یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

تساهل سیاسی در فلسفه قدیم و جدید


تساهل سیاسی در فلسفه قدیم و جدید
رواداری (تسامح) و بر نتافتن معتقدات غیر و دگراندیشی، دو مفهومی است كه ممیز دوره‏های فرهنگی برخی جوامع بشری بوده‏اند. پیدایش نظریه قرارداد اجتماعی و جنبش حقوق مدنی موجب شد كه شرایط مساعدتری در راستای تحقق رواداری عقیدتی فراهم آید. تصویب اعلامیه حقوق بشر گامی تعیین كننده در رسمیت‏یافتن اصل رواداری در مناسبات اجتماعی گردید.
روا داری، (Tolerance) به معنی برتافتن (تحمل) هر آن چیزی است كه از نظر عقاید، رفتار، اخلاق یا دیگر ملاحظات ناپذیرفتنی می‏نماید، تحمل اقلیت‏های اعتقادی، نظری، دینی از جانب دیگر جماعت‏های اجتماعی، سیاسی، دینی یا از جانب حكومت‏بحث از رواداری به واقع تلویحا به معنای افتتاح گفتمان حق آزادی اعتقاد، آزادی وجدان در قلمروی سیاست را به دنبال دارد. تولرانس یا رواداری گذشته از معنی سنتی به معنای تحمل «غیر» (بیگانه) و محترم شمردن دگراندیشی است. معادل یونانی این مفهوم هوپومونه، (Hupomone) به معنی بردباری است.
ارزش و اهمیت رواداری در آستانه جامعه مدرن طرف توجه واقع شد. نخستین طرح فلسفی آن در «نامه در رواداری‏»، ( Letter on toleration) نوشته جان لاك آمده است. پیربیل، (P.Bayle) فیلسوف فرانسوی در «تفسیر فلسفی بر سخنان عیسی مسیح‏» (۱۶۹۷) دشواریهای بر سر راه رواداری را در اعمال ناروای احكام و جزمیت دینی بحث می‏كند.
لایب نیتس در مكاتبات خود علاوه بر تحمل متقابل، (Tolerance Mutuelle) به بررسی شكاف میان لوتریها و اصلاح طلبان پرداخته است. كانت امر رواداری را در رابطه با مفهوم خود مختاری اراده انسان به عنوان اصل اخلاق اجتماعی، كه به معنایی اعلام آزادی انسان است، به بررسی می‏گیرد; كه گویای احترام بی‏قید و شرط نسبت‏به انسان است.
نظرات عصر روشنگری در فرانسه ادامه مبحث را در همان مسیر نشان می‏دهد. ژان ژاك روسو معتقد است‏بین وحدانیت آیین مسیح و سختگیری، (Jntolerance) دینی مناسبت نزدیك تاریخی و روان شناختی وجود دارد. ولتر نیز نرمش ناپذیری‏دینی كاتولیكها را نقد می‏كند. او در رساله خود «در باب تولرانس‏»، (Traite Sur le Tolerance) به جنبه انسانی تولرانس تكیه كرده و آزادی عقیده را بااحكام مسیحیت‏سازگار می‏داند. با پیشرفت روند سكولاری شدن زندگی اعتقادی در اروپا آرمان رواداری اهمیت‏خود را به تدریج از دست می‏دهد. گوته خاستگاه دفاع از رواداری را یك امر گذرا می‏دانست و شناسایی آن را وسیله‏ای در خدمت نیل به آزادی مدنی تلقی می‏كرد. برخی اندیشمندان نیمه اول قرن نوزدهم تولرانس را نوعی نوسان میان همدردی و بی تفاوتی احساس می‏كردند. این نظریه نیز بیان شده است، كه رواداری می‏تواند به معنای تحمل كردن امر ناروا، (Intolerance) نیز باشد. جان رولز، ( Rawls) در رواداری گونه‏ای آزادی برابر در وجدان آدمی می‏بیند، كه حدود خود را داراست; این محدودیت متناسب است‏با رعایت‏برابری حقوق شهروندی.
مفهوم تولرانس محصول دورانی در فرهنگ اروپاست كه در آن طرز تلقی تاریخی و سنتی از حقیقت، مورد پرسش و تردید قرار گرفته بود. ایده اروپایی حقیقت‏حاصل آمیزش سر نوشت‏ساز دو مفهوم بوده است: ابتكار اندیشه یونانی كه به صراحت در نوشته‏های افلاتون ابراز شده است مبنی بر این كه برترین ایده بایستی در عین حال از برترین وجود، از برترین خیر و برترین زیبایی برخوردار باشد; كه در واقع همان سنت وحدانی آیین یهود و مسیحی است كه بر وجود یك حقیقت‏بنا دارد. از نظر آموزه حقیقت تك بنی، وجود دو یا بیشتر حقیقت‏به اندیشه نیامدنی است.
یكی از پدیدارهای فرهنگ یونانی نگرش دوبنی (دوئالیستی) است كه به موجب آن امورو پدیده‏های عالم هستی به بخشی كه در قید زمان ولذا دستخوش تغییر است و از سوی دیگر به آنچه كه از بستگی به زمان و تغییر بر كنار است تقسیم می‏شود. این دوئالیسم در آیین یهود و مسیحی به صورت نسبت چیزهای متغیر دنیای مادی به دنیای دیگر، به عالم كمال و بی زمان تعبیر شده است; تنها در دیالكتیك هگل است كه آن عالم علوی و بیزمان مرحله‏ای از عالم دنیایی شده است.
یكی از پیامدهای جهان نگری تك بنی تلقی‏ای بوده است كه دو قوم تاریخی یونانی و یهود از موقعیت و وجود اختصاصی خود داشته‏اند: یونانی‏ها غیر خودی را بربر و یهودیان غیر یهود را گوئیم، (Goyim) می‏نامیدند. از نگر زبان‏شناسی بربر آن كسی بود كه یونانی نمی‏دانست (بیگانه بود)، از دید یهود كسی كه باور به دین به معنای قوم یهود نداشت. در اساس این طرز نگرش نكته‏ای تلویحا نهفته است كه همان حرمت قائل نشدن برای غیر خود است; این نگرش مستفاد كننده این تفكر خطرناك است كه مردمانی كه مشمول بربر بودن یا گوئیم می‏شوند، عملا موجود درجه دو هستند، نمی‏توانند داعیه انسان بودن داشته باشند. معنایش در غایت این است كه هر كس حقیقت ما را نمی‏پذیرد، برخوردار از حقوق انسانی نیست.
از نظر انسان‏شناسی فلسفی نوع انسان، قطع نظر از تفاوتهای نژادی تنها موجودی است كه با حیوانات غیریت دارد، زیرا از غریزه‏هایی كه حیوانات را در محیط طبیعت هدایت كرده و رفتار آنها را تنظیم می‏كنند، برخوردار نیست، در عوض از هوش و نیروی فكری برخوردار است كه می‏تواند او را از تاثیر و تاثر مستقیم جو طبیعی در امان بدارد و رفتار او را با عالم طبیعت‏براساس نیازهای حفظ وجود و بقای نفس تنظیم كند. از این رهگذر، انسانها از هوش و عقل كلی خاص نوع خود برخوردارند.
آنچه نژادها یا گروه‏های انسانی را متفاوت می‏كند، در واقع چیزی جز عمدتا جو فرهنگی‏ای نیست كه در پرتو آن بستر و شرایط ارتباط، داد و ستد معنوی و مادی برای خود فراهم می‏آورد و خود را از گزند آنچه رام نكردنی و پیش بینی نشونده است در امان بدارد. گفتنی است كه فرهنگ از این لحاظ جایگزینی است‏ساخته به دست‏یاری هوش و تعقل انسانی تا مشكلات محیط اجتماعی و برون از حیطه رفتار غریزی موجودات را آنچنان سامان دهد كه مانع تعارض آدمی با مختصات طبیعت‏بیرون از ذهن او باشد; فرهنگی است كه او با كمك ذهنیت‏خلاق خود پدید آورده و به او امكان می‏دهد در وضعیتی ممتاز نسبت‏به دیگر موجودات بزیید و در مواردی برای فرهنگ خود در قبال دیگر فرهنگها رجحان قائل شود.
بدیهی است كه انسان در پرتو علوم پیشرفت اجتماعی می‏كند و به دركی می‏رسد كه متوجه اعتباری بودن فرهنگ مطلق خودی می‏شود و اذعان به وجود و حقانیت دیگر فرهنگها می‏كند. آنگاه است كه مفاهیم فرهنگی اختصاصیت‏خود را برای او از دست می‏دهند و در شرایطی چنان می‏نماید كه بدیل چندان خوبی نیست كه بتواند رفتار بر حسب غریزه را جبران كند. وقتی ممتازیت ذهنی فرهنگ تعدیل یا تحویل می‏یابد و اعتباریتر می‏شود، حقیقت مطلق یك فرهنگ خاص كه برای به كرسی نشاندن و قبولاندن آن بسی از خودگذشتگی، درگیری و در مواردی خشونت اعمال می‏شده، رنگ می‏بازد و به بی‏تفاوتی میل می‏كند. یكی از عوارض بعدی این روند گونه‏ای خستگی و سرخوردگی است.
مفهوم رواداری (تولرانس) را می‏توان واكنش چنین تفكر خسته و سرخورده دانست. این تفكر و روحیه زاییده جنبشی است كه از حاكمیت تفكر مطلق در عصر جدید عارض می‏شود. آبشخور آن همانا دوران استقرار دولتهای غیر شخصی عصر جدید به عنوان دولت مطلق ایدئولوژیكی است كه نسبت‏به همه شئون و مسائل وجدانی آدمی تصمیم‏گیری می‏كند. در این نظام نظرگاه، (Opinion) شخصی تنها تا آنجا دامنه می‏تواند پیدا كند كه برای منافع قشر حاكم بتواند قابل تحمل باشد: واقعیت این است كه دولت مطلق همواره از نظرگاه خصوصی احساس خطر می‏كند; بویژه وقتی كه خصلت اجتماعی پیدا كند.
پدر فكری این دولت غیر شخصی «نیكولو ماكیاولی‏» متفكر تیزبین رنسانسی بوده است. جوی كه در لوای این درك سنتی شده زمینه حیات و تحقق پیدا می‏كند، خستگی ای بود كه پس از جنگهای صد ساله كه دامنگیر كشورهای اروپایی شده بود، عمومیت پیدا كرد. این مفهوم پیوند دارد با نتایج معضل اجتماعی استقرار اصل وجدان به عنوان عالیترین مثال در قلمروی امور حقیقت.
آنجا كه وجدان كسی دمساز با فرمندی پیامبرانه تورات یا یك كتاب مقدس دیگر است، آنگاه هرگونه نظر مخالف یامتفاوت، اساسا هرگونه تفسیر متفاوت از تفسیر من بر متن مورد نظر بالضروره نه تنها اشتباه است، نا حقیقی است; بلكه دروغ، لذا نامجاز و شیطانی است. من كه آخرین درك حقیقت را ابزار كرده‏ام و اعلام كننده آن هستم، بازنمای مشیت‏خدایی‏ام. و چنانچه تو چیز دیگری اعلام می‏داری - كه دروغ است-، چون وجود دو حقیقت منتفی است، سخن تو منطقا بوی شیطانی دارد، و وظیفه من است كه تو را از درستی حقیقت‏خود و نادرستی حقیقت تو مجاب كنم; و اگر موفق نشوم، مانع شوم كه تو مقاصد شیطان را ترویج كنی و در صورت لزوم تو را نیست كنم.
جنگهای دینی و عقیدتی با خستگی همگانی به پایان می‏رسید و موجب رویگردانی بهترین روحهای اروپایی می‏شد. نتیجه این كه راه را بر مفهوم (لاك) از رواداری عصر جدید می‏گشود. مفهومی كه صفت مشخصه آن جدایی وجدان و وظیفه بوده است. وجدان كماكان اختصاص به قلمروی ذهن داشته است و امر خصوصی می‏باشد. وظیفه به عنوان قانون به حوزه دولت عینی سوق یافته است. به عبارت ماكیاولی به حوزه تكنیك و قدرت. معنای تلویحی آن در آمدن كلیسا به تبعیت دولت‏بود. در غایت مذهب هر كس، امر خود او شد.
این رویدادها موجب جابه جایی اساسی در فرهنگ اروپا شد- حركت از دولت كه بر الاهیات سیاسی بناداشت‏به دولت مطلق، یعنی دولت‏برفراز اعتقادات دینی و اخلاقی افراد. بازتاب آن در قلمروی رفتار فردی این بود كه انسان به عنوان موجودی كه سرنوشتش در فراسوی این جهان تعیین می‏شد، زندگی و سرنوشتش با قدرت سیاسی مهر خورد. دوگانگی سنتی قدرت در اروپا، یعنی قدرت دنیایی و قدرت كلیسایی عمدتا در عالم كلیسای كاتولیك استمرار بعدی یافت.
در چنین جوی بود كه ایده تولرانس از سال ۱۷۸۱ زمینه یافت كه از یك سو نشان تضعیف قدرت روحانی و ازجانب دیگر فزونی قدرت دولت معاصر، حتی در پهنه ایمان و وجدان بود. حاصل این كه دولت تصمیم می‏گیرد، كدام مفهوم دین از آن پس مجاز و حق حیات داراست. این امر برتبیین و تعریف مفهوم آزادی نیز بی تاثیر نماند. مفهوم سنتی آزادی كاربردی دیگر یافت. در گذشته آزادی فضایی تعریف می‏شد كه دولت مجاز نبود در آن دخالت كند. سیاست رواداری، ابسولوتیسم روشنگری و مفهوم آزادی را در پرتو مدرنیته تعریف می‏كند: معاشرت در زندگی دولتی، در قدرت دولتی.
در واقع عمل رواداری مقدمات خود را می‏یابد: دولت اروپایی بنا بر تصمیم خود كه ناوابسته به موافقت قدرت روحانی است و بی آن كه به وجدان فردی وقعی گذارد، مفاهیم خود را از ایمان به شهروندان ارایه می‏كند و به آنها در گزینش آزادی نسبی می‏دهد تا شكلی را كه از مشاركت در امور دولتی، كه خود ترجیح می‏دهد، آنها برگزینند.
حال این پرسش پیش می‏آید كه آیا اصولا می‏توان از ایده تولرانس چشم داشت كه آزادی سنتی را برای مردم در نظر گیرد؟ پاسخ بیشتر منفی است. جواز رواداری مبین رشته امتیازها یا آزادیهای گوناگون قرون میانه نیست; بلكه یكی از موارد حقوق عصر جدید است كه نام دقیقتر آن می‏تواند وظیفه باشد. به موجب این جواز رواداری، انسان كماكان موظف است‏به آن شق اعتقاد یا تفسیری از دین كه دولت آن را بر می‏تابد و روامی دارد، تمكین كند.
دخالت دولت مدرن به طور قاطع در حوزه وجدان به پیدایش دیالكتیك حق و وظیفه میدان داده است و نزدیك دویست‏سال از عمر این امر می‏گذرد و در سایه آن مناسبت فرد و جامعه قوام گرفته است. چنان می‏نماید كه حق متعلق به قلمروی آزادی است- ساخت تحقق ذهن، و وظیفه متعلق به حوزه عینی. گفتنی است كه مفاهیم دوگانه حق- وظیفه متاثر از مقوله‏های زوج اروپایی، یعنی: استحقاق - امتیاز، وجدان - وظیفه می‏باشد. از این مفاهیم دوگانه، قسمت عینی و رسمی آنها همواره به دیده گرفته شده است: امتیاز به معنای حق و وظیفه به معنی قانون، ضمن آن كه دو مقوله دیگر و ذهنی كه در تاریخ اروپا تحویل ناپذیر بوده و كاركرد قانون گذارانه دارند، به بوته فراموشی نهاده شده‏اند یا این كه حداكثر خصلت دانستنی صرفا ذهنی و شخصی به خود گرفته‏اند.رواداری كه از عصر روشنگری در واكنش به دولت مطلقه ضرورت یافت، تنها می‏تواند خطا یا گناه را بر تابد، بی آن كه تن به گردن نهادن بر حقیقت دیگری جز شق خود بدهد. ممكن است دولت مطلقه تن به تولرانس بدهد، تن به تحمل ادیان مختلف یا مذهبهای متنوع، بی آن كه برابری ادیان را مجاز شمارد. در واقع رواداری از عدم تحمل دگراندیشی در آن متمایز می‏شود كه زیر پا نهادن عرف قانون در چارچوب قبول حقیقت واحد تحمل می‏شود; البته با ذكر این نكته كه تردید كنندگان نسبت‏به حقیقت‏یگانه، شهروندان شماره دو، غیر خودی تلقی می‏شوند.
شاید چندان دور از ذهن نباشد شرایط كنونی كشور را از لحاظی با دوران روشنگری در جو حكومت مطلقه تشبیه كرد; كه در آن وجدان شهروندی با حكومت درگیر مساله شده است. در غایت ایده رواداری در اینجا نیز تفاوت چندان با مجوز تولرانس اروپایی ندارد، كه مقتضیات حقوق بشر به آن پشتوانه و روادید داده است. و از كجا كه طرح مساله رواداری پژواك خستگی دهه‏های اخیر نبوده باشد، پژواك تبلیغ و ترویج‏یك حقیقتی در تمام شؤون زندگانی شهروندان كه می‏تواند اكثریت مردم را خسته و سرخورده كرده باشد و به نوعی بی تفاوتی سوق داده باشد. شاید سؤال فعلیت‏دار روز بیشتر این نباشد كه حقیقت مطلق كدام است و چه كس آن را داراست; بلكه این كه: شرایط مساعد كدام است، تا بتوان در پرتو آن به اشتراك نظر در آن باب رسید، بی آن كه اختلاف در تعبیر موجب درگیری شود.
رواداری كه اروپا به آن دست‏یافته است، از خستگی درگیری بر سر حقیقت واحد و مطلق است; و اروپایی از یك سو هشدار یافته كه تن به خودفریبی درندهد و از سوی دیگر بپرسد: حقیقت چیست؟ این امر گویای تجربه روشنفكرانی است كه پی برده‏اند مبارزه برای حقیقت زمان تا چه اندازه خطر به همراه داشته است.
بی‏حرمتی نسبت‏به دیگر حقایق، بی‏حرمتی نسبت‏به زندگی انسان است. «لوی - استروس‏» در یك مصاحبه گفته است: «وقتی انسان احساس وظیفه نسبت‏به دیگران ندارد، نتیجتا به دیگر تجلیهای زندگی بی‏تفاوت می‏ماند. این خاستگاه خواهی نخواهی بدان منجر می‏شود كه انسان ستمگر انسان شود، راه ستم برخود و بهره‏كشی خود گشوده شود... در نتیجه حق هر انسان - حقوق هر فرد انسانی- به آن بینجامد كه گذر از آن به معنی خطر كردن به نابودی انواع رستنیها یا حیوانات می‏شود (نه آن كه كسی چیزی یا گوشت نخورد). آنچه نباید صورت بگیرد، این است كه به دستاویز حقی كه كسانی برای خود قائل می‏شوند، وجود انواع دیگر را كه آنها نیز به نوبه خود برای زندگی ارزشی همانند وجود انسانها دارند را تهدید به نیستی كند. (مصاحبه با مجله Sci - Phi شماره یكم، ارگان دانشگاه چارلز پراگ ۱۹۹۱).
اگر بتوان جایگزین كردن دیالوگ به جای مونولوگ را یكی از نمودهای رواداری دانست آنگاه اجرای دیالوگ در وهله نخست گرایش به گشودن دل به حقیقت دیگری، خطر كردن حقیقت‏خودی برای درك حقیقت‏برتر است. برعكس، توهم كمال دارندگی و مبارزه به هر وسیله به منظور تحمیل آن به دیگران معنایش فقدان احساس همنوعی و تولرانس است.
پیدایش و رشد تفكر رواداری، تاریخ و نمایندگان خود را داشته است. تاریخ آن پیوند تنگاتنگ با مسیحیت داشته است. در عصر باستان تحمل دگراندیشی مساله نبود، رواداری طبیعی و حاكم بود، زیرا آزادی پرستش در یونان و روم باستان این تحمل را بدیهی كرده بود. تنها در خواست می‏شد كه خدایان دولتی نیز ستایش شوند. با پیدایش مسیحیت اوضاع دگرگون شد; محتوای اجتماعی آموزشهای آیین مسیح كه بنابر وحدت حقیقت داشت، كثرت پرستی را نهی كرد و زمینه پیدایی برده داری در روم گردید.
برای اولین بار ترتولیلان (۲۲۰-۱۵۵) اندیشه آزادی وجدان را مطرح كرد. اما دیری نپایید كه پس از تبدیل آموزه مسیح به دین دولتی در رم (قرن چهارم)، حفظ وحدت كلیسا ایجاب می‏كرد كه به تعقیب خشن دگر باوران بپردازند، و جنگهای خونین دینی آغاز شود. زمینه دینی آن را اوگوستین با نوشتن «ضرورت بر آمد كردن‏»، (Compelle intrare) ،تمام كسانی را كه از پیروی بی قید و شرط سر باز زنند، موضوع پیگرد دانست.
همكاری و وحدت دین و دولت در قرن وسطا هر نوع انحراف از جزمهای دینی را تهدیدی بر نظام اجتماعی به حساب می‏آورد و پیامدهای دهشت‏بار در پی داشت. در آن شرایط تحت پیگرد قرار گرفتگان خواستار رواداری می‏شدند. پس از جنبش اصلاح دین بود كه نشانه‏هایی از تفكر رواداری نوع جدید پدید آمد. با این همه لوتر و كالوین از اعمال قهر علیه دگراندیشان پروا نداشتند. قدرت دولتی اندیشه رواداری را سركوب می‏كرد. یكی از زمینه‏های احیای رواداری از جنبش هومانیسم سرچشمه گرفت: اراسموس و كاستلیو تعقیب دگراندیشان را محكوم كردند.
نقطه نظرهای جدید در رواداری از بدن و مونتنی (نیمه دوم قرن‏۱۶) سر آغاز گرفت. البته تمام این كوششها نتوانست نمایندگان سركوب دگراندیشی یعنی كاتولیك‏ها، لوتری‏ها و كالوینی‏ها را معتقد كند یا بر آن وادارد نوعی تحمل فرد مخالف را بپذیرند و نظرات دیگران را بر تابند. در جنگهای خونین قرن شانزدهم هیچ كدام از طرفین موفق نشدند بر سرمسائل وحدت یا بند (فرمان نانت ۱۵۹۸): این فرمان در سال ۱۶۸۵ لغو شد. (جنگهای سی ساله زندگی مردم آلمان را دچار شور بختی كرد.)
