پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

موج‌ها و ساحل‌ها


موج‌ها و ساحل‌ها
تحول گسترده و پیچیدۀ رسانه‌ای در دهه‌های اخیر مقولۀ مهمی به نام جهانی شدن را پیش پای هویت‌های ملّی قرار داده و چنان مسئلۀ روز متولیان فرهنگی کشورها به‌ویژه کشورهای شرقی و اسلامی گردیده که ردپای دغدغۀ آن را در همۀ عرصه‌ها به جای گذاشته است.
البته نباید جهانی شدن را کاملاً بدبینانه نگریست و آن را صرفاً اژدهایی بلعنده برای فرهنگ‌ها وهویت‌های ملّی دانست؛ زیرا هویت ملّی در بستری از کنش‌های اجتماعی شکل می‌گیرد که با بستر جدید جهانی تا حدود بسیاری فرق دارد.
جهانی‌سازی شاید بستر جدیدی برای ایجاد نوعی هویت فراملّی در کنار هویت‌های ملّی باشد که الزاماً حاکی از تضاد، تقابل و تنش نباشد و ای بسا که بتواند تنش‌ها و تضادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در عرصۀ بین‌المللی را به نوعی تعامل و گفت‌وگو تبدیل کند. دربارۀ این مقوله، مقالۀ زیر را ملاحظه فرمایید.
جهانی شدن و هویت ملّی هر دو از مقوله‌هایی هستند که در دهۀ اخیر، اندیشمندان عرصۀ سیاست و اجتماع بسیار به آن توجه نموده‌اند و ادبیات حجیمی حول این دو مقوله شکل گرفته است. رشد هم‌زمان ادبیات این دو مقوله چندان با یکدیگر بی‌ارتباط نبوده و پیشامد پدیدۀ جهانی شدن، نگرانی‌ها و در کنار آن امیدهایی را برای علاقه‌مندان بحث هویت ملّی به‌وجود آورده است. به نظر می‌رسد پدیدۀ جهانی شدن بستری را که در آن تلقی فرد از کیستی ملّی خود شکل می‌گیرد متحول ساخته و تأثیرات عمده‌ای را در این زمینه به‌وجود آورده است. آشنایی صحیح با چگونگی این تحول و ارتباط میان مقولۀ جهانی شدن و هویت ملّی، یکی از ضرورت‌های برنامه‌ریزی‌های کلان سیاسی و اجتماعی است.
برای تبیین رابطۀ فوق، ابتدا مقولۀ جهانی شدن بررسی، و توضیح داده شده که چه اتفاق تازه‌ای در حال رخ دادن است که عنوان «جهانی شدن» به آن اطلاق می‌شود و در طی این فرایند، سرنوشت زمینه‌ای که هویت ملّی در آن شکل می‌گیرد بیان شده است. در ادامه، تعریفی از هویت ملّی ارائه شده و در نهایت رابطۀ میان این دو از دید نگارنده تبیین گردیده است.
● جهانی شدن
به‌رغم ادبیات حجیمی که دربارۀ مقولۀ جهانی شدن پدید آمده است، کاربرد عمومی و البته مستقیم این واژه عمر بسیاری ندارد و افزون از چند دهه نیست. در نوشته‌های بسیاری از روشنفکران قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به خاستگاه جهانی شدن توجه شده است؛ از کارل مارکس و جامعه‌شناسانی مثل سن سیمون تا محققان جغرافیای سیاسی، مثل مک کیندر، که متوجه این موضوع شده‌اند که مدرنیته چگونه سبب یکپارچگی دنیا می‌شود. اما اصطلاح «جهانی شدن» تا دهۀ ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ رواج آکادمیک و گسترده پیدا نکرده بود.[۱] به قول رابرتسون، این واژه تا اوایل یا شاید اواسط دهۀ ۱۹۸۰ چندان به رسمیت شناخته نمی‌شد، هرچند که جلوتر از این تاریخ پیدا شده بود و گاهی به کار می‌رفت. درواقع قبل از آن در قالب بحث‌ها و حتی عبارت‌های دیگر به «جهانی شدن» توجه می‌شد، ولی در اواسط دهۀ ۱۹۸۰، استفاده از این مفهوم به سرعت رواج یافت تا حدی که اکنون ردیابی شیوۀ انتشار آن در مناطق گسترده‌ای از جهان ناممکن است.[۲]
