودی خود نمیتوانند توسعة اقتصادی را برای کشورهای جهان سوم به ارمغان بیاورند. بلکه دولت میزبان باید نظارت قوی بر فعالیتهای این شرکتها داشته باشد، و اقتصاد این کشورها نیز از قدرت لازم برخوردار باشد. اما از آنجا که این شرکتها، عمدتاً به عنوان بازوی امپریالیسم اقتصادی نوین عمل میکنند، بیشتر از آنکه دغدغة توسعة اقتصادی کشور میزبان را داشته باشند، عمدتاً به دنبال هرچه وابستهتر ساختن اقتصاد آنها هستند. بنابراین، جهانی شدن اقتصادی، به همراه یکی از عوامل مؤثر خود یعنی شرکتهای اقتصاد فراملیتی، شکل نوینی از امپریالیسم و استعمار است که کشورهای جنوب را روز به روز در اقتصاد کشورهای پیشرفته، ادغام میسازد.ب) سازمانها و رژیمهای بینالمللی اقتصادی
سازمانها و رژیمهای بینالمللی، برای تسهیل و تنظیم روابط دولتها در زمینههای اقتصادی، اجتماعی و دیگر زمینهها، به وجود آمدهاند. سازمانهای بینالمللی از صدسال پیش در غرب ایجاد شدهاند و در سدة بیستم بسیار رشد یافتهاند. بیگمان یکی از گستردهترین سازمانهای بینالمللی دولتی که در همة زمینههای زندگی بشری فعالیت میکند، سازمان ملل متحد است. سازمان ملل به نوبة خود به ارکان، بدنهها و بخشهایی گوناگون تقسیم میشود، که همة آنها دستورالعمل کاری و حیطة وظایف خاص خود را دارند. همچنین، آژانسهای تخصصی متعددی در زمینههای گسترده، با سازمان ملل متحد همکاری دارند، که در زمینة اقتصادی میتوان به بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اشاره کرد. این مؤسسههای تخصصی، که هر دو در سال ۱۹۴۴ و عمدتاً برای بازسازی پس از جنگ جهانی دوم به وجود آمدند، همکاریهای اقتصادی بینالمللی را تنظیم میکنند. سرمایة بانک جهانی از دو بخش تشکیل میشود. یک بخش آن از تعهدات یا وجوه تضمینی (نوددرصد کل سرمایه) است، که بانک را قادر میسازد تا سرمایة در گردش خود را از منابع خصوصی در بازارهای جهانی سرمایه به دست آورد. بخش دیگر، سهمیهای است که توسط دولتهای عضو، نقداً به صندوق وام بانک پرداخت میگردد (ده درصد سرمایه).
همانگونه که گفته شد، نقش اصلی بانک جهانی، کمک به بازسازی مناطق آسیبدیده در جنگ جهانی دوم بود. اما نقش این بانک در سال ۱۹۴۹ تغییر کرد، و به پرداخت وام برای رشد توسعة اقتصادی کشورها تبدیل شد. بانک جهانی، تا سال ۱۹۸۰، حدود هزار و هفتصد فقره وام در اختیار یکصدکشور جهان قرار داد، که مبلغ کل آنها حدوداً بیش از پنجاه میلیارد دلار بود. از ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵، تعهدات پرداخت وام بانک به ۵/۵۳ میلیارد دلار میرسید. شرایط پرداخت وامها متفاوت، و نرم بهرة آنها تقریباً نزدیک به نرخ بهره در بازارهای خصوصی مالی بود، و مدت بازپرداخت هم از ده تا سی و پنج سال فرق میکرد. وامها برای اجرای برنامههایی مانند آبیاری و آبرسانی، امور معادن، کشاورزی، حمل و نقل و ارتباطات، و توسعة عمومی صنعتی پرداخت شده است. همچنین بانک جهانی، کمک به توسعة وسیع زیربنا و برنامة کمکهای فنی را هم به عهده گرفته است، تا زمینه برای پرداخت وامهای مفید آماده گردد، و به دریافت کنندهها کمک شود تا از وامهای دریافتی، به طور مؤثر و مفید استفاده کنند.
صندوق بینالمللی پول نیز برای این موضوع تأسیس شده است تا از بازگشت دوران پس از جنگ جهانی دوم به شرایط هرج و مرج مالی دهه ۱۹۳۰، که با نوسانهای شدید نرخهای تبدیل و کاهشهای رقابتی ارزش پول همراه بود، جلوگیری کند. اهداف اصلی صندوق عبارت است از:
۱) افزایش ثبات تبدیل پول،
۲) ایجاد یک نظام پرداخت چند جانبه در سطح جهان،
۳) تأمین ذخایر پولی برای کمک به کشورهای عضو، تا بتوانند بر عدم توازن کوتاه مدت در موازنه پرداختهایشان چیره شوند.
صندوق بینالمللی پول، برای تثبیت وضع اقتصادی کشورها، دو اقدام صورت داده است: نخست آنکه ارزشهای پولی را از طریق کنترل نرخهای تبدیل، تحت نظم و قاعده در آورده است. دوم آنکه صندوق مشترکی برای تبدیل پول اعضا به وجود آمده است تا به این وسیله، اعضا بتوانند پولهای خارجی را با پولهای داخلیشان خریداری کنند، و در دورههای تنگنای مالی شدید، از گرفتاری خارج شوند.
باید اذعان کرد که وامهای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، در بیشتر مواقع، نه تنها نقش مثبتی در اقتصاد کشورهای جهان سوم و در حال توسعه نداشته، بلکه به باور برخی از صاحبنظران، تنها موجب فقر و بدبختی روزافزون این کشورها شده است. برای نمونه، میتوان به نقش بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، پس از بحران بدهیهای جهان سوم اشاره کرد. بحران بدهیها در نتیجة پرداخت وامهای بیحساب از جانب بانکهای خصوصی و دولتی غربی و بدهیهای انباشته شده کشورهای جهان سوم و چند کشور کمونیستی و عدم توانایی این کشورها در بازپرداخت منظم بدهیهای خود، به وجود آمد. افزایش شمار کشورهایی که طی نیمة دوم دهة ۱۹۸۰ از عهده بازپرداخت بدهیهای خود برنیامدهاند، بحران مداوم و روزافزونی در بازارهای مالی جهان به وجود آورد. ناتوانی در بازپرداختها و تهدید به عدم پرداختها، نتیجهاش این بودکه بدهیهای پرداخت نشده کشورها به فهرست بدهیهای پیشین افزوده شود؛ وامهای جدیدی از صندوق بینالمللی پول دریافت گردد، و بانک جهانی، برای از سر گرفتن پرداختهایش، شرایطی معین کند. عموماً وقتی چنین وامهایی که به بازپرداخت منظمش امید چندانی نیست در اختیار کشوری قرار میگیرد، دریافت کننده بایستی با تغییرات در اقتصاد ملیاش ـ ازجمله با کاهش اساسی در هزینههای دولت و کاهش سطح زندگی مردمـ موافقت کند. چنین شرایطی، در کشورهای دستخوش انفجار جمعیت و فقر، به مخالفت و شورش میانجامد. با این همه، برنامههای تعدیل ساختاری بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، مشخصاً برای کاهش مصرف در کشورهای در حال توسعه تدوین شدهاند، تا با هدایت منابع به تولیدات صادراتی، بدهیهای خارجی پرداخت شوند. اما، چنین اقدامی، منجر به اضافه تولید کالاهای غیرصنعتی و کاهش شدید بهای آنها میشود. از آن گذشته، تقریباً در هر کشوری که صندوق و بانک در آن فعالیت کردهاند، نتیجة این سیاستها، انهدام کشاورزی سنتی، و ظهور شمار فراوانی کشاورز بیزمین نیز بوده است. به این ترتیب، امنیت غذایی در جهان سوم و بویژه در افریقا، به شدت کاهش یافته است. وابستگی روزافزون همة کشورهای جنوب صحرای افریقا، آنها را در موقعیت بسیار شکنندهای قرار داده است. این کشورها به علت کاهش درآمدهای صادراتی خود و اجبار در بازپرداخت بدهیها، برای واردات کافی مواد غذایی، مطلقاً ارز خارجی ندارند. از شرطهای اساسی صندوق و بانک، کاهش جدی هزینههای اجتماعی، بویژه بهداشت و آموزش است. به گفتة کمیسیون اقتصادی سازمان ملل، برای افریقا، هزینههای بهداشتی در کشورهای مجری برنامة بانک و صندوق در دهة ۱۹۸۰، پنجاه درصد، و هزینههای آموزشی بیست و پنج درصد کاهش یافته است؛ و در همة کشورهای جنوب، روند مشابهی دیده میشود.
