جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تولّد و دوران کودکی


تولّد و دوران کودکی
شهید مطهری تولد فرخنده ای داشته است . به مادر وی در رؤیایی ، عاقبت نیكوی مطهری را اعلام كرده اند :
« در زمانی كه استاد مطهری را هفت ماهه حامله بودم ، در خواب دیدم كه در مسجد فریمان نشسته اند و من هم آن جا هستم . یك دفعه دیدم كه خانم بسیار محترم و مقدسی با مقنعه وارد شدند و دو خانم دیگر دنبال ایشان می آمدند ، در حالی كه گلاب پاش هایی را در دست داشتند . آن خانم مجللی كه در جلو آن دو خانم بودند ، به آنها گفتند گلاب بریز ، آنها روی سر تمام خانم ها گلاب پاشیدند . وقتی به من رسیدند ، سه دفعه روی سر من گلاب ریختند . ترس مرا فراگرفت كه نكند در امور دینی و مذهبی ام كوتاهی كرده باشم . ناگزیر مجبور به سؤال كردن شدم ، از آن خانم پرسیدم چرا روی من سه دفعه گلاب پاشیدند ؟ ایشان در جواب گفتند به خاطر آن جنینی كه در رحم شماست . این طفل به اسلام خدمت های بزرگی خواهد كرد . » نقش مادر
استاد مطهری در خانواده ای متدین از مادری و پدری عالم و اهل معنا متولد شد . در كتاب هایی كه درباره ی شهبد مطهری نوشته شده ، از پدر وی بیشتر از مادر استاد یاد شده ، حال آن كه مادر استاد از نظر تأثیرگذاری به ویژه از نظر قدرت ذهن و بیان رسا و آشنا كردن استاد به حوزه ی ادبیات و هنر و عرفان تأثیری عمیق بر وی نهاده است .
استاد درباره ی مادرش گفته است كه « مادر ما یك كامپیوتر است » . نقل می كنند گاهی كه استاد منبر می رفت و شعری می خواند ، مادر دنباله ی شعر را می خواند
می گفت كه از كدام شاعر است . مادر استاد دارای نیروی بیان و منطق خیلی قوی و زیبا بوده است . اگر در مجلسی می نشست كه پانصد زن بود ، تنها او سخنگو بود . استاد بارها می گفت : « من چهل سال است كه با این مادر سر و كار دارم ، عجیب است الآن هم كه صحبت می كند ، من جملات بكر و ضرب المثل هایی از او می شنوم كه برایم تازگی دارد . » برادر استاد نقل كرده است كه مادر استاد خیلی شجاع و پردل و قوی بوده است . وی می گوید : « من در سن پانزده – شانزده سالگی ، جوان و ورزشكار بودم . گاهی سربه سر مادرم می گذاشتم . یك بار مادرم به من گفت مثل این كه خیلی به خودت مغروری ، خیال كردی مردی شده ای ؟ آن گاه بلند شد و دو دست مرا گرفت و تكان شدیدی داد . هر كار كردم كه دست هایم را آزاد كنم زورم نرسید . » (ص ۹۷)
پدر استاد در زهد ، تقوا و معنویت كم نظیر بوده است . آیت الله مرعشی نجفی می گفت كه پدر استاد مطهری در تاریخ بی نظیر است . شهید مطهری در یكی از نوشته هایشان درباره ی شب زنده داری و حال معنوی پدر می نویسد : « از وقتی كه یادم می آید (حداقل از چهل سال پیش) من می دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی گذاشت و نمی گذارد كه وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد . حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شب های جمعه از سه ساعت به طلوع صبح مانده بیدار می شود و حداقل قرآنی كه تلاوت می كند یك جزء است و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می خواند . حال تقریبا – صد سال از عمرش می گذرد و هیچ وقت نمی بینم كه یك خواب ناآرام داشته باشد و همان لذت معنوی است كه این چنین نگهش داشته است . » (حق و باطل صص ۱۷۱-۱۷۰) پدر استاد در زمان قاجار مرجع مراجعات مردم بود و در زمان رضا شاه خانه نشین شد . استاد مطهری كه در آن زمان ها پانزده سال داشت و تازه پا به عالم طلبگی گذاشته بود ، درباره ی علت خانه نشینی پدر می گوید :
« افرادی اگر یادشان بیاید و خصوصا – در منطقه ی خراسان بعد از آن قضایا بوده باشند . می دانند كه در تمام خراسان دو یا سه معمم (عمامه بر ر گذاشته ، روحانی) بیش تر پیدا نمی شد . پیرمردهای ۸۰ ساله و ملّاهای ۶۰ تا ۷۰ ساله ، مجتهدها و مدارس ها ، مكلّا (كلاه بر سر گذاشته) شده بودند . در مدرسه ها همه بسته شده بودند و تقریبا – در مسجدها به یك معنی بسته بود و هیچ كس به ظاهر باور نمی كرد این مذهب دوباره زنده شود . پدرم كع روحانی و پیرمرد ۷۰ ، ۸۰ ساله بود او را به زور كشیدند و بردند و مكلّایش كردند . او هم از پشت بام برگشت و چون لباس به تن می كرد از خانه بیرون نمی آمد . » ( پاره ای از خورشید ص ۱۷) پدر استاد را در حادثه ی مسجد گوهرشاد دستگیر كردند . وی در بازجویی بعضی حقایق را به ضرر خودش هم تمام می شد ، بازگو كرده بود . به طوری كه سرهنگ نوایی ، رییس شهربانی مشهد ، وقتی متن بازجویی ایشان را دیده بود گفت : « شیخ ! تو یا خیلی زرنگی كه ما تو را درك نمی كنیم یا واقعا – خیلی در گفتارت صادقی ؟ » پدر استاد در جواب گفته بود : « من دروغ نمی گویم ، هر چه بوده ، عین جریان را نوشته ام . »
پدر استاد از نظر معیشت در تنگنا بوده و چون زاهد مسلك بوده ، از گرفتن وجوهات شرعی خودداری می كرده است . معیشت پدر استاد در زمان قاجاریه و اوایل زضا شاه از طریق نوشتن اسناد و املاك برای مردم می گذاشته است . بعدها وی دفتر ازدواج و طلاقی را اداره می كرد . خانواده ی پدر استاد شامل افراد زیادی بودند به طوری كه برادر استاد می گوید : « پدرم هنگام فوت ۱۰۷ نوه و نتیجه داشت . آن ها عروس یا داماد می شوند و تعداد اعضای خانواده خیلی زیاد می شود . یك بار پیش از فوت مادرم ۶۱ نفر سر سفره نشسته و ۱۱ نفر هم ایستاده بودند . »
احترام استاد به پدر و مادرش
استاد مطهری ، احترام و ادب فوق العاده ای نسبت به پدر و مادرش داشت . آنها نیز بی نهایت از پسرشان راضی بودند . استاد مطهری توفیقات الهی درباره ی خودش را نتیجه ی ادب نسبت به پدر و مادرش می دانست . وی در ضمن توجه به فرزندش می گوید : « گه گاه كه به اسرار وجودی خود و كارهایم می اندیشم ، احساس می كنم یكی از مسائلی كه باعث خیر و بركت در زندگیم شده و هموازه عنایت و لطف الهی زا شامل حال من كرده ، احترام و نیكی فراوانی بوده است كه به والدین خود كرده ام به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری . علاوه بر توجه معنوی و عاطفی (با وجود فقر مالی و مشكلات مادی در زندگیم) تا آنجا كه توانایی ام اجازه می داد ، از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان كمك و مساعدت كرده ام . (آقای مجتبی مطهری به نقل از كتاب پاره ای از خورشید ص ۱۰۹) همسر استاد در ضمن خاطره ای می گوید : « در آغاز جوانی روزی گله ای از مادر ایشان كردم . استاد شهید به اندازه ای ناراحت شد كه یك روز با من صحبت نكردند . من از آنجا به میزان علاقه و احترام خاص استاد به مادرشان پی بردم . استاد مطهری نسبت به پدر بزرگوارش توضع و احترام خاصی قایل بود . در موقع رو به رو شدن با پدر و مادر ، دست آنان را می بوسید و به ما نیز توصیه می كردند كه دست ایشان را ببوسیم . »
دوران كودكی تا شروع طلبگی
وی از كودكی ، آرام ، متفكر و تا حدی منزوی بود . مانند بچه های دیگر علاقه ای به بازی نداشت و معمولا – در گوشه ی اتاق می نشست ، یا نماز می خواند و یا مطالعه می كرد . مادر استاد در یكی از خاطرات خویش می گوید :
« روزی دیدم ارخالق (كت) من روی جالباسی نیست . یك وقت دیدم مرتضی به اتاق مهمانی رفته ، ارخالق را مقل عبا روی دوش انداخته و نماز می خواند . » یك بار هم هنوز صبح نشده بیدار شدم . دیدم مرتضی در جایش نیست . نگران شدم . قدری گشتم او را ندیدم . مشاهده كردم عم جزء روی تاقچه نیست ، به كارگرمان كه نامش صفر بود گفتم آقا صفر ! مرتضی نیست . كجا رفته ؟ رفتم دم مكتبخانه ، دیدم آن جا چمباتمه زده كه مكتبخانه باز شود ، همان جا خوابش برده است . » (پاره ای از خورشید ص ۵۷)
در پنج سالگی علاقه ی وی به كتاب بارز بود . در این سنین به كتابخانه ی پدرش می رفت و كتاب بزرگی برمی داشت . پدرش كع كتاب های زیادی داشت و با سلیقه ، آن ها را طبقه بندی كرده بود ناراحت می شد . تا پدر از اتاق بیرون می رفت ، مرتضی به سراغ كتاب ها می رفت و چون اغلب كتاب ها بزرگ بودند و او زورش نمی رسید ، روی زمین می افتادند . پدر عصبانی می شد و می گفت : « جلو این بچه را بگیرید . » مادر استاد در پاسخ می گفت : « خوب ، بچه به كتاب علاقه دارد . او را به مكتب بفرست . » پدر استاد می گفت : « آخر سنش اقتضا نمی كند . » بالاخره او را به مكتب فرستادند . صاحب مكتبخانه آقایی به نام « شیخ علی قلی » بود . مرتضی اشتیاق فراوانی به درس داشت . صبح اولین روز در حالی كه كتابش را زیر بغلش زده بود ، خیلی زود به مكتبخانه رفت و در حالی كه هنوز بچه ها نیامده بودند ، منتظر شده بود و بر روی كتاب خوابش برده بود .
آخوند مكتبخانه تا نزدیكی های انقلاب زنده بود و استاد هر وقت به فریمان می رفت ، به او خیلی احترام می گذاشت و می گفت : « او اولین كسی است كه به من قرآن آموخته است . گاهی هم كمك مادی به وی می كرد . » استاد در سن ده سالگی تحصیلات قدیمه را شروع كرد . در سال ۱۳۱۲ به اتفاق برادر بزرگش به مدت دو سال در مدرسه ی ابدال خان مشهد درس طلبگی خواند . در زمان رضا خان كه مدارس را بستند ، به فریمان برگشت . در طول دو سال بیكاری در فریمان فقط مطالعه می كرد . بعدها می گفت : « من هر چه مایه ی مطالعات تاریخی دارم ، مربوط به همان دو سالی است كه از مشهد به فریمان برگشتم . »
دوران شاگردی مطهری تا سال های ۲۲ و ۲۳ به آموختن ادبیات ، منطق ، سطوح متوسط و عالی ، فقه و اصول كه استادان متعددی آن ها را تدریس می كردند اشتغال داشت . وی در سال ۱۳۲۳هـ.ش به طور جدی به فلسفه روی آورد .
اساتید مرحوم مطهّری
۱- پدر بزرگوار استاد
تا دروازه – سیزده سالگی در فریمان نزد پدر ، مقدمات را آموخت و دو سال در مدرسه ابدال خان مشهد تحصیل كرد . بنابراین اولین پایه ی علمی استاد مطهری در محضر پدر بزرگوارشان شكل گرفته است .
۲- آیات ثلاثه : حجّت ، صدر و خوانساری
شهید مطهری درس خارج فقه را با این سه تن آغاز كرد و نیز از محضر درس آیت الله كوه كمره ای مستفیض گردید .
۳- آیت الله محقق داماد
مرحوم كفایه را نزد آیت الله محقق داماد شاگردی نمود .
۴- آیت الله العظیمی حجّت
وی سال ها در درس خارج آقای حجّت شركت كرده و به دلیل فعالیت علمی از ایشان جایزه ای دریافت كرد .
۵- امام خمینی
بیش ترین مدت تحصیل استاد مطهری در محضر امام خمینی بوده است . وی یك دوره ی كامل درس خارج در نزد امام خمینی خواند كه این درس دوازده سال به طول انجامید . در این سال ها منظومه را در نزد امام شروع كرده و سپس یك دوره ی طولانی اسفار ملاصدرا را از ایشان فرا گرفت . وی در كتاب عدل الهی به این مطلب اشاره نموده است : « تازه با حكمت اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی كه بر خلاف اكثریت قریب به اتفاق مدعیان و مدرسان این رشته ، صرفا – دارای یك سلسله محفوظات نبود بلكه الهیات اسلامی را واقعا – چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان ، آن ها را بازگو می كرد ، می آموختم . » (عدل الهی ص ۱۱۳)
علاوه بر این دروس رسمی ، امام خمینی درس خصوصی عرفان را برای پنج ، شش نفر می گفته اند كه استاد مطهری پای ثابت آن كلاس بوده است . درباره ی این جلسات كه به نظر می رسد بحث های عمیقی از حوزه ی عرفان ابن عربی طرح می شده ، كم تر بحث شده است و خود استاد نیز در آثارشان به آن اشاره ای نداشته اند اما درس اخلاقی امام خمینی كه با ذوق عرفان برای تعداد زیادی از طلّاب قم مطرح می شده ، تاثیر زیادی بر شخصیت روحی و معنوی مرحوم مطهری گذارده است . وی در چند اثر اعتراف كرده است كه بخش مهمی از شخصیت وی در درس اخلاق امام خمینی شكل گرفته است .مرحوم مطهری عشق و علاقه ی خویش به تفكر و شخصیت معنوی امام را كتمان نمی كرد و تقریبا – در همه ی محافل به ویژه دانشگاه الهیات به دلیل آن كه شاگرد حاج آقا روح الله محسوب می شده مورد بغض بوده است .
وی بارها می گفت : « من نسبت به امام ، حالتی چون مولوی نسبت به شمس دارم . تاثیر تعلّم در محضر ایشان زایدالوصف است . » وی در یكی از كتب خویش این شیفتگی و بی قراری مولوی گونه ی خویش را چنین ابزار كرده است : « … اما آن سفر كرده كه صدها قافله دل همراه اوست ، نام او ، یاد او ، شنیدن سخنان او ، روح گرم و پرخروش او ، اراده و عزم آهنین او ، استقامت او ، شجاعت او ، روشن بینی او ، ایمان جوشان او كه زبانزد خاص و عام است ؛ یعنی جان جانان ، قهرمان قهرمانان ، نور چشم و عزیز روح ملت ایران ، استاد عالی قدر و بزرگوار ما ، حضرت آیت الله العظیمی امام خمینی « ادام الله ظلّه » حسنه ای است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده .
۶- علامه طباطبایی
استاد دیگر مرحوم مطهری در فلسفه و ظاهرا – آخرین استاد وی حضرت علّامه شهیر حاج سید محمد حسین طباطبایی تبریزی بود كه در سال های میان ۲۹ تا حدود ۳۲ شمسی به تدریس « شفا » ی ابن سینا پرداخت (مقدمه ی كتاب علل گرایش به مادیگری ، ص ۱۰) و علاوه بر مرحوم مطهری ، آقای بهشتی و چند تن دیگر در آن درس حاضر می شدند .
علاوه بر این ، در همان سال ها جلسات هفتگی سیّار شب های پنج شنبه برقرار شد و حضرت علامه ی طباطبایی مقالات فلسفی خود را كه بعدا – به صورت كتاب « اصول فلسفه و روش رئالیسم » با حواشی مرحوم مطهری به چاپ رسید در آن جا می خواندند و درباره ی مطالب آن بحث می شد . علاوه بر افراد نامبرده ، عده ای دیگر ، از جمله آیت الله سید موسی صدر در آن جلسه حاضر بودند .
استاد ، مقالات را قبلا – تهیه می كرد و در جلسه می خواند و توضیح می داد و به سؤالات پاسخ می گفت و گاهی هم متن آنها را تغییر می داد و پرسش و پاسخ ها را بر آن اضافه می كرد .
علامه طباطبایی به جز این دو درس خصوصی ، دو درس عمومی نیز تدریس می كرد . یكی « اسفار » ملاصدرا و دیگری تفسیر « قرآن » .
در هر كدام از این دو درس ، بیش از صد تن از فضلا شركت می كردند ولی افراد نامبرده و مرحوم مطهری در این درس ها شركت نمی كردند . همان درس های تفسیر بعدا – به صورت كتاب باارزش « المیزان » در آمد .
مرحوم مطهری علاوه بر امام ، سخت شیفته و تحت تاثیر علامه طباطبایی (ره) بوده است و حضرت علامه در سخنان تأثرانگیز خویش پس از شهادت استاد به این روابط معنوی اشاره فرموده اند و به طوری كه پس از انقلاب اسلامی كشف گردید ، استاد مطهری ده سال آخر عمر شریفشان را در سلوك عرفا تحت نظر علامه طباطبایی و در مصاحبت یكی از شاگردان علامه گذرانده اند .
۷- میرزا علی آقا شیرازی
وی مطهری را با نهج البلاغه آشنا ساخت و استاد سخت تحت تاثیر منش و رفتار معنوی آن بزرگمرد بوده است . استاد مطهری در آثازش از ایشان به عنوان یادگار سلف صالح و از بزرگ ترین مردانی كه در عمر خو
دیده ، یاد نموده است . (عدل الهی ص ۲۵۰)
۸- آیت الله العظیمی بروجردی
از مهم ترین اساتید مرحوم مطهری در فقه و اصول ، آقای بروجردی بود كه از هنگام مهاجرتش از بروجرد به قم در سال ۲۲ تا موقع هجرت مرحوم مطهری از قم به تهران ، بیش از ده سال درس فقه و اصول ایشان مورد استفاده ی آقای مطهری بود . وی روش فقاهت آقای بروجردی را بسیار می پسندید و می گفت « چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم ، معتقدم كه باید تعقیب و تكمیل شود . »
۹- میرزا مهدی آشتیانی
مرحوم مطهری در كتاب امدادهای غیبی در زندگی بشر از ایشان به عنوان « استاد بزرگوار ما » (امدادهای غیبی در زندگی بشر ، ص ۱۶۳) یاد كرده اند اما به طور دقیق معلوم نیست كه چه درسی را و چند سال در نزد ایشان شاگردی نموده اند .
تاثیر معنوی آیت الله نجفی قوچانی صاحب « سیاحت شرق »
تاثیر معنوی آقا نجفی بر مرحوم مطهری را اولین بار مقام رهبری حضرت آیت الله خامنه ای مطرح نمودند : در مورد آقا نجفی باید عرض كنم اول باز « سیاحت غرب » را مرحوم شهید مطهری به من معرفی كردند . كتاب « سیاحت شرق » ، شرح حال زندگی مرحوم آقا نجفی است و « سیاحت غرب » هم مربوط به اصطلاحات عرفا – و مراحل عالم بعد از مرگ و برزخ است . مرحوم مطهری معتقد بود كه مرحوم آقا نجفی « سیاحت غرب » را از روی خیالات ننوشته ، بلكه از روی مكاشفه نوشته است . مرحوم آقا نجفی به قم می رفت و با آقای مطهری هم حجره می شد . شاید هم مثلا – در حجره ی نزدیك ایشان بود . معمولا – در ماه رمضان اهل علم در شهرهای خودشان می مانند ، منبر می روند ، نماز جماعت مفسل می خوانند و مردم به آنها توجه دارند . مرحوم مطهری می گفت : ماه رمضان كه می شد ، می آمد و در مدرسه ی دارالشفا با من هم حجره می شد . بعد هم بزرگان آن روز قم ، مثل مرحوم خوانساری ، مرحوم صدر و … به دیدن ایشان می آمدند و احترام می كردند كه نماز جماعت بخواند . ولی ایشان قبول نمی كرد و می گفت : « من قوچان را رها كردم ، آمدم اینجا ، حالا می گویید ابن جا امام جماعت بشوم ؟! » تحصیلات و سیر علمی تربیتی استاد مطهری به آن چه گفته شد ، ختم نمی شود . مسلّما – طی آن مدت طولانی ، استادانی در رشته های دیگر نیز داشته اند ، چنان كه گاهی ایشان در درس های آیات عظام مرحوم سید محمد تقی خوانساری ، آقای سید احمد خوانساری و آیت الله سید محمد رضا گلپایگانی حضور می یافتند .
