پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیامبری که از نو باید شناخت


پیامبری که از نو باید شناخت
دهه چهل یك مسیحی كتابی درباره پیامبر اسلام نوشته بود با عنوان «محمد پیامبری كه از نو باید شناخت». متن كتاب كه ترجمه روان و سبكی داستانی داشت بسیار خواندنی بود و به زودی جای خود را در بازار بازكرد. اما برخی مطالب كتاب مورد اعتراض اندیشمندان و روحانیان قرارگرفت و به دنبال آن كتابی با عنوان محمد پیامبر شناخته شده در نقد آن منتشر شد. امروز پس از تحولات بسیاری و گسستی كه در نسل های جامعه ایجاد شده آن عنوان تداعی می شود و این پرسش زنده می شود كه آیا در جامعه اسلامی ما پیامبر شخصیتی شناخته شده است
برخی با او و اندیشه های منتسب به او مخالفند بی آنكه به خود زحمت دهند او را بشناسند. برخی نیز شدیدا خود را مدافع او می شمرند بی آنكه از او شناختی داشته باشند. این هر دو فرقه به رغم ظاهر متضادشان در یك نكته متفق القولند و آن هم در تعصب نسبت به چیزی است كه نمی شناسند.
طبیعی است یافتن تصویر واقعی از مردی در شرایط ۱۴۰۰سال پیش، آن هم در سرزمینی عقب مانده از لابه لای روایت های گوناگون تاریخی امری است دشوار و مستلزم زحمت فراوان. اما سرزدن به یك كتاب كه سندیتش و نسبتش با آن مرد محرز است امر چندان دشواری نیست. هر تصویر مثبت یا منفی از محمدبن عبدالله وقتی قابل اعتنا است كه بتواند این پدیده لاینفك از او یعنی قرآن را هم مطابق با واقع و محتوای آن در تحلیل خود بگنجاند.
بنابراین از هر دو گروه مخالف یا موافق دعوت می كنم ساعتی پیشداوری های خود را كنار گذاریم و به عنوان داوری بی طرف با هم سری به این كتاب بزنیم. در پایان پس از آگاهی از محتوای آن، در باره پیشداوری های خود به داوری بنشینیم.
● پیامبر و زن منتقد
سوره مجادله با داستان زنی شروع می شود كه از قانون ظهار نزد محمد شكایت برده و پاسخ مطلوب نشنیده، نالان و شاكی برمی گردد و با خدایش درد دل و شكایت باز می گوید. قانون ظهار رسمی بود كه اگر مردی در مشاجره با زنش به او می گفت تو مانند مادر من هستی، زن خود به خود مطلقه محسوب می شد و باید از خانه مرد می رفت بی هیچ حقی و اعتراضی. پیامبر در اوان كار این رسم را مانند بسیاری رسوم دیگر برهم نزد و به تدریج جامعه را به سمتی كه می خواست پیش برد. زنی از سوی شوهرش به این عرف قانون شده گرفتار می شود. نزد پیامبر می آید و اعتراض می كند كه این قانون ظالمانه است و چرا باید من به چنین آتشی بسوزم. پیامبر نمی پذیرد كه برخلاف این رسم پذیرفته شده عمل كند و زن را به تحمل آن توصیه می كند. قرآن این گفت وگو را «مجادله» نامیده است.
اما زن در این مجادله با پیامبر مجاب نمی شود. می رود اما شكایت به خدا می كند و اعتراضش به این قانون را با او نجوا می كند. آیه اول سوره مجادله در پی این حادثه آمده است. نحوه گزارش این ماجرا در قالب آیه جالب توجه است:
قد سمع الله قول التی تجادلك فی زوجها و تشتكی الی الله و الله یسمع تحاوركما ان الله سمیع بصیر... خداوند گفتار زنی را كه با تو درباره شوهرش مجادله می كند شنید. زنی كه شكایت به خدا می برد و خدا می شنود محاوره شما را، خداوند شنونده و آگاه است. بعد از این شرح ماجرا در فراز دوم به موضعگیری در باره محتوای این مجادله می پردازد و می گوید مردانی كه زنانشان را اظهار می كنند بدانند همسرشان مادرشان نیست. مادر آنها كسی است كه آنها را زاییده است. آنها گفتار زشت و بیهوده ای می گویند و خداوند بخشنده و مهربان است.