برنامههای صندوق و بانک، شرطهای دیگری نیز دارند: دولتها عموماً موظفاند که پرداخت یارانه به فقیران برای مواد اساسی غذایی، مانند برنج و ذرت، یا خدمات اساسی، مانند آب و برق را، قطع کنند. نظامهای مالیاتی، بیش از پیش بازدارنده میشوند؛ و میزان مزد واقعی به شدت کاهش مییابد. برای نمونه، در دهة ۱۹۸۰، میزان مزد واقعی در مکزیک هفتادوپنج درصد کاهش یافت. امروزه در این کشور، یک خانوار چهار نفره که با حداقل دستمزد زندگی میکند (بیش از شصت درصد از نیروی کار شاغل، با حداقل دستمزد زندگی میکنند)، تنها میتواند بیست و پنج درصد از نیازهای اساسی خود را تأمین کند.
در کنار برنامة بانک و صندوق برای کاهش ارزش پول، تورم، و همراه با آن، قیمت همة مواد غذایی وارداتی، افزایش یافت. حذف کنترل قیمتها موجب شد که قیمت کالاهایی که عمدتاً فقیران خریداری میکنند، به شدت افزایش یابد. افزایش چشمگیر در نرخ بهره، موجب ورشکستگی واحدهای کوچک داخلی شد؛ که بیکاری بیشتر را به همراه داشت. حذف سریع محدودیتهای تجارتی، وضع صنایع داخلی را مختل کرد، و موجب ورشکستگی آنها شد؛ که همین امر، بیکاری را تشدید کرد. رفع محدودیت در انتقال ارز، به طبقات برگزیده و نخبگان امکان داد تا بدون هیچ مانعی سرمایههایشان را به خارج بفرستند؛ و با فرار سرمایه، بحران تراز پرداختها تشدید شد. خصوصیسازی همة اموال دولتی، که بخشی از حقوق خاص ایدئولوژیک صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است، زیانی غیرقابل محاسبه است. حتی، براساس اهدافی که خود صندوق و بانک برمیشمردند، برنامههای تعدیل، ساختاری موفقیتآمیز نبودهاند. در یک پژوهش داخلی صندوق که در ۱۹۸۸ تکمیل شد، آمده است که چهل برنامة تعدیل که از سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ اجرا شدند، در رسیدن به اهداف خویش، یعنی ارتقای رشد اقتصادی، کاهش کسری بودجه و کسری تراز پرداختها، کاهش تورم و ایجاد ثبات یا کاهش بدهی خارجی، ناموفق بودهاند. برنامههای بعدی هم، به گفتة «برنامة توسعة سازمان ملل متحد و کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای افریقا» حتی در دستیابی به اهداف اعلام شدة بانک و صندوق، به طول کامل ناکام ماندهاند.
با اجرای این سیاستها، در حوزههای مربوط به محیط زیست، میلیونها نفر از ساکنان بومی را صاحبان گاوداریهای تجارتی و تاجران الوار، از محل زندگی آبا و اجدادی خویش دربهدر کردهاند. چندین میلیون نفر دیگر نیز به دنبال ساخت سدهای بزرگـکه عمدتاً به سود قشرهای نخبه و سازمانهای فراملیتی است ـ از خانه و کاشانه آواره شدهاند. هر دوی این اقدامات، نه تنها مورد تأیید صندوق و بانک بود، بلکه از سوی آنها نیز تأمین مالی شد. اکنون، نظر عامه این است که اثر سیاستهای صندوق و بانک بر محیط زیست، در جنوب، مانند اثر ویرانگر پیامدهای منهدم کنندة اقتصادی و اجتماعی این برنامهها بر مردم و جوامع است.
افزون بر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، سازمان تجارت جهانی نیز به عنوان اهرمی نیرومند در راستای جهانیسازی اقتصادی عمل میکند. هدف دولتها از ایجاد سازمان تجارت جهانی، ایجاد یک مرجع مقتدر جهانی به منظور نظام بخشیدن به روابط اقتصادی جهانی و استقرار نظام تجاری چند جانبه در جهان، با در نظر گرفتن جنبههای گوناگون، ازجمله وضعیت خاص کشورهای در حال توسعه و کشورهای دارای کمترین توسعهیافتگی است. «سازمان تجارت جهانی» که در سال ۱۹۹۴ جایگزین «موافقتنامة عمومی تعرفه و تجارت» شد، به تجارت آزاد در سطح جهان تبدیل گشت. سازمان تجارت جهانی، این عمل را از طریق اعمال شرایط و مراحل گوناگون جهت عضوگیری و نیز مراحل کاهش تعرفهها و موانع تجاری بین کشورهای عضو پیگیری میکند. درواقع، کشورهای غربی براساس فعالیتهای این سازمان، سعی داشتهاند تا بازارهای جدید را به روی خود بگشایند و موانع تجارتی دیگر کشورها را کاهش دهند، و کشورهایی را که در مقابل سیاستهای آنها استقامت میکنند به انزوای تجاری و اقتصادی بکشانند.
بنابراین، همان گونه که مشاهده شد، عملکرد نظام اقتصادی جهانگستر و اهرمهای اقتصادی متعدد آن، نه تنها به سود کشورهای در حال توسعه و عقبافتاده نیست، بلکه به نوعی میتوان اذعان کرد که جهانی شدن اقتصاد، احیای مجدد امپریالیسم اقتصادی در قالبی نوین است، که تنها در راستای منافع اقتصادی قدرتها و شرکتهای بزرگ تجاری گام برمیدارد.