اساتید تاثیرگذار
از نوشته های استاد مطهری برمی آید كه در میان اساتید ذكر شده ، چهار نفر بیش از بقیه تاثیر گذار بوده اند . این چهار تن عبارتند از : آیت الله بروجردی ، میرزا علی آقا شیرازی ، علامه طباطبایی و امام خمینی و در میان این ها ، امام خمینی بیش از بقیه در ساختن تفكر و شخصیت و منش استاد مطهری نقش داشته است . دورانی كه مرحوم مطهری در قم بوده اند ، دوران پارسایی و تهجد و عنایت طلّاب به جنبه های معنوی و اخلاقی بوده ، پیداست تاثیر استادی هم چون امام كه مطهری را هم به لحاظ عقلی و فلسفی و نیز اصولی و فقهی و نیز عرفانی و اخلاقی آن هم در زمانی كه درس حوزه محدود بود و استاد می توانست درست بر شاگردانش تاثیر بگذارد . تا چه اندازه عمیق باشد . وی در آثار متعددی ، تاثیر امام خمینی بر اندیشه های خویش را بازگو نموده است از جمله در كتاب عدل الهی می نویسد : « باید ببینیم در حزه بودن یا در حوزه نبودن ، كدام بهتر است ، از نظر ایمان هم در غیر حوزه های علمیه ممكن است همین مسایل را داشته باشیم یا بهتر ، ولی چیزی را دیدیم كه در مدت عمرم ، مشابه آنان را ندیدم ، و آن درس كسی بود كه مسایل عمیق اسلامی را از عمق چشیده بود و من از ایشان خیلی استفاده كردم . بعد از آن به هر جا كه می رفتم ، ممكن بود یك سری كمالات به طور مشابه به دست بیاورم ولی این سری كمالات در هیچ جا امكان نداشت مگر محضر آن استاد . »‌
گرایش علمی استاد مطهری
بدون شك در میان علومی كه استاد مطهری از آن ها بهره مند شده است ، بیش از همه فلسفه جایگاه ویژه ای دارد . وی در یكی از كتاب هایش به خاطره ای از دوران جوانیش اشاره می كند كه گرایش فردی وی به علوم نظری را به خوبی نشان می دهد . از سن سیزده سالگی دغدغه ی مباحث فكری در وی پدید می آید و نسبت به مسأله ی خدا حساسیت عجیبی پیدا می كند . آن چنان غرق در اندیشه ها می گردد كه شدیدا – میل به تنهایی در وی پدید می آید .
وجود هم حجره را نمی توانست تحمل كند ؛ « حجره ی فوقانی عالی را به نیم حجره ای دخمه مانند تبدیل كردم كه تنها با اندیشه های خودم به سر ببرم . »
وی فیلسوفان را قهرمان صحنه ی اندیشه ها می خواند و در قلب او آن ها از دیگران شگفت انگیزتر می نمودند : « از آغاز طلبگی فیلسوفان و عارفان و متكلمان ، از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مكتشفان در نظریه عظیم تر و فخیم تر می نمودند . تنها به این دلیل كه آنها را قهرمان صحنه ی این اندیشه ها می دانستم . در آن سنین كه میان ۱۳ تا ۱۵ سالگی بودم ، در میان آن همه علما و فضلا و مدرسین حوزه علمیه ی مشهد ، فردی كه بیش از همه در نظریه بزرگ جلوه می كرد و دوست می داشتم به چهره اش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حركاتش را زیر نظر بگیرم ، مرحوم آقا میرزا مهدی شهید رضوی مدرس الهی ، مدرس آن حوزه بود . » (علل گرایش به مادیگری ، ص ۸) مرحوم مطهری در میان فیلسوفان مسلمان ، نخست تحت تاثیر ملاصدرا قرار داشت . در مورد وی می گفت : « این مرد چنان به افكار خود معتقد و پایبند بوده كه خدای خود را با آن ها می پرستیده است . » (آیت الله واعظ خراسانی به نقل از پاره ای از خورشید ، ص ۴۶۰) خود او نیز از همین فلسفه ی سرشار از ذوق و نوآوری و ژرفای اندیشه ، سیراب شده و با تمام وجود آن را لمس كرده بود . مرحوم مطهری در گفت و گوهای خصوصی به شدت از این فلسفه و از شخص ملاصدرا دفاع می كرد و به نظر می رسید كه نوعی تعصب و حساسیت نسبت به آن دانش مند متفكر به خرج می دهد . البته چنان فرد واقع بین و منصفی را نباید چنین توصیف كرد ، بلكه باید گفت كه او از آن چه طی سالیان دراز با دلیل و برهان باور كرده بود و آن را بسیار مقدس می شمرد ، دفاع می كرد .تمثیل و تشبیه در آثار استاد
از ویژگی های آثار استاد سادگی و روانی متن است . استاد برای بیان مفاهیم عمیق علمی و قابل فهم كردن موضوعات مشكل ، از شیوه های مختلفی استفاده می كرده است . یكی از این شیوه ها تشبیه مطالب به مسائل ساده و قابل درك است . آنچه در این بخش آمده ، بخش بسیار كوچكی از تشبیهات و تمثیلات در آثار استاد است .
پـدر دارای دو فرزند است . برای این پسرش كفش می خرد . برای آن هم كفش می خرد . برای این لباس می خرد برای آن هم می خرد . به این پول می دهد و آن هم پول می دهد . این بچه ها وقتی خودشان در مقابل همدیگر باشند می توانند بین خودشان مرز تعیین بكنند ، این می گوید : « این پالتو مال من است ، مال تو نیست . » و واقعاـ این پالتو مال این است ، چون پدرش برای او خریده ؛ همچنین آن پالتو مال آن بچه است ، مال این نیست ، زیرا پدرش برای او خریده نه برای این ؛ یعنی دو بچه در مقابل یكدیگر می توانند بین خودشان مرز به وجود بیاورند . اما آیا همین بچه ها در مقابل پدرشان می توانند مرز به وجود بیاورند ، بگویند این پالتو مال تو نیست ، مال من است ؟ از نظر دیگران مضحك است . تو هر چه داری از ناحیه پدر داری ؛ یعنی در آنچه كه ملك پدر است ، تو از آن فرزند دیگر اولویت داری . الان این پالتو ملك پدر است . در آنچه كه جزو ثروت پدر است ، این فرزند اولویت دارد نه این كه مال فرزند است و مال پدر نیست . نسبت بنده و خدا از نسبت فرزند و پدر بی نهایت درجه قوی تر و شدیدتر است ؛ یعنی بنده هر چه داشته باشد ، اعم از نیروی بدنی و نیروی روحی ، در عین اینكه مال این بنده است ، مال خداست ، از ناحیه خدا به او رسیده است . توفیق عملش از ناحیه خداست . (۱)
در یك تابلوی نقاشی ، حتماـ باید سایه روشن های گوناگون و رنگ آمیزی های مختلف وجود داشته باشد . در اینجا یك رنگ بودن و یك سان بودن صحیح نیست . اگر بنا شود تمام صفحه ی تابلو یك جور و یك نواخت باشد ، دیگر تابلوی نقاشی وجود نخواهد داشت . وقتی كه جهان را جمعاـ مورد نظر قرار می دهیم ، ناچاریم بپذیریم كه در نظام كل و در توازن عمومی ، وجود پستی ها و بلندی ها ، فرازها و نشیب ها ، همواری ها و ناهمواری ها ، تاریكی ها و روشنایی ها ، رنج ها و لذت ها ، موفقیت ها و ناكامی ها همه و همه لازم است .
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
كه هر چیزش به جای خویش نیكوست
اساساـ اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد ، از كثرت و تنوع خبری نخواهد بود و موجودات گوناگون وجود نخواهند داشت ، دیگر مجموعه و نظام مفهومی ندارد ، نه مجموعه ی زیبا و نه مجموعه ی زشت . (۲)
مـثل حق و خیر و خوبی و وجود و هستی كه از ناحیه ی خداوند می رسد ، مثل آبی است كه از آسمان فرود می آید . مثل اشیا از نظر تحویل گرفتن مقدار هستی و كمالات هستی مثل این وادی هاست كه هر كدام به اندازه ی ظرفیت خودشان می گیرند و بیشتر از این امكان پذیر نیست و این اختلاف و تفاوت ، ناشی از ظرفیت اشیاست نه از ناحیه ی دهنده . دهنده تبعیض نكرده است ؛ یعنی این طور نیست كه این وادی ها همه به طور متساوی می توانستند از این آب بگیرند . او در ناحیه ی خودش آمد ، یك تبعیض كرد و گفت : به تو این قدر می دهم ، به تو این قدر می دهم … تبعیض و تفاوت پیدا می شود ، ولی منشأ این تفاوت ، ظرفیت ها و اختلافات ذاتی قبول كننده هاست . (۳)
رحمت الهی آن قدر بی پایان است كه وقتی انسان در رحمت به روی خود بسته است ، دیگر رحمت نمی آید ، مثل شیشه است كه درش را ببندند و به دریا بیندازند ، ولی اگر درش را باز كند امكان ندارد بی بهره بماند . « توبه » در باز كردن است ، در رحمت را به روی خود گشودن است ، در را كه باز كنی آن می آید ؛ بنابراین هركسی در هر شرایطی اگر از توبه نا امید بود ، یعنی بگوید : از توبه هم دیگر كاری ساخته نیست ، این بزرگترین گناه است . (۴)
حـرف اول دین ، خداشناسی است . الفبای دین خداشناسی است ، همان طوری كه اساس معلومات یك شاگرد مدرسه این است كه قدرت خواندن كتاب در او پیدا شود . تا نتواند بخواند ، نمی توان دروس مشكل طبیعی و ریاضی و ادبی را به او آموخت … پس اگر شاگرد از اول حروف شناس نشود ، قدرت خواندن در او پیدا نمی شود و اگر قدرت خواندن در او پیدا نشد ، هیچ درسی را یاد نخواهد گرفت .
در درس عملی و تربیتی و فكری دین ، خداشناسی به منزله ی حروف شناسی دین است ، اگر خداشناس شد ، می تواند دین را بخواند ، به مقصود دین آگاه شود و هدف دین را بشناسد . اگر حروف شناس نشد ، كلمات دین را ، كه همان دستورات دین است ، غلط خواهد خواند و غلط ترجمه خواهد كرد و كارش به آنجاها خواهد كشید كه مرتكب هر كار زشت و هر ظلم و ستم خواهد شد و در پندار خود چنین معتقد خواهد شد كه آنچه من می كنم عین رضای خداست و عین دستور دین است . (۵)
وقتی انسان وارد صحرای قیامت می شود ، تازه می فهمد كه زندگی اش در دنیا اصلاـ زندگی نبوده و فقط جلسه ی امتحان بوده است . درست مثل یك دانشجو كه چند لحظه بیشتر امتحان ندارد ، ولی آن امتحان ، سرنوشت او را در همه ی عمر تعیین می كند . (۶)
مـغز انسان ، درست حالت معده ی انسان را دارد ، معده ی انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشّحاتی كه خودش روی غذا می ریزد ، آن را بسازد و باید معده این قدر آزادی و جای خالی داشته باشد كه به آسانی بتواند غذا را زیر و رو كند ، اسیدها و شیره هایی را كه باید ، ترشح نماید و بسازد ؛ ولی معده ای كه مرتب بر آن غذا تحمیل می كنند و تا آنجا كه جا دارد به آن غذا می دهند ، دیگر فراغت ، فرصت و امكان برایش پیدا نمی شود كه این غذا را درست حركت بدهد و بسازد ؛ آن وقت می بینید اعمال گوارش اختلال پیدا می كند و عمل جذب هم در روده ها درست انجام نمی گیرد . مغز انسان هم قطعاـ همین جور است . در تعلیم و تربیت باید مجال فكر كردن به دانش آموز داده بشود و او به فكر كردن به دانش آموز داده بشود و او به فكر كردن ترغیب گردد . (۷)
وقتی انسان خود ملكوتی را احساس كند ، تن به حقارت نمی دهد ، هركس كرامت نفس خودش را احساس بكند ، تن به ذلت نمی دهد . انسان وقتی كه آن « خود »ش را كه ار عالم عظمت و عین عظمت است ، احساس می كند ، تن به حقارت نمی دهد ؛ مثل آدمی كه یك تابلوی بسیار عالی ، مثلاـ « رافائل » را می بیند ارزشش را درك می كند و محال است كه بتواند اجازه بدهد كه یك كثافتی آلودگی ای در آن قرار بگیرد ، چون عظمت آن را احساس می كند ، تن به ضعف و زبونی و عجز نمی دهد : غیبت نمی كند ، زیرا حس می كند غیبت از عجز و ناتوانی است . حسادت نمی ورزد ، چون حس می كند حسادت از عجز و ناتوانی است . تكبر نمی كند ، چون می فهمد تكبر ناشی از حقارت نفس است . انسان تا حقارت نفس نداشته باشد ، تكبر نمی كند . (۸)
اگر كسی بستنی مسمومی بخورد ، به فاصله ی چند ساعت اثرش ظاهر می شود و فوراـ به بیمارستان منتقل می گردد . و آن بستی فروش هم تحت تعقیب قرار می گیرد ؛ ولی چه بسیار اشخاص كه كتاب های مسموم را می خوانند و آن كتاب ها روحیه ی آنها را فلج و بی حس می كند ، ولی نه خود آنها و نه مقامات مسؤول متوجه نمی گردند كه چنین ضایعه ای رخ داده است . (۹)
در زمان ما معمول است كه كشورها نمایشگاه ضایع درست می كنند و گاهی نمایشگاه جهانی از همه ی كشورهای دنیا درست می كنند . منظور از این نمایشگاه ها نشان دادن محصولات فكری و عملی بشر است . در آنجا انسان ، عظمت فكر و فعالیت و مقدار هنرنمایی بشر را می فهمد . در آنجا همه چیز را می آورند ، از سوزن ، تا نمونه ی كارخانه های عظیم .
صحنه ی كربلا را می توان تشبیه كرد به یك نمایشگاه ، ولی نه نمایشگاه علم و صنعت ، بلكه نمایشگاه معنویت و معرفت . در این نمایشگاه انسان می تواند به عظمت قدرت اخلاقی و روحی و معنوی بشر پی ببرد و بفهمد تا چه اندازه ای بشر با گذشت و فداكار و آزاد مرد و خداپرست و حق خواه و حق پرست می شود ، معانی صبر و رضا و تسلیم و شجاعت و مروت و كرم و بزرگواری تا چه اندازه قدرت ظهور و بروز دارد .
