جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ابراز دستخط ‌بعدی


ابراز دستخط ‌بعدی
زبان شعری <ژئوسئانس من > در وضعیتی مستقر شده است كه نوشتارهای گوناگون را امكان پذیر می‌كند. بنابراین دارای مراكز متعدد معنایی است و براساس تعلیق در كشف پیوستگی و گسست‌های آشكار و پنهان و با تكیه بر محورهای ثابت ذهنی رمزگشایی نمی‌شود. <ژئوسئانس من> شعری از بند رسته و رهاست، بنابر تعریف <بارت> آن را می‌شود <متنی ناسازه وار> به شمار آورد كه از تصوری رایج از اثری متحد اجتناب می‌كند و دربرابر كلیشه‌های فرهنگی مقاومت ورزیده، باورها و قالب‌های رمزگان آن را برهم می‌زند.> این اثر با بهره گیری از حضور صداهای گوناگون به شعری چند صدایی تبدیل می‌شود؛ صداهایی كه شاعر بدون ارجحیت بخشی آنها را احضار می‌كند و زمینه بازتابشان را فراهم می‌آورد.
الف) صدای راوی؛ كه در بخش‌های گوناگونی از كتاب حاضر می‌شود با مخاطبی فرضی كه با او كنشی حسی داشته (دارد) گفت‌وگو می‌كند:
<خودت خوب می‌دانی / كه چقدر دلم نامه‌هایت را می‌خواهد/نامه‌های زیادی به مقصدم بفرست.( >ص ۲۱)
<بارها/ بارها از تو خواسته بودم / كه نگویی تو را دوست دارم / بلكه بگویی با تو خوشم / نگویی: تو همه چیز من هستی / و فقط بگویی كه وجودم برایت مغتنم است.( >ص ۵۲) ‌
ب ) صداهای زمینه؛ كه آنها را می‌شود معادل روایت دانای كل (محدود - نامحدود) دانست، یا نقشی كه همسرایان در متون نمایشی داشتند، برایشان قائل بود.
<چند دقیقه‌ای است كه همین طور روی میز / خودكارش را به حال خودش گذاشته، نفسش كه به آسودگی بالا‌ آمده دست راستش را هم كسی بالا‌تر آورد و زیر چانه گرفت و بگویی نگویی آن چانه نسبتاً كوچك و گرد را خاراند.( >ص ۹۰)
‌ ج ) گرایش‌های متفاوت گفت‌وگو و تك‌گویی (مونولوگ )، گفت‌وگو با مخاطب خاص، گفت‌وگو با مخاطب عام گونه پرسش پاسخ، پرسش - سكوت و...
<همین كه دارم برایت اقرار می‌كنم در روزگاری نزدیك به آینده، من هم چیزی را دوست داشته ام، كافی است تا وكیل شما، ماترك پرونده غمگینم را وارد ماجرای بسته‌ام كند و باز پیش روی همه آن را بكشد بی‌خود / گیسوی انعكاس تو این جاست / كه می‌ریزد از سبو به دلخواه / از این سوی مستی به آن سوی / آن سوی تأویل > ‌
(گفت و گوبا مخاطب خاص، ص ۱۴۴)
گستره ۳۵۳ صفحه‌ای شعر بلند <ژئوسئانس من > كه در میان تجربه‌های نسل دهه هفتاد بی‌سابقه است را می‌توان از مصداق‌های كم نظیر چند صدایی(ایرانی ) دانست.
محمدرمضانی فرخانی با تجزیه - تحلیل، مرور، تك‌گویی‌ها و بازتاب انقطاع‌های حسی، فكری، نگرشی، رفتاری جاری در هستی انسان، جست وجوی گم شده‌ای را سراغ می‌گیرد كه همه كثرت گرایی در وحدتی شگفت یافت می‌شود. بسیاری از هنجارآفرینی‌های متفاوت معنایی موجود در شعر از همین نگرش ناشی می‌شود. شاعر در ادامه < آن چه یافت می‌نشود آنم آرزوست >، در بازنمایی اجتماعی جهان رویكردی آمیخته به طنز و پارودی وار را در پیش می‌گیرد. (صص ۴۷-۴۶)
<ایشان قصه می‌نوشتند و می‌گویند كه سالینجر نامی را بهترین می‌دانست [هیچ وقت او مثل سرانگشت‌های بلا‌دیده من، خط‌های یا سوناری كاواباتا را بریل نكشیده بود، خیلی وقت پیش دلم برایش تنگ شد و بس] نه، فعل ماضی، نقل مرا از او بی‌سرانجام می‌كند، درستش همان است كه به صیغه حال صرف كنم همه فعل‌هایش را، ارسلا‌ن سعدی قصه می‌نویسد و سالینجر را بهترین می‌داند، هر اتفاق ساده و به ظاهر كوچكی، هر آدمی با هر جمله یا حركت متعارفی، حواس و ذهن او رابه خود جلب می‌كند و این آقا ارسلا‌ن هم آنها را دوباره سازی می‌كند و یك بار دیگر به سلیقه خودش سرهم می‌كند، می‌سازد، روی سوژه‌هایش كلید [در نسخه خانلری: كلیك ‌]clik می‌كند و یك جورهایی با آنها بازی می‌كند.>
