پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

در مورد ستارخان بیشتر بدانیم


در مورد ستارخان بیشتر بدانیم
در مقاله ای که در مورد مرحوم ستارخان سردارملی در سایت منتشر شده اشتباهات و کم لطفی هایی نوشته شده است که قبلا نیز همین مقاله در جاهای دیگر نیز به قلم آزیتا لقایی(اگر چنین شخصی وجود خارجی داشته باشد!)
مدیران مسئول محترم موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران و هفته نامه ساقی با سلام وادب این جانب سامی سردارملی از نواده مرحوم ستار خان سردارملی مطلبی که به مناسبت سالروزدرگذشت آن مرحوم در مقالات سایت آن موسسه و طی مقاله ای در تاریخ هشتم آذرماه ۸۴ در شماره ۹۳ آن هفته نامه چاپ شده بود را مطالعه کردم و شایسته دیدم مواردی را متذکر شوم. بر طبق اصول در چاپ مطالب تاریخی در جراید برای مستند سازی آن بر ذکر منابع مطلب است.همانطور که در مطلب چاپ شده در مورد کوچک جنگلی در همان شماره به منابع اشاره شده است. به تبع از نیت همان ساده مرد که بقول نویسنده مطلب ((آنجا که فهم ودرایت وسواد می توانست رهنما شود او یارای تاختن نداشت)) با آن نداشتن فهم او می گفت: من نوکر این مجاهدین ومردم هستم. مردم حق دارند از نظر ما مردم در مورد قهرمان مورد علاقه شان حرفها و نظرات موافق ومخالف خود را باز گویند واز حسن وقبح او بنویسند وبگویند : نگارنده محترمه می نویسد ((کنسولگری روس به ستارخان تامین نداد )) شگفتا از قلم اندازیهای بدون مطالعه وتعمق، تمامی مورخان بالاجماع از جمله ((امیر خیزی)) در صفحه ۱۲۸ کتاب خود تحت عنوان (( پاخیتا نوف در انجمن حقیقت)) می نویسد:((پاخیتانوف که رل خود را راجع به خیابان خوب بازی کرده بود بدان خیال افتاد که نسبت به محله امیرخیز نیز همان بازی را از سر گیرد......" شما نیز دست از جنگ بر دارید و راه مسالمت پیش گیرید من خودم از دولت تقاضا می کنم که شخص شما را مورد توجه قرار داده و درجه ئی که مناسب مقامتان باشد برای شما معین کند وبیرقی هم می دهم که در محل مناسب بزنید وبیرقی دیگر هم به شخص شما می دهم که به درب خانه خود نصب کنید." ستار خان < که بقول نویسنده مطلب یارای تاختن در فهم ودرایت نداشت>
همینکه این سخن را شنید روی صندلی راست نشست و گفت: (( جناب کنسول من می خواهم هفت دولت زیرسایه امیر المومنین باشند)) شما می خواهید من زیر بیرق روس بروم! هرگز چنین کاری نخواهد شد. دریغ از بی وفائی اولاد وطن . تعمق در همین چند جمله درایت و فهم و اعتقاد او را می رساند. او مردی لوطی و عیاری بود.
کسی اظهار نکرده که ستار خان پیشنماز مسجدی بوده . به اقتضای عیاری که خود خیلی حرفها دارد و عین جوانمردی است زندان هم دید وروی اعتقاد به عتبات عالیات به زیارت هم رفته و پیش میرزای شیرازی هم توبه کرده ومی بینید که روی اعتقاد خود پا برجاست که هفت دولت را زیر سایه بیرق امیر المومنین میخواهد ودر نهایت وبه یقین خداوند رحمان نیز او را بخشوده و مورد مهر وعنایت خویش قرار داده که نامش را بلندای تاریخ قرار داده است که خود نویسنده هم علیرغم بعضی مطالب همین قلم زنی اش گویای علاقه و باور او به منش ستارخان است وبس. همه اینها نشانی از این بخشودگی خداوند گار است.
من هم به عنوان نوه سردار وهم به عنوان یک فرد عادی که عشق به ستارخان دارد می پرسم آیا جز مخبر-
السلطنه که اعمالش در تاریخ معاصر در مورد مجاهدان به خصوص در مورد ستارخان وشیخ محمد خیابانی
و صدارتش در دوره پهلوی اظهر من الشمس است کدام مورخ ومحقق ستارخان را (( مظهر بی ثباتی و-
ناامنی)) دانسته ونوشته اند؟
کاش خانم آزیتا لقائی توجه به ترور شخصیت آذربایجانی بطور کلی به خصوص ستارخان می شدند ونظر دهها محقق ومورخ چون علامه محمد قزوینی وحاج اسماعیل آقا امیرخیزی و شهید ثقه السلام را به یاد می آورند که مظهر بی ثباتی وناامنی آنهائی را دانسته اند که با وجود سردار وسالار منافع خانوادگی و موقعیت ومقامات کاذب دولتی اشان به خطر می افتاد. آنگاه گواهی می دادند که مخل نظم وامنیت شهر که ها بودند. نگارنده مطلب در جائی از نوشته خود می نویسد (( حقوق مکفی به آنها داده شد و مجاهدان پیرامونشان مایه مزاحمت بودند.ستارخان نیز رفتاری ناشایست داشت و......)) نقل از امیر خیزی هست که : (( .....حقوق سرداران را هر یکی ماهی هزار تومان قرار دادند......)) . سرداری که به کشاورزی در بابا باغی تبریز راضی بود مخبر السلطنه به آنهم بسنده نکرد و چندی بعد خانه و کاشانه اش به توپ بسته شد.