كربلا بیش از آن اندازه كه نمایشگاه شقاوت و بدی و ظهور پلیدی بشر باشد ، نمایشگاه روحانیت و معنویت و اخلاق عالی و انسانیت است . و به عبارت دیگر در این قضیه از آن جنبه باید نگاه كرد كه اباعبدالله و الالفضل و زینب « قهرمان » داستانند ، نه از آن جهت كه شمر و سنان « قهرمان » داستانند . (۱۰)
هـمان طوری كه غذاهای جسمانی ، بعضی مقوی و بعضی ضعف آور است ، بعضی نشاط انگیز و بعضی سستی آور و بی حال كننده است ، بعضی موجب سلامت و بعضی مسموم كننده است ، غذاهای فكری نیز همین طور است . تعلیماتی كه آدمی فرا می گیرد ، و كتاب هایی كه مطالعه می كند و مقالاتی كه می خواند و سخنرانی هایی كه گوش می كند ، از لحاظ اثر همه یكسان نیستند ، بعضی ها راستی فكر و اراده را قوت می بخشید و بعضی یأس و نومیدی می بخشد . (۱۱)
كـار و دانش اگر از یكدیگر جدا افتند اهمیتی ندارد ؛ این دو اصل مقدس هنگامی برای بشر به صورت دو بال درمی آیند كه معاون یكدیگر و كمك یكدیگر بوده باشند ، یعنی كار در روشنایی علم صورت گیرد ، و اگر یكی عالم باشد و گوشه نشین و دیگری كارگر باشد و جاهل ، مثل این است كه در یك شب تاریك ، یكی چراغ به دست گیرد و در گوشه ای بنشیند ، و دیگری راه پیمایی كند ولی چراغ نداشته باشد ، باید هم آن كس كه راه پیمایی می كند چراغ داشته باشد و هم آن كس كه چراغ دارد ، راه پیمایی كند ، یعنی همگی به نوبه ی خود و سهم خود ، در زندگی حركت و فعالیت و راه پیمایی كنند و همگی چراغ در دست داشته باشند . (۱۲)
مـی دانید كلمه ی استثمار یعنی چه ؟ یعنی چیدن میوه ی دیگری . هركسی وجودش مثل یك درخت پرمیوه است . میوه ی درخت وجود هركسی ، یعنی محصول كار و فكرش ، محصول فعالیتش و محصول ارزشش باید مال خودش باشد . وقتی كه افرادی كار می كنند كه محصول درخت وجود دیگران را به خودشان تعلق می دهند و میوه های وجود آنها را می چینند ، می گویند : این فرد ، فرد دیگر را استثمار كرده است . یكی از گرفتاری های بشر در طول تاریخش همین بوده است كه فردی فرد دیگر را و قومی قوم دیگر را استثمار می كرده و به بردگی خود می كشیده است . (۱۳)
بـچه پس از دوران شیرخوارگی ، فی الجمله كه قوای مغزی و شعوری اش رشد می كند ، حسّ سؤال پیدا می كند . درباره ی چیزهایی كه دور و برش هستند ، سؤالاتی می كند ؛ باید سؤالاتش را طبق فهم خودش جواب داد ، نباید گفت : فضولی نكن ، به تو چه ؟
خود این سؤال ، علامت سلامتی مغز و فكر است ، معلوم می شود قوای معنوی اش رشد كرده و قوت گرفته است . همین طور است حالت جامعه ، اگر در جامعه احساس نو و ادراك نو پیدا شد ، علامت یك نوع رشد است ، این هم اعلام خلقت است كه احتیاج جدیدی را نشان می دهد . اینها را باید با هوا و هوس و شهوت پرستی فرق گذاشت . (۱۴)
قـرآن كریم مثلی می آورد ، می گوید : مثل پیروان محمد (ص) مثل دانه ای است كه در زمین كاشته شود ، آن دانه ابتدا به صورت برگ نازكی از زمین می دمد ، سپس خود را نیرومند می سازد ، سپس روی ساقه ی خویش می ایستد ، آن چنان باعث سرعت و قوت این مراحل را طی می كند كه كشاورزان را به شگفت می آورد . این مثلی است از جامعه ای كه منظور قرآن است . نموداری است از آنچه آرزوی قرآن است . قرآن اجتماعی را پی ریزی می كند كه دایماـ در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد . (۱۵)
مطالب این بخش از كتاب تمثیلات و تشبیهات در آثار شهید مطهری ، نوشته علیرضا رجالی تهرانی ، چاپ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی گزینش شده است .
۱. اسلام و مقتضیات زمان ، ج ۱ ، ص ۱۸۳ .
۲. عدل الهی ، ص ۱۴۵ .
۳. توحید ، ص ۳۲۷ .
۴. تفسیر سوره ی معارج ، ص ۴۳ .
۵. حكمت ها و اندرزها ، ص ۲۰ .
۶. تفسیر سوره ی فجر ، ص ۳۰ .
۷. تعلیم و تربیت در اسلام ، ص ۲۲ .
۸. فلسفه ی اخلاق ، ص ۱۸۳ .
۹. حكمت و اندرزها ، ص ۲۴۳ .
۱۰. حماسه حسینی ، ج ۳ ، ص ۷۲ .
۱۱. حكمت و اندرزها ، ص ۲۴۲ .
۱۲. حكمت ها و اندرزها ، ص ۲۰۵ .
۱۳. گفتارهای معنوی ، ص ۱۵ .
۱۴. ده گفتار ، ص ۱۸۸ .
۱۵. نظام حقوق زن در اسلام ، ص ۹۴ .
منبع : بنياد انديشه اسلامي