۲) بُعد سیاسی جهانی شدن
پس از پیمان وستفالی و شکلگیری نظام دولت ـ ملتها، این نظام، مهمترین و معتبرترین بازیگر در عرصة بینالمللی بوده است. همانگونه که در تعاریف به عمل آمده از جهانیشدن گفته شد، این فرایند، سعی در ایجاد اجتماعی جهانی دارد، و با کمک عوامل گوناگون همچون بهرهگیری از نظام جهانی اقتصاد، پیشرفتهای چشمگیر در فناوری اطلاعات و رشد بازیگران متعدد در مقابل دولتها، نظام دولت ـ ملت را بیش از پیش به چالش کشانده است. در قالب این روند، مسائل اجتماعی و سیاسی، تنها در چارچوب دولت ـ ملتها قرار نمیگیرد، و فراتر از آن میرود. به عبارتی، جهانی شدن سیاسی، به دنبال رهایی امور اجتماعی از تسلط دولتهاست. رهایی از تسلط دولت در مسائل اجتماعی نیز، به نوبة خود، موجب تعریف مجدد مسائل اجتماعی خواهد شد؛ و برخلاف گذشته که دولت به مثابة مهمترین و قدرتمندترین نهاد سیاسی، به حل و فصل مسائل اجتماعی میپرداخت، در فرایند پرشتاب جهانی شدن و فرسایش مرزهای ملی، حاکمیت ملی و استقلال دولت تضعیف شده است. یکی از نمونههای آن را در تضعیف اقتصاد ملی میتوان یافت.بسیاری از نظریهپردازان معتقدند که ما در دورهای زندگی میکنیم که میتوان آن را پایان عصر دولت ـ ملت دانست؛ و نیروهای بازار جهانی، که بسیار قوی و نیرومند عمل میکنند، سیاستهای ملی و داخلی را بیاعتبار و ناکارآمد میسازند. سرمایة سیال و فارغ از هرگونه پیوند ملی، کاملاً تابع قوانین اقتصادی است؛ و به جوامعی سرازیر میشود که بیشترین سود را فراهم کنند. و هر کشوری که سود کمتری نصیب سرمایه کند، با خروج سرمایه، و به تبع آن، کاهش ارزش پول ملی روبهرو خواهد شد. این جریانها، کنترل ورود و خروج ارز و صادرات و واردات را از دست دولتها خارج ساختهاند، و فرار ارز و سرمایه، بسیار شتابان، گسترده و مهارنشدنی شده است. این گونه واقعیتها، حاکی از منفصل شدن اقتصاد از سازمان سیاسی زندگی اجتماعی، و کاهش توان اقتصادی دولت است. جهانی شدن تولید و توزیع به واسطة شرکتهای فراملیتی، مسائل اقتصادی را آنچنان پیچیده و سیال کرده است، که دولتها حتی در حوزة سنتی محاسبه و اخذ مالیات، قادر به کنترل اقتصاد نیستند؛ و بخشهای فراملی و خصوصی، به زیان دولت ـ ملت و حکومتهای ملی عمل میکنند.
البته برخی از نظریهپردازان، این ادعاها را نمیپذیرند، و معتقدند که دولت ـ ملت همچنان بهعنوان مهمترین و اصلیترین نظام موجود در عرصة بینالمللی عمل میکند و کارکردهای خود را حفظ کرده است. آنها بیان میدارند که دولتها در نظامهای بینالمللی اقتصادی، به عنوان ناظر و کنترل کنندة این بازار حرکت میکنند، و بازیگران غیردولتی و فراملی، برای فعالیت خود، به وجود نظام دولتها شدیداً نیازمندند.
افزون بر جریانهای جهانی اقتصاد، مسائل دیگری نیز در راستای به چالش کشاندن حاکمیت دولتها عمل میکنند. پیشرفتهای خیره کننده در زمینه فناوری اطلاعات و ارتباطات، مانند ماهواره، ، شبکههای رایانهای، نه تنها مرگ جغرافیا را به همراه آورده است، بلکه باعث شده تا افکار و اطلاعات، بدون هیچ گونه تداخل سیاسی و مزاحمت دولتها از مرزهای ملی عبور کنند و به مخاطبان خود در دورترین نقاط دنیا برسند. شبکة جهانی اطلاعات، دنیا را به جایی کوچکتر تبدیل کرده است. به گونهای که رخدادهای گوشهای از جهان، در سریعترین زمان، در تمامی این شبکه گسترده میشود، و دولتها دیگر مانند گذشته، نمیتوانند به طور خودمختار با شهروندان خودرفتار کنند.
از جمله جریانهایی که نقش دولتها را به عنوان قویترین بازیگر عرصة بینالمللی دچار تردید ساخته، مطرح شدن «مسائل جهانی» است. مسائل جهانی که پیدایش آنها قواعد بازی روابط بینالملل را برهم میزند، نشان دادهاند که چارچوب دولتها دیگر به تنهایی قادر به پاسخگویی به آنها نیستند؛ بلکه ارادهای بینالمللی، با شرکت بازیگران غیردولتی و دولتی لازم است، تا بتوان از عهدة آنها برآمد. مسائلی مانند تخریب محیط زیست، کمبود آب و غذا و منابع کشاورزی، اتمام منابع انرژی، آلودگی هوا و افزایش گازهای کلر و فلورکربن (CFC) و اثر آن بر لایة اُزُن، ایدز و دیگر بیماریهای خطرناک، همگی جزء مسائل بینالمللی هستند، که بیشتر جمعیت دنیا را با تهدید رو به رو کردهاند.این مسائل نه تنها نوعی تهدید برای دولتها هستند، بلکه تهدیدی برای بشریت به عنوان یک کلاند، و متعاقباً، همکاریهای بینالمللی را الزامی میسازند.
روند دیگری که در مقابل قدرت انحصاری دولتها قدعلم کرده است، پیدایش شماری از سازمانهای بینالمللی غیردولتی است. بیگمان، یکی از ویژگیهای دنیای امروز، گسترش و افزایششمار سازمانهای بینالمللی غیردولتی در سراسر جهان است، که پس از جنگ جهانی دوم رشد روزافزونی داشتهاند. این سازمانها، در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، بشردوستی و فنی فعالیت میکنند.اگر به آمارهای سازمان ملل متحد در این زمینه نگاهی بیندازیم، میبینیم که حدود صدوپنجاه ودو سازمان غیردولتی فعال در زمینههای گوناگون، با شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل وضعیت مشورتی دارند و از نمایندگان آنها برای سخنرانی در نشستهای شورا دعوت میشود. افزون بر این، ادارة اطلاعات همگانی سازمان ملل متحد، حدود هزارو پانصد و پنجاه سازمان غیردولتی را که در موضوعهای مربوط به سازمان ملل متحد اطلاعات ارائه میدهند، به رسمیت شناخته است. بسیاری از سازمانهای غیردولتی، در مقر سازمان ملل متحد نمایندة رسمی دارند؛ و از این طریق، پیوندهای ارزشمندی میان سازمان ملل متحد و مردم جهان برقرار میکنند. سازمانهای غیردولتی، مسائل گوناگون بینالمللی و ملی مربوط به حوزههای خود را مطرح میکنند، و تأثیر روزافزونی بر عملکرد سازمان ملل دارند. آنها با پیش کشیدن دیدگاه هیئتهای مؤسس خود دربارة موضوعاتی گسترده ـ از حقوق زنان گرفته تا تأمین مواد غذایی ـ نقش برجستهای در کنفرانسهای سازمان ملل ایفا میکنند. این سازمانها، در تصویب کنوانسیون ۱۹۹۷ دربارة جلوگیری از کاربرد مینهای زمینی و تأسیس دیوان کیفری بینالمللی ۱۹۹۸ برای رسیدگی به کشتار جمعی (ژنوساید)، جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت، نقش اساسی داشتهاند.
نقش سازمانهای غیردولتی در موازنة قوای سیاست جهانی، بسیار افزایش یافته است. که این امر، تا سی سال پیش غیرقابل تصور بود. سیاست جهانی که تا پیش از این، تنها از سوی دولتهای منتخب مردم دیکته میشد، اینک ناگزیر از رقابت با پدیدهای شده است که «جامعه مدنی» خوانده میشود.
بنابراین، در قالب این جامعة واحد، دولتها نقشی ضعیفتر مییابند؛ و به عبارتی، مدیریت و ادارة این جامعه، از توان و ظرفیت دولتهای ملی فراتر میرود. لذا، کاهش قدرت و استقلال دولتها و به طور کل کارایی آنها، موجب کاهش اقتدار نظام دولت ـ ملتها خواهد شد.۳) بُعد فرهنگی جهانی شدن
همانگونه که در بُعد سیاسی و اقتصادیِ جهانی شدن اشاره شد، جامعة جهانگستری در حال شکلگیری است که نظام دولت ـ ملتها را از جنبههای گوناگون به چالش میکشاند و اقتصاد و سیاست آنها را به طور روزافزون تضعیف میکند. این روند، فرهنگ جوامع را نیز دربرمیگیرد، و سعی در ایجاد فرهنگی جهانی دارد. در مورد شکلگیری فرهنگ جهانی و چگونگی آن، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. اما در مجموع میتوان این روند را شکلی نوین از امپریالیسم، یعنی «امپریالیسم فرهنگی» دانست.
اندیشمندانی مانند ادوارد سعید، معتقدند که غرب با تکیه بر قدرت خود، میکوشد تا استعمار فرهنگی را، که در برگیرنده فرهنگ و ارزشهای غربی است، بر دیگر بخشهای جهان تحمیل کند. بر پایة نظریة امپریالیسم فرهنگی، جهانی شدن چیزی جز صدور کالاها، ارزشها و اولویتهای شیوة زندگی غربی نیست.
آنچه در عرصة جهانی فرهنگ رایج و مسلط میشود، تصورات و مصنوعات و هویتهای نوسازی و مدرنیزاسیون غربی است، که صنایع فرهنگی غربی آن را ارائه میدهد. این صنایع، بر شبکههای جهانی مسلط هستند؛ و امکان فراوانی برای روابط و تبادل فرهنگی برابر میان غرب و بقیة جهان باقی نمیگذارند. از ویژگیهای امپریالیسم فرهنگی نیز میتوان گسترش ارزشهای نظام سرمایهداری، مانند الگوی مصرفی، الگوهای پوشش، روابط جنسی، حقوق بشر و سکولاریسم را نام برد. نظام سرمایهداری، که ذاتاً نظامی گسترشطلب است، میکوشد تا به کمک ایدئولوژی یا فرهنگ مصرف، افراد جوامع و کشورها را به مصرف کنندگان انباشت سرمایه تبدیل سازد.
امپریالیسم فرهنگی، فرهنگ مصرفی را به شدت تشویق میکند؛ تا از این طریق، مصرفکنندگان، کالاهای بیشتری مصرف کنند، و چرخة انباشت و مصرف سرمایه، تداوم یابد. تحت تأثیر این فرهنگ، همة مردم جهان مصرفگرا شده، جامعة مصرفی شکل میگیرد. فرهنگ مصرفگرایی، همة ابعاد زندگی انسانها را دربرمیگیرد. به گونهای که نظام سیاسی دولتها نیز ناگزیر از تضمین این شرایط مصرفی میشود. فرهنگ مصرفی دارای نیرویی جهانیساز و قدرتمند است، و میتواند هر چیزی را در قالب کالایی جدید، در بازار اقتصادی جهانی عرضه کند. فرهنگ مصرفگرایی، همچون موج نیرومندی است که همة ابعاد زندگی اجتماعی را دربرمیگیرد. بدینصورت، فرهنگ مصرفی، جهان را به تسخیر خود درمیآورد، و امور فرهنگی، به مسائل اقتصادی مبدل میگردد. فرهنگ اقتصادی شده، از طریق نمادها منتقل میگردد. لذا، ارزشها و سلیقههای گوناگون، از مکانهای اجتماعی و جغرافیایی به مکانهای دیگری حرکت میکند، و مرزهای اجتماعی ـ سیاسی را زیر پا میگذارد. بنابراین، جهانی شدن فرهنگی، معطوف به فرایند فرسایش و نفوذپذیری حد و مرزهاست؛ و فرهنگ مصرفی، که همان فرهنگ غربی است، با سرعت و شدت گسترش مییابد و به فرهنگی جهانی تبدیل میگردد.
با این حال، نباید فراموش کرد که مهمترین وجه این فرهنگ، امریکایی بودن آن است. به عبارتی، فرهنگی که در حال تسخیر جهان است، در حقیقت نسخة امریکایی فرهنگ مصرفی نظام سرمایهداری است. فرهنگ امریکایی در ابعاد گوناگون زندگی افراد نمایان میشود و گروههای گوناگونی را جذب خود میسازد. امروزه، بسیاری از مردم جهان میکوشند تا الگوی زندگی امریکایی را مدنظر قرار دهند و براساس آن حرکت کنند. الگوی مصرفی امریکا، روز به روز سیطرة بیشتری بر جهان مییابد. به گونهای که شرکتهایی مانند کوکاکولا و مک دونالد، در بیشتر کشورهای دنیا، فعالیت گستردهای دارند. این شرکتها و شرکتهای مشابه آنها، فرهنگ تغذیة امریکایی را جانشین فرهنگ سنتی تغذیه کشورها میسازند، و آنها را رفته رفته کنار میزنند.
صنعت سینما و موسیقی نیز از این قاعده مستثنا نبوده، بلکه حتی به مراتب بیشتر از دیگر جنبههای فرهنگ، بر دیگر کشورها تأثیر گذاشته است. امروزه فیلمهای هالیوودی، که تبلیغ علنی فرهنگ امریکاییهستند، از پرفروشترین فیلمهای جهان هستند، و مجموعههای موسیقی خوانندههای امریکایی، در بین جوانان دیگر کشورها، از اقبال بالایی برخوردارند. امریکاییها از طریق سینما و موسیقی و دیگر ابزارهای فرهنگی، افزون بر تبلیغ ارزشهای خود، به نکوهش فرهنگهای دیگر میپردازند.به عبارتی، آنها با هرگونه حرکتی که بخواهد فرهنگ آنها را زیر سؤال ببرد، به شدت رویارویی میکنند.
به هر صورت، کشورهای پیشرفته، بویژه امریکا، به واسطة در دست داشتن فناوری بالا و رسانههای گروهی نیرومند، افکار عمومی جهان را در راستای منافع خود همراه میسازند. که نمونة آشکار آن را میتوان از بهرهبرداری امریکا از حملات ۱۱ سپتامبر و حملة فرهنگی و نظامی به جهان اسلام دریافت. شبکههای خبری وابسته به امریکا و صهیونیسم، از جمله CNN ، در وارونه نشان دادن حقایق، آن چنان ماهرانه عمل میکنند که شاید کمتر کسی فکر میکرد ادعای امریکا مبنی بر تولید تسلیحات کشتار جمعی از سوی عراق، دروغ بزرگی بیش نباشد. از اینرو، از برخی لحاظ به نظر میرسد که جهانی شدن فرهنگی، از جنبههای دیگر جهانی شدن، خطرناکتر، پیچیدهتر و حساب شدهتر عمل میکند. زیرا وقتی فرهنگ کشورهای دیگر، در یک فرهنگ جهانی (امریکایی) ادغام گردد، دیگر تهدیدی متوجه نظام غرب نخواهد بود؛ و آنها با خاطری آسودهتر، به چپاول کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه خواهند پرداخت.
● تأثیر جهانی شدن در کشورهای اسلامی
ابعاد گوناگون جهانی شدن که بدانها اشاره شد، کشورهای اسلامی را نیز دربرمیگیرد و آنها را تحتتأثیر خود قرار میدهد. از آنجا که بیشتر کشورهای اسلامی در جهانِ در حال توسعه و یا توسعه نیافته قرار دارند، تأثیر جهانی شدن میتواند برای آنها به مراتب سنگینتر از دیگر مناطق جهان باشد. بویژه آنکه بعد فرهنگی و سیاسی جهان غرب به رهبری امریکا، عزم خود را جزم کرده است، تا با اسلامگرایی و اسلام مقابله کند، و آن را در مقابل همة آموزهای غربی، بویژه سکولاریسم، ملایم و انعطافپذیر سازد.
