یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


«عاشقی در دمای زیر صفر »


«عاشقی در دمای زیر صفر »
شاید یکی از مولفه های اساسی که می تواند یک قصه را به اوج دراماتیک خود نزدیک کند موقعیت منطقه ای و بومی آن باشد. چفت وبست هایی که با باورها و شرایط ویژه ای به هم مرتبط شده اند بافت به هم پیوسته ای از جغرافیا ، آب و هوا و شاید مهمتر از آن اقتصاد منطقه ای . جا انداختن مکان رویداد در بطن قصه به شکلی که نتوان به هیچ وجه بساط قصه را در جای دیگری پهن کرد خود هنری ست ستودنی که در اثار سینماگرانی چون بهمن قبادی ، جعفر پناهی (به ویژه در مورد آفساید) وبرخی سینماگران و همچنین در رابطه با " باد در علف زار می پیچد" به زیبایی رخ داده است.
خسرو معصومی این کار را "در رسم عاشق کشی" و "جایی در دوردست" نیز به انجام رسانده بود وگویی قصد ندارد از این جاذبه دل بکند. قصه فیلم حول و حوش روستایی سرد سیر در شمال می گذرد که در سینه یک کوه ارمیده است . تصاویر چشم نواز و کارت پستالی سر تا سر کار را در بر گرفته اند و دوربین به هر طرف که می چرخد وبا گشاده دستی لانگ شات می کند، زیباست. (این ها را گفتم که از زیر بار اشاره به وجه بصری کارشانه خالی نکرده باشم).
شوکا دختر یک روستایی تنگدست که به دلیل کار ویژه ای که انجام داده (قطع درختان جنگل به شکل قاچاق) مصدوم و زمین گیر شده است توسط پسرتقریبا عقب افتاده ی یکی از اربابان ده خواستگاری می شود و با وجود مخالفت های دختر توافقی حاصل می شود که خیاط خانوادگی از شهر دعوت شده و لباس عروس و داماد را آماده کند. خیاط به خانه مرد توانگر رفته و با شاگرد خود مشغول تدارک لباس عروسی می شود و در این میان شاگر خیاط با اطلاع از نارضایتی دختر عاشق وی شده و همه چیز به هم گره می خورد . حس پدرانه مرد توانگر در تحقق بخشیدن به خواست فرزندش و ناتوانی پدر تنگدست در بر آورده کردن خواست دختر زمینه ای تراژیک را به وجود می آورد و در این میان کشمکش های زیادی به بار می نشیند که حاصل ، طرد پسر ارباب توسط شوکا و گزینش شاگرد خیاط به عنوان گزینه ای بهتر است. شاگرد خیاط تنها کمی بهتر از پسر ارباب است و همین موضوع یعنی انتخابی میان بد و بدتر وجه قابل توجهی را در پیام سیاسی کار صورت بندی کرده و به کرسی می نشاند. صحنه های پی در پی عبور شوکا از ده در حال به دوش کشیدن بار سنگینی به شکلی در کار تعبیه می شود که ما به عنوان تماشاگر هیچ گزینه دیگری را به عنوان خواستگار و حتی عابری بی طرف هم در مقابل خواست و عبور شوکا برای رنگ دادن به آینده اش نمی بینیم . فقط با قطع پی در پی درختان که به صورتی مافیایی کنترل می شود به عنوان اقتصادی تک محصولی در یک جغرافیای مسدود و خاص مواجهیم این وجه از تفسیر کار که به نوعی در نام فیلم هم تجلی پیدا کرده را می توان به درکی سبز از حیات زیستی زمین مربوط دانست اما صورت بندی زیرین به توضیع خاصی از قدرت اشاره دارد که توسط شبکه به هم پیوسته ای از روابط کنترل و مراقبت می شود. قصه با هم دستی پنهانی به نفع شاگرد خیاط تغییر جهت می دهد و کار را به مخالفت صریح پدر شوکا با طلبکار و مطالبه کننده دخترش می انجامد، شوکا به شهر برده می شود تا در یک دفتر ثبت به عقد شاگرد خیاط در آورده شود و در همین نقطه است که می بایست قصه به اوج یا اورگاسم خود رسیده همه چیز با دخالت ، برخورد و کشمکش به خون ریزی بیانجامد. اصول کلاسیک داستان پردازی به دقت و ظرافت در کار گنجانده شده و کارگردان به دور از بلند پروازی به دنبال ارائه یک کار شسته و رفته است بازی ها کاملا در کار نشسته اند و انصافا" قابل قبول به نظر می رسند .
شوکا توسط پسر (برادر بزرگ) مرد توانگر از دفتر ازدواج به زور ربوده و به جنگل برده می شود و بعد از اعمال قدرت به درون تنه یک درخت کهنسال رانده و بعد با استفاده ازمیخ وتخته در درون ان حبس می شود . زندان به شدت جالبی است این تنه خالی درخت. فیلمی که در اولین تصاویر خود با قطع درخت می اغازد در واپسین لحظات به یک این همانی خلاقانه نزدیک می شود . شوکا به عنوان ذات یا عنصری مادینه در یک دل درخت به عنوان نمادی از طبیعت به دورن حصاری از قدرت پدرسالارانه تبعید شده است در پایان ما با یک تبانی خاص مواجهیم . یک هم دستی پنهان بین خواست تماشاگر وعناصر درونی فیلم و شاید خود کارگردان اثر در جهت رهایی از این بن بست. شوکا با کمک پسر عقب افتاده توانگر از درون درخت بیرون کشیده شده و به شاگرد خیاط تحویل داده می شود تا هم او به خواسته اش برسد و هم تماشاگر شاهد یک پایان مهیب و تراژیک "مثل رسم عاشق کشی " نباشد.
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید