پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


ظرفیت‌های استفاده نشده شعر نیمایی‌


ظرفیت‌های استفاده نشده شعر نیمایی‌
سید علی میرافضلی از شاعرانی است که علاوه بر شعر در حوزه تحقیقات ادبی نیز فعالیت‌های شاخصی انجام داده است. نظر به توجه خاص ایشان به شعر نیمایی، این گفت‌وگو فرصت مغتنمی برای بحث درباره ظرفیتهای شعر نیمایی فراهم کرد. ماهنامه شعر صمیمانه از شاعر جوان کرمانی حامد حسینخانی به خاطر یاریشان در انجام این مصاحبه سپاسگزاری می‌نماید.
▪ او متولد ۱۳۴۸ رفسنجان است و لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران (۱۳۷۳) دارد.
▪ از وی تاکنون این عناوین کتابها منتشر شده است:
▪ ۱۳۷۳ تقویم برگهای خزان، مجموعه شعر، تهران، نشر زلال‌
▪ ۱۳۸۲ رباعیات خیام در منابع کهن، تهران،‌ مرکز نشر دانشگاهی‌
▪ ۱۳۸۳ گنجشک ناتمام. گزیده شعرهای کوتاه، تهران، نشر همسایه‌
▪ ۱۳۸۳ دیوان حیدر شیرازی. تصحیح و توضیح، تهران، نشر کازرونیه‌
▪ ۱۳۸۳ گوشه تماشا: رباعی از نیما تا امروز. تهران، نشر کازرونیه‌
▪ ۱۳۸۶ دارم به ساعت مچی‌ام فکر می‌کنم. تهران، نشر نزدیک‌
▪ ۱۳۸۶ شاعران قدیم کرمان.
▪شما از شاعرانی هستید که به شعر نیمایی اهتمام خاصی داشته‌اید و دارید، اجازه بدهید با این سوال شروع کنیم که امروز شعر نیمایی چه جایگاه و قابلیت‌هایی دارد؟‌
ـ سید علی میرافضلی: باید اذعان داشت که امروز شعر نیمایی آن اقبال گذشته را ندارد و کم‌ هستند شعرهای نیمایی که تمایز و برجستگی خاصی داشته باشند و به گمان من، از ظرفیت‌های این قالب استفاده کاملی نشده است. و به نظر می‌رسد با انقراض نسل دوم شاگردان نیما و مرگ یک یک آنها، این قالب بیش از پیش یتیم و متروک شود. از این گروه، تنها محمدرضا شفیعی کدکنی و محمد علی سپانلو باقی مانده‌اند که هر دو شیوه سی سال پیش خود را با پرداختگی بیشتر اما با اوج و فرودی بسیار نامحسوس یا چشمگیر ادامه می‌دهند. شفیعی کدکنی اگر مجموعه هزاره دوم آهوی کوهی را منتشر نمی‌کرد، همگان بر این تصور که او شعر را کنار گذاشته و بیشتر مشغول پژوهش است، راسخ می‌شدند. بنابراین، ‌در این نسل، شاعری که اختصاصا شعر نیمایی بگوید یا شعر نیمایی وجه غالب کارهایش باشد، جز شفیعی کدکنی و سپانلو کس دیگری نداریم. البته اسماعیل خویی هم هست که چون از جریان شعر امروز ایران دورافتاده و در جزیره اوهام و افکار خویش زندگی می‌کند، او را شاعر تاثیرگذاری نمی‌توان به حساب آورد. شاعران دیگری مثل منصور اوجی و جواد مجابی و مفتون امینی هم بین شعر سپید و نیمایی در رفت و آمدند. منصور اوجی البته تا اواخر دهه هفتاد سماجتی در این قالب داشت و مخصوصا در شعرهای کوتاه نیمایی‌اش به تشخصی رسیده بود، اما اکنون چند سالی است که سوداهایی دیگر هم دارد. ایضا منوچهر آتشی که بعد از شروع آتشین خود در شعر نیمایی و دو سه دهه اقتدار، در دهه هفتاد دچار سردرگمی زبانی شد و میل به جوان ماندن، او را اسیر جریانات شعری روز کرد.‌
▪ شاعران نسل انقلاب در قالب نیمایی چه کرده‌اند؟
