شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جستجوی حقیقت در هزار توهای متقاطع


جستجوی حقیقت در هزار توهای متقاطع
در این یادداشت قصد داریم به بهانه مرور و بررسی داستان بلند«ماجرایی بی مانند شخصی به نام هانس فال» اثر " ادگار آلن پو" ابتدا درباره جایگاه ادبی این نویسنده آمریکایی در صف ناموران ادبیات داستانی جهان صحبت کنیم و به شرحی کوتاه در باب زندگی ادبی و نوع آثارش بپردازیم، نیت ما از انتخاب این اثر بخصوص در درجه اول معرفی ادگار آلن پو است که بی گمان از پیشکسوتان تاثیرگذار ادبیات داستانی به شمار می رود.
ادگار آلن پو در نیمه اول قرن نوزدهم می زیست و می نوشت . یعنی زمانی که در کشورش از صاحب نامانی نظیر سینکلرلوئیس ، شروود آندرسن، اشتاین بک ، همینگوی ، فاکنر و دوس پاسوس هنوز اثری نبود و دیگر اینکه در اروپا و بخصوص فرانسه که مهد فرهنگ ، ادب، شعر و هنر به شمار می رفت موج رمانتیسیم تازه ظهور کرده و نوشته ها در حد آثار احساساتی تند، خیال پردازی های شاعرانه و غلو در ارایه عواطف و حماسه گرایی دور می زد و از آنچه بعدها به نام واقع گرایی یا رئالیسم نامیده شد و نیز فلسفه و حکمت و گفت وگو پیرامون واقعیت های ذهنی و حقایق مرتبط با آنها سخنی به میان نبود .
بنابراین در مقابل بزرگانی چون ویکتورهوگو، لامارتین، شاتوبریان و آلفرد دوئینی که از پیشروان و بنیانگذاران مکتب رمانتیسیم اروپایی بودند ، پو جوانی کم حوصله و شتابزده به حساب می آمد .
او در سال ۱۸۰۹ در بوستون آمریکا به دنیا آمد.پدر و مادرش هنرپیشه بودند . بیش از دو سال نداشت که پدرش خانواده را ترک کرد و پس از مدتی از بین رفت. چندی بعد از مرگ پدر مادرش نیز جان سپرد تا تاجری به نام جان آلن سرپرستی و تربیتش را برعهده گیرد.
پو بعد از دبیرستان به دانشگاه رفت اما بیش از یک سال در دانشگاه ویرجینیا دوام نیاورد . شغلی در روزنامه ای پیدا کرد و به عنوان روزنامه نگار مشغول شد.مدتی بعد مدیریت در مقابل بزرگانی چون ویکتورهوگو، لامارتین، شاتوبریان و آلفرد دوئینی که از پیشروان و بنیانگذاران مکتب رمانتیسیم اروپایی بودند ، پو جوانی کم حوصله و شتابزده به حساب می آمد . مجله پیام ادبی جنوب را به عهده گرفت. اولین مجموعه شعر خود را در ۱۸۲۷ منتشر کرد و در فاصله سال ۱۸۲۷ تا وقتی زندگی را بدرود گفت داستان ها و نقدهای بسیاری نوشت و شعرهای درخشانی سرود. ادگار آلن پو شاعر و منتقد آمریکایی سرانجام سال ۱۸۴۹ درگذشت.
● آلن پو به تاثیر واحد اثر هنری اعتقاد داشت
پو در دوران حیات بیشتر به عنوان منتقد شهرت داشت. او اعتقاد داشت که نقد باید از قواعد و موضوع های خارج از متن مستقل باشد و به جای طرح مسایل نامربوط به متن اثر بپردازد.
او سنجش و نیروی درک تمایز را از ویژگی های منتقد می دانست و بر این اعتقاد بود که منتقد باید برای داوری صحیح، قواعدی ابداع کند ونقد را بر اصولی منسجم پی بریزد.او بر آزادی تخیل تاکید می ورزید وگرایش به رئالیسمی را که نسبت به واقعیت عینی به شدت وفاداری نشان می دهد ، از وظایف هنرمند نمی دانست ،چرا که معتقد بود این رویکرد آزادی نویسنده را می گیرد.
او می گفت نویسنده برای خلق جهان داستانش آزاد و مختار است،پو همواره بر ناسیونالیسم ادبی آغاز قرن نوزدهم اروپا می تاخت و هر نوع الزام ارجاع خارجی برای هنر را خیانت به هنر می پنداشت.
ادگار آلن پو معتقد بود نویسندگان آمریکا باید از تقلید الگوهای اروپایی خودداری کنند. او استعداد شاعرانه را بیشتر کشف و شهود می دانست و استدلال می کرد که داستان نویس اصولا باید چون صنعتگری صبور و هوشمند بر ظرایف و پیکره اثرش کار کند و بر اهمیت توجه دقیق به جزئیات اثر پای می فشرد.
پو از جمله نویسندگانی است که به تاثیر واحد اثر هنری معتقد بوده است، یعنی اثر هنری با همه پیچیدگی هایش باید بتواند تاثیر یا تاثری واحد در مخاطب ایجاد کند، او خودش در این باره می گوید:« نویسنده حوادث را می آفریند و آنها را چنان به هم پیوند می دهد که به او ادگار آلن پو معتقد بود نویسندگان آمریکا باید از تقلید الگوهای اروپایی خودداری کنند. او استعداد شاعرانه را بیشتر کشف و شهود می دانست و استدلال می کرد که داستان نویس اصولا باید چون صنعتگری صبور و هوشمند بر ظرایف و پیکره اثرش کار کند و بر اهمیت توجه دقیق به جزئیات اثر پای می فشرد. در پدید آوردن تاثیری که در ذهن داشته بهترین یاری را بدهد،اگر همان جمله اول اثر به ایجاد این تاثیر نینجامد پس او در اولین گام توفیقی نداشته و ناکام مانده است. در همه اثر کلمه ای نباید به کار رفته باشد که گرایش مستقیم یاغیرمستقیم آن کلمه در جهت و به سوی این طرح از پیش در نظر گرفته شده نباشد.با چنین وسواسی‌، با همچو دقت و مهارتی سرانجام تصویری نقاشی می شود که درذهن کسی که آن را با هنر مشابهی می سنجد ومحک می زند احساس کامل ترین رضایت را به جا می گذارد ؛پس اندیشه داستان بی عیب و نقص به نمایش در آمده چون آشفته و در هم نیست.»
این دید موشکافانه است که ادگارآلن پو را از دیگر نویسندگان هم عصرش جدا می سازد و او را در زمره بنیانگذاران داستان کوتاه جای می دهد.
تاثیری که او بر داستان کوتاه نویسان پس از خودگذاشت از اهمیتی اساسی برخوردار است وداستان نویس امروز از منبع سرشار بزرگانی چون او هنوز هم بهره می برد .
بعد از این استاد بزرگ، داستان نویسان دیگری آمدند و انواع داستان ها را آفریدند، ولی همچنان داستانی نوشته نمی شودکه از اصول و معیارهای داستانی آلن پو نشانه ای در خود نداشته باشد.
● ماجرای هانس فال ؛ الگوی موقعیت داستانی
در تقسیم بندی های معمول مرسوم ادبیات داستانی رمان به دو نوع کاملا متمایز تقسیم می شود: رمان روان شناختی یا شخصیت و رمان موقعیت.
در این میان، ماجرای هانس فال به دسته دوم تعلق دارد چرا که نه از حادثه های پی در پی و وقایع پر کشش رمان حادثه در آن اثری هست و نه محور روایت را شخصیت یا شخصیت هایی با گفتار و کردار و درونیات قابل تعمق و اندیشه های پیچیده و مساله ساز مشکل می کنند.
با شروع داستان مخاطب آرام آرام در می یابدکه با موقعیتی غریب وغیرمنتظره رو به روست. او با داستان پیش می رود و فراز ونشیب ها را پشت سر می گذارد و در صفحات آخر که پرده از هدف های پیش بینی شده نویسنده کنار می رود نشانه های بر ملا شده، موقعیت تفکربرانگیز و گاه انتزاعی را دربرابر دیدگان مخاطب قرار می دهند و او را به با شروع داستان مخاطب آرام آرام در می یابدکه با موقعیتی غریب وغیرمنتظره رو به روست. او با داستان پیش می رود و فراز ونشیب ها را پشت سر می گذارد و در صفحات آخر که پرده از هدف های پیش بینی شده نویسنده کنار می رود نشانه های بر ملا شده، موقعیت تفکربرانگیز و گاه انتزاعی را دربرابر دیدگان مخاطب قرار می دهند و او را به تاویل و برداشت فرا می خوانند. تاویل و برداشت فرا می خوانند.
در داستان ماجرای هانس فال با چنین ترکیبی رو به رو هستیم : " از گوشه آسمان لاجوردی و از عمق توده های ابر موجودی عجیب الخلقه بیرون آمد که ظاهری محکم و منظم داشت" موقعیت داستانی به تدریج جان می گیرد. بالونی عجیب با تجهیزاتی عجیب تر به صد پایی زمین می رسد.سرنشین بالون با دقت و وسواس از سوی نویسنده توصیف می شود.
از برق چشم ها و حالت چهره و فیزیک بدن گرفته تا نوع لباس و جنس رخت هایش: " جثه مرد کوچک بیش از اندازه حجیم بود. پاهایش دیده نمی شد، دست هایش به طرز غول آسایی بزرگ بودند. بینی اش بلند و خمیده و قرمز، چشمانش گرد و درخشان ونافذ ، شال گردن ارغوانی به گردنش و نیم تنه ای از پارچه زرد براق و لباس بلندی از ساتن آبی و شلوار و ..." وصف کامل و جزء به جزء شخصیت( هرچند شخصیت استثنایی است) امروزه به دلایل متعدد پسندیده نیست، اما در این داستان با توجه به انتخاب شیوه ای ویژه برای روایت ماجرا که همان " قالب گزارشی" است ، پرداخت به این گونه توصیف ها را تا اندازه ای موجه جلوه می دهد.
نویسنده با وصف ظاهر بالون و سرنشین عجیب آن مخاطب را برای مرحله بعدی طرحش آماده می کند:" سرنشین بدون گوش بالون، پاکت لاک و مهر شده ای را بیرون انداخت واوج گرفت» پاکت به نام شهردار و پروفسور " رودابوب" رئیس ونایب رئیس مدرسه هوانوردی روتر دام است.
با گشودن نامه همه می فهمند که نوشته از سوی " هانس فال" است که تا آن لحظه همه گمان می برده اند او و سه همراه دیگرش پنج سال پیش در جنایتی اسرار آمیز به قتل رسیده اند.
نویسنده می داند برای اینکه همراهی مخاطب را از دست ندهد و بتواند به مقصود برسد نیازمند ایجاد کشش و جاذبه است.او با زیرکی و تردستی خواننده را وا می داردکه به دنبال حل معما باشد و علاقه مند به دانستن چند وچون راز زنده ماندن هانس فال و اینکه پاکت نامه و سرنشین شگفت چطور با هانس فال در ارتباطند .
با به پایان رسیدن نامه پرکش و قوس موقعیت مورد نظر نویسنده جسمیت می یابد و داستان به مرحله گره گشایی می رسد.
شور و حال فیلسوفانه ای که با دیدن بالون و محو شدن آن در آسمان به شهر دمیده شده آسودگی را از همه نویسنده با وصف ظاهر بالون و سرنشین عجیب آن مخاطب را برای مرحله بعدی طرحش آماده می کند:" سرنشین بدون گوش بالون، پاکت لاک و مهر شده ای را بیرون انداخت واوج گرفت» پاکت به نام شهردار و پروفسور " رودابوب" رئیس ونایب رئیس مدرسه هوانوردی روتر دام است. ربوده و همچنان روحی سرگردان بر روتردام سایه انداخته است.
در شرایطی که هیچ کس قدرت تصور سفر به ماه را ندارد، هانس فال، یکی از همشهریان ، یک همنوع ، کسی که لااقل جسمش مثل آنها ازگوشت، پوست و استخوان شکل گرفته آن طور که از نامه بر می آید حامل گفتنی های ارزشمندی است که در علوم می تواند موجب تحولی عظیم وکارساز شود و با احتیاط می توان حدس زد که حرف های تازه ای هم برای راه و رسم زندگی بر روی زمین دارد اما فرود و پایان داستان، نمایش واکنش زمینیان است در مقابل همچو موقعیتی.
زمینیان با جلوه هایی از روی بلاهت، هاج و واج مانده اند و مخاطب به یاد تصویری از تصاویر آغاز داستان می افتد: " پیپ هایشان را از زمین برداشتند و در حالی که چشم از پدیده بر نمی داشتند، پک زدند، کمی مکث کردند ، این پا و آن پا شدند ، غرولند کردند و سرانجام دوباره به پک زدن پیپ هایشان ادامه دادند.بالونی از روزنامه های چرب ... این توهین بزرگی برای عقل سلیم بورژواهای روتردام به شمار می آمد.»
رئیس و نایب رئیس مدرسه هوانوردی، ابتدا به تکاپو می افتند اما در پس پوسته به ظاهر دموکراتیک‌، زوح خودکامه ای هولناک ایستاده که هیچ صدایی جز صدای خودش را تاب نمی آورد و فرجام کار روشن است؛ دلیل و مدرک تراشی برای کتمان نغمه ای که شنیده شده است.
اما جماعت خود شیدا به کتمان بسنده نمی کند و به دنبال انکار است:" انتشار متن دست نوشته باعث پچ پچ های فراوان و نظرهای گوناگون شد، افراد به ظاهر عاقل مسخره بازی را به آنجا رساندند که ماجرا را کذب محض تلقی کردند اما کلمه " خبر دروغ" اصطلاحی رایج بود برای مسایلی که از حیطه فهم و شعور آنان خارج است." و این گونه است که شایعه و پرونده سازی شروع می شود تا شاید روانشان آرام گیرد:" جیب بری حرفه ای که گوش هایش به خاطر پاره ای شرارت ها کنده شده چند روزی ناپدید شده بود."
پس تکلیف موجود فضایی مشخص شد! روزنامه های چسبیده به بالون چاپ لایه دوم داستان حاکی از جهان نگری هنرمندانه پو است. اگر داستان را با نگاهی از سر تامل و درنگ ورق بزنیم در می یابیم که ادگارپو کمتر اهل پرداختن به واقعیت های عینی است.
دغدغه جست و جوی واقعیت های ذهنی مدام با اوست و تلاش می کند حقیقت را که اغلب با واقعیت های عینی و گاه حتی با واقعیت های ذهنی در تضاد و تناقض است بیرون بکشد و ذهن را متوجه مطالبی کند که انسان امروز تا به حال کمتر به آن ها فکر کرده است. هلند بوده و سوگند چاپچی تایید مدعاست. پس بالون هم از جای دوری نیامده است!
هانس فال بی بند و بار هم به همراه سه لاابالی دیگر در قهوه خانه ای بدنام دیده شده و به نظر می رسد که از مسافرت دریایی بر می گشته اندو عاقبت برای فیصله دادن به جنجال ،عقیده ای ثابت و قطعی و محکم آسودگی را باز می گرداند:" ضرورت حکم می کند که کالج اخترشناسی روتردام در کنار بقیه کالج های اخترشناسی دنیا باقی بماند.نه بهتر نه قدرتمند تر ، نه آگاهتر ؛ چرا که ضرورت حکم می کند."
اما صحبت درباره چرایی ایجاد چنین موقعیتی بر می گردد به شرایط اجتماعی- سیاسی جامعه ای که آلن پو در آن می زیسته و با نگاهی کلی تر از منظری فراخ تر مرتبط است با زندگی انسان زمینی که اسیر تعلقات خوش آب و رنگ و در پاره ای موارد خشک اندیشی های مضحک بشری است.داستان ماجرای "هانس فال" با طعنه و کنایه هایش گوشه ای از این حکایت رفته را باز می تاباند.
● قالب " گزارش" شیوه ای ادبی برای ایجاد بیانی باورپذیر
اما لایه دوم داستان حاکی از جهان نگری هنرمندانه پو است. اگر داستان را با نگاهی از سر تامل و درنگ ورق بزنیم در می یابیم که ادگارپو کمتر اهل پرداختن به واقعیت های عینی است.دغدغه جست و جوی واقعیت های ذهنی مدام با اوست و تلاش می کند حقیقت را که اغلب با واقعیت های عینی و گاه حتی با واقعیت های ذهنی در تضاد و تناقض است بیرون بکشد و ذهن را متوجه مطالبی کند که انسان امروز تا به حال کمتر به آن ها فکر کرده است، با اینکه ممکن بوده در همه چیز و همه جا به سیاق (دل هر ذره را که بشکافی- آفتابیش در میان بینی )وجود داشته باشد.
لایه دوم وسعت غنای اندیشه و نگاه هستی شناسانه ویژه پو را برایمان عیان می کند و موقعیت و نوع نگاه بحث قالب خاص داستان را پیش می کشد چرا که باورپذیری چنین موقعیتی با شیوه های معمول روایتی ، ساده یا پیچیده و تو در توی داستانی به مشکل برمی خورد.ادگار آلن پور برای باورپذیری و واقع نمایی هرچه بیشتر موقعیت داستانش شیوه بخصوصی را برگزیده است.
" قالب گزارشی" برای پرداختن به داستانی با موقعیتی که شرحش به تفصیل آمد، قالبی اگر چه دشوار اما شایسته است.
داستان بلند«ماجرای بی مانند شخصی به نام هانس فال»به همراه چند داستان دیگر در مجموعه ای به نام«داستان های اعجاب انگیز»با مقدمه ای از بودلر و ترجمه پرویز شهدی عرضه شده است.
فرزین شیرزادی
منبع : خبرگزاری کتاب


همچنین مشاهده کنید