شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


برخی راهکارهای نقد زبانی


برخی راهکارهای نقد زبانی
● بیان ، نحو، لحن:
دیدگاه براهنی در مورد «ادبیت پر زبان» با مثالی که از شعر فروغ فرخزاد آورده قابل لمس تر است؛ او در مورد این قسمت از شعر فرخزاد :«من از تو می مردم / اما تو زندگانی من بودی» می گوید که کلمه ی «از» در این سطر به نهایت کارکرد خود رسیده و به گفته ی او به «ازیت» رسیده است. به نظر می رسد براهنی می خواهد بگوید فرخزاد با این کارکردی که از «از» به دست آورده بیان شعری زبان را نمودار کرده است. می بینیم که فرخزاد در این سطر- خواسته یا ناخواسته- دست به کاری نو زده که این باعث حرکت زبان در شعر می شود. هر چند که چنین کارکردی را نباید در هر شعری انتظار داشت؛ اما از این طریق می توان فهمید که زبان در یک شعر چقدر به زبانیت خود نزدیک شده است و آیا این زبان بوده که عامل ایجاد شعر شده یا خیر؛ زبان فقط وسیله ای بوده برای گفتن معنا یا هر استفاده ی ابزاری دیگر. در بررسی «بیان، نحو، لحن»ی یک شعر می توان چند گزینه را در نظر داشت :
الف) غلط های نحوی
ب) عدم هوشمندی در استفاده از نحو یا بیان
پ) نحو شکنی غلط های نحوی در یک اثر ادبی نشان دهنده ی عدم تسلط شاعر یا نویسنده به نحو زبان است. همان طور که عدم کاربری نحو یا بیان بهینه نمایان کننده ی فقیر بودن صاحب اثر از نظر واژگانی و محدود بودن دایره ی کاربرد واژگانی اثر است. اما گزینه ی دیگر که در شعر امروز بسیار مطرح می شود گزینه ی نحوشکنی است که گاه نشان از جسارت شاعر دارد و گاه نا آگاهانه باعث ضربه ی جبران ناپذیری به شعر می شود. در نقد زبانی یک اثر نباید هر لغزش زبانی را با عنوان نحوشکنی توجیه کرد.
نکته ی ظریف اینجاست که نحوشکنی، تحت سر فصل کلی تر ساختارشکنی مطرح می شود. باید توجه کرد که نحوشکنی در شعری باید اتفاق بیفتد که ساختارشکن باشد و گر نه شکستن نحو به خودی خود و تحت یک ساختارتخت و مقتدر اشتباهی از روی بی دقتی و عدم دانش آفریننده ی اثر است.
● استفاده از صنایع ادبی :
در اینجا دو نکته قابل اشاره اند:
▪ اول این که استفاده از صنایع ادبی – به نظر من – به خودی خود نه حسن یک کار محسوب می شوند و نه ضعف آن؛ صنایع ادبی به کار رفته در یک متن فقط ویژگی آن متن است واگر ایرادی بر آنها مترتب باشد یا تأییدی برآنها بزنیم یا به خاطر طراوت و تازگی دادن به شعر و باز کردن یک راه جدید برای تأویل است یا به خاطر نکته ی دومی است که حالا به آن اشاره می کنم :
▪ در عمر چندین ساله ی ادبیات ما تقریباً همیشه صنایع ادبی به یک شکل و ساختار سنتی و قالبی مورد استفاده قرار گرفته اند؛ اما از نظر من دیگر زمان آن رسیده که رویکرد تازه تری نسبت به استفاده از این صنایع را ارائه دهیم و مثلاً به جای استفاده از تناسب (مراعات نظیر) از «پسا تناسب» یا به جای استفاده از «پسا استفاده» و به جای تشخیص(آدم نمایی) از «پسا تشخیص» استفاده کنیم و...؛ که بررسی بیشتر این نظر احتیاج به صرف انرژی و ارائه ی راهکار به دست متخصصین این امر دارد.
دکتر شفیعی کدکنی در کتاب موسیقی شعر عنوان می کند که« شعر اتفاقی است که در زبان می افتد» البته دکتر براهنی هم این منظور را طور دیگری بیان کرده است. این تعریف شاید یکی از جالب ترین تعریف ها برای شعر باشد،،، ولی متأسفانه کمتر به روح و مقصود این جمله توجه می شود. گاه حتا به نظر می رسد که منتقدان و شاعران به ساختار ساده ی همین جمله ی کوتاه هم توجه نمی کنند. از دید آنها موضوع و محمول جمله (به قول بارت) سر در گم، ناپدید و گاه حتا جابه جا شده اند. در این جمله موضوع «شعر» است و «اتفاقی که در زبان می افتد» محمول جمله است. طبعاً روح و منظور جمله را محمول بیان می کند. اما گاهی انگار محمول جمله فراموش می شود و از دید فراموش کنندگان تفاوتی بین «اتفاقی که در زبان می افتد» و «اتفاقی که در زبان انداخته می شود» وجود ندارد. چرا؟ شاید چون ما کمتر به ساختار اهمیت می دهیم و گاه فراموش می کنیم که ساختار لااقل نیمی از متن است. گویا مهم فقط همین اتفاق است،، افتادن و انداخته شدنش تفاوتی ندارد! در اینجا سعی می کنم به واشکافی و چگونگی تبدیل «اتفاقی که می افتد» به «اتفاقی که انداخته می شود» بپردازم. شاید یکی از دلایل اصلی این که به جای اتفاق افتادن در زبان، شاعر خود اقدام به این کار می کند این باشد که شاعر یک طرح و ایده ی کلی پیش از سرایش در نظر داشته است و حال (یعنی زمان سرایش) زبان، تنها تبدیل به یک وسیله برای بیان آن طرح و ایده ی کلی و کلان می شود و شاعر جرأت نمی کند شعر را به دست زبان بسپارد تا زبان آن را بسراید و نسبت به زبان بی اعتماد است. پس با نهادینه شدن یک روایت کلی در ذهن شاعر، او ناچار می شود برای سرایش دست به کاری بزند و چون ابزار بیان شعر، زبان است پس شاعر اتفاقی را در زبان می اندازد و سعی در تولید شعر می کند.، سپس با تصحیح کردن شعر می تواند دست به فرابری شعر بزند و آفرینه ی بهتری ارائه دهد.
دیدگاه دیگری که در بررسی و نقد و خوانش یک اثر ادبی به آن می پردازند رویکرد معنا شناسیک متن است؛ هر چند که از دید «راجر فالر» رویکرد معناشناختی دیدگاه مهمی به شمار رفته؛؛ اما این رویکرد حداقل با رویکرد نگارنده متن حاضر زیاد سازگار نیست و به خاطر جلوگیری از اطاله ی کلام به بخش آخر این مقال و مقاله می پردازیم.
دیدگاهی که در بررسی متون ادبی تا به حال به سراغ آن نرفته اند دیدگاه « ادبیات به منزله ی انرژی » است. اگر زمان، زبان و تمرکزی که خالق متن صرف می کند تا اثری را بیافریند و مخاطب نیز هدر می دهد(!) تا اثری را بخواند، انرژی بدانیم و بنامیم.. می توان از این دیدگاه نیز به بررسی اثری پرداخت وکشش ها، کنش ها، صعود و نزول اثری را بررسی کرد. نیز می توان دانست که در کدام قسمت یک متن انرژی بیشتری نهفته یا آزاد شده و کاربری این انرژی درست است یا نه؟ یا این که با فرابری کدام قسمت از انرژی صرف شده، می توان ساختار زیباتری پدید آورد. جا دارد همین جا کمی در تبیین و توضیح این دیدگاه صحبت کنم که بیشتر روی صحبت بر شعر متمرکز است. (البته دارم یک مقاله تنظیم می کنم) . پیشترها، شعر را «هدیه ی خدایان » می دانستند. اگر این «هدیه ی خدایان» را به منزله ی یک انرژی پایه و ابتدایی برای سرایش فرض کنیم (که می تواند تحت تأثیر عوامل خاصی تولید ویژه و منحصر به فرد خود را داشته باشد) استفاده از تمهیدات مختلف شعری مثل زبان، تصویر، صنایع ادبی و... اموری خواهند شد که برای جنبشی کردن انرژی پایه و آزاد کردن آن به کار می روند.
حال باید دید که چه شعری از این زاویه موفق تر آفریده می شود و شاعر باید چه ترفندهایی به کار برد تا هم به فرابری انرژی پایه کمک کرده باشد و هم از راه های مختلف به تولید و بازتولید انرژی برسد. مثلاً شاعر باید بداند هنگام کم شدن انرژی از چه راهی با شعر بر خورد کند یا برای انرژی چه تمهیدی به کار بندد. مثلاً یکی از نشانه های تحلیل و کم شدن انرژی (و در واقع به نفس نفس افتادن شعر) روی آوردن به سطرهای کوتاه متوالی است.. یا مثلاً یکی از روش های ایجاد انرژی پتانسیل یا ذخیره ای در شعر ایجاد سطرهای بلند است.. و از منظری دیگر عدم تقطیع مناسب، روی آوردن به کشیدگی تصاویر، عدم دقت در آزاد کردن به موقع انرژی پتانسیل و تبدیل آن به انرژی جنبشی و بالاخره عدم توجه به استفاده ی به موقع از انرژی جنبشی عواملی هستند که به تلف شدن و عدم کاربری صحیح انرژی شعر می انجامد. همچنین عدم توجه به حجم و شکل شعر با توجه به انرژی درونی آن باعث ایجاد یک شعر ضعیف خواهد شد. از این دیدگاه همچنین می توان به بررسی و دلایل رویکرد شاعران به سرایش شعرهای کوتاه تر پرداخت. چرا؟ با توجه به دلایل پیرامونی بسیار زیادی که بیشتر ناشی از یک مدرنیت اجباری است یا به توجیهات درونی و نوع ورزیدگی ذهن شاعربرمی گردد، دیگر کمتر انرژی ای در شاعران برای سرایش شعرهای بلندتر پیدا می شود وکم کم به زمانی خواهیم رسید که سرودن اشعار بلند احتیاج به قدرت ریسک بسیار زیادی خواهد داشت.
[۱] -از دیدگاه ابطال گرایان گزاره ای دارای ارزش معرفتی است که قابل ابطال باشد.
۲ از راجرفالر http://www.mani-poesie.de/index.jsp?aId=۳۳۰۹
منبع : پارس درگاه