پانوشت‌های این شعر بلند هم بیش از ایفای هر نقش دیگری بنیان‌های طنز كتاب را قوت می‌بخشند و حتی در بخش‌هایی در این راستا نقش موثر تری را ایفا می‌كنند:
<آن را در هیچ نسخه‌ای از دیوان خواجه تاكنون، نیافته ام.( >پانوشت ۶۰، ص ۱۴۹)
<فاعلا‌تن فاعلا‌تن فاعلن / عرض مولا‌ناست با آلن دلون ( >پانوشت ۱۱۲، ص ۲۴۲)
<حافظ دلپسند ما هم به هر طرف كه می‌رفت / دچار آینه می‌شد بدون شك هردم > ‌
(پانوشت ۱۴۶، ص ۳۴۵) ‌
بینامتنیت كه خود از وجوه چند صدایی بین متون حال و گذشته است، در<ژئوسئانس من > نقشی محوری دارد. نمونه: دیوان شمس، ص ۱۹- سهراب سپهری، ص ۲۹- اخوان ثالث، ص ۳۳- كتب مقدس، ص ۳۳۱ و كمدی الهی، ص ۲۷۹. و گفت وگوی متن با شخصیت‌هایی كه یادآور چهره‌های فیلم، تئاتر و وجوه متنی آن مانند نمایشنامه و فیلمنامه هستند (نمونه: صص ۳۱، ۳۲، ۶۲.) علا‌وه بر آن در این اثر با فرامتن (ص ۳۴)، ورامتن (صص ۴۲-۴۱)، درون متن (صص ۱۴۸، ۱۴۹، ۳۴۵، ۳۹۶) نیز روبروییم.آیا شاعر معترضی است كه در برابر هستی شقه شقه خود قرار گرفته است؟ آیا به شاد زیستی فلسفی نظردارد؟ مقابل متون، آثار، فیلم‌ها چه قضاوتی دارد؟ زیست در دنیای كنونی را چگونه می‌بیند؟ به نظر می‌رسد <ژئوسئانس من> قرار نیست در مقام پاسخ به سامان جویی ذهن مخاطب برآید و مبنای خود را نه بر مرزگشایی و كشف شدگی كه بر <هركسی از ظن خود شد یارمن > قرارداده است. ‌
<ژئوسئانس من > بیش از هر چیز یك فخریه است؛ <تا مثل مرا / دوباره در آغوش خسته ات آوری / كار این جهان/ از دم شمشیر یك سره است.( >ص ۸) این را با عناوین ۲۱ فصل كتاب كه هر یك تركیب یا عباراتی است كه حول كلمه خط نقش گرفته است نشان می‌دهد. مؤخره (نافه گشایی‌ كه شاعر یادآور می‌شود: این فقط طرح ابتدایی یك شعر بلند است و نیز خوان پنجم از خطوات آن هفت خط مشهور است كه در مجموع گردآورده‌اند در همان معلقات سبعه كاربرد نشانه شناسی (باستانی ـ كنونی‌ تركیب‌های هفت خوان، هفت خط و معلقات سبعه را از یاد نبریم. ‌
در كنار كلا‌ن روایت‌های متكثر در این شعر به روایت‌های دیگری هم می‌رسیم، مانند روایتی از سالینجر كه با تكیه بر مجموعه داستان <دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل وهشتم > در شعر جاری و پراكنده است. (صص ۴۷، ۹۱، ۱۹۷، ۳۷۷)، یا بروز گرایش‌های عرفانی كه با ترجیع <این كار دل است و كار پیشانی نیست، مقالا‌ت شمس > بر آن تأكید می‌شود. (صص ۷۴، ۷۷، ۸۲ و با كمی تغییر صص ۸۵، ۱۰۰) و یا بن مایه‌های حسی شعر كه با تكرارهایی چون <هنوز هم كم و بیش /دوست دارم برایم نامه‌هایی هجو بلكه بفرستد /آن هم در پاكت‌هایی از لا‌جورد( >صص ۹، ۲۱، ۲۴) بازتاب پیدا می‌كند. تكرارها و ارجاعات دیگری نیز در شعر وجود دارد كه بر مبنای بینامتنیت شكل یافته‌اند.
محمد رمضانی فرخانی با احضار فرم و ژانرهای گوناگون در این شعر بلند و با پرهیز از حفظ هنجاری سبكی، زمانی و زبانی توانسته است تمایل خواننده را بر تداوم آنچه در بخشی از شعر به آن می‌رسد به هم بریزد. او با ایجاد تقاطع‌های فرمی در جاهایی كه می‌شود برجستگی فرمی - سبكی ویژه‌ای را در شعر سراغ گرفت، فضایی آبستره‌ای در شعر پدید می‌آورد تا مكاشفه‌ای دائمی در <ژئوسئانس من> برای <ابراز دستخط بعدی > شكل بگیرد.
مهرنوش‌ قربانعلی‌
‌* و ابراز دستخط بعدی یعنی بیرون شد از دایره پنهان، ژئوسئانس من، ص ۳۱۹.
یادداشتی بر: جلد اول عشق: <ژئوسئانس من(>یك شعر از خیلی بوی لندها پیش)، ساخته محمدرمضانی فرخانی، نشر قو: چاپ اول ۱۳۸۵
منبع : روزنامه اعتماد ملی