پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
بررسی مقایسهای هملت و الکترا
● هملت
هملت شاهزاده دانماركی و وارث احتمالی تاج و تخت دانمارك، محنتزده است و با مرگ پدرش و ازدواج عجولانه مادرش با برادر شوهر مرحومش كه بر تخت او نشسته است، یكسره دچار جنون و مالیخولیا گشته است. روح پدر شاهزاده در مقابل او ظاهر میگردد و فاش میسازد كه او به دست برادرش كه اكنون بر تخت نشسته است و او را «زانی» میخواند، به قتل رسیده است. روح، كه هملت را از صدمه رساندن به مادرش برحذر میدارد، او را به انتقامگیری قتل پدرش ترغیب میكند. هملت برای اطمینان یافتن بر گناه عموی خود و تصمیمگیری قطعی برای انتقام، خود را به دیوانگی میزند.
«اوفلیا» محبوب او و همكلاسان سابقش: «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» میكوشند تا راز رفتار غریب او را دریابند (اوفلیا از آنرو كه پدرش «پولونیوس» به او امر كرده است و آن دو نفر دیگر از آنرو كه پادشاه به آنان فرمان داده است.) تمامی این تلاشها عقیم میماند. هملت قبل از اینكه انتقام خود را آغاز كند، میخواهد اطمینان یابد كه با كارش مجرم واقعی را منفعل مینماید. به همین دلیل نمایشی با شركت بازیگران دورهگرد، در قصر، ترتیب میدهد و طی آن قتل پدرش را به همان صورتی كه روح توصیف كرده بود، باز میپردازد. وقتی پادشاه این صحنه را میبیند فریاد زده به شتاب از جمع بیرون میرود.
هملت بر مجرم بودن او یقین مییابد و از آن لحظه به بعد مترصد فرصت مغتنم برای كشتن او میشود. بعد از نمایشنامه، هملت به بارگاه مادرش رفته و «پولونیوس» را كه به جای شاه گرفته است به قتل میرساند، این امر موجب دیوانه شدن «اوفلیا» گشته و همچنین شاه را متقاعد میسازد كه او موجودی خطرناك بوده و بایستی از آنجا دور گردد. بنابراین «هملت» را به انگلستان میفرستد و «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» را در پی او روانه میسازد. ظاهراً برای جمعآوری لشكر، ولی در اصل به نیت قتل هملت.
هملت این توطئه را با عوض كردن نام خود با اسامی همكلاسان خیانت پیشه خود در روی حكم قتل، خنثی ساخته و با كمك دزدان دریایی از چنگ آنان میگریزد. او به موقع برای مراسم تدفین «اوفلیا» به دانمارك میرسد. «اوفلیا» ظاهراً خود را غرق كرده است. «لایرتیس» برادر «اوفلیا» از پاریس بازگشته و برای انتقام از هملت خط و نشان میكشد. پادشاه با ترتیب دادن یك مسابقه شمشیرزنی میان آن دو به «لایرتیس» كمك مینماید. او شمشیر «لایرتیس» را زهرآلود میكند و برای اطمینان بیشتر از اینكه هملت جان سالم بدر نبرد، جام شراب زهرآلودی را مهیا میسازد تا هملت از آن بنوشد.
در طی مسابقه «لایتریس» ضربه میزند، شمشیرها عوض میشود و این بار هملت به او ضربه میزند، ملكه بیخبر از همهجا جام شراب زهرآلود را مینوشد، «لایرتیس» به نقش شوم خود در توطئه قتل هملت اعتراف میكند و (هملت) سپس شاه را میكشد. بنابراین تمام افراد اصلی داستان میمیرند و «فرتینبراس» جوان نروژی پادشاه دانمارك میگردد.
● الكترا
«آگاممنون» و «منلائوس»، پسران «اتروس» به سپهسالاری سپاه بحری و بری یونان به جنگ شهر «تروا» رفته بودند تا هلن همسر «منلائوس» را كه به او خیانت كرده و بدان شهر گریخته بود بازآورند و انتقام خود را از مردم آن شهر بستانند.
پیش از آنكه سپاه یونان از دماغه «اونیس» عزیمت نمایند، آگاممنون ناگزیر شد «ایفی ژنی» دختر خود را در پیشگاه «ارتیمس» خدای یونانی قربانی كند تا وی باد مساعد بفرستد و كشتیها به سلامت از دریا بگذرند. پس از انجام این قربانی سپاه یونان حركت كرد و پس از ده سال جنگ و خونریزی شهر تروا را تصرف نمود و آگاممنون نیز با پیروزی كامل به وطن خود بازگشت لیكن در غیبت او «كلیتی منسترا» همسر او با «ایجیستوس» طرح عشق و الفت ریختند و بر آن شدند كه آگاممنون را به هنگام بازگشت هلاك كنند و خودشان به جای او بر تخت پادشاهی بنشینند.
دختران آنها به نامهای «الكترا» و «كریستوتیس» سالیان متمادی در همان خانه كه پدرشان به هلاكت رسیده بود بسر میبرند. اورستوس ـ پسر خردسال خانواده را ـ الكترا به هنگام مرگ پدر به یكی از دوستان خانوادگی میسپارد و او به پرورش و تربیت وی همت میگمارد تا به حد بلوغ میرسد، آنگاه آپولون (خداوند یونانی) به وی فرمان میدهد كه به خانه برگردد و انتقام خون پدرش را از قاتلان وی بخواهد.
موضوع این نمایش «الكترا» داستان بازگشت اورستوس است كه نخست الكترا او را نمیشناسد ولی بعداً اورستوس خود را به او میشناساند و متفقاً از قاتلان پدر انتقام میگیرند و نمایش با مرگ «ایجیستوس» و «كلیتی منسترا» پایان میپذیرد.
دوره پریكلس = الیزابت
سبكشناسان، هردو اثر «الكترا» و «هملت» را جزو آثار كلاسیك۳ میدانند. «الكترا» به عنوان اثری كلاسیك از یونان (۴۱۸ ـ ۴۱۵ پ.م) و «هملت» به عنوان اثری كلاسیك از انگلستان (۱۶۰۰ ـ ۱۶۰۱م).
نكته جالب در مورد شرایط زمانی هردو نویسنده این است كه ایشان علیرغم بیست قرن فاصلهای كه باهم دارند اما هردو در «دوران طلایی» زیستهاند؛ «سوفوكل» در دوره پریكلس و «شكسپیر» در دوره الیزابتی.
دوره «پریكلس» در یونان دورهای است كه دربردارنده انقلابات بنیادی در اندیشه بشری است یعنی زمانی كه «راسیونالیسم» (خردگرایی) تمام باورهای سنتی قدیم را مورد سؤال قرار میدهد. دورهای كه یونان از لحاظ فرهنگ و تفكر بشری به درجه درخشانی گام نهاده و رشد معماری و ساختن بناهایی چون «پانتئون» و نیز انقلاب فكری «پروتاگوراس» در برابر تفكر اساطیری با عنوان این مطلب كه «انسان میزان همهچیز است». و از سوی دیگر در انگلستان دوره «الیزابتی» شاهد یك انقلاب بنیادین در اندیشه بشری یعنی «رنسانس» هستیم، دورانی كه تفكراتی چون «اومانیسم»، «راسیونالیسم» و «سكولاریسم» مطرح میشود و «دكارت» با طرح این مطلب كه «من فكر میكنم، پس هستم.» بنیاد اندیشهای نوینی را مینهد. اندیشهی كه نتیجه منطقی دوران سپری شده و تفكرات پیشینیان خود است.
علاوه بر اینها «شك مذهبی» نیز در هردو دوره شكل میگیرد، پروتاگوراس تفكرات اساطیری را زیر سؤال میبرد و در دورهی رنسانس نیز اقتدار كلیسا روبه ضعف مینهد. در چنین دوره پرآشوبی كه همه بنیادها زیر سؤال میرود، بیشك درام پدید آمده در آن نیز متأثر از همین شرایط بوده و آثاری شكل میگیرد كه جدایی آنها از بافت اجتماعیشان مانند جدایی روح است از بدن. همسویی و تشابه این دو دوره از جهت دیگر نیز قابل اثبات است، رنسانس در معنی، یعنی نوزایی، بدین مفهوم كه متفكران دوره رنسانس بر این عقیده بودند كه در گذشته آنان یك تمدن باشكوه یونانی و رومی (لاتینی) بوده كه این فرهنگ و تمدن به تدریج در اثر دورهی هزارسالهی قرونوسطی پوشیده شده است، از اینرو آنها با مراجعه به همان شیوههایی كه در یونان باستان پیدا شد، بنیانهای فرهنگ و جامعه خود را از نو باززایی كردند. بنابراین متفكران دوره رنسانس خود را آغازگر نمیدانستند بلكه باز زاینده و احیاءكننده فرهنگ و تمدنی میدانستند كه در یونان باستان و روم باستان به وجود آمده بود.
بدینترتیب؛ مكتب عقلگرایی افلاطون و سقراط دوباره مطرح میشود و بر علم همپای آن تجارت و كشف جهان دوباره شكل میگیرد و از بطن این جریان «سوفوكل» دیگری متولد میشود به نام «شكسپیر».
● شخصیت در آثار كلاسیك
▪ آیا الكترا یك قهرمان تراژیك است؟
بنابه گفتهی ارسطو قهرمان تراژدی نباید جنایتكار باشد. همچنین بسیار پرهیزكار و صحیحالعمل نیز نباید باشد. باید «از خوشبختی به تیرهروزی افتاده باشد، اما نه بر اثر جنایت بلكه در نتیجهی یك اشتباه» باید ایجاد ترس و ترحم كند. در این مورد نیز همه صاحبنظران از ارسطو تقلید كردهاند ولی در این میان «كورنی» نظر مشخص خود را اینگونه بیان كرده: «قهرمان تراژدی میتواند بیگناهی باشد كه در بدبختی افتاده و یا شخص شروری كه دچار تیرهروزی شده است.»
و بازهم به گفته ارسطو ـ كه دیگران نیز از وی پیروی كردهاند ـ قهرمان تراژدی باید با اشخاصی كه قطب مقابل او را در تراژدی تشكیل میدهند، رابطه خانوادگی و یا حسی داشته باشد.
در همین راستا ارسطو در باب پانزدهم از «رساله فن و شعر» خود «سیرت اشخاص داستان» را بررسی كرده و رعایت چهار اصل را در باب سیرت اشخاص الزامی دانسته است:
۱) پسندیده بودن شخصیت:
«شخص وقتی دارای سیرت خاص محسوب میشود كه.... اقوال و اطرار او حكایت از رفتاری سنجیده بنماید، و البته چنانچه این رفتار پسندیده هم باشد، گویند سیرت او پسندیده است».
۲) تناسب در شخصیت:
«هرچند كه ممكن است اشخاص داستان به سیرت مردانگی موصوف گردند اما با طبیعت و سرشت زن هیچ مناسب نیست كه بدین سیرت موصوف بشود» و منظور ارسطو از این اصل تناسب اوصاف با شخصیت است.
۳) مشابهت:
«نكته سوم مشابهت با اصل است» بدینمعنی كه شخص باید با آنچه در زندگی واقعی هستند مشابهت داشته باشد.
۴) ثبات:
«نكته چهارم، ثبات در سیرت است» بدینمعنی كه شخص باید در كردار و گفتار و اندیشه خود ثابتقدم باشد. علاوه بر اینها ارسطو در ادامه نظرات خود به «برجسته» (Enoble) نشان دادن اشخاص اشاره میكند.
«از آنجا كه تراژدی تقلیدی است از اشخاص برتر، راه و روش نقاشان صورتگر ماهر را باید پیش گرفت... نمونهای بسازند كه شبیه اصل است اما زیباتر».
بنابراین شخصیت در آثار كلاسیك دارای ویژگیهایی میشود، بهواسطهی آنكه تراژدی در باب «سرگذشت عده قلیلی از خاندانهای مشهور» است و استدلال ارسطو از این تعریف ایجاد شفقت است چرا كه شخصیت نادانسته از سعادت به شقاوت میافتد.۴ از اینجهت هردو شخصیت «الكترا» و «هملت» شاهزادهاند، اما نكته جالب اینجا است كه هملت نادانسته در دام عموی خویش «كلادیوس» میافتد و هاماراتیای او همین است «عدم اطلاع از توطئهی عمو» و این چنین است كه تراژدی «هملت» شكل میگیرد، اما الكترا چه؟
● آیا اصولاً «الكترا» یك زن قهرمان تراژیك است؟
در حالیكه میبینیم موفق به انتقام میشود و بلعكس «هملت» خود طعمه انتقام نمیگردد كه هیچ، حتی از زندانی كه به تعبیر خود او مادرش برایش ساخته رها شده و به تعبیر عام حق به حقدار میرسد و وظیفه سنتی انتقام خون پدر به پایان میرسد.
«زنان: اكنون كه دیگر خاندان آتوئوس از دست جور و شكنجه رها یافت و مصائب آن پایان پذیرفت، كار امروز چه نیك به انجام رسید.۵»
به تعبیری دیگر اگر سه مرحله تغییرات ناگهانی (Peripetcia)، شناسایی (Anagnarisis) و فاجعه (Catastroph) را از مراحل اصلی ساختار تراژدی بشناسیم، آیا بازهم با این اوصاف «الكترا» یك تراژدی است؟
● تغییرات ناگهانی در «الكترا» چیست؟
پاسخ شاید ورود «اورستوس» باشد، زیرا فرض اینكه قتل «آگاممنون» مرحلهی آغاز تغییرات است به لحاظ اینكه شروع نمایش در زمانی است كه سالیان درازی از ماجرای «آگاممنون» میگذرد بنابراین طی این مدت حكومت «كلیتی منسترا» (مادر الكترا) و «ایجیستوس» (همسر دوم او و غاصب حكومت آگاممنون) روال عادی دارد و حتی انتظار و سوگواری «الكترا» طی این سالیان دراز نیز به روال عادی است و تغییرات ناگهانی محسوب نمیشود.
بنابراین تغییرات ناگهانی با ورود «اورستوس» است كه اتفاق میافتد و در همان ابتدای نمایش، كه البته به لحاظ مخفیانه بودنش طبیعی است كه هیچكس (جز تماشاگران) از آن اطلاع ندارند.
مرحله بعد «شناسایی» است كه قهرمان به هاماراتیای خود پی میبرد اما هاماراتیای «الكترا» كجاست؟ نشناختن «اورستوس»؟ عدم توانایی در اجرای انتقام؟ انتظار بیهوده؟ یا هرچیز دیگر؟ به هرحال هرچیزی كه هاماراتیای «الكترا» باشد به «فاجعه» منجر نمیشود، زیرا در سومین مرحله فاجعه رخ میدهد و شرط فاجعه ایجاد وحشت است تا كاتاریسی رخ دهد یعنی تماشاگر در كاتاریس از تماشای رنج قهرمان و «عاقبت» او وحشتزده شده، از هاماراتیای خود تزكیه شود. اما این «عاقبت» و این «وحشت» در سرنوشت «الكترا» نیست كه در سونوشت «كلیتی منسترا» و «ایجیستوس» است و به تعبیر ارسطو رد باب سیزدهم «اوصاف افسانهی مضمون»؛ «همچنین [در تراژدی] نباید آنكس نیز كه فرومایه و بدنهاد است، از «سعادت» به «شقاوت» دچار آید چون چنین امری، البته حس انسانیت را برمیانگیزد اما دیگر نه شفقت را برمیانگیزد و نه ترس را».
بنابراین سرنوشت ایندو نیز تراژدی محسوب نمیشود چرا كه اصولاً قهرمان تراژدی در اثر ندانستگی (هاماراتیا) از «سعادت» به «شقاوت» میافتد. «باری در آن حال كه فرومایه بدنهادی از «سعادت» به «شقاوت» دچار آید واقعه طوری نیست كه بتواند شفقت و ترس را در وجود ما برانگیزد.» و تراژدی از وقایعی تقلید كند كه موجب برانگیختن ترس و شفقت گردد به جهت آنكه فرض و هدف از تقلید كه در این نوع مورد نظر ماست [تراژدی] همین مطلب است.
به اعتبار همین تعریف ارسطو از تراژدی و به اعتبار این جمله از فن شعر و ادب در باب سیزدهم زیر عنوان «ترس و شفقت» كه: «پس اگر كسی دشمن خویش را هلاك كند یا حتی درصدد هلاك او برآید این امر شفقت ما را برنمیانگیزد.»آیا نمیتوان در اعتبار محسوب كردن «الكترا» به عنوان یك قهرمان تراژیك شك كرد؟ آیا صرفاً دارا بودن ساختار پرولوگ، پارادوس، اپیزود، استاسیمون و اپیلوگ مبنای تراژدی بودن یك اثر است؟
«آیا اصولاً نمایشنامه «الكترا» با صرفنظر از ساختار آن یك تراژدی محسوب میشود؟ یا اصول تراژدی نیازمند نگاهی دوباره است؟
● انتقام به مثابه یك وظیفه
با برری هردو اثر «الكترا» و «هملت» به یك زیرمایه مشترك میرسیم و آن هم تم «انتقام» است و جالب اینكه در هر مورد نیز «انتقام خون پدر» مطرح است. بنابه آنچه كه میدانیم، در یونان باستان پدركشی (Patrocide)، پسركشی یا فرزندكشی (Enfencide) و شاهكشی (Regicide) و همچنین مادركشی و اصولاً والدكشی غیرقابل بخشش بوده و گناه محسوب میشود و انتقام تنها راه برپایی عدالت اجتماعی بوده است، بنابراین تلاش «الكترا» در جهت انتقام از یك سو به وظیفه سنتی او بازمیگردد (كه انتقام خون پدر را بگیرد) و از سویی دیگر به وظیفه اجتماعی او یعنی برپایی عدالت. چرا كه تخت «آگاممنون» توسط «ایجیستوس» غصب شده است و هیچ حتمی هم در این غصبیت با «ایجیستوس» و «كلیتی منسترا» نیست و عمل قتل آگاممنون چیزی محسوب نمیشود جز یك جنایت.
«الكترا:... پدرم برخلاف میل و رضای خویش دختر خود را قربانی كرد۶ و حتی در انجام آن نیز مدتی تأمل نمود و بنابراین قربانی كردن خواهر من برای خوشآمد متلائوس نبود و به فرض آن هم كه گفتهی تو راست باشد و پدرم به خاطر برادرش دختر خود را قربانی كرده باشد باز تو حق نداشتی جان او را بستانی، آخر تو بنابر كدام رسم و قانون او را به هلاكت رساندی؟... اگر اینكه گفتهاند خون را باید با خون قصاص كرد، درست باشد در این صورت تو را به حكم و انصاف پیش از سایرین باید قصاص كرد...!
تو چه عذری در برائت زندگانی آلوده فعلی خویش میآوری كه به عنوان معشوقه با كسی كه قاتل پدر من بوده است زیست میكنی و فرزندان شرعی و بیگناه خود را از نزد خویش میرانی تا اطفال او را به جای آنها بنشانی؟ بگو چه عذری و چه بهانهای برای آن كردار زشت خود داری لابد میگویی انتقام مرگ دخترم را میكشم، اما این بهانه به هیچصورت پذیرفته نیست و تو را از گناهی كه مرتكب شدهای مبرا نمیسازد، چه هرگز دیده نشده كه كسی مرگ دختر را بهانهی بدكاری خود و مزاوجت نامشروع قرار دهد۷».
بنابراین طبق آنچه كه «الكترا» میگوید «كلیتی منسترا» از نظر قانون و سنت هیچ حقی در كشتن «آگاممنون» ندارد. بنابراین «الكترا» از سویی در برابر یك سنت دارای وظیفه شرعی است و از سویی در برابر یك بیعدالتی اجتماعی.
«هملت نیز دارای همین وظیفه است. از جهتی انتقام كه از طرف یك نیروی متافیزیكی (روح = رسالت آسمانی) به عهده او گذاشته شده۸ كه از جهت متافیزیكی بودن آن با سنت «الكترا» همان است و از سوی دیگر به عنوان یك وظیفه اجتماعی.
«روزگار فاسد شده و تقدیر چنین رفته كه من برای اصلاح آن از مادرم بزایم۹».
● ملاحظات یك رویداد سنتی (Traditional Appoaches) در باب «الكترا» و «هملت»
الف) نكات تاریخی ـ تذكرهای:
بسیاری از پژوهشگران از جمله «ا. ال. روز» [A. L. Rowse]، نمایشنامه «هملت» را یك «بیوگرافی» شكسپیر دانستهاند. با توجه به مرگ الیزابت اول و موقعیت متزلزل تاج و تخت سلطنتی و موقعیت متزلزل مملكتی، تعجبی ندارد. با بالا رفتن سن ملكه الیزابت و به خطر افتادن سلامتی او مسألهی تاج و تخت سلطنتی بیشتر نمود مییافت و در واقع كاملاً منطقی مینماید كه شخصیتپردازی هملت از زبان «اوفلیا» دقیقاً تذكار اوصاف «دوك اسكس» [Earl of Essex] دلداده سابق ملكه الیزابت كه به جرم خیانت محاكمه و اعدام شده بود، باشد:«چشم درباری، شمشیر سربازان و زبان ادیب سخنور را داشت، گل امید كشور زیبا بود، آیینه آداب و نمونه برازندگی و منظور همه منظورها بود...» (پرده سوم: صحنه اول)همچنین، در سخنان «كلادیوس» درباره جنون هملت و محبوبیت او در بین مردم نیز اشاراتی به خصوصیات دوك «اسكس» رفته است: «علت اینكه نمیتوانم علناً از او مؤاخذه كنم این است كه وی نزد عوام الناس بسی عزیز است و از فرط محبتی كه به او دارند خطاهای او را نمیبینند، بلكه مانند چشمهای كه چوب را به سنگ تبدیل میكند، معایب او را محاسن میشمارند. به این ترتیب اگر من او را تنبیه میكردم ممكن بود ایشان به هیجان بیایند و تنبیه او به جای آنكه وسیلهی اجرای عدالت باشد و بال من و مایهی زحمت مردم میشد.» (پرده چهارم: صحنه هفتم)
تمام این فرضیات با تشابهات شخصیتهای دیگر پایگاه محكمتری مییابد. از جمله تشابه «پولونیوس» به «برگلی» [The Lord Treasurer Burghley] خزانهدار و جاسوس دوره الیزابت.
همچنین انتقاد شكسپیر در پرده دوم، صحنه دوم به دوباره روی كار آمدن تئاتر خصوصی كه از كودكان بهره جسته و با آموزشهایی كه هملت به گروه بازیگران میدهد. (پرده سوم ـ صحنه دوم)
و حتی این نكته كه چرا هملت پس از مرگ پدر بر تخت نمینشیند نیز ناشی از این مسألهی تاریخی است كه در دوران معاصر اثر، تاج و تخت دانمارك از طریق انتخاب واگذاری میشده و هنوز رسم واگذار تاج و تخت سلطنتی به بزرگترین پسر پادشاه متوفی، قانونی نشده بود.
این كه «الكترا» چقدر بازتاب شرایط معاصر زمان خویش است، چندان مشخص نیست اما پارهای نكات جسته و گریخته حائز اهمیت است؛ یكی نفوذ سوفسطائیان كه ایدئولوژی نوینی را عرضه كردند و آن «حق با قویتر است» بود. در این حال است كه قرارداد صلح پنجاه ساله «نیكیاس» [Nikias] كه بین آتن و اسپارتها بسته شد از طرف آتنیها زیرپا گذاشته شد؛ قدرتطلبی سیاسی یكی از وسایل سودجویی میشود كه بیپرده و آشكارا اعمال میگردد.
«اگر عقوبت مرگ گریبان قانونشكنان را بگیرد دیگر كسی به فكر قوانین بد نخواهد افتاد.» (انتهای اپیزود آخر از نمایشنامه الكترا)
مهمترین سلاح روشنفكران عوامفریبی شده بود و فراموش نكنیم كه «پریكلس» خود نیز از طریق كودتایی خونین به قدرت رسیده بود، اما با تمام این تفاسیر این نكته قویتر مینماید كه سوفوكل چندان دربند مسائل روز نبوده است چرا كه اولاً خود مدتی یكی از كارگزاران حكومتی بود۱۰، ثانیاً با تبعید اشیل بهواسطهی نمایشنامه اورستی، عدم دخالت تئاتر در سیاست بارزتر شده بود و تا دوره اوریپید نیز ادامه مییابد و در این مدت سوفوكل تنها داستانهای اساطیری را دستمایه كار خود قرار میدهد.
ب) نكات اخلاقی ـ فلسفی
چه «هملت» و چه «الكترا» هردو در دنیایی انباشته از انسانهای حیوان صفت زیست میكنند، بنابراین وقتی كه هردو درمییابند كه برخی از انسانها چنان در هوس تاج و تخت میسوزند، («ایجیستوس» در الكترا و «كلادیوس» در هملت) كه حاضرند به خاطر آن مرتكب قتل شوند (قتل «آگاممنون» و قتل «هملت» بزرگ) و نیز برخی دیگر چنان انباشته از مسائل جنسی هستند (كلیتی منسترا و گرترود) كه بهراحتی دستیار قتل میشوند، دگرگون میگردند و بر سر اصلاح فساد برمیآیند.
اما نكته حائز اهمیت در اینجاست كه «الكترا» به مراتب راحتتر و بیدغدغهتر و بیتردیدتر از هملت عمل میكند، هملت میداند كه هر گناهی كفارهای دارد، ولی در عین حال پرورده مكتب فلسفه و مسیحیت است، بهطوری كه نگران جنبه اخلاقی منطق انتقام است.
اما الكترا این نگرانی را ندارد، طول كشیدن انتقام در هردو اثر نیز ناشی از همین امر است. هملت در پی دلائل كافی برای انتقام است در حالیكه «الكترا» منتظر مجری انتقام. اگر تعلل «هملت» در تردید اوست، تعلل «الكترا» در فقدان قدرت عمل اوست كه حتی به شكل كمكخواهی از خواهرش «كریستوتیس» درمیآید.
از سویی دیگر «هملت» یك شخصیت انتقالی و تحولی است كه میان نیازها و ارزشهای قرونوسطایی و دنیای نو دوشقه شده است (از طرفی حضور متافیزیكی روح و از سویی دلیل مستدل برای انتقام)، اما «الكترا» در انجام وظیفه مردد نیست، وظیفهی او انتقام خون پدر است و تنها مسأله در این میان این است كه قاتل پدر، مادر است. بنابراین انجام این وظیفه سنتی، حكم است حتی اگر معنویت آن محاصره شدن در دام «ارینیها۱۱» باشد. این خصوصیات و رابطه خویشاوندی هردو شخصیت «هملت» و «الكترا» با جنایتكاران و قربانیان جنایت جدای از آنكه انتقام را در وهلهی اول وظیفه آنان میگرداند باعث تمایز هردویشان از جامعه میشود؛در «الكترا» به صورت دختری داغدیده و همیشه گریان و در «هملت» به صورت شخصی مالیخولیایی تبلورمییابدكه هردوراچون افرادی غریب وخارج ازنورم اجتماعی نشان میدهد.
● ملاحظات رویكرد صورتگرایانه
هدف اینگونه نقد همانگونه كه از نامش پیداست، كشف و شرح و بسط صورت در اثر هنری است مبتنی بر استقلال خود اثر هنری، «هملت» نمایشنامهای است كه از نظر صورت با تعمقات ساده نگهبانها شروع میشود و به سوی پیچیدگی كنكاشی فیلسوفانه پیش میرود، اما در «الكترا» چنین نیست، از همان ابتدا یك اصل ثابت «انتقام» به عنوان یك سنت والا مطرح، و تا پایان ادامه دارد و حتی مباحثه «الكترا» با «كلیتیمنسترا» و «كریستوتیس» (خواهرش) چیزی نیست جز بر پایه همین محور قانونی، بنابراین صورت نمایشنامه «الكترا» در حد اثبات «انتقام» به عنوان یك حكم آسمانی و یك قانون زمینی (به تعبیر «اورست» و حتی خود «الكترا») و لزوم تبعیت از قانون باقی میماند.
اما «هملت»:كدام نمایشنامه است كه تا بدین حد سرشار از سئوالات فلسفی، معماهای بشری و تفكر درباره ابدیت باشد. این درست است كه «هملت» هم به فكر انتقام است، اما او خود را تنها یك منتقم نمیبیند بلكه خود را یك مصلح اجتماعی میبیند.
«روزگار فاسد شده و تقدیر چنین رفته كه من برای اصلاح آن از مادر بزایم.» (پرده اول: صحنه پنجم)
منحنی صوری نمایشنامه «هملت» از یك جریان سیاسی آغاز و به سوی یك جریان فلسفی پیچیده سوق پیدا میكند؛ مسأله «بودن یا نبودن» هملت نمونه كاملی از یك انسان رنسانسی است، یك نمونهای برای انسانی كه تمام بنیادها را دوباره زیر سئوال میبرد. یأس «هملت» یك یأس ساده و یك بعدی به مانند یأس در «الكترا» نیست، «الكترا» مأیوس از انتقام است اما «هملت» مأیوس از زندگی است.
(نه به معنی زنده بودن بلكه به معنی آنچه كه به نام زندگی وجود دارد.)
«ای خدا، دنیا و هر آنچه در آن است در نظر من چقدر خستهكننده و پوچ و بیفایده شده است. تف بر دنیا بر آن باغی كه دست تو چه مدتهای دراز از آن دورمانده، علفهای هرز در هر گوشه و كنار آن روییده و اینك بارور شدهاند و تخم خود را به اطراف میپراكنند.» (پرده اول _ صحنه دوم)
در واقع «هملت» اساس زندگی را زیر سئوال میبرد اما «الكترا» فقط یك قانونشكنی را.
دانمارك اگرچه در ظاهر دانمارك است اما در واقع نمادی است از تمام دنیا.
«هملت: دانمارك یك زندان است.
روزنكرانتز: پس تمام دنیا زندان است.
هملت: بلی، زندان بزرگی است كه سیاهچالها و بیغولههای فراوان دارد.» (پرده دوم ـ صحنه اول)
به همین قیاس آشفتگی فضای دانمارك كه در همان پردهی اول و صحنهی اول در تحیّر و سرگشتگی سربازان نمود دارد، نمادی از آشفتگی جهانی است كه در كلام هملت نیز جاری میشود.«بساط پر عظمت زمین، در نظر من یك فلات خشك و بایر بیش نیست، این چتر زیبای فضا، این آسمان وسیع، این اتاق مجلل كه با آتشین دانههای زرین رنگ مزین شده است، در نظر من توده متراكمی از بخارهای كثیف و مرضبار بیش نیست.» (پرده دوم ـ صحنه دوم)
هملت در هستی تناقضی آشكار میبیند؛ هر آنچه كه طبیعت و سرشتی نیكو دارد، ناگزیر تسلیم حاكمیت پلیدی میگردد و دلمشغولی او درباره طبیعت و توجیه این تناقض، بر دانمارك به عنوان الگویی از طبیعت و ضعف بشری متمركز میگردد، چیزی كه هرگز در «الكترا» بدین پایه وسعت نمییابد.
هملت به هركجا مینگرد بلا و آفتی را دامنگیر طبیعت ـ بهویژه طبیعت و سرشت بشری ـ میبیند.
خیانت در «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» بازیچه امیال شدن در «اوفلیا»، چاپلوسی در «پولونیوس»، جنایت در «كلادیوس»، امیال شهوانی در «گرترود» و این در حالی است كه بشر ظاهراً اشرف مخلوقات است اما ذرهای آلوده شدن به پلیدی یا لكهدار شدن از یك عیب كافی است او را بدنام سازد. «شخص میتواند شب و روز تبسم كند و در همان حال رذل و تبهكار نیز باشد.» (پرده اول ـ صحنه پنجم)
«هملت» از همان آغاز در حال كاوش در دنیای پیرامون خود است (تفكر در مورد مسائلی چون مرگ پدر و ازدواج مجدد مادر و عیوب واقعی یا فرضی دوستان و موقعیت منحط بشر.) الگوی معنایی گستردهتری پدیدار میشود كه در آن دنیای خصوصی، حجله عروسی و شهوت قدرت بشری از بعد و ستیز هویت و ارزش شمرده میشود.
گفته شد كه «هملت» بیش از یك منتقم است در حالیكه «الكترا» در حد یك منتقم باقی میماند. هملت خود را در برابر تمامی بشریت و مسائل او مصلح میبیند، از نقد او بر گروه بازیگران گرفته تا پرخاشش به «اوفلیا» از كیفر توطئه «روزنكرانتز» و «گیلدنسترن» تا جنگ با «لایرتیس» بر روی مزار اوفلیا و حتی سخنان تند و تیز او به ملكه و قتل پولونیوس كه از نظر او امری كاملاً موجه است، او حتی مفتش خود نیز هست.
«راستی بشر اگر عمده اشتغال شبانهروزی خود را خفتن و خوردن قرار دهد، به چه درد میخورد؟ چنین كسی حیوانی بیش نیست، بیشك آن كس كه ما را آفرید و ما را به چنین قوه بسیطی از پی تعقل ممتاز داشت كه گذشته و آینده را به روشنی ببینیم، مقصودش آن نبود كه این عقل شریف در وجود ما عاطل بماند و به فساد بیفتد. اما من نمیدانم دچار نسیان حیوانی شدهام یا وسواسی دامنگیر من شده است كه بیشتر از آنچه باید و شاید راجع به عاقبت امر میاندیشم. اگر چنین باشد این وسواسی است كه یك قسمت آن از عقل و حزم تشكیل یافته و سه قسمت آن از جبن و بیغیرتی. نمیدانم من كه عقل و اراده، وسایل و نیروی نیل به مقصود خودم را دارا هستم، از چه روی هنوز زنده هستم ولی دست بر دست گذاشته ام و میگویم: باید این كار را كرد؟»
(پرده چهارم ـ صحنه چهارم) با اشاره به یكی دیگر از صحنههای این نمایشنامه عظیم یعنی صحنه مجادله هملت با گوركن شاه بیت این نمایشنامه را از زبان «اوفلیا» یادآور میشویم كه: «ای خداوند، ما میدانیم چه هستیم، اما نمیدانیم چه خواهیم بود.» (پرده چهارم ـ صحنه پنجم)
در «الكترا» شاید تنها مفهوم دروغ نمایشنامه، مسألهی نجات بشر باشد و آن اینكه جهان در نهایت دارای موعودی است و اگر هم نبودن را داشته باشیم، دلیل بر فقدان جسارت در عمل نمیشود، به همانگونه كه «الكترا» نیز در پی جلب همكاری خواهرش برای گرفتن انتقام است.
اما نكته جالب در مورد این هردو شخصیت، در نمونه شخصیتی «اودیسهوار» آنها است، یعنی خصوصیت رنجساز بودن آنان (اودیسوس به معنی مرد رنجساز تاریخ است) و اصولاً این یكی از ویژگیهای ادبیات است كه در شخصی علیرغم سادگی و بیپیرایگی برای دیگران خطرناك باشد و این خصوصیت در مورد هملت و الكترا نیز صادق است چرا كه هردو علاوه بر اینكه از معیارهای اجتماعی دورند، باعث ایجاد حس خطر برای دیگرانند، خطر برای «كلیتیمنسترا» و «ایجیستوس»، «كلادیوس»، «گرترود»، «اوفلیا»، «پولونیوس» و اصطلاحاً جهان پیرامون.
الكترا دوباره خون خواهد ریخت و هملت حتی مزاحم روال عادی كار بازیگران میشود، اما جالب اینجاست كه این خصوصیت رنجساز بودن در وجه ستیز آنان متفاوت است، الكترا با مادر و غاصب حكومتی بر سر ستیز است و هملت با خویش، خطر الكترا مستقیم است و خطر هملت غیرمستقیم (از دید دیگران هملت دچار جنون شده است.)
اما این سؤال كه شك مذهبی (رسالت معنوی روح) در هملت كه بهصورت تلاش برای كسب دلیلی زمینی متبلور میشود، چقدر با نگره جسارت مذهبی در امروز همخوان است، سؤالی است كه خود بحث جداگانهای را میطلبد.
● ملاحظات رویكرد روانشناختی
«ارنست جونز۱۲» معتقد است كه تعلّل بحثانگیز «هملت» در كشتن عمویش «كلادیوس» را بیشتر باید برحسب شرایط ذهنی و درونی و نه محیطی او تفسیر كرد، او در طی مقالهای سابقه كاملاً روشنی از (روان نژندی) هملت را كه از هیستری افسردگی به جنون همراه با بیارادگی و تردید در تصمیمگیری رنج میبرد ارائه میدهد كه همه را میتوان ناشی از احساسات عقده اودیپ شدیداً سركوب شده قهرمان دانست كه زنستیزی (Misogyny) نیز یكی از نمودهای آن است كه در رابطه با اوفلیا نمود پیدا میكند. در الكترا نیز به همینگونه با عقده اودیپ از نوع والد مخالف آن مواجهیم كه خود در روانكاوی فروید نام «عقده الكترا» گرفته است. الكترا نیز دچار عقده است او نیز گرایش به والد مخالف خود دارد (آگاممنون)، از اینروست كه كمینهی او عمدتاً متوجه مادرش كلیتی منسترا بهعنوان یك رقیب (از دید روانكاوانه) میشود و در برابر «ایجیستوس» از خود فرمانبری نشان میدهد و تنها زمانی جسارت در عمل مییابد كه «اورست» از راه میرسد و حال به عنوان یك مرد جای «ایجیستوس» را گرفته به تعبیری او را از میدان به در میبرد.
اینجاست كه الكترا بهراحتی دست به انتقام میزند همانگونه كه هملت نیز در لحظاتی پس از مرگ مادرش انتقام میگیرد كه البته در این مورد جایگزینی نقش والدین انجام نشده بلكه والد ـ گرترود ـ میمیرد.
تقبیح دانستن عمل ازدواج مادر ـ گرترود ـ از دید هملت نه بهواسطه غیرقانونی بودن آن است چرا كه در این زمان ازدواج مجدد بیوه زنان فقط تا هنگامی مجاز نبود كه هنوز جنازه شوهر در خانه باشد و در واقع گرترود به درستی از یكی از آداب زمانه خویش پیروی كرده است، اما نكته بر سر این است كه «هملت» در روند رشد روانی خود تمایل به زنا را چنان سركوب كرده است كه این سركوبی و فروخوردگی اوست كه موجب میشود تا عمل ازدواج مجدد مادر خود را امری ناشایست بداند كه این شكل رشد روانی نیز از دیدگاه روانكاوان ناشی از گرایش حسی شدید مادر به فرزند است كه در رفتار گرترود نیز نمایان است.
● ملاحظات رویكرد اسطورهای
در اینكه «الكترا» نمایشنامهای است مبتنی بر اسطورهها۱۳ و جای شك نیست و از این گذشته داستان هملت نیز همچون تراژدیهای یونانی ساخته و پرداختهی ذهن نویسنده نبوده بلكه از افسانهها اقتباس شده است. مؤلفان تاریخ ادبیات ضمن اشاره به یك داستان اسكاندیناویایی كه به قرن ۱۲ نسبت داده میشود از «آملتوس» یا «آملت» (Amelehtus or Amlet) نام میبرند كه شاهزادهای است جوتلندی (Justland) كه در ناحیهای است در دانمارك كه برخی آنرا به یك شعر كه در حدود سال (۹۸۰ پ ـ م) سروده شده نسبت میدهند و برخی آنرا به اسطورههای شرقی، در هر صورت واضح است كه اساس و هستهی این نمایشنامه شكسپیر اسطوره است.
اما واقعاً چه تصویر مثلی (Arshetype) در ساختار این دو اثر وجود دارد؟ بطن این هردو اثر چه رابطهای با اعماق سرشت بشری ما دارد، كه تاكنون اینگونه در میان اقوام مختلف زنده مانده است؟ این دو اثر بازتاب نمادین كدام امیدها، ترسها و انگیزههای قومی هستند؟كدام باور سنتی و آغازین در آثار هست كه با ارزشهای مرسوم و رایج امروز پیوند میخورد و علایق و انگیزههای روحی و فرهنگی را برای حركت به سمت آینده تحریك میكند؟
از آنجایی كه قتل و آدمكشی به چرخهی طبیعی و هم به نظام اجتماعی لطمه وارد میكند از نظر نمادین میتوان گفت كه قاتل بیمار است.
از این گذشته هنگامیكه قربانی فردی باشد از خانواده خود قاتل كه در این حالت بنیاد اجتماعی خانواده مطرح است، این بیماری حادتر و كینهآمیزتر است، بنابراین در هر دو نمایش «الكترا» و «هملت» جنایت انجام شده ارتباط مستقیم با عدم موازنهی روانی و تعادل نیروها در قاتل دارد و در این بین هملت و الكترا (كه ناگزیر اورست نیز در این جمع است) باز زاینده تعادل هستند و در این هر دو اثر چكیده اساطیری درونمایه نمایشنامهها، همان رمز و صورت مثالی چرخهی حیات است.
كلادیوس در ابتدای نمایش به هملت میگوید:«مرگ پدر چیز تازهای نیست از آن زمان كه اولین جنازه كشف شد تا به امروز كه جنازه به خاك سپردند روزگار مدام فریاد زده است باید چنین باشد.»
در هر دو اثر نكته جالب در حاكمیت نظام آسمانی است همانگونه كه میدانیم زن نماد زمین [مادر ـ زمین، مام زمین] و مرد تصویری نمادین از آسمان است «الكترا» قادر به انجام رسالت خود نیست مگر اورست بیاید، در این حال صورت عینی یك صورت آسمانی كه در اورست تجلی یافته قادر به راندن اهریمن و نیروهای شر و مادر عفریته (كلیتی منسترا) به دستیاری مادر نیكو (الكترا) میشود. در هملت نیز به همینسان اگرچه هملت در پی پاسخی برای تردید مذهبی خود است (روح بهعنوان نمودی از رسالتی آسمانی) اما در نهایت با نابودی نمادهای دنیایی و زمینی و نیروهای شر (كلادیوس) و فریبخوردگان این فتنه (پولونیوس و لایرتیس) عدالت آسمانی اجرا و حكومت عدل (فرتینبراس، شاهزاده نروژی) برپا میشود اما در این بین از یك نوآموز (Initination) به قهرمان، پالوده میشود، به بلوغ فكری و اجتماعی دست مییابد و چون عنصری بالنده و سازنده از گروه اجتماعی خود درمیآید.
و اینك به مدد «كاووش» (Quest) در طی سفر طولانی خود به پایگاه عروج رسیده است و دیگر در محدوده زمینی قابل گنجاندن نیست.۱۴
همچنین هملت و الكترا هر دو از سویی نوعی اسطوره ملی هستند و مسألهی قانون از دو بعد آسمانی و زمینی آن در واقع نمود یك رسالت اجتماعی برای تكتك ماست كه سرپیچی از قانون آسمانی و زمینی نه تنها موجب فساد و تباهی است كه حتی به نیروهای خبر نیز لطمه وارد كرده و اصولاً فلسفه قربانی جلبرضایت نیروهای آسمانی است برای حمایت در زندگی زمینی كه این قربانی باید پسندیده باشد چون گوسفندی پروار نه پوسیده و گندیده چون خوشههای گندم.۱۵
● موخره
علاوه بر متن «الكترا» اثر «سوفوكل» دو متن تنظیمی دیگر از این داستان موجود است یكی الكترای «اوریپید» كه متأسفانه هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده است و دیگر اقتباس «ژانپل سارتر» از این اثر با نام «مگسها». اگرچه موضوع داستانی در هرسه اثر همان اساطیری «الكترا» است اما هریك از این نویسندگان در آثار خود آراء شخصی خویش را ارائه دادهاند.
چنین به نظر میرسد كه در مقام مقایسه بین «اوریپید» و «سوفوكل» و حتی «اشیل»، «سوفوكل» محافظهكارانهتر از دو نویسنده دیگر عمل كرده است. اشیل بهواسطه نگارش «اورستی» تبعید میشود و «اوریپید» در دوران خود مورد بیمهری قرار میگیرد. «سوفوكل» اما، از نوادر كسانی است كه از نظر معیارهای اجتماعی دارای ارزشهای بالایی بوده است؛ علاوه بر شاعری، در طبابت دست داشته و حمامهای آبگرم از ابداعات اوست، در جنگآوری به مقام دریاداری میرسد و از نظر سیاسی به پایه وزیر خزانهداری منصوب میشود و در كنار همه اینها تناسب اندام و زیبایی او، او را پیش فاتحان عریان جنگ «سالامیس» قرار میدهد و با تمام اینها سوفوكل مرد قانون است و در آثار او همیشه حرف اول را قانون تثبیت شده پیشینیان (سنت و مذهب) میزند، «سوفوكل» به مانند «اوریپید» جسارت زیر سئوال بردن قوانین را ندارد و اگر «اوریپید» در آثارش در برابر خدایان قدعلم میكند و حتی به آنان چهره زمینی میدهد، سوفوكل هرگز چنین جسارتی را به خرج نمیدهد، در واقع «سوفوكل» هرچیز را به جای نیكو میبیند اما در چرایی اینجا و ماهیت آنچیز هرگز تأمل نشان نمیدهد.
از اینرو آثار او پیش از آنكه یكسو اثر فلسفی باشد، یكسو سیاست ریشسفیدانه و آرام نه یكسو سیاست پرشور و با نیروی جوانی. به همین لحاظ هم در اثر او ادامه سرنوشت «اورست»، «الكتر» را علیرغم اهمیت آن در جریان مقدار متداوم این خونریزی نمیبینیم، چرا كه برای او فقط برپایی قانون مهم است و ندامت اساطیری «اورست» و «الكترا» به خاطر جنایت «مادركشی» مطرح نیست در حالیكه «اوریپید» به این بخش پرداخته است.۱۶ و اگر چنین باشد، ناخودآگاه این عقوبت تراژیك برای بیننده سؤال میشود و در عدالت تقدیر آسمانی جای شك مینهد و در مقام مقایسه «الكترا»ی «اوریپید» یك تراژدی میشود.
«سارتر» نیز به این بخش میپردازد، اما نگرهی وی با توجه به فلسفه او حول محور مسئولیت میچرخد و اینكه فرد (اورست) در قبال جامعه مسئول وی است و به تعبیری هركس وظیفه چوپانی امت را به دوش دارد به همین واسطه «اورست» سارتر با آغوش باز به سمت این عقوبت اساطیری میرود.
در مجموع «الكترا» در بین آثار «سوفوكلی» جایگاه منحصر به فردی دارد زیرا هیچیك از شرایطی را كه در مجموعه آثارش برای قهرمان برشمردهاند نمیبینیم، نه قهرمان خود را مجازات میكند و نه در شرایط پیچیده و كلاف سردرگم حوادث میافتد. و در پایان: «الكترای سوفوكل اگر قهرمان تراژیك باشد، تنها قهرمان تراژیك خوشبخت است.»
محقق: وحید نفر
روش تحقیق در هنر
استاد: دكتر مجید سرسنگی
دانشكده هنرهای زیبا
پاورقی
۱. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «راهنمای رویكرد نقد ادبی» آمده است. (رجوع شود به فهرست منابع).
۲. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «الكترا» آمده است. (رجوع به فهرست منابع).
۳. كلمه كلاسیك، به معنی وسیع خود، به تمام آثاری كه نمونه ادبیات كشوری شمرده میشود و مایه افتخار ادبیات ملی آن كشور است اطلاق میشود، ولی آنجا كه بحث از مكتبهای ادبی در میان باشد، دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست و در این مورد عنوان كلاسیك به آن مكتب ادبی گفته میشود كه پیش از پیدایش سایر مكاتب ادبی (در قرن ۱۷) در فرانسه بهوجود آمده و از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید كرده است.
۴. [موضوع شفقت] كسی است كه دچار بدبختی و شقاوتی است اما مستحق و مستوجب آن بدبختی نبوده است. (فن شعر، صفحه ۵۸).
۵. نمایشنامه الكترا (ترجمه محمد سعیدی) ص۲۲۶.
۶. اشارهای است به قربانی كردن «ایفیژنی» توسط آگاممنون، زیرا الهه شكار بهواسطه شكار بدون اجازه او بر آگاممنون خشم گرفته بود./ الكترا این دیالوگ را به مادر خود میگوید.
۷. نمایشنامه الكترا، ترجمه محمد سعیدی، ص۱۷۸.
۸. هملت تا تحدید اجرای «نمایش در نمایش» به یقین در گفتهی روح نمیرسد، تأخیر هملت تا این زمان ناشی از احتمال او در خبیث بودن روح است كه شاید در قالب پدرش ظاهر شده اما از این لحظه به بعد هملت با دیدن واكنش شاه و ملكه، از طریق ادله عینی به شهود رسیده، نسبت به گفته روح یقین مییابد. حال این شك چقدر با كنش مذهبی ما همسو است؟ تردیدهای نهفته در رسالت آسمانی به نوعی در تكتك ما وجود دارد، همهی ما بهگونهای نسبت به مذهب ـ بهواسطه آسمانی بودن آن و انتقالش از طریق وحی ـ دارای شك هستیم و برای رهایی از این تردیدها به دنبال دلایل زمینی میگردیم، اما به راستی تحدید ما چه میتواند باشد؟!
۹. پرده اول، صحنه پنجم از نمایشنامه هملت.
۱۰. سوفوكل یك بار وزیر خزانهداری اتحادیه و مدتی هم دریاسالار یك ناوگان بود.
۱۱. ارینیها: دختران الهه زمین كه معروف است. پس از انتقام اورست، او را محاصره كرده و به عقوبت وحشتناكی دچار كردند، اما سوفوكل در نمایشنامه خود به این مسأله اشاره نمیكند.
۱۲. Ernest Jones : یكی از پیروان انگلیسی مكتب روانكاوی فروید.
۱۳. Mytheological Approach
۱۴. نوآموزی و كاوش دو صورت از مثالی قهرمان هستند كه در حوزه صدر مثالی استحاله و رستگاری قرار میگیرند.
۱۵. اشاره است به اولین قربانیها توسط هابیل و قابیل.
۱۶. بدیهی است كه این بخش نه بهواسطه خواندن اصل نمایشنامه، كه به واسطه نقلقولهای ارائه شده، نوشته شده است.
فهرست منابع
نمایشنامه «هملت»
ویلیام شكسپیر/ ترجمهی مسعود فرزاد. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ هفتم ۱۳۷۰.
نمایشنامه «الكترا»
سوفوكل/ ترجمهی محمد سعیدی. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۶۶.
راهنمای رویكردهای نقد ادبی
تألیف گورینریا، لیبر، مورگان، ویلینگهام، جانآر. ـ چاپ اول ۱۳۷۰.
منشأ شخصیت در ادبیات داستانی
شیریندخت دقیقیان، ناشر و نویسنده ـ چاپ اول ۱۳۷۱
تاریخ تئاتر جهان ـ جلد اول
اسكارگ. براكت، ترجمهی هوشنگ آزادیور ـ نشر نقره، چاپ اول ۱۳۶۳
تاریخ تئاتر سیاسی
زیگفرید ملشینگر، ترجمه سعید فرهودی، انتشارات سروش، چاپ اول ۱۳۶۶
تطور اصول و مفاهیم در نمایش كلاسیك
جمشید ملكپور، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵
درامنویسان جهان
منصور خلج، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵
عقدههای روانی
روژه موكلییلی، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی، نشر آستان قدس، چاپ اول ۱۳۷۱
روش تحقیق در هنر
استاد: دكتر مجید سرسنگی
دانشكده هنرهای زیبا
پاورقی
۱. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «راهنمای رویكرد نقد ادبی» آمده است. (رجوع شود به فهرست منابع).
۲. متن خلاصه نمایشنامه از كتاب «الكترا» آمده است. (رجوع به فهرست منابع).
۳. كلمه كلاسیك، به معنی وسیع خود، به تمام آثاری كه نمونه ادبیات كشوری شمرده میشود و مایه افتخار ادبیات ملی آن كشور است اطلاق میشود، ولی آنجا كه بحث از مكتبهای ادبی در میان باشد، دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست و در این مورد عنوان كلاسیك به آن مكتب ادبی گفته میشود كه پیش از پیدایش سایر مكاتب ادبی (در قرن ۱۷) در فرانسه بهوجود آمده و از ادبیات قدیم یونان و روم تقلید كرده است.
۴. [موضوع شفقت] كسی است كه دچار بدبختی و شقاوتی است اما مستحق و مستوجب آن بدبختی نبوده است. (فن شعر، صفحه ۵۸).
۵. نمایشنامه الكترا (ترجمه محمد سعیدی) ص۲۲۶.
۶. اشارهای است به قربانی كردن «ایفیژنی» توسط آگاممنون، زیرا الهه شكار بهواسطه شكار بدون اجازه او بر آگاممنون خشم گرفته بود./ الكترا این دیالوگ را به مادر خود میگوید.
۷. نمایشنامه الكترا، ترجمه محمد سعیدی، ص۱۷۸.
۸. هملت تا تحدید اجرای «نمایش در نمایش» به یقین در گفتهی روح نمیرسد، تأخیر هملت تا این زمان ناشی از احتمال او در خبیث بودن روح است كه شاید در قالب پدرش ظاهر شده اما از این لحظه به بعد هملت با دیدن واكنش شاه و ملكه، از طریق ادله عینی به شهود رسیده، نسبت به گفته روح یقین مییابد. حال این شك چقدر با كنش مذهبی ما همسو است؟ تردیدهای نهفته در رسالت آسمانی به نوعی در تكتك ما وجود دارد، همهی ما بهگونهای نسبت به مذهب ـ بهواسطه آسمانی بودن آن و انتقالش از طریق وحی ـ دارای شك هستیم و برای رهایی از این تردیدها به دنبال دلایل زمینی میگردیم، اما به راستی تحدید ما چه میتواند باشد؟!
۹. پرده اول، صحنه پنجم از نمایشنامه هملت.
۱۰. سوفوكل یك بار وزیر خزانهداری اتحادیه و مدتی هم دریاسالار یك ناوگان بود.
۱۱. ارینیها: دختران الهه زمین كه معروف است. پس از انتقام اورست، او را محاصره كرده و به عقوبت وحشتناكی دچار كردند، اما سوفوكل در نمایشنامه خود به این مسأله اشاره نمیكند.
۱۲. Ernest Jones : یكی از پیروان انگلیسی مكتب روانكاوی فروید.
۱۳. Mytheological Approach
۱۴. نوآموزی و كاوش دو صورت از مثالی قهرمان هستند كه در حوزه صدر مثالی استحاله و رستگاری قرار میگیرند.
۱۵. اشاره است به اولین قربانیها توسط هابیل و قابیل.
۱۶. بدیهی است كه این بخش نه بهواسطه خواندن اصل نمایشنامه، كه به واسطه نقلقولهای ارائه شده، نوشته شده است.
فهرست منابع
نمایشنامه «هملت»
ویلیام شكسپیر/ ترجمهی مسعود فرزاد. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ هفتم ۱۳۷۰.
نمایشنامه «الكترا»
سوفوكل/ ترجمهی محمد سعیدی. ـ نشر علمی و فرهنگی، چاپ دوم ۱۳۶۶.
راهنمای رویكردهای نقد ادبی
تألیف گورینریا، لیبر، مورگان، ویلینگهام، جانآر. ـ چاپ اول ۱۳۷۰.
منشأ شخصیت در ادبیات داستانی
شیریندخت دقیقیان، ناشر و نویسنده ـ چاپ اول ۱۳۷۱
تاریخ تئاتر جهان ـ جلد اول
اسكارگ. براكت، ترجمهی هوشنگ آزادیور ـ نشر نقره، چاپ اول ۱۳۶۳
تاریخ تئاتر سیاسی
زیگفرید ملشینگر، ترجمه سعید فرهودی، انتشارات سروش، چاپ اول ۱۳۶۶
تطور اصول و مفاهیم در نمایش كلاسیك
جمشید ملكپور، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵
درامنویسان جهان
منصور خلج، انتشارات جهاد دانشگاهی، چاپ اول ۱۳۶۵
عقدههای روانی
روژه موكلییلی، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی، نشر آستان قدس، چاپ اول ۱۳۷۱
منبع : پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل دولت روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم خلیج فارس حجاب شهید مطهری
تهران سلامت شهرداری تهران هواشناسی سیل پلیس قوه قضاییه آموزش و پرورش بارش باران سازمان هواشناسی دستگیری وزارت بهداشت
بانک مرکزی خودرو بازار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو قیمت طلا دلار سایپا تورم کارگران حقوق بازنشستگان
فضای مجازی مسعود اسکویی تلویزیون رضا عطاران سریال سینمای ایران سینما دفاع مقدس فیلم تئاتر
دانشگاه علوم پزشکی مکزیک
غزه رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین آمریکا چین روسیه نوار غزه حماس ترکیه عربستان اوکراین
فوتبال استقلال سپاهان تراکتور باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا لیگ برتر ایران رئال مادرید بایرن مونیخ لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر فوتبال ایران
اینستاگرام همراه اول دبی اپل ناسا وزیر ارتباطات تبلیغات گوگل پهپاد
کبد چرب کاهش وزن دیابت قهوه فشار خون داروخانه