جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


موقعیتی شالوده شکن


موقعیتی شالوده شکن
این نوشتار کوتاه به گونه ای اجمالی به حضور خلاق و فراگیر زنان نمایشنامه نویس ایران می پردازد و بر فرآیند حضور زنان نمایشنامه نویس به عنوان شاخصان موج نو نمایشنامه نویسی در ایران تاکیدی ویژه دارد.
نمایشنامه نویسی در ایران مثل تمام جهان یک شاخه ادبی جوان است و در ایران نمایشنامه نویسی از نوعی جوانی مضاعف برخوردار است، چرا که سنت نمایشی شرق و به ویژه ایران، بر متون غیرمکتوب و شفاهی استوار است و اساساً به دلایل مختلف اجتماعی و سیاسی در دوران قدیم نمایش ها کمتر از متن مکتوب برخوردار بودند نمایش هایی که برای پادشاهان ایران و باقی مردم عادی روی صحنه می رفتند، معمولاً بر قدرت های بداهه پردازی بازیگران استوار بودند و در واقع این بازیگران بودند که خطوط اصلی داستان و نمایش را مشخص می کردند و هیچ متن مکتوب از پیش نوشته شده ای وجود نداشت. این امر به دو دلیل صورت می گرفت؛ اول اینکه متن مکتوب گواهی بر صراحت و یا نگاه انتقادی گروه بود و مانند مدرکی برعلیه گروه به کار می رفت و دلیل دوم اینکه متن مکتوب و آماده، خلاقیت بازیگران را در ارتباط با تماشاگران متفاوت خود محدود می کرد.
بسیاری از بازیگران نمایش های ایران، به اقتضای نوع تماشاگر و شرایط مکانی متفاوت، نکاتی را هر شبه به نمایش اضافه می کردند و آن را به نوعی با مسائل روز و نیازهای مخاطبان پیوند می دادند. به تدریج با رشد تئاتر و محافل روشنفکری، سنت نمایش های شفاهی، جای خود را به رشد نمایش های مکتوب داد و نمایشنامه نویسی به عنوان شاخه ای از ادبیات، یکی از مولفه های اساسی هنر تئاتر شد. ادبیات نمایشی به تدریج وارد دانشگاه ها شد و زنان بیشتری به این حیطه وارد شدند. به گونه ای که در ده سال اخیر، زنان نمایشنامه نویس از مدعیان نمایشنامه نویسی کشور محسوب می شوند و چه از لحاظ کمی و چه کیفی، رشد غیرمنتظره ای داشته اند.
اگر قبل از انقلاب فریده فرجاد، خجسته کیا و تنی چند به کار نگارش نمایشنامه مشغول بودند، به تدریج این تعداد رو به فزونی رفت. نمایشنامه نویسی زنان ایران در سال های اخیر دچار تحول اساسی شده است. این تحول در مضمون ساختار نمایشنامه، باعث ایجاد رویکرد واقع گرایی نوینی در عرصه تئاتر ایران شده است که یکی از سردمداران مهم این تحول، زنان نمایشنامه نویس هستند. زنانی که با نگاهی منتقدانه، مدام واقعیت های موجود اطراف خود را زیر سئوال می برند و با دیدی چالشگر در جست وجوی بهترین تصویر انسانی در جامعه خود هستند. این ویژگی تا حدود زیادی مرهون تغییرات جامعه و بالا رفتن سطح انتظار زنان از جامعه است.
اساساً ادبیات زنان در هر فرهنگ شاخص مهمی برای درک پویایی آن فرهنگ است. اما بررسی ادبیات نمایشی زنان، بدون بررسی افت و خیزها و تحولات جامعه ای که زن نمایشنامه نویس در آن قلم می زند، ممکن نیست. کنش متقابل ادبیات و جامعه و به ویژه تئاتر و جامعه، آن چنان بر همگان آشکار است که بررسی یکی بدون در نظر گرفتن دیگری، راه را بر قضاوت منصفانه می بندد، شاید اندوه و شادی یک فرد از جامعه انسانی، هرگز تغییری در جامعه پدید نیاورد، اما اندوه و شادی و آرمان های یک نویسنده، تاثیری اجتناب ناپذیر بر جامعه دارد.
زنان نمایشنامه نویس ایران نیز در زمینه ای قلم می زنند که قبل از هر چیز، به عنوان یک انسان و نه لزوماً یک نمایشنامه نویس، آن را به تمامی زیسته و تجربه کرده اند، آنان نیز مانند دیگر زنان جامعه، در جست وجوی مطالبات انسانی، فرصت های برابر زندگی و موقعیت هایی برای رشد خود و شکوفایی هستند و به راحتی از ترس ها و وسواس های جامعه سخن می گویند.
شاید تنها تفاوت آنها با زنان دیگر جامعه در این باشد که آنها به «ثروت قلم» مجهز هستند و می توانند اعتقادات، آرمان ها، مطالبات، حتی ترس ها و نگرانی های خود را از طریق قلم به جامعه بازتاب دهند و در نتیجه ارتباط بی واسطه تری با روح جامعه داشته باشند و راحت تر بتوانند نیازهای خود را بیان کنند.
زنان از سوی دیگر به دلیل قرار گرفتن در بحران و کوران مسائل فرهنگی، خودبه خود به واکنش ها و راهکارهای مناسب می اندیشند و این کنش وواکنش در نهایت به ایجاد نوعی تحول در نمایشنامه منجر می شود.
اگر امروز زنان روشنفکر ایرانی به جای انزوا و پرخاشگری، بیشتر چالشگرند و به جای تقلید کورکورانه از سنت ها در تلاش برای آزمودن راه های نو هستند، زنان نمایشنامه نویس نیز با فرار از سانتی مانتالیسم افراطی و شکست شیوه های معمول تفکر و روایت، سعی می کنند که از کلی گویی پرهیز کنند و به کشف و شهودی جدید در طرح موقعیت های انسانی برسند و به قول ویرجینیا وولف، به جای تعصب، موعظه و یا شعار در نوشته هایشان، به نوعی شالوده شکنی در بازگویی واقعیات اجتماعی روی آورند. یعنی همه چیز را بگویند و زیر سئوال ببرند، اما نه با شیوه های از پیش شناخته شده بلکه با شیوه ای نو که ساختارهای کلیشه ای کهن را در ذهن ویران کند و به عنوان یک ساختار جدید، مضمون جدیدی را در خود بپروراند و این شیوه را مرهون نگاه و سنت های ادبی زنانه هستند. گام زدن جسورانه در فضاهای تازه و به محک گذاشتن انواع واقعیت های اجتماعی، به تدریج سبب پیدایش رویکرد نوین اجتماعی در آثار زنان نمایشنامه نویس ایران شده است. زنان در حالی که به عنوان یک مشاهده گر حساس و تیزبین در مرکز ثقل خانواده، اجتماع و حلقه اتصال سنت ها قرار دارند، به عنوان زن، مادر و انسان، بسیاری از سنت های غلط و تابوهای شرعی شده جامعه را در نمایشنامه های خود زیرسئوال می برند و از این جهت به ارتقای فرهنگ و غنی شدن تفکر در جامعه یاری می رسانند، آنها به دلیل آشنایی و زندگی در بطن تابوها و اجتماع خود، اشراف بیشتری نسبت به مسائل آن دارند و شاید راحت تر از مردان نمایشنامه نویس بتوانند به عمق موقعیت های نادرست و شرطی شده اجتماع نفوذ کنند. آثار زنان نمایشنامه نویس در عین وفاداری به مسائل روز جامعه و توجه به آسیب شناسی نسل جوان، در عرصه ساختار نیز به نوعی سنت شکنی و در واقع شالوده شکنی روی آورده است. شاید به همین دلیل ، حتی اساطیر و افسانه های قدیمی، توسط ذهن خلاق و قصه گوی زن نمایشنامه نویس امروز با تحلیلی نو و حتی ضدقصه روایت می شود و برداشت های فلسفی به جای برداشت های اخلاقی و سانتی مانتالیسم، اصل و اساس نمایشنامه قرار می گیرد. ما در آثار زنان نمایشنامه نویس امروز ایران، نوعی نگاه جهان شمول و فراجنسیتی به مسائل بشری را می بینیم؛ نگاهی که به قول ویرجینیا وولف «ورای جنسیت و طبقه اجتماعی» خلق می شود و به عموم بشریت تعلق دارد و دقیقاً اصالت خود را نیز از همین دلسوزی و همدردی با کل انسان ها می گیرد. نمایشنامه هایی که ارزش ها و تجربه های طبقه یا جنسیت خاصی به آن تحمیل نمی شود، بلکه برای همه انسان ها از هرچیز سخن می گوید. صورت مثالی زن- مادر را در ناخودآگاه یونگی به یاد می آورد. شاید به همین دلیل ، نمایشنامه های زنان ایران، هم مخاطب خاص دارد و هم مخاطب عام و در طول این سال ها در جشنواره های داخلی و خارجی و در اجراهای عمومی بیشترین مخاطبان را از آن خود کرده است. زنان، دیگر از مسائل مقطعی و زمان مصرف دار جامعه خود نمی نویسند، بلکه جهان بینی خود را نسبت به موقعیت های بیشتر و تردید خود را نسبت به درک برخی مفاهیم در آثارشان منعکس کنند. در این برداشت ها ما شاهد ارتقای زبان و ساختار نمایشی هستیم. نکته شاخص در آثار زنان تئاتری، تحلیل شرایط اجتماعی است. زنان در آثار خود خط قرمزها، سنت ها و فلسفه ارزش ها و ضدارزش ها را در قالب درام به تصویر می کشند و به این منظور از زبانی جسور، پویا و ارگانیک بهره می جویند. اگر در رمان ایرانی مسئله هویت و هویت یابی مسئله اصلی نویسنده زن است، اما در نمایشنامه ایرانی، تلاش برای دگرگونه دیدن و درک متفاوتی از هستی و رسیدن به زبانی مشترک میان انسان ها دغدغه اصلی نویسنده محسوب می شود. زبانی که ماورای جنسیت، میان افکار و تحلیل آدم ها پل می زند. به این منظور زن نمایشنامه نویس ایرانی نمایشنامه می نویسد که به شناخت والاتری در جامعه اش دست یابد و هرگونه تلاش او برای درک درون مایه های فرهنگی خود و واگویی واقعیت های اجتماعی صرفاً در جهت تعامل با جامعه و پیداکردن موقعیت مناسب انسان ها در این جامعه است و به همین دلیل هنر نمایشنامه نویسی، هنر آشتی فرهنگی و تعامل انسان ها است و برای زن نمایشنامه نویس، نمایشنامه نویسی به معنای تفاهم و مشارکت با جامعه خویش است. زن نمایشنامه نویس ایرانی، از برکت زندگی آدم ها در نمایشنامه هایش زندگی غنی تر و سرشارتری برای آدم های جامعه اش و به ویژه زنان آن آرزو می کند. رسالتی که تنها به عهده هنر و ادبیات است. از این جهت نمایشنامه نویسی برای زنان نمایشنامه نویس ایران هم یک تجربه اجتماعی است و هم یک تجربه شخصی. می نویسد تا بگوید چرا و چگونه می توان از موانع و محدودیت های بی شمار عبور کرد و هنوز خلاق بود و می نویسد تا زنان بیشتری ترغیب شوند تا با وجود موانع بی شمار، باز هم به نوشتن، تفکر، هنر و خلاقیت ادامه دهند و زندگی پربارتر و غنی تری را از آن خود کنند. از این سو هنر نمایشنامه نویسی زنان ایران، هنری اجتماعی، جریان ساز و آگاهی بخش است که در درجه اول داعیه تحول دیدگاه جامعه را نسبت به نقش های سنتی زن و در درجه دوم نسبت به نقش ها و موقعیت های نادرست انسان در جامعه دارد. موج نو زنان نمایشنامه نویس ایران، نویدگر تولد تئاتری است که به قول «پیتر بروک» قصد تقدیس انسانیت را داشته باشد و نه تحقیر آن را... و به قول «وولف» زنان نمایشنامه نویس با تکیه بر سنت نویسندگی زنان، باید بدون تعصب و پیش داوری به جست وجوی حقیقت بروند و در فراز و نشیب های آفرینش هنری، حقیقت خود یافته شان را به مخاطبانش تقدیم کنند.
چیستا یثربی
منبع : روزنامه شرق