ـ در نسل اول شاعران انقلاب، یعنی شاعرانی از قبیل مرحوم قیصرامین‌پور و مرحوم سیدحسن حسینی و مرحوم سلمان هراتی و عبدالملکیان اقبالی بدین قالب دیده می‌شد، اما اکنون شاعر مهمی که پرچم شعر نیمایی را در دست داشته باشد، وجود ندارد. فی‌المثل، محمدرضا عبدالملکیان هم که داشت به تدریج به زبان خاصی در شعر نیمایی دست می‌یافت، دنباله کار را رها کرد و الآن تقریبا هیچ خبر جدیدی از او نیست. ایضا میرشکاک و دیگران. از میان این شاعران، تنها قیصر امین‌پور بود که در شعر نیمایی جدیتی داشت و می‌توان گفت به زبانی ویژه رسیده بود و تا آخر عمر نه چندان بلند خود، در کار صیقل دادن همین زبان بود. البته دیگرانی هم هستند که شعر نیمایی می‌گویند، اما اینکه شاعر تاثیرگذاری باشند یا به جایگاه چشمگیری رسیده باشند، نه.
▪ یعنی از این همه شاعری که شعر نیمایی می‌گویند، کسی که قابل ذکر باشد وجود ندارد؟
ـ مهمترین نکته‌ای که برای داوری وجود دارد، دو چیز است. یکی استمرار و جدیت است و دیگر، تلاش برای رسیدن به شخصیت زبانی و ساختمند کردن شعر ولو در حد متوسط. وگرنه، در مجموعه‌های شعر، و یا مجلات ادبی، ما با شعرهای نیمایی مواجهیم. اما نظر من این است که کسی که جدیت داشته باشد در این قالب و به یک تشخص نسبی هم رسیده باشد، در حال حاضر نداریم. البته این را من براساس مشهودات خودم و قراین بیرونی می‌گویم و بعید نیست این عزیزان در خلوت خود کارهای مهمی انجام داده باشند که هنوز عرضه نشده است.
▪ به نظر شما این وضعیت چه علت یا علتهایی دارد؟
ـ دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد. یکیش، احساس اشباع کاذبی است که به شاعران دست داده و فکر می‌کنند این قالب ظرفیتش تمام شده است. در میان نسل اول بعد از نیما، سه شاعر با سه گرایش متفاوت در شعر نیمایی ظهور کردند. اخوان ثالث، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد که زبان شعریشان تقریبا اغلب شاعران بعدی را تحت تاثیر قرار داد. در دهه چهل و پنجاه، زبان اخوان بر ذهن و ضمیر بسیاری از شاعران به ویژه شاعران حوزه خراسان، مسلط شد. از شفیعی کدکنی و م.آزرم و اسماعیل خویی و دیگران. زبان فروغ هم کمابیش تاثیرگذار بود. در شعر م.آزاد و رویایی و رضا براهنی مثلا. تاثیر زبان سهراب سپهری بیشتر بر شاعران پس از انقلاب بود و در دهه پنجاه به دلیل فضای انقلابی کشور، زبان شعری او خریدار چندانی نداشت. اما چند سال بعد از انقلاب یک مرتبه این زبان کشف شد و تعداد زیادی به سمت آن رفتندو البته توفیق زیادی هم به دست نیاوردند. در کنار این شاعران، کسانی مثل اسماعیل شاهرودی و نصرت رحمانی و فریدون مشیری و سیاوش کسرایی و حمید مصدق و محمد علی سپانلو و مفتون امینی و محمد حقوقی هم حضوری جدی داشتند. چهار دهه بعد از نیما، مجموع فعالیت این شعرا که هرکدام در شاخه‌های جدا یا نزدیک به هم فعالیت می‌کردند، این تلقی را در ذهن نو آمدگان یا مخاطبان شعر ایجاد کرد که ظرف شعر نو تکمیل شده است و دیگر هیچ راه نرفته‌ای وجود ندارد.
▪ از شاملو اسمی نبردید.
ـ می‌توان گفت شعر دهه پنجاه و شصت، تقریبا تحت تسلط شعر سپید و زبان شاملویی بود. این زبان آن قدر جذابیت داشت که تا حدودی شعر نیمایی را به حاشیه برد. این جذابیت البته در دهه هفتاد و با بروز جریانات جدید در شعر فارسی کاهش یافت و تقریبا امروز کمتر کسی سودا و هوس گفتن شعر به زبان شاملو را در سر می‌پزد. اما به هرحال، شعر شاملو در کم رنگ شدن شعر نیمایی نقش موثری داشته است.
▪ در مورد وضعیت شعر نیمایی در دهه هفتاد چه نظری دارید؟
ـ همان‌طور که گفته شد، شعر دهه هفتاد کوشید خود را از تسلط غولهای دهه چهل و پنجاه برهاند. و آنچه که به عنوان شعر پست مدرن و متفاوت مطرح شد، در شعر نیمایی مجالی برای ظهور و بروز نمی‌دید و بلکه آن را مخل مبانی خود می‌دانست.
در واقع، ظهور شعر موسوم به پست مدرن که البته برای خودش نحله‌های مختلفی هم دارد، یکی دیگر از دلایل کمرنگ شدن و عدم اقبال شاعران امروز به شعر نیمایی است. در واقع، رفتن به سمت شعر نیمایی به نوعی شنا کردن برخلاف جریان رودخانه است.
اعلام برائت رضا براهنی از شاعر نیمایی بودن، این توهم را ایجاد کرده است که وزن و قالب شعر نیمایی توان هم حرکتی با زبان شعر امروز را ندارد. در حالی که نگاه براهنی بیشتر معطوف به نوع نگاه و نحوه شعری است تا وزن. وزن شعرهای جدید براهنی به رغم ادعاهای خود او و دیگران، در بستر شعر نیمایی بزرگ شده و رشد کرده است و تا حدودی، ادامه پیشنهادهای فروغ فرخزاد است و م.آزاد، در پایان بندی وزنی خود و یا حرکت رفت و برگشتی در دو یا چند وزن. و البته با توسع بیشتر. نکته مهمی که در کارهای اخیر براهنی به چشم می‌خورد، اصرارش در طولانی کردن سطرهاست. تقریبا ما در اغلب شعرهای دفتر <خطاب به پروانه‌ها> با سطر‌هایی مواجهیم که با دلیل و بی‌دلیل کش آمده‌اند. یعنی، آن پرهیزی که نیما از طولانی کردن سطرها داشت و اخوان و شاملو و سپهری گاهی با احتیاط و به ضرورت به طرف آن می‌رفتند، در شعر براهنی تبدیل به یک اصل مهم شده است.
▪ با این وصف، فکر می‌کنید شعر نیمایی چه ظرفیت‌های دیگری دارد که هنوز کشف نشده است؟
ـ اگر بتوانیم خود را از سایه سنگین بزرگان شعر نیمایی برهانیم، بی‌شک ظرفیت‌های دیگری هم هست که آن بزرگان دنبال آن نرفته‌اند. چه در اوزان مرسوم و چه نامرسوم، هنوز راه‌های نرفته زیادی هست که اگر با یک بینش شاعرانه جدید تلفیق شود، امکانات زیادی را پیش پای شعر امروز خواهد گسترد. البته من دقیقا نمی‌توانم بگویم چه کارهای دیگری می‌شود در شعر نیمایی کرد. اما از تجربه‌های خودم می‌توانم مثالی بزنم. وزن رباعی را نیما در تعدادی از شعرهای خود بکار گرفته است.