نكته مهم در این مورد این است كه این حادثه به صورت یك آیه درآمده و در قرآن ثبت شده است. در حالی كه می توانست مثل بسیاری مسائل دیگر در قرآن نمی آمد. اما یك سوره با این واقعه شروع شده و اسم سوره را هم مجادله گذاشته اند. یعنی مجادله این زن با پیامبر خدا نزد صاحب كتاب از چنان اهمیتی برخوردار بوده است كه نام یكی از ۱۱۴ سوره قرآن را به خود اختصاص داده است. اما این واقعه نكاتی را نشان می دهد كه با باورهای پیروان و مخالفان هر دو همخوانی ندارد.
▪ اولا مناسبات و روابط محمدص با پیروانش را نشان می دهد كه آنها به خود حق می دادند با او مجادله كنند و نسبت به مواضع او موضع انتقادی داشته باشند. حتی در جامعه مردسالار آن روز عربستان كه زن جنس دوم شمرده می شد و از دختر زاییدن شرمناك می شدند، زنی به مجادله با پیامبر برمی خیزد و از سوی محمدص یا پیروانش مورد شماتت قرار نمی گیرد كه چرا با مقام قدسی و ملكوتی مجادله می كنی تو را چه به فهم این مسائل.
▪ ثانیا نه تنها این زن به خاطر مجادله اش با پیامبر خدا شماتت نمی شود بلكه مورد تائید خداوند قرار گرفته و موضع او موجب می شود حكم پیامبر تغییر یافته و رسم قبلی منسوخ شود. یعنی مقاومت یك زن در برابر رسم و قانونی پذیرفته شده موجب نزول آیه و تغییر سنت می شود.
سوم اینكه چطور قرآن در مجادله میان زن و پیامبر جانب زن را می گیرد با معیارهای بشری و عرفی نبایست حرمت پیامبر درمیان قوم تضعیف می شد. هر رهبر بشری در چنین مواقعی بنا به مصالح سعی می كند موضع خود را درست و حساب شده تلقی كند و اگر هم لازم است تغییر موضعی صورت گیرد، در زمانی دیگر و شرایطی دیگر با توجیهی جدید این تغییر موضع صورت می گیرد تا نظام مراتبی جامعه به هم نخورد. گاه مصلحت حكم می كند تغییر مواضع در یك دور بزرگ تحقق یابد تا افراد اصولا متوجه چنین تغییراتی نشوند. در غیر این صورت هر كس از فردا به خود حق می دهد نسبت به رسوم و قوانین جاری تردید كند. اما می بینیم این مصلحت گرایی ها در كار پیامبر ص نیست. چرا؟
● پیامبر و نابینا
سوره دیگری داریم به نام «عبس» كه مربوط به برخورد پیامبر با فردی نابینا است. عبدالله بن ام مكتوم فردی نابیناست از پیروان محمدص. او هر زمان دلتنگ می شود به مسجد پیامبر می آید و با او هم سخن می شود. آن روز پیامبر با تنی چند از سران قبایل در حال گفت وگو بود و می كوشید آنان را با حقیقت آشنا كند. در نظام قبیلگی آن روز نقش این افراد در تغییر نظر افراد قبیله تعیین كننده بود. در همین حال عبدالله نابینا وارد می شود و به دلیل همین وضعیت متوجه نمی شود كه پیامبر میهمان دارد و مشغول صحبت است. او را صدا می زند و از او می خواهد مسائل جدیدی برایش بگوید و به او بیاموزد. پیامبر گرامی اسلام از این برخورد او دلگیر شده و پاسخی نمی دهد. كسی هم از این برخورد ام مكتوم روی ترش كرده و از او روی برمی تابد. در اینكه این شخص خود پیامبر بوده است مفسران قرآن اختلاف نظر دارند ولی استاد محمدتقی شریعتی قرآن پژوه معاصر با ذكر دلایل متقنی ثابت كرده اند كه این شخص خود پیامبر بوده است. در اینجا نیز آیاتی در شرح این ماجرا آمده و خطاب به پیامبر كار او را مورد پرسش قرار داده است.
می گوید: «یكی روترش كرد و روی برتافت، وقتی نابینایی نزد او آمد. و تو چه می دانی شاید او مردی پاك و پارسا باشد. یا او متذكر شده و یادآوری سودش دهد. اما تو به آنكه احساس بی نیازی می كند مشغول شوی و متوجه او باشی. در صورتی كه اگر او پند نگیرد بر تو تقصیری نیست. این در حالی است كه كسی كه تلاش می كند و مردی خداترس است تو از او غفلت می كنی.»
در این سوره پیامبر به خاطر بی اعتنایی به این فرد نابینا كه توش و توانی ندارد ولی نیازمند حق و حقیقت است مورد پرسش قرار می گیرد. در حالی كه بنا به رسم جوامع بشری بایستی عبدالله بن مكتوم مورد سرزنش قرار می گرفت كه چرا به مقتضیات و موقعیت زعیم توجه ندارد و در هر شرایطی از او توقع دارد پاسخگویش باشد.
از سویی طبیعی است هر رهبری در فكر گسترش اندیشه خود و جلب پیروان جدید و به خصوص صاحبان مكنت و شهرت تلاش كند. این شرط موفقیت و ماندگاری هر جنبش و جریانی است. پیامبر نیز در پی همین هدف بود و می كوشید سران قبایل را به نهضت خود خوشبین كند، طبعا با جلب آنان تمامی قبیله نیز به سوی او می گراییدند. اینچنین موقعیتی قابل مقایسه با یك شخص نابینا مثل عبدالله بن مكتوم نیست. هیچ زعیمی در این معادله قبایل را رها نمی كند تا دل نابینایی را به دست آرد. عقلانیت سیاسی، عرفی چنین حكم می كند. اما او در كتاب شماتت می شود كه چرا تو به آنها مشغول شدی و به این فرد نیازمند توجه لازم را نكردی.
● پیامبر و زندگی خصوصی
معمولا رهبران سیاسی و اجتماعی در زندگی خصوصی شان با مشكلات ویژه ای روبه رویند. به دلیل موقعیت خاص، توقعات و انتظارات خانواده با سایر اقشار متفاوت است. بسیاری از این رهبران در زندگی خصوصی رفتاری متفاوت با شعارها و نمودهای بیرونی شان دارند.
برخی كه به شعارها و آرمان هایشان وفادار می مانند و زندگی ساده و محدودی دارند با همسر و فرزندان مشكل پیدا كرده و با خواسته های رفاهی آنان در تضاد می افتند. اینان معمولا از خانواده توقع دارند به خاطر موقعیت ویژه سیاسی یا اجتماعی و نقش سازنده ای كه در جامعه دارند سختی را تحمل كنند.
برخی دیگر به خواسته ها و حتی زیاده خواهی آنان تن داده و امكانات و خدمات رفاهی ویژه ای برای آنها فراهم می كنند تا رضایت آنها را جلب كنند.
مطابق روایت قرآن شخص پیامبر نیز گویا با چنین مسئله ای روبه رو بوده است. همسران وی امكانات و شرایط بهتری برای زندگی مطالبه می كرده اند. اما برخورد وی با این پدیده جای تٲمل دارد. گویا موضوع به زمان جنگ خیبر مربوط می شود كه غنایمی به دست مسلمین افتاد و این غنایم بایستی میان مردم تقسیم می شد. همسران پیامبر توقع داشتند كه سهمی نیز به آنان تعلق گیرد. وقتی پیامبر از این كار خودداری كرد، آنها ناراحت شده و گفته بودند محمد گمان می كند هیچ كس دیگری حاضر به ازدواج با ما نیست.
سوره احزاب آیه ۲۸ به این موضوع پرداخته است:
یا ایها النبی قل لازواجك ان كنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعكن و اسرحكن سراحا جمیلا ای پیامبر به همسرانت بگو اگر شما زندگی دنیوی و زیورهای آن را می خواهید، بیایید متعه حقوق مادی شما را بدهم و با خوبی و توافق طلاق گیرید.
قابل توجه است كه این برخورد در جامعه ای صورت می گیرد كه كاملا مردسالار بوده و زن حقوق چندانی ندارد.
پیامبر با توجه به موقعیت ویژه اش می توانست چند روش برخورد با آنان در پیش گیرد:
۱ به آنها بگوید شرایط همین است و باید با این شرایط بسازند. وظیفه آنها اطاعت از شوهر است، به خصوص كه این شوهر پیامبر خدا باشد. ترجیح مسائل دنیوی و مادی به پیامبر خدا گناهی نابخشودنی و كفر است. زنان باید به همین وضع تن در دهند.
۲ شرایط بهتری برای آنها فراهم كند. امكانات فوق العاده ای برایشان فراهم نماید. هدیه و كادویی برایشان بخرد و سعی كند رضایتشان را جلب كند به خصوص كه اختیار بیت المال و غنایم جنگی در دست او بود.
۳ به آنها حق بدهد كه درباره زندگی شخصی خودشان دست به انتخاب بزنند. تصمیم گیری كنند و اگر شرایط مادی زندگی مطلوبشان نیست از پیامبر جدا شوند. یعنی تصمیم به طلاق با آنها است و پیامبر با این تصمیم مخالفتی نمی كند.
جالب تر اینكه گفته شده حق طلاق با مردان است و زنان در این مورد حقی ندارند. درحالی كه در مورد پیامبر به آنان اختیار داده شده كه در مورد ادامه زندگی با پیامبر خود تصمیم بگیرند.● سنت و خردورزی
اقشار سنتی عموما در برخورد با پدیده های اجتماعی و رفتاری قبل از اینكه فكر كنند این مسئله تا چه حد درست و معقول است، به سنت های خود مراجعه می كنند تا میزان همخوانی آن را با سنن و عادات گذشته ارزیابی كنند. در صورتی كه امری با آن سنن در تضاد باشد امری ناهنجار و ناپسند تلقی می شود.
به همین دلیل در این جوامع نوآوری كمتر مشاهده می شود. بلكه بیشتر گهگاه با عصیان كه آن هم مبنای عقلانی و اصولی ندارد روبه روییم.
در جامعه عربستان زمان پیامبر كه مناسبات قبیلگی حاكم بود، سنت ها و عادات تنها معیار پذیرفته شده بود. برخورد پیامبر با این مناسبات جای تٲمل دارد. گرچه امروز برخی پیروان او به عنوان جریان سنتی و سنت گرا در مقابل خردگرا معرفی می شوند اما معادلات آن روزگار تصویر دیگری به دست می دهد.
پیامبر قبایل مشرك را به پذیرش توحید و ایده نو یكتاپرستی دعوت می كرد، واكنش آنان در قرآن منعكس است:
بقره ۱۷۰: وقتی به آنها گفته می شود از آنچه از سوی خدا آمده پیروی كنید، می گویند ما فقط از آنچه پدرانمان را برآن یافتیم پیروی می كنیم.
در پاسخ به این سنت گرایی و گذشته گرایی قرآن بلافاصله پاسخ می دهد: او لو كان آباوهم لایعقلون شیئا و لا یهتدون هرچند كه پدرانشان تعقل نكنند و به راه صحیح نرفته باشند.
یعنی ملاك تعقل و راه درست است نه سنت های گذشته و عادت های پیشین. قابل توجه است كه این گفتمان در چه زمان و در چه جامعه ای مطرح شده است.
● تعقل و تقدس
امروز وقتی از پیامبر و دیانت سخن می رود ذهن مخاطب مفاهیمی چون قدسیت، معنویت و تعبد و سنت گرایی را تداعی می كند و در مقابل آن خردورزی، علم گرایی و واقع بینی را قرار می دهد. تصور مخاطب امروزی از دین دعوت به این گفتمان است كه عقل انسان ناقص است و راه به جایی نمی برد و باید سراغ حقایقی قدسی رفت تا به دنیایی دیگر دست یافت. حتی گاهی با تقسیم بندی هایی روبه رو می شویم كه مرز میان دین و فلسفه را چنین اعلام می كنند: خردورزی و استدلال و برهان مربوط به حوزه فلسفه و اشراق و ایمان و باطنی گری و تعبد از آن دیانت است. با این وصف پیامبر نیز باید در منازعه با مخالفین از چنین گفتمانی بهره برد. از محدودیت عقل بشری، از چوبین استدلال و برهان و از لزوم تعبد و سرسپردگی سخن بگوید. اما باز برمی گردیم به متن:
در مقام منازعه با مشركین می گوید انبیا ۲۴ آنها به جای خدای یكتا، خدایانی برگرفتند، به آنها بگو برهانتان را بیاورید قل هاتوا برهانكم.