برخی از اندیشمندان بر این باورند که بسط ایدههای جهانی، متأثر از آموزههای سکولار است؛ تا اولاً پایههای ایدئولوژیک حکومتهای اسلامی به چالش فراخوانده شود، و ثانیاً، آگاهیهایی تازه، غیر از آن آگاهی که مبنای مشروعیت حکومت اسلامی و استمرار آن را در حوزة کشورهای اسلامی تشکیل میدهد، پدید آید؛ آگاهیهایی مانند آگاهی قومی، فرقهای، نژادی؛ که اقتدار سیاسی را به چالش کشیده و در نتیجه، تجزیة کشورهای اسلامی را با عنایت به عوامل غیردینی، چون قومیت و نژاد، پدید آورد. براین اساس، جهانی شدن، تهدیدی جدی برای بسیاری از دولتها و بویژه دولتهای ایدئولوژیک اسلامی به شمار میآید. جهانی شدن با ایجاد تزلزل در پارهای از مسئولیتهای دولت و محدود ساختن حیطة اختیارات آن، عملاً باعث ایجاد گسست میان دولت و ملت در جوامع اسلامی، و تضعیف حاکمیت ملی در این کشورها میشود. که همین مسئله، میتواند برای برخی از دولتهای اسلامی بحران آفرین باشد.
از بُعد اقتصادی نیز، جهانی شدن بر کشورهای اسلامی تأثیر عمدهای خواهد گذاشت. بسیاری از کشورهای اسلامی با اعتقاد به وجود امکان رفع نیازمندیهای خود از طریق همکاری با دیگر کشورهای اسلامی، مایل به برقراری رابطه با کشورهای اروپایی و امریکا هستند. برای نمونه، در حالی که هشت درصد از تجارت بینالمللی در اختیار کشورهای اسلامی است، تنها ده درصد از مبادلات بازرگانی این کشورها با همسایگان مسلمانشان است، و نود درصد بقیه، با دیگر کشورهای غیراسلامی صورت گرفته است. همان گونه که دربارة جهانی شدن اقتصادی گفته شد، این بعد جهانی شدن، بیشتر به دنبال تسلط و غلبة نظام سرمایهداری بر دیگر بخشهای جهان است، و چپاول اقتصادی و تأمین منافع قدرتها و سازمانهای برتر اقتصادی عمده، دستاورد این جریان خواهد بود.
بنابراین، فرایند جهانی شدن، امکانات گوناگونی را برای قدرتها و سازمانهای بزرگ تجاری فراهم میآورد، تا به بهرهکشی از کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه بپردازند؛ و به نظر میرسد که جهان اسلام، همانند بسیاری از مناطق دیگر، به واسطة برنامههای سلطهطلبانة غرب ـ که نهادهایی همچون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی آن را اعمال میکنند ـ و حتی اعمال اقدامات قهری، دچار بحران و تجربیات تلخی شود. برای نمونه، میتوان به بحران افغانستان و عراق اشاره کرد؛ که منافع اقتصادی به همراه ملاحظات سیاسی، به حملة امریکا و همپیمانانش به این کشورها انجامید، و دیگر کشورهای اسلامی نتوانستند در قبال آن، اقدامی جدی صورت دهند.
برخی از اندیشمندان، در همین راستا، بر این باورند که یکی از اهداف عمدة غرب و بویژه امریکا از جریان جهانی شدن، تضعیف دین اسلام است؛ که از طریق تضعیف ساختارهای عینی و ذهنی صورت میگیرد. تضعیف ساختارهای عینی دینی بر ایجاد نظامهای سیاسی و اجتماعی استوار است، که جایگاه دین را در حوزة اقتدار سیاسی و اجتماعی کمرنگ کند. این روند، از طریق توسعة سکولاریسم و جایگزین کردن نظامهای سیاسی سکولار و لیبرال دموکراسی بر جوامع اسلامی تحمیل میشود. تضعیف ساختارهای ذهنی نسبت به دین، از طریق تغییر در نگرشهای پیروان ادیان و جوامع پیرامون دربارة دین و نهادهای دینی تأمین میشود. تغییر ذهنی در بسیاری از موارد، لزوماً ماهیت معرفتی و شناختی ندارد؛ بلکه تغییرات ذهنی، از طریق مصرفی شدن زندگی با روندهای نظام سرمایهداری تأمین میشود.
یکی از نمونههای مهم تضعیف ذهنی نسبت به دین و همچنین از نمودهای تفکر غرب برای سیطرة نظام لیبرال دموکراسی و سکولاریسم بر جهان، ارائة چهرهای خشن از اسلام و مسلمانان است. به همراه آوردن کلمة اسلام و مسلمانان در کنار ترور، ضدحقوق بشر بودن، تهدید، خشونت، ضدزن بودن و یا عقبافتادگی و بربریت، نمونههایی از تفسیر وحشت آفرین از اسلام و مسلمانان است که دائماً در رسانههای خبری و فیلمهای هالیوودی و دیگر رسانههای غربی به چشم میخورد. ارائة چنین چهرهای از اسلام، از یک سو مانع توسعة اسلام در غرب، و از سوی دیگر، موجب فروپاشی مسلمانان از درون میشود. دولتمردان امریکایی، جهان را به دو قطب تقسیم کردهاند، و بیان میدارند: هرکس با ما (امریکاییها) نیست، علیه ماست؛ و هرکس با ماست، علیه آنهاست (تروریستها). آنها میدانند که در این درگیری باید انتخاب کنند که یا با ما و یا با تروریستها باشند.
در نگاه اول، این فرایند بسیار ناامیدکننده به نظر میرسد. گویی کشورهای مسلمان، چارهای جز تسلیم شدن در برابر آن ندارند. اما باید توجه داشت که حتی خود مبلغان اصلی نظام لیبرال دموکراسی همانند فوکویاما، بر این باورند که فرهنگ جهانی غربی(امریکایی) نمیتواند همة فرهنگها را در درون خود جذب کند. وی بیان میدارد: «گرچه به باور اکثریت افراد، ما صاحب فناوری ارتباطی پیشرفتهای هستیم، و در آینده، قادر به هماهنگی فرهنگ در سطح جهانی، بهعنوان یک طرح (پروژه) جهانی خواهیم بود، اما هنوز موفق نشدهایم. البته عوامل زیادی مانع این همسانسازی هستند؛ همچون عدم اعتماد، و تأکید فراوان بر تفاوتهای فرهنگی. هم اکنون آسیاییها به انحطاط و ویرانی شهرها و زوال خانوادههای امریکایی میاندیشند، و نیز احساس اینکه امریکاییها دیگر جذاب نیستند. و این امر، از نتایج فناوری ارتباطات ناشی میشود که به مردم چنین فرصتی داده است تا دقیقتر یکدیگر را ارزیابی کنند و متوجه تفاوت شدید نظامهای ارزشی خویش گردند... فرهنگی که هم اکنون از ما ارائه میشود، بدبینانه است. و فرهنگهای دیگر، کمتر جذب چنین فرهنگی خواهند شد.»
برخی دیگر از اندیشمندان، معتقدند که جهانی شدن، به واسطة نادیده گرفتن فرهنگهای دیگر ملل و کوشش در غلبه دادن فرهنگ غربی بر دیگر کشورها، از جمله کشورهای اسلامی، روند معکوسی داشته است. برای نمونه، برادل معتقد است که اگر فکر کنیم «موفقیت یک تمدن به تنهایی، نقطة پایانی بر کثرت فرهنگی خواهد بود که سدهها در تمدنهای عظیم جهانی تبلور یافته است»، دچار اندیشهای سادهلوحانه شدهایم. وی میگوید: «بسیاری از جوامع غیرغربی، شاهد بازگشت به فرهنگ آبا و اجدادی خود هستند. چنین جوامعی، معمولاً به قالب مذهبی فرومیروند؛ و بنابراین، دستاورد بیدرنگِ فرایند نوسازی، احیای فراگیر مذهب بوده است. در جوامع غیرغربی، این احیای مذهبی، در بیشتر مواقع، لزوماً حالت ضدغربی به خود میگیرد. در برخی موارد، فرهنگ غرب به بهانة مسیحی و مخرب بودن، پس زده میشود؛ و در پارهای موارد، به سبب غلبة بیدینی و انحطاط، رستاخیز اسلامی، بار دیگر در همة کشورهای مسلمان بالیده و تقریباً در بیشتر جاها، در مسائل سیاسی، اثری ژرف داشته است... مردم در سرتاسر جهان اسلام، در برابر آلوده شدن جوامع خود به غرب زهرآگین، به پاخاستهاند.»