اما در این چند تا شعر، پیشنهادهای خود را کمتر به کار بسته و از آن اوج و فرودهای وزنی در آنها خبری نیست، اغلب شاعران نیمایی در وزن رباعی، کاری برای گسترش وزن نکرده‌اند. بلکه بیشتر در جهت کاهشی کار کرده‌اند، یعنی در این نوع شعرها، ما بیشتر با تقلیل ارکان و افاعیل سر و کار داریم و کمتر کسی به سراغ گسترش ارکان رفته است. یعنی حدمجاز را برای خودشان همان تعداد چهار رکن رایج در وزن رباعی گرفته‌اند و وزن را به سمت رکن‌های بیشتر نبرده‌اند البته به ندرت در بعضی از شعرهای سپانلو و مجابی این رفتار صورت گرفته است. اما وجه غالب همان است که گفتم. از طرف دیگر، وزن رباعی به جهت همسایگی ارکان وزنی آن با چند وزن دیگر، امکان ایجاد تنوع زبانی فضاهای متعدد در یک شعر واحد را، البته اگر ضرورت داشته باشد، فراهم می‌کند. کاری که براهنی هم در یک دو شعر خود از دفتر خطاب به پروانه‌ها کرده است. البته شرح و تفصیل این موضوع خودش محتاج یک بررسی جداگانه است و از حوصله این گفتگو خارج است.‌
▪ در مورد شعر جوان امروز چه نظری دارید؟
ـ اگر بخواهیم شعر جوان امروز را با شعر جوان دهه سی تا پنجاه مقایسه کنیم، به نظر من، شعر جوان امروز دارای زبان محکم‌تر و حس نوجویی بیشتری است. از نظر عده‌ای ممکن است این یک ویژگی طبیعی به حساب بیاید که به خاطر استفاده نسل امروز از تجربیات دو سه نسل قبل از خود باشد. این تا حدودی درست است. فی‌المثل، کتاب‌های اول بسیاری از شاعران جوان ما، از کتاب‌های اول شاعران بزرگ نسل‌های پیشین یک سر و گردن بالاتر است. اما شعر جوان ما به رغم این ویژگی، در نحله‌های مختلف، دچار نوعی یکنواختی در زبان و بیان شعری خود است، به حدی که می‌توان پای بسیاری از شعرها، اسم‌ها را عوض کرد و اتفاقی هم نمی‌افتد. یعنی، با اینکه شاعران جوان به سطح قابل قبولی از کمال و اقتدار دست یافته‌اند، اما به شیوه دستگاه‌های تکثیر مدل بالا شعر می‌گویند و تمایز و تشخص خاصی برای بسیاری از شعرهای آنها نمی‌توان قائل شد. البته این هم تا حدودی طبیعی است، یعنی نباید انتظار داشت که شاعران جوان در همین مراحل آغاز، به تشخص برسند و مهر ویژه خودشان را بسازند. باید به آنها زمان داد تا خط‌هایشان پررنگ‌تر یا رنگ خطوطشان متفاوت شود.‌
▪ اگر بخواهیم این جریان را آسیب‌شناسی کنیم، بیشتر باید روی چه موارد انگشت بگذاریم؟
ـ به نظر من، جوان‌های ما و بعضی پیران جوان نما، ترجمه تئوری‌های ادبی به خصوص جریان پست مدرن را بیش از حد جدی گرفته‌اند. یعنی بعضی وقتها فکر می‌کنم که باید به عده‌ای شاعران جوان نصیحت کنیم که کتاب نخوانند! آن هم کتاب‌هایی که معلوم نیست مترجمینشان هم آنها را درست فهمیده باشد. اگر بخواهیم لحن پیرمردی به خودمان بگیریم، باید بگوییم که همین ترجمه‌های دست و پا شکسته است که جوان‌های ما را از راه بدر برده و یا لااقل آنها را دچار سوءتفاهم شدیدی کرده است. واقعیت تاریخی به ما می‌گوید که تا همین امروز، هیچ کسی از روی کتاب‌های نظری و تئوری، شاعر خوبی نشده است. تئوری‌های ادبی بلای جان شعر امروز است و جریان بده‌بستان میان شعر راستین و نظریات ادبی دگرگون شده است. قبلا منتقدین سعی می‌کردند با اتکا به اشعار شاعران بزرگ، نظریه صادر کنند و الان شاعران کوچک سعی دارند که از روی دست نظریه پردازان شاعر شوند.‌
▪ یعنی نمی‌توان هیچ منتقدی پیدا کرد که شاعر خوبی هم باشد و بالعکس؟‌
ـ به این صراحت نمی‌توان گفت که چنین اصلی صد درصد محکم و خدشه‌ناپذیر است. بسا که در سنوات آتی خلاف آن ثابت شود.
نکته‌ای که من دوست داشتم دنباله بحث شعر نیمایی بگویم و مجالش فراهم نشد و الان شاید وقت خوبی باشد برای طرح آن، این است که براهنی که از نظر من بزرگترین منتقد حال حاضر ماست، در مقاله <چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟> نکته جالبی مطرح می‌کند و آن تناقضاتی است که نیما و شاملو در حرف و عمل و به عبارت دقیق‌تر در نقد شعر و آفرینش شعر به آن دچار بودند.
براهنی، خیلی ظریف به این دوگانگی‌ها اشاره کرده است. فی‌المثل، نشان می‌دهد که آن ایرادی که شاملو برنیما وارد می‌داند، دقیقا بر شعر خود او نیز وارد است و آنچه که نیما به عنوان نقص شعر قدیم برمی‌شمارد و آن را <دکلماسیون غیرطبیعی> می‌نامد، یکی از ویژگی‌های زبان شعرهای خود نیما هم هست. و حتی نقطه قوت او و اصلا لازمه حرکت شعری اوست. به عبارت دیگر، آنها شعرهای زیبایی گفته‌اند که ربطی به حرف‌های زیبایشان ندارد و یا حرف‌های زیبایی گفته‌اند که نمودی در شعرهای آنها ندارد. یعنی نتوانسته‌اند شارح خوبی برای شعرهای خودشان باشند اما در مورد براهنی این نقیصه مطرح نیست.
مشکل براهنی دقیقا این است که تمام نظریاتش را در شعرش به طور دقیق اجرا کرده و لاجرم، شعرهای ساختنی او که از سطرهای فطری درخشان و یا کشف‌های غافلگیرکننده نیز خالی نیست، تا حدود زیادی از شور عاطفی تهی است و به درد مثال آوردن برای همان نظریات شعری‌اش می‌خورد تا التذاذ هنری، و حتا مجبور می‌شود مثل محمد حقوقی مو به موی ظرایف و صناعات شعری‌اش را خودش تشریح کند تا خواننده خدای نکرده از آنها غفلت نورزد و بداند با چه شعر لایه لایه و دقیق و حساب شده‌ای سر و کار دارد. ما این تجربه را در دهه پنجاه نیز از سر گذراندیم و شاعران جوانی که بیانیه شعر حجم را امضاء کردند، شعرشان به رغم متابعت از مفاد بیانیه، اصلا شعر از کار درنیامد و فقط به درد الصاق به بیانیه می‌خورد و بس. و کسی مثل احمدرضا احمدی که کاری به تئوری شعر حجم نداشت، نمونه‌های به مراتب بهتری برای مدعاهای این طایفه عرضه کرد.‌
▪ وضعیت نقد را چگونه می‌بینید؟
ـ نقد ادبی ما در دو دهه گذشته پیشرفت نسبتا خوبی داشته و حتی به اعتقاد من در بعضی جاها از شعر امروز ما نیز جلوتر رفته است. در این سالها، ما هم شاهد آن بوده‌ایم که منتقدانی با اشراف و تسلط بر ادبیات جدید و قدیم این کشور از یک طرف، و آشنایی با مبانی نقد و تئوری‌های نوین آدبی و اصول بلاغت جدید توانسته‌اند بین این دو مقوله آشتی موزونی ایجاد کنند و به نوعی به بومی‌سازی نظریه‌های نوین فکری بپردازند. از این رهگذر، قرائت‌های تازه‌ای از متون کهن ما ارائه شده که هم درک ما را از این متون گسترش می‌دهد و هم میراث کهن ما را برای امروزیان دست یافتنی‌تر و دلپذیرتر می‌کند. همچنین منکر این قضیه نمی‌توان شد که تغییر حرکت شعر فارسی در دهه هفتاد، تا حدود زیادی محصول کارگاه‌های نقد ادبی است. حال کاری نداریم که این حرکت کجا‌ها به بیراهه رفته است. بحث من در مورد نقش منتقدان در ایجاد این حرکت است.‌
با این همه، نمی‌توان انکار کرد که هنوز هم قبیله‌گرایی در میان قشر منتقدان ما وجود دارد و هرگروهی، تنها به مشاهده و مکالمه با آثار ادبی مربوط به محفل یا قبیله خود بسنده می‌کند و خط‌کشی‌های نامبارک در این عرصه هنوز از بین نرفته است. این طرفی‌ها و آن طرفی‌ها و خودی‌ها و غیرخودی‌ها هنوز واقعیت بسیاری از نشریات ادبی ماست که بیماریی است مزمن که هنوز برای آن درمانی پیدا نشده است.‌
▪ اگر ممکن است به کارهایی که خودتان در این عرصه انجام داده‌اید، اشاره کنید؟
ـ به غیر از تهمت شاعری که بدان گرفتارم، کارهایی نیز به صورت کتاب و مقاله از من چاپ شده که کمتر در حوزه نقد ادبی جای می‌گیرند. عمده کار من از ۱۵ سال پیش تا امروز بیشتر پژوهش در حوزه تاریخ رباعی بوده است. کتاب <رباعیات خیام در منابع کهن> که سال ۱۳۸۲ از سوی مرکز نشر دانشگاهی منتشر شد، برآمده از تحقیقی ده ساله بود که به شناخت و بررسی منابع مربوط به رباعیات خیام اعم از چاپی و خطی می‌پردازد. این کتاب که صبغه نسبتا آکادمیک دارد، در همین مدت به عنوان یکی از مراجع شناخت تاریخی رباعیات منسوب به خیام شناخته شده است. در این کتاب، من ۲۸ منبع کهن را که در فاصله ۱۰۰ تا ۳۰۰ سال بعد از مرگ فراهم آمده به دقت و با ذکر سوابق امر شناسانده ام. ازاین ۲۸ منبع، هشت منبعش را خود من برای اولین بار معرفی کرده‌ام. مجموع رباعیات منسوب به خیام در منابع بیست و هشت گانه، با حذف رباعیات تکراری، به ۱۲۰ رباعی می‌رسد. برای این رباعیات، فهرست تطبیقی با پنج مجموعه رباعی معروف خیام فراهم شده و این فهرست نشان می‌دهد که ۴۷ رباعی ازاین ۱۲۰ رباعی در هیچ کدام از این پنج مجموعه رباعیات خیام وجود ندارد و ۲۴ رباعی نیز فقط در یکی ازاین پنج مجموعه درج شده است.‌
کتاب دیگر من، یعنی <گوشه تماشا>، گزارشی است از رباعی امروز ایران از زمان نیما تا اوایل دهه هشتاد. این کتاب، یک مقدمه شصت صفحه‌ای دارد که در آن ابتدا در مورد پیشینه و منشا رباعی، تحولی که حذف قافیه مصراع سوم رباعی در شکل و لحن و حالت آن صورت داده و مشکل دیرینه و پابرجای <رباعیات سرگردان> به اجمال و اختصار سخن رفته است و در بخش دوم آن، فراز و فرود رباعی در هشتاد سال گذشته بررسی و بهتر است بگویم گزارش شده است. بخش عمده کتاب را البته گزیده رباعیات ۱۷۵ شاعر پارسی زبان امروز تشکیل می‌دهد.‌
▪ فکر نمی‌کنید این تعداد شاعر برای یک دوره هشتاد ساله زیاد باشد؟
ـ این نکته را دوست عزیز آقای آرش شفاعی نیز در یادداشتی که برای این کتاب نوشته، یادآور شده است. ببینید بخش گزیده رباعیات کناب، عملا به پنج بخش تقسیم شده که مبتنی بر دوره‌های زمانی یا گرایش‌های متفاوت شاعران هر بخش است.
با اینکه هر گزیده‌ای ریشه در سلیقه انتخاب کننده دارد، سعی من براین بوده که این گزیده بتواند سبک‌ها و شیوه‌های و گرایش‌های مختلف را در تاریخ هشتاد ساله رباعی امروز بازتاب دهد و همان طور که در مقدمه کتاب گفته‌ام، این گزیده صرفا در بردارنده بهترین دوران معصار نیست و نگرش تاریخی نیز در انتخاب بعضی رباعیات دخیل بوده است، جامعیتی که مدنظر من بوده است ممکن است حجم رباعیات کتاب را زیاد کرده باشد اما سرمایه خوبی است برای قضاوت خوانندگان، بخصوص با این دشواری‌های طاقت‌سوزی که بر سر راه تهیه منابع لازم برای تدوین چنین کتاب‌هایی هست. ممکن است سلیقه من یا شما کیفیت تعدادی از رباعیات انتخاب شده را تایید نکند، اما برای عده‌ای دیگر خلاف این مسئله باشد.‌
▪ رباعی از قالب‌هایی بود که بعد از انقلاب مورد اقبال و توجه شاعران نسل انقلاب قرار گرفت، اما تب آن خیلی زود فروکش کرد. علت آن از نظر شما چه بود؟‌
ـ همان‌طور که می‌دانید نیما یوشیج از میان قالب‌های سنتی به رباعی و دوبیتی توجه ویژه‌ای داشت و گواه آن ۶۰۰ رباعیی است که در مجموعه آثار او به چاپ رسیده است. با این حال، حس نوگرایی نیما کمتر در رباعیاتش بروز و ظهور یافت و زبان کهنه و زمخت و پردازش نشده او، تا مدت‌ها مانع از آن بود که شاعران نوپرداز گرایشی به این قالب کهن داشته باشند. در اواسط دهه پنجاه و در ایام نزدیک به پیروزی انقلاب، منصور اوجی با مجموعه‌ای کوچک اما تاثیرگذار از رباعیاتش، در احیای این قالب نقش مهمی ایفا کرد و با پیروزی انقلاب، رباعی به یکی از قالب‌های مطلوب شاعران دوران انقلاب بدل شد و این توجه تقریبا یک دهه ادامه یافت. قیصر امین‌پور و حسن حسینی و جمعی دیگر از شاعران انقلاب، کسانی بودند که کارهای ماندگاری در این قالب به جا گذاشتند.
مرحوم امین‌پور یک بار برای من از تاثیر رباعیات اوجی در کتاب <مرغ سحر> در توجه شاعران این نسل به رباعی سخن گفت. شاعران انقلاب مفاهیم جدیدی را وارد حوزه پر سابقه رباعی کردند. اما با پایان یافتن جنگ، دوران افول رباعی هم آغاز شد و تقریبا رباعی تا چندین سال از خاطرها فراموش شد. علت افول رباعی را نخست می‌توان در تقلیدها و کپی کاری‌های مکرری دانست که شاعران ریز و درشت از روی دست بزرگان این عرصه انجام دادند و رمق این قالب را گرفتند و دیگر، تغییر ذائقه علاقه‌مندان شعر در فضای بعد از جنگ و فرو خوابیدن هیجانات ناشی از آن نیز یکی از دلایل افت رباعی محسوب می‌شود اما خوشبختانه، بعد از یک دهه خمول و خموشی، رباعی در سال‌های اخیر جان دوباره گرفته است و شاعران جوان ظرفیت‌های جدید آن را مورد توجه قرار داده‌اند.‌
▪ به نظر شما این حرکت تا چه حد جدی است؟
ـ در سال‌های اخیر چندین مجموعه مستقل رباعی چاپ شده و بعضی از آنها به چاپ دوم و سوم هم رسیده است.‌
به نقل‌ازماهنامه تخصصی شعر،شماره۵۵
منبع : روزنامه اطلاعات