یعنی علیه خدا هم اگر هستید با استدلال و برهان سخن بگویید. همین مضمون در جاهای دیگر نیز تكرار شده است. از جمله در سوره نمل ۶۴ و قصص ۷۵. حتی در مقابل غیرمشركین یعنی پیروان سایر ادیان نیز با همین منطق روبه رو می شود. در بقره ۱۱۱ می گوید یهودیان و مسیحیان مدعی اند كه تنها خودشان بر حقند و بهشت از آن آنهاست، به آنها بگو استدلال خودشان را ارائه دهند. در اكثر آیاتی كه از مخالفین سخن رفته است یا نقل قولی از آنها شده است مشكل را در عدم خردورزی و تفكر نكردن و تعبد محض آنان از اندیشه های واهی می داند.
● كفر و ایمان
در گفتمان امروزین كافر به كسی گفته می شود كه منكر خدا باشد و مومن درمقابل خداوند را عامل آفرینش جهان و تنها موثر در امور جهان می داند. حتی اگر مال و اموالی به او می رسد آن را ناشی از فضل و رحمت خدا می داند نه كوشش و تلاش خود. بر سر در عمارت شیك و زیبای خود می نویسند هذا من فضل ربی.
اما باز سری به متن قرآن كه مستند قطعی ما از دوران پیامبر است می زنیم. كفر و ایمان مقوله ای وسیع و مراتبی است و مصادیق مختلفی در فرهنگ اسلامی دارد. اما برخی مصادیق آن چنان از ذهن ها رفته است كه غریب و ناآشنا به نظر می آید. به این گزارش از یك گفت وگو توجه كنید.
سوره یس ۴۷، وقتی به آنها گفته شد از آنچه خدا روزی شما كرده است انفاق كنید احتمالا این توصیه خطاب به كفار نمی تواند باشد چرا كه انفاق از مومنین انتظار می رفت آنها كه كفر ورزیدند می گویند آیا اطعام كنیم كسی را كه اگر خدا می خواست خودش او را اطعام می كرد
یعنی ثروت ما را خدا داده و اگر كسی هم فقیر و محروم است بازخواست و مشیت خدا است و حتما حكمتی بوده كه به او نداده است. تیپ شناسی چنین آدم هایی ما را به نكات جالبی می رساند. این افراد كه تعبیر كافر در باره آنها شده است، كسانی هستند كه از مومنین هم متشرع ترند و قائل به نوعی جبر الهی اند و فاصله های طبقاتی و وضع موجود را هم كار خدا می دانند. آنها براین عقیده اند كه برهم زدن نظام طبقاتی مخالف اراده و مشیت الهی است. در سوره انعام ۱۴۸ در باره مشركین تفكری مشابه را معرفی می كند: به زودی مشركین می گویند اگر خدا می خواست ما و پدرانمان شرك نمی ورزیدیم و چیزی را تحریم نمی كردیم یعنی رفتار و كردار خود را به مشیت الهی نسبت می دهند.
در سوره كوتاه ماعون نیز مفهومی دیگر از كفر و ایمان به نمایش گذاشته است. سوره با یك سئوال شروع می شود كه ذهن مخاطب را حساس می كند: آیا دیده ای كسی را كه دین را تكذیب می كند.
طبعا ذهن مخاطب سراغ گزینه های زیادی می رود كه چنین كسی چه تیپ آدمی است. فردی كه نماز نمی خواند، یا به مقدسات توهین می كند یا منكر خدا و پیامبر است و یا دائم الخمر است و...
اما خود در آیه بعد پاسخی به این پرسش می دهد كه با گفتمان های شناخته شده دینی كمتر مناسبت دارد: كسی كه یتیم را از خود می راند و برای اطعام درماندگان دیگران را تحریض و تحریك نمی كند. جالب تر اینكه در ادامه این سوره می گوید وای بر نمازگزاران، آنها كه ریا و تظاهر می كنند و نسبت به حقیقت نماز سستی می كنند و از دادن مازاد اموال خود به محرومان خودداری می ورزند. در همین راستا یادآوری این نكته نیز بجا است كه وقتی سخن از محارب با خدا و رسول پیش می آید، جامعه ما چه تصور و تعبیری از این مفهوم دارد. اما وقتی به متن كتاب مراجعه می كنیم، با شگفتی مشاهده می كنیم:در جاهای مختلف ربا گرفتن را شدیدا نفی كرده است. در بقره ۲۷۸ و ۲۷۹ به مومنین می گوید آنچه ربا گرفته اید برگردانید، در غیر این صورت اعلام جنگ با خدا و رسولش كرده اید.
مهدی غنی
منبع : روزنامه شرق