شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ماجراهای شیطانک


ماجراهای شیطانک
سریال تلویزیونی «اغماء» در میان چهار مجموعه ای که به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان تولید شده و به روی آنتن رفتند، بهترین شروع را داشت. فضای روایت مرموز و عجیب، بازیگران حرفه ای با گریم های خوب و حرفه ای، تصویربرداری با تغییرات تکنیکی در رنگ بندی، حرکتهای متفاوت دوربین، استفاده مناسب از صوت، افکت، موسیقی و ... مجموعه عواملی را در کنار هم قرار داده بودند که توانست قسمتهای نخست «اغما» را به محبوبترین برنامه ماه رمضان تبدیل کند، اما آیا این محبوبیت همچنان وجود دارد؟
همان طور که ذکر شد سیروس مقدم مجموعه عوامل تکنیکی اش را بخوبی در کنار هم گرد آورده است. تصاویر با تغییراتی که در نورسنجی انجام گرفته و به واسطه استفاده از فیلترهای مختلف، نخستین ارتباط مؤثر و کیفی را به لحاظ بصری با مخاطب برقرار می کنند.
حرکتهای هجومی و نامتعادل دوربین و چرخشها و انتخاب زوایای مختلف پایین و بالا «نسبت به سوژه» نیز حتی بدون در نظر گرفتن داستان و روایت و به طور مستقل راز آمیزی و فضای مرموز کار را به وجود می آورند. آنچه در کنار این تصاویر به فضاسازی «اغماء» کمک می کند؛ صوت، افکت و موسیقی است. عنصر صدا درست به تناسب ویژگیهای تصویری به خدمت گرفته شده است. در واقع جنبه شنیداری، دومین گستره ای است که پس از ابعاد دیداری اثر، مورد پرداخت قرار گرفته و به تناسب، کیفیت مطلوبی از کارکرد را هم عرضه می کند.
سومین حوزه عناصر ساختاری سریال به حضورقوی بازیگران آن بویژه در قسمتهای ابتدایی برمی گردد. امین تارخ، شیرین بینا، ناصر ممدوح، حامد کمیلی، لعیا زنگنه و ایرج نوذری بویژه در قسمتهای اول مجموعه با گریم خوب و قضاوتشان بازی دیدنی و کاملی ارائه می کنند که بدون شک تأثیرات زیادی در جلب توجه مخاطب به «اغماء» داشت.
این بازیگران با ایفای حرفه ای نقشهای دکتر پژوهان، دکتر جودت، دکتر نائینی، دکتر بردیا، الیاس و مولود فضایی جدی و باور پذیر را ارائه می دهند که به طور خاص واقع گرایانه و رئالیستیک مورد پرداخت گرفته و بیشترین جذابیت سریال در قسمتهای نخستین به خاطر وارد کردن عناصر تکنیکی در راستای تغییرات داستانی برای بر هم زدن فضای رئالیستی است. در واقع تماشاگر اغماء در قسمتهای اول، آن چنان درگیر فضای واقعی است که هر گونه خروج کوتاه و مقطعی از محدوده رئالیسم، توجهش را به خود جلب کرده و او را مجذوب می سازد. شاید اگر رئالیسم موجود در زندگی ملموس شخصیتهای داستان نبود، تماشاگر هیچ گاه اشتیاقی برای پی بردن به راز نگاههای عجیب و غریب و به دنبال آن رویدادهای مرموز نشان نمی داد. همچنان که پس از لو رفتن کلیت ماجرا و غلبه زمانی فضاهای غیر واقعی در داستان، جذابیت این راز آمیزی لوث شده و ارزشش را از دست می دهد.
«اغماء» داستان یک اتفاق غیرمعمول در جریان زندگی واقعی یک انسان (دکتر پژوهان) است و تا زمانی جذابیت دارد که تماشاگر تمایلی برای کشف رویدادهای غیرطبیعی زندگی واقعی این شخصیت نشان بدهد. اما به محض اینکه وهم و فرا واقعیت تبدیل به اصل موضوع می شود؛ چون واقعیت در برابر آن جذابیت زیادی ندارد هیچ نکته قابل توجهی برای درگیر سازی بیشتر مخاطب با اثر باقی نمی ماند.
از این به بعد وهم و فراواقعیت بیشتر زمان داستان را به خود اختصاص می دهد و به دلیل آنکه پرداخت متن همه ویژگیهای یک ساختار خوب داستانی را ندارد، روایت بناچار به سمت داستانهای فرعی گرایش پیدا می کند و در بلاتکلیفی محض میان پی بردن به اهمیت و ارزش این داستانهای فرعی بدترین و سطحی نگرانه ترین نوع پرداخت را به آنها اختصاص می دهد.
شاید روایت فرعی زندگی «رزقدیانی» نزدیکترین و جدی ترین داستانک همراه با مسأله اصلی «اغماء» باشد ! توجه کنید که پرداخت داستان و ساختار تصویری و سایر عوامل در این سطوح چقدر ساده و سهل انگارانه صورت گرفته است. همه چیز از بازیگران و دیالوگها گرفته تا اجرا و تصاویر در این داستان فرعی سطحی و نامتناسب با زیباییهای کلیت مجموعه به نظر می رسد.
از سوی دیگر گرایش به شعار و سقوط در ورطه تکرارهای پیاپی، مجموعه تلویزیونی سیروس مقدم را در هر قسمت بیش از قسمت قبل به سمت ابتذال و سطحی نگری نزدیک می کند.
فراواقعیت و رمز با همه جذابیتهایش رفته رفته به نوعی جادوگری شیطانه تبدیل می شود و اصلاً منطق داستان را مورد تردید قرار می دهد و حوزه عمل شخصیتها را محدود می کند و آنان را به ناچار در ارتباط با فضای اصلی سحر قرار می دهد و گذشته از اینها هر روز سکانسها، پلانها و محیط تکراری ای را با کلام تکرار شونده به مخاطب ارائه می کند. خب در این صورت طبیعتاً اثر هیچ چیز تازه ای برای عرضه نخواهد داشت و کیفیت و ارزشش را از دست خواهد داد. سکانسهای پیاپی الیاس که در باغ با فراواقعیت ارتباط می گیرد، در میان مه بک راند و تاریکی فضای باغ بخشی از این تکرار دیداری است. مواجهه و گفتگوهای تکراری و پیاپی دکتر پژوهان با الیاس نیز بخش دیگری از یک موقعیت تکراری را به نمایش می گذارد و حتی بعد از چندین و چند بار رویارویی این دو صحبتهایشان هم معمولاً درگیر تکرار و شعار است:
الیاس: شرمنده ام کردین
پژوهان: من شرمنده ام
الیاس: اذیتم می کنین؟!
پژوهان: امروز دوباره باز در مورد حرفات تردید کردم.
«دوباره»، «باز»؛ حتی دیالوگها هم در گفتگوی میان این دو شخصیت به تکرار خودشان اعتراف می کنند. افخمی و مختاری هر چقدر توانسته اند جذابیت و اهمیت دیالوگ را در سایر فصول کارشان به اثبات برسانند، اما تقریباً در بیشتر سکانسها رویارویی پژوهان و الیاس بی اهمیتی و همسطحی بودن دیالوگ را به اجرا گذاشته اند.
بر این اساس بدون شک باید در توضیح مهمترین و بزرگترین ضعف «اغماء»، توجه را به متن و ساختار داستانی آن معطوف داشت. ساخار داستان «اغماء» ایده خوبی دارد، اما به جز مدتی کوتاه توانایی پرداخت این ایده را نمی توان در کلیت کار مشاهده کرد. داستان «اغماء» کمترین عنصر تعلیق را در خود دارد و مهمترین کاستی آن این است که تماشاگر به راحتی می تواند بقیه حوادث و رویدادهایش را حدس بزند.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید