پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پاییز؛ فصل آخر بازی


پاییز؛ فصل آخر بازی
عادی می‌شود! درست مثل مرگ تمام هنرمندانی که برایمان عادی شد.
فقط شاید حسرتی بماند ته دلمان و خاطرات گنگ و محو و کهنه‌شده‌ای از تصاویرشان. حالا دوباره حافظه تصویری ذهنمان را بازی می‌دهیم تا به یاد بیاوریم نقش کاتب سریال سلطان و شبان را یا نزدیک‌تر حتی؛ نقش مامور ساده بانک را در فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن.» (که برای ایفای آن نقش، نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد شده بود) اولین بار شبکه خبر، یکشنبه‌ شب خبری را به صورت زیرنویس اعلام کرد که هیچ توضیحی به همراهش نبود، چون آنقدر خبر عادی تلقی می‌شد که نیازی به ادامه‌ نداشته باشد. همان شب احمد آقالو این بار در خانه‌اش و نه در بیمارستان ایرانمهر (که یک جورهایی محل مرگ خیلی از هنرمندان است)! از دنیا رفته بود. تیتر هم همان تیتر بود. این بار هم فقط جای نام‌ها عوض شده بود. «احمد آقالو درگذشت.»
سال‌ها بود که سرطان داشت و خیلی‌ها هم می‌دانستند؛ اما انگار گذاشته بودند او را زمان دیگری تیتر کنند؛ زمانی که حالا رسیده است!
در سال‌های اخیر به دلیل شدت بیماری، او دیگر در برنامه‌های تلویزیون و سینمایی شرکت نمی‌کرد و بیشتر به اجرا در رادیو می‌پرداخت.
شاید اغراق نباشد که نوع بیان او را منحصر به فرد بدانیم. آنقدر که به نوعی این شیوه بیان او در دیالوگ‌گویی به عنوان شگرد و امضای نقش‌هایش تلقی می‌شد؛ شگردی که هیچ‌گاه به ورطه تکرار نیفتاد. تندتند حرف زدن و بریده‌بریده ادا کردن دیالوگ‌ها همراه با تسلط کاملش به آنچه می‌گفت، از او بازیگری ساخته بود که کمتر کسی می‌توانست مثل او باشد؛ هرچند او در گفتگوهای عادی و روزمره‌اش هم به همین صورت بود. شاید در زندگی عادی‌اش هم بازی می‌کرد، شاید هم روی صحنه و روبه‌روی دوربین زندگی می‌کرد.
اگرچه آقالو مدت‌ها از بیماری سرطان رنج می‌برد؛ اما نحوه برخوردش با بیماری طوری بود که به قول داریوش فرهنگ «دوستانش را شگفت‌زده کرده بود.»

میثم اسماعیلی
منبع : روزنامه جام جم