بنابراین، فرهنگهای دیگر هم میتوانند در عرصة جهانی شدن نقش داشته باشند. حذف تکثر فرهنگی از جهان، امکانپذیر نیست؛ و فرهنگ غرب، خواه و ناخواه، وادار به گفت و گو با دیگر فرهنگهای جهان خواهد شد، و ناچار است هویّت بقیة ملتهای جهان را شناسایی کند. بیجهت نیست که تهاجم فرهنگی غرب، به طور زیرکانه، اسلام و مسلمانان را هدف قرار داده است. زیرا آنها به خوبی آگاهاند که تنها فرهنگی که میتواند در برابر حاکمیت غرب با سردمداری امریکا رویارویی کند، و الگویی مناسب برای بشریت امروزی ارائه دهد، فرهنگ غنی و انسانساز اسلامی است.
● نتیجهگیری
در این گفتار، کوشش بر این بود تا با ارائة تعاریف گوناگون و مختلف از جهانی شدن و بررسی ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آن، به فهمی جامعتر از این روند برسیم. جهانیشدن در حال رخ دادن است، و انکار و جدا کردن خود از آن، امکانپذیر نیست و نتیجهای جز لطمه خوردن بیشتر به همراه نخواهد داشت. اما چاره چیست؟ در برابر این روند، چه اقدامی میتوان انجام داد؟ بیگمان، کشورهای غربی دارای امکانات مادّی زیادی هستند و قدرت مادّی در اختیار آنهاست. اما این، به تنهایی، نمیتواند سلطة آنها را تضمین کند.
امروزه میزان آگاهیهای افراد به هویّتهای سنتی خود افزایش یافته است، و کوشش کشورهای غربی، بویژه امریکا، برای تسلط بر کشورهای دیگر و ادغام همة فرهنگهای جهان در فرهنگ غربیِ مبتنی بر سکولاریسم و لیبرال ـ دموکراسی، نتیجهای وارونه برای آنها به ارمغان آورده است.
ما نیز به عنوان یکی از کشورهای اسلامی دارای فرهنگی غنی و انسانساز هستیم، و باید با بهرهگیری از ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی، هرچند محدود، به رویارویی با جنبههای منفی این روند بپردازیم. انقلاب فناوری ارتباطات و اطلاعات، هم تهدید است و هم فرصت. ما باید بکوشیم تا این تهدید را به فرصت مبدل کنیم. برخورد منفعلانه و نادیده گرفتن واقعیات جهان، جز افزایش تهدید، رهاورد دیگری نخواهد داشت. به عکس، با استفاده از یک سیاستگذاری جامع و جدید برای مدیریت و رهبری امکانات موجود، میتوان الگوی جدیدی برای رویارویی با سیطرهطلبی غرب ارائه کرد. بنابراین، بیداری دوباره و باز تعریف وحدت جهان اسلام و تلاش برای طراحی یک برنامة معقول و منطقی برای پاسداری از جایگاه جهان اسلام در سطوح گوناگون نظری و علمی، رمز موفقیت در عصر جهانی شدن است.
http://glo۱۱۰.blogfa.com/
علی اکبر ولایتی
پینوشتها:
۱. فرهنگ رجایی (پدیدة جهانی شدن وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی)؛ ترجمة عبدالحسین آذرنگ؛ تهران: نشر آگاه؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱۴۷.
۲. احمد گلمحمدی؛ جهانی شدن فرهنگ، هویّت؛ تهران: نشر نی؛ ۱۳۸۱؛ ص ۱۹.
۳. همان.
۴. عماد افروغ؛ فضا و نابرابری اجتماعی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تربیت مدرس؛ ۱۳۷۷؛ ص ۶۰ - ۶۹.
۵. مالکوم واترز؛ جهانیشدن؛ ترجمة اسماعیل گیوی و سیاوش مریدی؛ تهران: سازمان مدیریت صنعتی؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱۲.
۶. همان؛ ص ۶۶.
John Baylis & Steve Smith, The Globalization of World Politics: An Inrtoduction to Intemational Redutions, Oxford Universtiy Press, Second Edition ۲۰۰۰. pp ۱۵-۱۷.
Ibid.
۹. جیمز روزنا؛ «پیچیدگیها و تناقضهای جهانی شدن» (فصلنامة سیاست خارجی؛ سال ۱۳، زمستان ۱۳۷۸؛ ص ۳۲ - ۱۰۲۶).
۱۰. محمدرضا دهشیری؛ «جهانی شدن و هویّت ملی» (فصلنامة مطالعات ملی؛ ش ۵، پاییز ۱۳۷۹؛ ص ۷۲ـ۷۳).
۱۱. پیشین؛ ص ۷۳.
۱۲. «گفت وگو با فوکویاما» ؛ روزنامة جام جم؛ ۷ مهر ۱۳۸۱؛ ص ۸ .
۱۳. برای آگاهی بیشتر، نک: سرژلاتوش؛ غربیسازی جهان؛ ترجمة فرهاد مشتاق صفت؛ تهران: سمت؛ ۱۳۷۹.
۱۴. سیدحسین سیفزاده ؛ راهبرد؛ ش ۱۸، زمستان ۱۳۷۹؛ ص ۲۴۲.
۱۵. ابراهیم برزگر؛ «ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام» (جهانشمولی اسلام و جهانی سازی(۲): مجموعه مقالات، به کوشش سیدطه مرقاتی؛ تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی؛ ۱۳۸۲؛ ص ۱۴۳).
۱۶. آس فاوکامسا؛ «جهانی شدن و منطقهگرایی و تأثیر آن بر کشورهای در حال توسعه»؛ ترجمة اسماعیل مردانی گیو (اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش ۱۴۸ – ۱۴۷؛ ص ۱۸۳).
۱۷. مالکوم واترز؛ پیشین؛ ص ۷۱ - ۶۹.
۱۸. همان؛ ص ۵ - ۱۴۴.
۱۹. D.Baker, et. al (eds), Globalization and Progressive E conomic Policy, Cambridge University Press, ۱۹۹۸, p.۱.
۲۰.F.Webster, Theories of the Information Seciety, London: Routledge, ۱۹۹۵. p. ۱۴۴.
۲۱. لیبرالهای اقتصادی معتقدند که اقتصاد بازار، بخش خودمختار جامعه است، و بر اساس قوانین اقتصادی خود عمل میکند. تبادل اقتصادی، بازی با حاصل جمع مثبت است. بازار، منابع را برای افراد، خانوادهها و شرکتها به حداکثر میرساند. اقتصاد فراهم آورندة محیط همکاری با منافع دوجانبه، بین دولتها و افراد است.
۲۲. مرکانتلیسم، اقتصاد را تابع سیاست میداند. فعالیت اقتصادی در بستر گستردهتری از قدرت فزایندة دولت دیده میشود. یعنی منافع ملی بر بازار حاکم است. ثروت و قدرت مکمل یکدیگرند و در رقابت با یکدیگر به سر نمیبرند. اما از وابستگی شدید اقتصادی به دیگر دولتها باید دوری شود. هنگامی که منافع اقتصادی و امنیتی با هم برخورد کند، اولویت با منافع امنیتی است.