جهانی شدن، در مقابل محلی بودن، ملّی بودن یا منطقه‌ای بودن قرار می­گیرد. امری که محلی یا منطقه‌ای و مربوط به واحدی کوچک‌تر از جهان است، در طی فرایند جهانی شدن، با کلیت جهان ارتباط پیدا می‌کند و جهانی می­شود؛ یعنی جهانی شدن، به معنی تغییر از حالتی غیر جهانی یا کمتر جهانی به جهانی یا بیشتر جهانی است. اما این توضیح واضحات و ساده کردن صورت‌مسأله مشکلی را حل نمی­کند؛ چراکه در این بین دقیقاً معلوم نیست چه چیزی جهانی می‌شود و فرایند آن چیست
نکتۀ مهمی که درخصوص واژۀ جهانی شدن، باید به آن توجه کرد و بیشتر در زبان فارسی موضوعیت دارد، لازم بودن مصدر «شدن» است که بر غایب بودن فاعل دلالت می‌کند. اصطلاح متعدی این واژه جهانی‌سازی است، که فاعل یا فاعلانی را مفروض می­گیرد و بیشتر کسانی از آن استفاده می‌کنند که نگرشی بدبینانه به این مقوله دارند؛ هر چند که بدبینان گاهاً جهانی شدن را هم با همین منظور به کار می­برند. در مقابل از منظر خوش‌بینانه، جهانی شدن فرایندی طبیعی و به دور از اراده و عاملیت افراد و جوامع خاص تحلیل می­شود.[۳]
با عنایت به آنچه گفته شد و با توجه به اینکه جهانی شدن، پدیده‌ای واقعی و در حال رخ دادن است، بهترین راه برای تعریف و توضیح آن، این است که بستر پدیده­ها و مقولات جدیدی را که به نظر می‌رسد با جهانی شدن ارتباطی دارند، بررسی کنیم و ببینیم که چه چیزی اساساً جدید است و می­تواند در ذیل این مفهوم قرار بگیرد. در این زمینه چند مورد درخور ذکر است:
الف) افزایش کمّی و کیفی ارتباطات:
یکی از مقولاتی که در اکثر متون دانشگاهی و حتی غیر دانشگاهی در ذیل «جهانی شدن» مورد توجه قرار گرفته و به طور ضمنی یا صریح، برای تعریف آن به کار می‌رود، افزایش ارتباطات و تحول در ساختارهای آن در سطوح و عرصه‌های مختلف جامعۀ جهانی است که در نتیجۀ تسهیل ارتباطات از طریق فنّاوری‌های نوین، به‌وجود آمده است. ارتباط پدیده­ای بسیار کهن و در حقیقت بنیاد تشکیل جامعه است و بدون آن جامعۀ انسانی تصورشدنی نیست. انسان‌ها برای رفع نیازهای مادی و غیر مادی خود، بین همدیگر ارتباط به‌وجود می­آورند و در این امر تا جایی که بتوانند و مانعی طبیعی یا غیر طبیعی در کار نباشد، پیش می­روند. این پدیده به هیچ رو ویژگی عصر جدید ــ عصری که جهانی شدن در آن در حال اتفاق است ــ نیست، اما آنچه آن را در این عصر حائز اهمیت می­سازد، برداشته شدن قید و بندهایی است که موانع طبیعی، همچون فاصله‌های جغرافیایی و بیابان‌ها و اقیانوس‌ها، و نیز بعضی از موانع غیر طبیعی ساخت بشر بر آن تحمیل می­کند. در زمان‌های گذشته، روابط و ارتباطات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افراد یک جامعه، به دلیل وجود موانع طبیعی و زیاد بودن فاصله‌ها با جوامع دیگر، بیشتر در درون آن و با افراد درون جامعه برقرار می­شد و تبادل محصولات فرهنگی و مادی با دیگر جوامع به کندی انجام می‌شد و حتی در دورانی تحت کنترل دولت‌های ملّی قرار داشت، اما امروزه چنین ارتباطاتی بسیار افزایش یافته است و در بسیاری موارد دولت‌ها هم نمی­توانند مانعی برای آن به‌وجود آورند. این ارتباطات در بعضی موارد آگاهانه و ارادی‌اند و در مواردی دیگر ناآگاهانه، غیر ارادی و گریزناپذیر، و برقرارکنندگان آن افراد، گروه‌ها، نهادها و دولت‌ها هستند.
پیامد این ارتباطات حجیم و پیچیده به همان نسبت، گسترده و وسیع است. انقلاب میکروالکترونیک و تکنولوژی اطلاعاتی همراه دیگر فنّاوری‌های ملازم با آن، فواصل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را بسی کوتاه‌تر، حرکت اندیشه‌ها، تصاویر، پول‌ها و اطلاعات را بسی سریع‌تر و بنابراین وابستگی متقابل افراد و رویدادها را بسی عظیم‌تر ساخته است.[۴]
ب) افزایش همگونی جهانی:
در دوران اخیر، جهان بیش‌ازپیش همگون‌تر شده است و کم‌وبیش به سوی تحقق وحدت جهانی حرکت می­کند و مناسبات واحد و همسانی در حال حاکم شدن بر جهان است. این موضوع مورد توجه بسیاری بوده است. عده‌ای آن را نتیجۀ به وجود آمدن شبکه‌ای از ارتباطات جدید یا گسترش شبکه‌های قبلی می‌دانند که باعث شده است اعمال انسانی، تجربیات، سیاست، اقتصاد و دیگر ابعاد انسانی به هم نزدیک و یکسان شوند، عده‌ای هم دلیل آن را در بعضی از عوامل مشترک در بشر می­جویند و ارتباطات را در این زمینه فرعی می­دانند.[۵]
سیمای ظاهری مناطق گوناگون همچون شکل مسکن، نوع غذا، پوشش و بعضی از رفتارهای دیگر نیز به‌تدریج قرابت بیشتری با هم پیدا کرده‌اند. اگر روزگاری می‌شد از روی سیمای ظاهری شهرها، منطقه‌ای را که شهر در آن واقع است، حدس زد، این کار امروزه سخت‌تر شده است. دلایل این امر را هم باید در تسهیل ارتباطات جست که با تسهیل انتقال ایده‌ها و کالاها به همگونی بیشتر جوامع منجر شده است.
ج) به وجود آمدن مسائل و مشکلات مشترک جهانی:
در دهه‌های اخیر مسائل و مشکلاتی در کرۀ زمین به وجود آمده‌اند که مربوط به کل بشریت‌اند و حل آنها نیز در گرو توجه جهانی است و دولت‌های ملّی به تنهایی نمی‌توانند آنها را رفع کنند. ظهور موضوعاتی همچون آلودگی جوّ و مسائل زیست‌محیطی، تروریسم، سیل، پناهندگان، تجارت مواد مخدّر، بحران ارزها و بیماری‌هایی همچون ایدز که محصول مستقیم فنّاوری‌های نو یا تشدید وابستگی متقابل جهانی‌اند، از حیث دامنه، نه ملّی یا محلی، بلکه فراملّی هستند و از موضوعات سیاسی سنتی متمایزاند و سیاست جهان معاصر را متحول کرده‌اند.[۶]
● تعریف جهانی شدن
آنچه گفتیم، ظواهر پدیدۀ جهانی شدن است. اما اتفاقی را که در حال رخ دادن است، به گونه‌ای دیگر می‌توان توضیح داد:
کنش‌های اجتماعی یا به عبارت صحیح‌تر کنش‌های متقابل اجتماعی، اجزای نظام اجتماعی را تشکیل می‌دهند که بر ارتباط معنادار استوارند. منظور از ارتباط معنادار هم، داد و ستد نمادها یا نشانه‌هاست که در چهارچوب فضا و زمان شکل می‌گیرند. به عبارت دیگر فضا و زمان مختصات اصلی کنش متقابل است، به‌گونه‌ای‌که بدون ترکیب زمان و فضا ارتباط اجتماعی ممکن نیست.
در طی فرایند جهانی شدن، نسبت دو مقولۀ فضا و زمان با متغیر سومی به نام مکان از لحاظ زندگی اجتماعی تحول پیدا می‌کند. در دوران ماقبل مدرن، فضا و زمان، هر دو وابسته به محل یا مکان بودند و پیوندشان با یکدیگر نیز از طریق مکان تحقق می‌یافت؛ در همۀ فرهنگ‌های پیشامدرن، شیوه‌هایی به منظور محاسبۀ زمان برای امور روزمرۀ زندگی وجود داشت، ولی برای اکثر این مردم، شیوۀ فوق همیشه زمان را در پیوند با مکان در نظر می­گرفت و اغلب نادقیق و متغیر بود. هیچ‌کس نمی‌توانست وقت روز را بدون ارجاع به شاخص‌های مکانی ــ اجتماعی دیگر تعیین کند. بنابراین، گستره، سرعت و حجم روابط اجتماعی بسیار پایین بود، نظام‌های اجتماعی در دایرۀ تنگ مکان قرار داشتند و زندگی اجتماعی به شدت مکان‌مند بود. در چنین وضعیتی، تماس‌های روزانه با دیگران نیز معمولاً بر نوعی آشنایی استوار بود که تا اندازه‌ای از ماهیت مکان سرچشمه می‌گرفت.[۷]
در طی فرایند جهانی شدن، همراه سست‌تر شدن ارتباط زمان با مکان، که در نتیجۀ یکنواخت شدن مقیاس جهانی زمان روی می‌دهد، فضا نیز از قید مکان رها می‌شود و زندگی اجتماعی تحت تأثیر کنش‌های دیگرانِ غایب قرار می‌گیرد که به دور از تأثیر مکان و ممانعت فاصله، افراد را در کنار هم قرار می‌دهد و در فضایی مستقل از مکان عمل می‌کند. به‌این‌ترتیب ارتباط زمان و فضا، که تا پیش از این به واسطۀ پیوند با مکان برقرار شده بود، با تضعیف این پیوند، به شکلی دیگر برقرار می‌شود. در واقع طی فرایند جهانی شدن، پیوند سنتی میان فضا و زمان از هم گسیخته، و این دو در قالبی جدید دوباره با هم ترکیب می‌شوند. شیوه‌های مختلف ترکیب مجدد زمان و فضا، فعالیت‌ها‌ی اجتماعی را چنان تنظیم و هماهنگ می‌کند که دیگر لزومی به ارجاع به خصوصیات مکانی نیست و فضا بدون اینکه لزوماً بر حسب مکانی خاص و ممتاز تعیین شود (همانند فاصله از شهری خاص)، به‌خودی‌خود و به صورت مستقل فهم می‌گردد. در این بین ترسیم هرچه گسترده‌تر نقشۀ نقاط گوناگون جهان، که به خلق نشانه‌های جهانی منجر شد و در آنها چشم‌انداز در بازنمود موقعیت و صورت جغرافیایی تأثیر اندکی داشت، فضا را مستقل از هرگونه مکان یا محل خاص تثبیت کرد.[۸]
رابطۀ فضا و مکان عام و خاص است و وابستگی پیشین فضا به مکان به دلیل منطبق بودن این دو بر هم بوده است. با استقلال مکان از فضا، رابطۀ معکوسی نیز بین فضا و مکان شکل می‌گیرد و این بار مکان بر اساس فضا نمود می‌یابد. چنین می‌نماید که در حالت جدید، امور مکانی، در واقع تجلی رویدادهای دوری است که در محیط مکانی جا گرفته‌اند، نه آنکه تحولی ارگانیک را در داخل این محیط نشان دهند، مثلاً وقتی فردی از فروشگاهی محلی خرید می‌کند، می‌داند که بیشتر این مغازه‌ها و فروشگاه‌ها یک مورد خاص از هزاران موردی هستند که در سراسر دنیا وجود دارند، به‌ویژه وقتی این فروشگاه‌ها، فروشگاه‌های زنجیره‌ای باشند که در بسیاری از نقاط دنیا شکلی یکسان دارند.[۹]
● هویت ملّی
هویت ملّی متغیر وابستۀ این بحث است و بر خلاف جهانی شدن که تا حدود بسیاری به مسائل واقعی و لموس اشاره می‌کند، مفهومی مبهم و انتزاعی به شمار می­رود.
هویت (Identity) در زبان لاتین ریشه دارد و به دو مفهوم اصلی دلالت می‌کند: یکی مفهوم تشابه مطلق و دیگری مفهوم تمایز.[۱۰] گرچه دو معنای نامبرده متناقض و متضاد به نظر می‌آیند، در اصل به دو جنبۀ اصلی و مکمل هویت اشاره می‌کنند.[۱۱] اگر این دو معنا را در خصوص یک هویت جمعی و گروهی همانند هویت ملّی به کار ببریم، باید به تشابه درون‌گروهی و تمایز از دیگر گروه‌ها توجه داشته باشیم. البته در کنار این دو تشابه در طی زمان مفهوم دوام و تداوم را هم باید در نظر بگیریم؛ یعنی وقتی که از هویت جمعی گروهی سخن می­گوییم، منظورمان کیستی آن گروه است که طی دورۀ زمانیِ پیوسته به حال ثابت باشد و در عین حال اعضای درون گروه، مشابه هم و متمایز از غیر باشند.
این هویت با عوامل، خصوصیات و ویژگی‌هایی مشخص می‌شود که طبق سخن قبلی، در یک بازۀ زمانی ثابت‌اند و این مجموعه خصوصیات یا شیوۀ ترکیب آنها از آن دیگران متمایز است.