ودو برادرش اعدام گردید وبه پایش تیر زدند وبر اثر عدم مداوا تا آخر عمر زمین گیر شد وتا دم مرگ در –خانه ای اجاره ای تحت نظر قرار گرفت وآخر سر جان به جان آفرین تسلیم کرد.عنوان داشتن این حقوق- ناچیز در مقابل آن جانبازیها چه مفهومی می تواند داشته باشد؟ کافی است حقوق سرداران را با حقوق سپهدار تنکابنی وسردار اسعد که در همین زمان علاوه بر دخل وتصرفات سالی شصت هزار تومان خرج می کرد را با سالی دوازده هزار تومان مقایسه کرد.؟ سپهداری که در تبریز گوش به زنگ پاسخ ودستورات سردار بود. حال او عامل امنیت وثبات بود ولی ستارخان مایه مزاحمت!
ای کاش خانم لقائی مطالب بسیاری در مورد ستارخان می خواند وآنگاه دست به قلم می بردند. از جمله نامه های سردار را که گویای سوز دل او از مزاحمت و ایذا دیگران درباره خود که به قلم نویسنده معاصر تبریز آقای رضا همراز تحت عنوان (( نامه های ستارخان و دورنمائی از شهادت دلخراش وی)) در مجله یاشیل مغان سال اول شماره ۱۶ سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۲ که قلمی گردیده ودلیل صوفیگری ایرانیان بعد از حمله مغول به ایران وعلت بی خبری سردار از زمین وزمان را دقیق تر از این توضیح می دادند.
در قسمت های آخر نویسنده اشاره داد که : (( در این میان گروهی تحت عنوان مجاهد که مسلح بودند وبیکار مخل نظم عمومی شدند و.........)) آیا قرار بود بعد از استقرار نظام مشروطه و سرنگونی استبداد وبرقراری عدالتخانه ، جانبازان و مجاهدان و فدائیان مشروطه (( بیکار)) در خیابانهای پایتخت ولو رها شوند یا پستهای لازم را تصاحب شوند؟ چرا باید در نظام مشروطه مجاهدین آن بیکار و بعد بعنوان" مخل نظم عمومی یاد شوند؟بجای عامل و آمر، معلول و مامور را گرفتن و در بند کردن رسم وره دیرین است. در جای دیگر آورده اند که:" تا هنگام مرگ دیگر جلوه ای نیافت." و "در حقیقت ستار خان به قید تقدیر در مسیر مشروطه خواهی قدم گذاشت "و " تکبرش مانع شد که بتواند جایگاه دست یافته را حفظ کند." چه جلوه ای بالا تر از این که تا دم مرگ در خانه اش تحتنظر قرار گرفت و با آن پای زخمی همیشه جان بر کف آماده جانبازی بود و آخرین جلوه آن داستان واگذاری آخرین حقوق اش به سه نفر از مجاهدان که به تبریز آمده واز راه کوه عینالی خود را به مجاهدین شهر رسانده وکلک حاج صمد شجاع الدوله را بر افکنند.
منظور نویسنده از تکبر ستارخان برایم روشن نشد اما تا شنیده خوانده ام جز این نبوده که جدم جز این نمی-
گفتند که (( من خادم ملتم من سگ این ملتم .آرزو دارم بمیرم ونبینم که اجنبی تبریز را گرفته )) .
از اینکه به قید تقدیر در مسیر مشروطه خواهی قدم گذاشت آری او همیشه معتقد به قضا وقدر بود.مگر در مقابله با مستبدین ونزدیک شدن قوای عین الدوله در مقابل اعتراض یاران و مجاهدان که می گفتندسردار تو امیر شهر وجنگ وآزادیخواهان هستی نباید خود را در معرض تیر و دشمنان قرار دهی. ایشان می گفتند (( تیر مرگ مقدر نشده تیر مرگ تیر دیگری است )).
در خاتمه ضمن سپاسگزاری از گردانندگان هفته نامه ساقی و خانم لقائی که سالروز در گذشت ستارخان را
یاد آوری کرده اند از تمامی آزادیخواهان آرزومندانه مسئلت دارم نوشته ها را قبل از چاپ به دفعات تحت
مطالعه قرار دهند وبا دست خود اگر ۹۴ سال پیش معاندان و معارضان جسم سردار ملی را گرفتند حالیا با
نوشته های نه چندان دقیق خود و به نام دوست نام پر آوازه ستارخان را خاموش نسازند.
سامی سردارملی
لینک پیوست جواب این جانب به این مقاله می باشد
http://www.persianblog.com/posts/?weblog=sardaremelli.persianblog.com&postid=۵۱۳۶۲۱۲