۲۳. براساس رویکرد مارکسیستی، اقتصاد دربرگیرندة بخش استثمار و نابرابری بین طبقات اجتماعی، بویژه بورژوازی و پرولتاریاست. سیاست تا اندازة بسیار زیادی در بستر اجتماعی ـ اقتصادی تعیین میشود. طبقهای که از لحاظ اقتصادی حاکم است، از لحاظ سیاسی نیز حاکم خواهد بود. اقتصاد سیاسی بینالملل، در مورد تاریخ توسعة سرمایهداری جهانی و مبارزه بین طبقات و دولتهایی است که آن را به وجود آورده است. توسعة سرمایهداری ناهمگون است، و ممکن است بحرانها و تناقضهای جدیدی را، هم بین دولتها و هم طبقات اجتماعی به وجود آورد.
۲۴. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نکـ : رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ درآمدی بر روابط بینالملل ؛ ترجمة مهدی ذاکریان؛ تهران: نشر میزان؛ ۱۳۸۳.
۲۵. همان؛ ص ۲۶۵.
۲۶. همان؛ ص ۲۶۷.
۲۷. همان؛ ص ۲۶۸.
۲۸. همان؛ ص ۲۶۹.
۲۹. D. Baker, et. al .op.cit.,p.۱۴۹.
۳۰. P.Hirst and G. Thompson. Globalization in Question, Oxford: Polity, ۱۹۹۹, p. ۶۸.
۳۱. D. Held, et. al. (eds). Re-imaging Political Community, Oxford: Polity, ۱۹۹۸. p. ۱۷.
۳۲. ری کیلی و فیل مارفیلت؛ جهانی شدن و جهان سوم؛ ترجمة حسن نروائی بیدخت و محمدعلی شیخ علیان؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی؛ ۱۳۸۰؛ ص ۳۱.
۳۳. همان.
۳۴. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ فرهنگ روابط بینالملل؛ ترجمه و تحقیق حسن پستا؛ تهران: فرهنگ معاصر؛ ۱۳۷۵؛ ص ۱۵۴.
۳۵. احمد ساعی؛ مسائل سیاسی ـ اقتصادی جهان سوم؛ تهران: سمت؛ ۱۳۷۷؛ ص ۱۴۰.
۳۶. ری کیلی و فیل مارفیست؛ پیشین؛ ص ۵۱ - ۵۰.
۳۷. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ پیشین؛ ص ۱۵۵.
۳۸. رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ پیشین؛ ص ۲۶۸.
۳۹. احمد سیف (گردآوری و ترجمه)؛ جهانی کردن فقر و فلاکت، استراتژی تعدیل ساختاری در عمل؛ تهران: نشر آگه؛ ۱۳۸۰؛ ص ۶۰.
۴۰. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ پیشین؛ ص ۲۲۰.
۴۱. علی رضا ثقفی خراسانی؛ سیر تحولات استعمار در ایران؛ مشهد: نشر نیکا؛ ۱۳۷۵؛ ص ۲۰۷.
۴۲. همان ؛ ص ۲۰۹ - ۲۰۸.
۴۳. احمد سیف؛ پیشین؛ ص ۶۲.
۴۴. همان؛ ص ۶۳.
۴۵. رضا پاکدامن؛ رفتار ویژه با کشورهای در حال توسعه در نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت (WTO) ؛ تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهشهای بازرگانی؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱ـ۳.
۴۶. احمد گلمحمدی؛ پیشین؛ ص ۸۲ .
۴۷. همان؛ ص ۸۳ .
۴۸. همان؛ ص ۸۴ .
۴۹. رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ پیشین؛ ص ۳۲۴.
۵۰. تصور و واقعیت؛ تهران: مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد در تهران؛ ۱۳۷۸؛ ص ۶.
۵۱. همان؛ ص ۷.
۵۲. احمد گلمحمدی؛ پیشین؛ ص ۱۰۲.
۵۳. همان؛ ص ۱۰۳.
۵۴. همان؛ ص ۱۰۴.
۵۵. کیلی و مارفلیت؛ پیشین؛ ص ۵۷ - ۵۶.
۵۶. همان؛ ص ۲۰۳ - ۲۰۲.
۵۷. اصغر افتخاری؛ «ناامنی محدود، بررسی تهدیدهای جهانی شدن برای جهان اسلام» (در: جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ۱۳۸۲؛ ص ۲۲۰).
۵۸. الیاس نادران؛ «جهانی شدن؛ چه باید کرد» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۳۳).
۵۹. سیدرضا عاملی؛ «جهانی شدنها: غربی شدن و اسلامی شدن جهان، اسلام هراسی و مدرنیتة بزرگ شده» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۲۹۲).
۶۰. همان؛ ص ۲۹۳.
۶۱. «ارزشهای فرهنگی و جهانی شدن» (گفتگوی مریل لینج با فرانسیس فوکویاما)؛ ترجمة رضا استاد رحیمی؛ روزنامة همشهری؛ ۱۸ مهر ۱۳۸۰.
۶۲. سید سعید لواسانی؛ «جهانیسازی:تهدیدها و فرصتها در عرصة فرهنگ و دین» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۴۰۴).
به نقل از: http://www.iricap.com/magentry.asp?id=۴۴۶۹
علی اکبر ولایتی
پینوشتها:
۱. فرهنگ رجایی (پدیدة جهانی شدن وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی)؛ ترجمة عبدالحسین آذرنگ؛ تهران: نشر آگاه؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱۴۷.
۲. احمد گلمحمدی؛ جهانی شدن فرهنگ، هویّت؛ تهران: نشر نی؛ ۱۳۸۱؛ ص ۱۹.
۳. همان.
۴. عماد افروغ؛ فضا و نابرابری اجتماعی؛ تهران: انتشارات دانشگاه تربیت مدرس؛ ۱۳۷۷؛ ص ۶۰ - ۶۹.
۵. مالکوم واترز؛ جهانیشدن؛ ترجمة اسماعیل گیوی و سیاوش مریدی؛ تهران: سازمان مدیریت صنعتی؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱۲.
۶. همان؛ ص ۶۶.
John Baylis & Steve Smith, The Globalization of World Politics: An Inrtoduction to Intemational Redutions, Oxford Universtiy Press, Second Edition ۲۰۰۰. pp ۱۵-۱۷.
Ibid.
۹. جیمز روزنا؛ «پیچیدگیها و تناقضهای جهانی شدن» (فصلنامة سیاست خارجی؛ سال ۱۳، زمستان ۱۳۷۸؛ ص ۳۲ - ۱۰۲۶).
۱۰. محمدرضا دهشیری؛ «جهانی شدن و هویّت ملی» (فصلنامة مطالعات ملی؛ ش ۵، پاییز ۱۳۷۹؛ ص ۷۲ـ۷۳).
۱۱. پیشین؛ ص ۷۳.
۱۲. «گفت وگو با فوکویاما» ؛ روزنامة جام جم؛ ۷ مهر ۱۳۸۱؛ ص ۸ .
۱۳. برای آگاهی بیشتر، نک: سرژلاتوش؛ غربیسازی جهان؛ ترجمة فرهاد مشتاق صفت؛ تهران: سمت؛ ۱۳۷۹.
۱۴. سیدحسین سیفزاده ؛ راهبرد؛ ش ۱۸، زمستان ۱۳۷۹؛ ص ۲۴۲.
۱۵. ابراهیم برزگر؛ «ابعاد سیاسی جهانی شدن و جهان اسلام» (جهانشمولی اسلام و جهانی سازی(۲): مجموعه مقالات، به کوشش سیدطه مرقاتی؛ تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی؛ ۱۳۸۲؛ ص ۱۴۳).