مهم‌ترین عوامل عینی تشکیل‌دهندۀ ملّت در باور بسیاری از نظریه‌پردازان سیاسی عبارت‌اند از: نژاد و خویشاوندی، اشتراک دین و زبان، بستگی‌های مشترک اقتصادی و تاریخ یا سنت‌های مشترک.[۱۲] بااین‌حال باید توجه کرد که عوامل فوق در جاهای مختلف، اهمیت یکسانی ندارند و در هر جامعه‌ای، بر الگوی خاصی از هویت ملّی بیشتر تأکید می‌شود. همچنین نوع توجه به عوامل فوق نیز ممکن است از جامعه‌ای به جامعۀ دیگر متفاوت باشد، به طور مثال جایگاهی که اعضای ملّت برای زبان ملّی قائل‌اند، در جایی که زبان‌های قومی مختلفی رواج دارد، متفاوت از جامعه‌ای است که در آن یک زبان خاص رایج است.
● بازسازی هویت ملّی
مقولات ذهنی یکبار برای همیشه ساخته نمی­شوند. باور افراد در طی زندگی و بر اثر شرایط محیط و آنچه از محیط و پیرامونیان اخذ می­کنند، تحول می‌یابد یا تثبیت می­شود. در واقع همان‌گونه‌که تحول باور و انگاره‌ای به دلیل و عامل نیاز دارد، ثبات و تثبیت آن نیز محتاج دلیل است و شرایط سیاسی و اجتماعی محیط اثر بسیاری در این خصوص دارند. در جهان معاصر، بیشتر مردم به شکلی فرایند جامعه‌پذیری سیاسی را طی کرده‌اند که خود را دارای هویت ملّی تصور می­کنند.[۱۳] ایجاد و تقویت این تصور و احساس تعلق به ملّت به کرات در تاریخ ملّی، ادبیات ملّی، رسانه‌ها و فرهنگ رسمی بازگو می­شود و مجموعه­ای از داستان‌ها، نمادها، حوادث تاریخی، آیین‌ها و سمبل‌های ملّی ایجاد می­گردد.[۱۴]
● هویت ملّی در بستر جهانی‌شده
زندگی اجتماعی، با کنش‌های اجتماعی شکل می‌گیرد و کنش‌های اجتماعی، رنگ بستری را دارند که در آن بروز یافته‌اند. در جهان جدید، که کنش اجتماعی در فضا و زمان مستقل از محیط مادی کنش، امکان بروز می‌یابد، هم کنش اجتماعی و هم زندگی اجتماعی شکل‌یافته از این کنش، ویژگی‌های جدیدی می‌یابد و پیامدهای مهمی در پی دارد که در ذیل بدان اشاره شده است:
▪ فروریزی مرزها:
مرزهای سیاسی، مشخصۀ دولت‌های مدرن است و اولین حکومت‌های ملّی، هنگامی پدید آمدند که به جای «سرحدات» نه چندان مشخص، که ویژۀ حکومت‌های سنتی‌تر بود، «مرزهای» مشخصی به‌وجود آوردند. مرزها خطوط دقیقی هستند که روی نقشه کشیده شده‌اند و قلمرو یک ملّت را مشخص می­کنند و هرگونه نقض آنها به مثابۀ تجاوز به تمامیّت ملّت تلقی می‌گردد.[۱۵] مرزها، چه طبیعی و چه مصنوعی، مهم‌ترین تعیین‌کنندگان ساختار دولت‌ها هستند و آنها را، چه به لحاظ ژئوپلیتیک و چه به لحاظ روانی، از دیگر دولت‌ها متمایز، و مردم و سرزمینی را به آنها مربوط می‌سازند.[۱۶] مرزها به صورت کاملاً آشکار و رسمی محافظت می‌شوند و ورود و خروج هر چیزی که معلوم باشد، تحت کنترل، و تابع قواعد خاصی است. در فرایند جهانی شدن، که به بسط فضا و فضامند شدن زندگی اجتماعی منجر می‌‌شود، کنترل مرزها بیش‌ازپیش سخت‌تر می‌شود و بسیاری چیزها که تا پیش از این، تحت نظر و کنترل دولت ملّی مبادله می‌شدند، مجاری دیگری پیدا می‌کنند و بدون اینکه مرزها بتوانند مانعی جدی در قبالشان به‌وجود آورند، از طریق مجاری جدید مبادله می‌شوند. تبادلات مالی، ایده‌ها و فرهنگ‌ها و حتی مادی، که به صورت مشخص از مانع مرز عبور می‌کنند، با سهولت بیشتری انجام می‌شود و به‌رغم وجود مادی مرزها و حتی نفوذناپذیرتر شدن حصارهایی که ۲۴ ساعته تحت کنترل مأموران مسلح به تکنولوژی‌های پیشرفته قرار دارد، آنها اهمیت پیشین خود را از دست می‌دهند و دولت‌های ملّی دوباره دارای سرحدات می‌شوند و حتی سرحدات نیز در وضعیت جدید، معنای متفاوتی از دوره‌های گذشته می‌یابند. گروه‌بندی‌های فراملّی، عرصه‌های فراملّی تجارت و سرمایه‌گذاری و فضاهای فرهنگی فراملّی جدید، مرزها را چندان مانعی پیش روی خود نمی‌بینند و عملاً مرزها در جهان فضامندشده چونان دیواری در مقابل پرندگان فرهنگی، اقتصادی و سیاسی فرومی‌ریزد؛ دیواری که در محیطی دو بعدی و برای کنش‌های غیرفضایی تعبیه شده است و در زندگی اجتماعی فضامندشده، که کنش‌ها در فضا تحقق می‌یابند، کارایی ندارد و نمی‌تواند تبادلات جهانی مالی، نمادها، نشانه‌ها، اطلاعات و حتی انسان‌ها را مسدود سازد.
فضای مجازی که بر اثر توسعۀ اینترنت به‌وجود آمده است، نمونۀ کامل فضای بی‌مرز است. این فضا به مراتب، دسترس‌پذیر، بی‌زمان و بی‌مکان‌تر است و زمینۀ تشکیل و بسیج هویت‌های جمعی را به ویژه برای اقلیت‌های سرکوب‌شده فراهم می‌سازد. کمک‌های خارجی هم در این فضا راحت‌تر و دسترس‌پذیرترند و مرزی نمی‌شناسند.[۱۷]
▪ به وجود آمدن تبادلات جهانی:
تبادل‌ها را می‌توان به چهار دستۀ کلّی تقسیم کرد: تبادل کالاها و خدمات، سرمایه، نمادها، نشانه‌ها و اطلاعات، و مهاجرت انسان‌ها. اگرچه این تبادل‌ها هم‌پوشی‌ها و تداخل‌هایی با یکدیگر دارند و در بعضی از موارد به آسانی از هم تفکیک‌شدنی نیستند، برای بررسی عمیق‌تر، بهتر است که به صورت مجزا از هم تحلیل شوند.
پیدایش چنین تبادلاتی باعث می‌شوند که امر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، رابطۀ تنگاتنگ قبلی خود را با دولت ــ ملّت بشکنند و وضعیت جدیدی برای آن به‌وجود آورند. تحت تأثیر فرایند جهانی شدن و ایجاد تبادلات جهانی، روابط اجتماعی ــ سیاسی دیگر به روابط مورد تأیید قدرت سیاسی محدود نمی‌شود و در دایرۀ تنگ مرزهای ملّی نمی‌گنجد. در واقع در نتیجۀ نبود تناسب میان دولت ــ ملّت کلاسیک و واقعیت‌های زندگی اجتماعی ــ سیاسی، که به واسطۀ فرایند جهانی شدن ایجاد می‌شود، جامعۀ جهانی هم به چیزی بیش از جمع جبری جوامع ملّی تبدیل می‌شود و علاوه بر افزایش حجم و گسترۀ روابط فراملّی، بر شمار عوامل فراملّی تأثیرگذار بر کنش اجتماعی ــ سیاسی هم افزوده می‌شود. در جامعۀ جهانی جدید، اگرچه دولت ــ ملّت کنار گذاشته نمی‌شود و همچنان قدرت برتر را در جاهای بسیاری برای خود حفظ می‌کند، درهرحال آن را باید یکی از عرصه‌های سیاست فرهنگی و نه تمامی آن تلقی نمود که امکانات و توانایی‌های سیاسی آن اخیراً در پرتو فرایندهای جهانی تعریف و بازسازی مجدد شده‌اند.[۱۸]
● شکل‌گیری گروه‌های فراملّی جهانی:
جنبش‌ها و گروه‌ها، اگرچه در دوره‌های گذشته جایگاه مهمی در سیاست به خود اختصاص داده بودند، امروزه علاوه بر شرکت در سیاست سنتی‌تر، درگیر مبارزه بر سر تعریف معناها، ایجاد هویت و شیوه‌های جدید زندگی نیز هستند.[۱۹] جنبش‌های معاصر، ویژگی‌های دیگری هم دارند که آنها را از جنبش‌های اعصار گذشته، متمایز می‌سازد؛ آنها توجه چندانی به دولت‌ها ندارند، به سمت جامعۀ مدنی سمت‌گیری شده‌اند، به شدت بر رسانه‌های جمعی متکی هستند و از طریق آنها خود را می‌نمایانند. ویژگی‌های جدید و این امر که آنها در زمینۀ اجتماعی جدیدی واقع شده‌اند، باعث شده است بردشان نیز در سطح جهانی توسعه یابد. این جنبش‌ها در سراسر دنیا طرفدار دارند و علایق و نگرانی‌های جهان‌شمول در کنار تکنولوژی‌های ارتباطی جهانی، آنها را مستقل از محل، در فضای جهانی به هم پیوند داده است.[۲۰] بعضی از این جنبش‌ها با توجه به نیازمندی‌های حیاتی سایر ملل، در چهارچوب منافع ملّی دیگر کشورها چندان جدی گرفته نمی‌شوند و با کمک به ایشان، آنها را از نابودی نجات می‌دهند و زمینه‌های جدیدی برایشان فراهم می‌سازند.[۲۱]
کنشگران غیرملّی عرصۀ جهانی صرفاً به این جنبش‌ها ختم نمی‌شوند و نهادهای بین‌المللی را هم دربرمی‌گیرند. امروزه سه نوع نهاد بین‌المللی به عنوان بازیگران جدید در نظام بین‌الملل مطرح هستند: سازمان‌های بین دولتی مانند سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی برای مدیریت امور سیاسی و اقتصادی جهان، سازمان‌های غیردولتی مانند صلح سبز و سازمان عفو بین‌الملل که از طریق اعتراض و لابی‌های سیاسی، طرح و سازمان‌دهی سیاست بین‌الملل را بر عهده دارند و بالاخره شرکت‌های چندملّیتی که اقداماتی جهانی و مستقل از دول ملّی ترتیب می‌دهند.[۲۲] و حتی شرکت‌های اقتصادی محلی را هم در نظم نوین خود وارد، و به بازیگران فراملّی تبدیل می‌کنند. اگرچه به نظر می‌رسد کنشگران محلی در داخل مرزهای ملّی قرار دارند، این فقط ظاهر ماجراست و آنها به واقع جهانی عمل می‌کنند. آنان، درعین‌حال که به شرایط اقتصادی اطراف خود توجه می‌کنند، به شرایط اقتصادی جهانی نیز توجه می‌نمایند و آن را در محاسبات خود وارد می‌کنند؛ کاری که شرکت‌های فراملّی، توجهی به مراتب افزون‌تر به آن دارند. بازیگران جدید اقتصاد بین‌الملل، جهان را به واقع بازاری یکپارچه در نظر می‌گیرند که هم باید منابع مورد نیازشان را از نقاط مختلف این بازار به‌دست آورند و هم تولیداتشان را در سراسر جهان عرضه کنند. دسترسی به نیروی جهانی کار، ظهور سیستم ارتباطی جهانی و حتی شکل‌گیری فرهنگ حداقلی جهانی، شرکت‌های اقتصادی را وادار ساخته است که هم در نظر و هم در عمل، فراملّی عمل کنند و توجهشان به ظرفیت‌ها و نیازهای محلی منطقه یا فرهنگی خاص نیز از منظر جهانی باشد. بدین‌ترتیب یک رابطه‌ای هم‌بسته بین رشد منطقه‌گرایی و تمایل شرکت‌های جهانی برای اجرای پروژه در مناطق باصرفه به‌وجود می‌آید و تناقض ظاهری منطقه‌گرایی و جهانی شدن مرتفع می‌گردد.[۲۳]
● نتیجه:
با توجه به آنچه گفتیم، هویت ملّی امری اجتماعی و برآمده از آن است و در بستری بازسازی و تحکیم می‌شود که روابط و کنش‌های اجتماعی در آن اهمیت بنیادین دارند. طی فرایند جهانی شدن، دگرگونی ماهیت رابطه میان فضا و زمان کنش‌ها و روابط اجتماعی را به طور اساسی متحول می‌سازد و به‌این‌ترتیب اجتماعی فضامندشده شکل می‌گیرد و بستری جدید برای بازسازی هویت ملّی فراهم می‌شود.
در بستر جدید، دیگر مرزهای سفت و سخت قبلی، که فرایند بازسازی هویت ملّی در آن انجام می‌شد، وجود ندارند و تبادلات چهارگانۀ کالاها و خدمات، سرمایه، انسان، و نهایتاً نمادها، نشانه‌ها و اطلاعات افزایش چشمگیری پیدا می‌کنند و با اثر نهادن بر عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، چگونگی بازسازی هویت ملّی و الگوهای آن را دگرگون می‌سازند.
علیرضا نقی‌زاده ملایوسفی
کارشناس ارشد علوم سیاسی. این مقاله از پایان‌نامۀ نگارنده با عنوان «جهانی شدن و هویت ملّی» بر راهنمایی دکتر احمد گل‌محمدی (دانشگاه علامه طباطبایی) اخذ شده است.
پی‌نوشت‌ها

[۱]ــ دیوید هلد و آنتونی مک گرو، جهانی‌شدن و مخالفان آن، ترجمۀ مسعود کرباسیان، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۲، ص ۲
[۲]ــ رولند رابرتسون، جهانی‌شدن، ترجمۀ کمال پولادی، تهران: نشر ثالث با همکاری مرکز بین‌المللی گفتگوی تمدن‌ها، ۱۳۸۲، ص ۳۶
[۳]ــ سیدعبدالقیوم سجادی، درآمدی بر اسلام و جهانی شدن، قم: مؤسسه بوستان کتاب قم، ۱۳۸۳، ص۱۹
[۴]ــ جیمز رزونا، جهان آشوب‌زده، ترجمۀ علیرضا طیب، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۸۲، ص ۲۳
[۵]ــ اگوست کنت و مرتضی مردیها بر این باورند. رک: مرتضی مردیها، دفاع از عقلانیت، تهران: انتشارات نقش و نگار، ۱۳۸۰
[۶]ــ جیمز رزونا، همان، ص ۲۳
[۷]ــ آنتونی گیدنز، پیامدهای مدرنیته، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: نشر مرکز، چ ۲، ۱۳۸۰، صص ۲۲ و ۱۷۰
[۸]ــ همان، ص ۲۴
[۹]ــ همان، ص ۱۶
[۱۰]ــ ریچارد جنکینز، هویت اجتماعی، ترجمۀ تورج یاراحمدی، تهران: نشر شیرازه، ۱۳۸۱، ص ۵
[۱۱]ــ احمد گل‌محمدی، درآمدی نظری بر جهانی شدن و هویت قومی (طرح درون دانشکده‌ای در دانشگاه علامه طباطبایی)، ۱۳۸۲، ص ۱۸
[۱۲]ــ عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، تهران: نشر نی، چ ۷، ۱۳۸۰، صص ۱۵۴ و ۱۵۵
[۱۳]- Mathews Gordon, Global Cvlture / Individual Identity, London and Newyork: Routhedge. ۲۰۰۰, P ۱۱
[۱۴]- David Mc Crone, The Sociology of Nationalism, London and New York: Routledge, ۱۹۹۸, P. ۵۲
[۱۵]ــ آنتونی گیدنز، «راه سوم؛ بازسازی سوسیال‌دموکراسی»، ترجمۀ منوچهر صبوری کاشانی، تهران: نشر شیرازه، ۱۳۷۸، ص ۱۴۴
[۱۶]- L. Ali Khan, The Extinction of Nation States, a World Without Borders, Netherlands: Kluwer Law International, ۱۹۹۶, P. ۱۱۸
[۱۷]- Frans Schuurman, The Nation State Emancipatory Spaces in the Global Era in Globalization and Development Studies, London: Sage Publishing, ۲۰۰۱
[۱۸]ــ کیت نش، جامعه‌شناسی سیاسی معاصر، جهانی شدن، سیاست قدرت، ترجمۀ محمدتقی دلفروز، تهران: کویر، ۱۳۸۲، ص ۷
[۱۹]ــ همان، صص ۱۳۰ و ۱۳۱
[۲۰]ــ همان، صص ۱۳۱ ــ ۱۳۴
[۲۱]ــ فرهاد درویشی، «پیامدهای امنیتی جهانی شدن»، فصلنامه مطالعات دفاعی و امنیتی، ش ۳۴، (بهار ۱۳۸۲)، ص ۱۵
[۲۲]ــ ارسلان قربانی شیخ‌نشین، «جهانی شدن و هویت» هویت و بحران هویت، به کوشش علی‌اکبر علیخانی، تهران: پژوهشکده علوم انسانی و اجتماعی، ۱۳۸۳، ص ۴۱۲
[۲۳]- Richard Langhorne, The Coming of Globalization; its Evolution and Contemporary Consequences, New York: Plagrave. ۲۰۰۱, P. ۲۸
منبع : ماهنامه زمانه