در قرن هفدهم مناسبات تجاری هلند و انگلستان با جهان خارج توسعه یافت و قشر شهر نشین (بورژوا) از هراس آن كه سخت گیری دینی به منافع بازرگانی آسیب نرساند، زمینه را برای تحمل برخورد عقاید و آرا فراهم آورد، و هلند و انگلستان مراكز تولرانس شناخته شدند. در هلند گروه‏های آزاد اندیش توانستند وجود خود را به حكومت‏بقبولانند. رساله لاك «نامه در باب تولرانس‏» (۱۶۸۹) اوج بحث در باب رواداری در انگلستان بود كه در انقلاب كرومول موقعیت قانونی به خود گرفت. در این رهگذر حركت تازه‏ای با انتشار «تفسیر فلسفی در سخنان عیسی مسیح‏» (۱۶۸۶) به قلم پیربیل، (P. Bayle) كه از فرانسه اخراج شده بود، در هلند دامنه یافت. پیر بیشتر به آزادی وجدان به مفهوم گسترده كلام توجه داشت. او می‏گفت عقل در مسائل اعتقادی ناتوان است; تصمیم دینی را بروجدان بنا نهاد. معتقد بود كه وجدان ممكن است دستخوش اشتباه شود، این نكته را بسیاری اعترافهای دینی نشان داده‏اند، آدمی در مقامی نیست كه این خطا را كشف كند. حاصل این كه آدمی از آزادی وجدان بی حد و مرز برخوردار است.
در قرن هجدهم فلسفه تعقلی لایب نیتس و وولف زمینه پیشرفت تفكر رواداری را هموار كردند. نمونه درخشان آن در روشنگری آلمان نمایش نامه لسینگ «ناتان خردمند» (۱۷۷۹) بود كه در آن یهود، مسیحی و مسلمان با حقوق برابر مطرح‏اند، ارزش‏های خود را در رقابت‏با یكدیگر در راستای سلامت‏بشریت نشان می‏دهند.
در فرانسه نمایندگان برجسته روشنگری همچون ولتر، دیدرو و روسو برای رواداری تبلیغ می‏كردند. آنها درگیری گروه‏های مذهبی و زد و خوردهای خونین بین گروه‏های مختلف مسیحی، پیگرد اقلیتهای دینی در تاریخ مسیحیت را زاییده تعصب آگاهانه‏ای می‏دانستند كه از جانب سركردگان قدرت‏جوی كلیسا دامن زده می‏شد. آنها این امر را در تعارض با تصورات آرمانی روشنگری كه باورشان بر رها شوندگی از پیشداوری در سایه حكومت مبتنی بر فلسفه و عقل بود، می‏دیدند. یك برگ افتخار آمیز در روشنگری فرانسه، انتشار رساله مبارز ولتر «رساله در باب تولرانس‏»، rance) ( Traite Surla tol باقی می‏ماند و از قربانیان تعصب كاتولیك گرایی اعاده حیثیت می‏كند. سرانجام اوج فعالیت‏بشری در راه تولرانس را باید در تصویب نامه اعلامیه حقوق بشر (۲۶ اكتبر۱۷۸۹) دید.
منابع
۱- Historisches Worterbuchder Philosophie Joachim Ritter und Karlfried Grunder. Vol.X .
۲- Pinc, Zdenek, K. pofeti pravdy a tolerance Ceska Mysl, XLI , ۱۹۹۱,۱.
۳- Locke, J., Letter on Toleration .
۴- Kant, I., Grundlegung zur Metaphysik der Sitten - A ,۴.۴۴۰.
منبع:فصلنامه نامه مفید،‌ شماره ۲۱
نویسنده:محمود عبادیان
منبع : خبرگزاری فارس