۱۶. آس فاوکامسا؛ «جهانی شدن و منطقهگرایی و تأثیر آن بر کشورهای در حال توسعه»؛ ترجمة اسماعیل مردانی گیو (اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش ۱۴۸ – ۱۴۷؛ ص ۱۸۳).
۱۷. مالکوم واترز؛ پیشین؛ ص ۷۱ - ۶۹.
۱۸. همان؛ ص ۵ - ۱۴۴.
۱۹. D.Baker, et. al (eds), Globalization and Progressive E conomic Policy, Cambridge University Press, ۱۹۹۸, p.۱.
۲۰.F.Webster, Theories of the Information Seciety, London: Routledge, ۱۹۹۵. p. ۱۴۴.
۲۱. لیبرالهای اقتصادی معتقدند که اقتصاد بازار، بخش خودمختار جامعه است، و بر اساس قوانین اقتصادی خود عمل میکند. تبادل اقتصادی، بازی با حاصل جمع مثبت است. بازار، منابع را برای افراد، خانوادهها و شرکتها به حداکثر میرساند. اقتصاد فراهم آورندة محیط همکاری با منافع دوجانبه، بین دولتها و افراد است.
۲۲. مرکانتلیسم، اقتصاد را تابع سیاست میداند. فعالیت اقتصادی در بستر گستردهتری از قدرت فزایندة دولت دیده میشود. یعنی منافع ملی بر بازار حاکم است. ثروت و قدرت مکمل یکدیگرند و در رقابت با یکدیگر به سر نمیبرند. اما از وابستگی شدید اقتصادی به دیگر دولتها باید دوری شود. هنگامی که منافع اقتصادی و امنیتی با هم برخورد کند، اولویت با منافع امنیتی است.
۲۳. براساس رویکرد مارکسیستی، اقتصاد دربرگیرندة بخش استثمار و نابرابری بین طبقات اجتماعی، بویژه بورژوازی و پرولتاریاست. سیاست تا اندازة بسیار زیادی در بستر اجتماعی ـ اقتصادی تعیین میشود. طبقهای که از لحاظ اقتصادی حاکم است، از لحاظ سیاسی نیز حاکم خواهد بود. اقتصاد سیاسی بینالملل، در مورد تاریخ توسعة سرمایهداری جهانی و مبارزه بین طبقات و دولتهایی است که آن را به وجود آورده است. توسعة سرمایهداری ناهمگون است، و ممکن است بحرانها و تناقضهای جدیدی را، هم بین دولتها و هم طبقات اجتماعی به وجود آورد.
۲۴. برای آگاهی بیشتر در این زمینه، نکـ : رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ درآمدی بر روابط بینالملل ؛ ترجمة مهدی ذاکریان؛ تهران: نشر میزان؛ ۱۳۸۳.
۲۵. همان؛ ص ۲۶۵.
۲۶. همان؛ ص ۲۶۷.
۲۷. همان؛ ص ۲۶۸.
۲۸. همان؛ ص ۲۶۹.
۲۹. D. Baker, et. al .op.cit.,p.۱۴۹.
۳۰. P.Hirst and G. Thompson. Globalization in Question, Oxford: Polity, ۱۹۹۹, p. ۶۸.
۳۱. D. Held, et. al. (eds). Re-imaging Political Community, Oxford: Polity, ۱۹۹۸. p. ۱۷.
۳۲. ری کیلی و فیل مارفیلت؛ جهانی شدن و جهان سوم؛ ترجمة حسن نروائی بیدخت و محمدعلی شیخ علیان؛ تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی؛ ۱۳۸۰؛ ص ۳۱.
۳۳. همان.
۳۴. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ فرهنگ روابط بینالملل؛ ترجمه و تحقیق حسن پستا؛ تهران: فرهنگ معاصر؛ ۱۳۷۵؛ ص ۱۵۴.
۳۵. احمد ساعی؛ مسائل سیاسی ـ اقتصادی جهان سوم؛ تهران: سمت؛ ۱۳۷۷؛ ص ۱۴۰.
۳۶. ری کیلی و فیل مارفیست؛ پیشین؛ ص ۵۱ - ۵۰.
۳۷. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ پیشین؛ ص ۱۵۵.
۳۸. رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ پیشین؛ ص ۲۶۸.
۳۹. احمد سیف (گردآوری و ترجمه)؛ جهانی کردن فقر و فلاکت، استراتژی تعدیل ساختاری در عمل؛ تهران: نشر آگه؛ ۱۳۸۰؛ ص ۶۰.
۴۰. جک سی. پلینو، روی آلتون؛ پیشین؛ ص ۲۲۰.
۴۱. علی رضا ثقفی خراسانی؛ سیر تحولات استعمار در ایران؛ مشهد: نشر نیکا؛ ۱۳۷۵؛ ص ۲۰۷.
۴۲. همان ؛ ص ۲۰۹ - ۲۰۸.
۴۳. احمد سیف؛ پیشین؛ ص ۶۲.
۴۴. همان؛ ص ۶۳.
۴۵. رضا پاکدامن؛ رفتار ویژه با کشورهای در حال توسعه در نظام حقوقی سازمان جهانی تجارت (WTO) ؛ تهران: مؤسسة مطالعات و پژوهشهای بازرگانی؛ ۱۳۷۹؛ ص ۱ـ۳.
۴۶. احمد گلمحمدی؛ پیشین؛ ص ۸۲ .
۴۷. همان؛ ص ۸۳ .
۴۸. همان؛ ص ۸۴ .
۴۹. رابرت جکسون، جرج سورنسن؛ پیشین؛ ص ۳۲۴.
۵۰. تصور و واقعیت؛ تهران: مرکز اطلاعات سازمان ملل متحد در تهران؛ ۱۳۷۸؛ ص ۶.
۵۱. همان؛ ص ۷.
۵۲. احمد گلمحمدی؛ پیشین؛ ص ۱۰۲.
۵۳. همان؛ ص ۱۰۳.
۵۴. همان؛ ص ۱۰۴.
۵۵. کیلی و مارفلیت؛ پیشین؛ ص ۵۷ - ۵۶.
۵۶. همان؛ ص ۲۰۳ - ۲۰۲.
۵۷. اصغر افتخاری؛ «ناامنی محدود، بررسی تهدیدهای جهانی شدن برای جهان اسلام» (در: جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ۱۳۸۲؛ ص ۲۲۰).
۵۸. الیاس نادران؛ «جهانی شدن؛ چه باید کرد» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۳۳).
۵۹. سیدرضا عاملی؛ «جهانی شدنها: غربی شدن و اسلامی شدن جهان، اسلام هراسی و مدرنیتة بزرگ شده» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۲۹۲).
۶۰. همان؛ ص ۲۹۳.
۶۱. «ارزشهای فرهنگی و جهانی شدن» (گفتگوی مریل لینج با فرانسیس فوکویاما)؛ ترجمة رضا استاد رحیمی؛ روزنامة همشهری؛ ۱۸ مهر ۱۳۸۰.
۶۲. سید سعید لواسانی؛ «جهانیسازی:تهدیدها و فرصتها در عرصة فرهنگ و دین» (جهانشمولی اسلام و جهانیسازی (۲): مجموعه مقالات؛ ص ۴۰۴).
به نقل از: http://www.iricap.com/magentry.asp?id=۴۴۶۹
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر بارش باران یسنا آتش سوزی پلیس قوه قضاییه تهران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار قیمت سکه خودرو دلار سایپا بانک مرکزی ایران خودرو کارگران
فضای مجازی سریال نمایشگاه کتاب تلویزیون مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی