یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


پدرسالاری بی اخلاق


پدرسالاری بی اخلاق
در رخوت پس از افطار شب های پاییزی که دلتنگی نمی گذاشت دست و دلت به کاری جدی مشغول شود و وقتی سریع تر از تمام وعده هایی که به خودت در طول روزه داری روزانه داده بودی، تنها با نوشیدن جرعه یی آب و فرو دادن لقمه یی نان، احساس گرسنگی و پری به جای سیری سراغت می آمد و کلافه ات می کرد، مخصوصاً وقتی می دیدی به رغم احساس سیری چشم هایت همچنان گرسنه در چشم خانه در جست وجوی چیزی خاص و دندان گیر که سیری را با خوشی و دم را با غنیمت قرین کند، می چرخند و بی قراری می کنند، آنگاه گرم کردن سر و مشغول داشتن چشم به تماشای مجموعه های تلویزیونی پی در پی کانال های مختلف بهترین راه برای فرار از ندای آن نمی دانم چیستی بود که در درونت نهیب می زد و به خاطر بیکاری و بی عاری ات در این «برهه حساس»، سرزنش ات می کرد،
از بین سریال های تلویزیونی مجموعه میوه ممنوعه با مضمون بازآفرینی الگوی شیخ صنعان به زبان امروز و بازیکنان قوی تئاتری و سینمایی اش بیش از سایر سریال های رمضانی توجهم را جلب کرد.
دوست داشتم ببینم شیخ صنعان امروزی چه شکلی است؟ و چگونه روایت می شود؟ اما هر چه دقت کردم، نتوانستم از خلال روابط مشروط و عشق های مثلثی و زندگی های کلیشه یی و مناسبات نامحترمانه تصویر شده در میوه ممنوعه، شخصیت شیخ صنعان و عرفانش را شناسایی کنم.
به نظر من مجموعه تلویزیونی میوه ممنوعه در بازآفرینی الگوی کهن شیخ صنعان به زبان امروز ناموفق بود اما خواسته یا ناخواسته در نشان دادن پدرسالاری بی اخلاق و سرگردان بین سنت و مدرنیته ایرانی کاملاً موفق بود و جا دارد برای به تصویر کشیدن درخشان چنین واقعیت تلخی دست کارگردان این مجموعه را بفشاریم و به او تبریک بگوییم.
این مجموعه، دلمشغولی ها و دغدغه های دو مرد جا افتاده و تقریباً هم سن و سال را در قالب دو پدر به تصویر می کشد.
یک پدر کارخانه دار مدرن و اتوکشیده اما ورشکسته است که از فرط استیصال برای رهایی از شر طلبکار خود را پنهان کرده است بدون اینکه تنها دخترش از ماجرا خبر داشته باشد. پدر دیگر، حاجی بازاری سنتی و ثروتمندی است که در اوج احترام و اقتدار بین خانه، مسجد، دفتر (که به جای حجره یی در بازار در برج مشکی در خیابان جردن واقع شده) در رفت و آمد است. زندگی پدر کارخانه دار با مرگ پسر و همسرش و ورشکستگی کارخانه دستخوش توفان و تلاشی می شود.
زندگی پدر بازاری با ماجرای عشق و ازدواج بدون اجازه دخترش با مردی فاقد ثروت و دارایی به هم می ریزد.
حاجی پس از راندن دخترش از خانه به جرم عاشقی، دچار افسردگی می شود و از زن و زندگی و احوال دیگر فرزندانش غافل می شود و غرق منیت و عصبانیت، از خود و خانواده اش بیگانه شده و فاصله می گیرد و تنها می شود.
هر دو پدر، از نوع مدرن و سنتی در میوه ممنوعه چنان غرق فعلیت و حال خویش و از هر آنچه غیرخویش غافلند که به سراشیبی سقوط بی اخلاقی فرومی غلتند و اعتبار و اقتدار خویش را از دست می دهند.
هر دو آنها با سوءاستفاده از موقعیت عاطفی و اقتدار پدرانه خویش در خانواده که قاعدتاً می بایست صرف حمایت از کیان خانواده و فرزندان و همسر شود، به ارزش ها و اخلاقیات پدرانه خویش پشت پا می زنند و فرزندان خویش را به پشت پا زدن به ارزش ها و فروغلتیدن در بی اخلاقی تشویق و حتی مجبور می کنند.
پدر مدرن تکنوکرات، ورشکستگی را بهانه کرده، جوانی و زیبایی دخترش را ابزار گرفتن انتقام و بازپس گیری ثروت ازکف رفته اش می کند.
پدر سنتی عرفان و اخلاق مذهبی را به نازل ترین نرخ حراج می کند. او که عاشقی را برای دختر جوانش جرم می پندارد، عاشق دختر پدر شکست خورده یی می شود که به او پناه آورده و اطمینان کرده و سن و سال دخترش را دارد و البته مطابق سنت و رسم اغلب مردان، گناه این عشق و تغییر حال را حاجی به گردن همسر میانسالش می اندازد که در برابر جوانی و زیبایی معشوق از چشم حاجی افتاده، البته مدیر بودن زن بهانه بسیار خوبی برای محکوم کردنش است، به اینکه وظایف زنانگی اش را به نحو احسن انجام نداده است. حاجی با در انحصار قرار دادن کلیه اختیارات زندگی برای خود (مثل اخراج دختر از خانه و خانواده و دخالت در امور مالی پسرش و زیر سوال بردن موقعیت اجتماعی همسرش) با گذاشتن بار مسوولیت ها به دوش همسر و فرزندانش، مسوولیت حمایتگری در برابر مشکلات و کمک به حل مسائل خانواده را از خود سلب می کند و سبکبار مهیای عاشقی می شود و همسرش را در برابر مسوولیت های محوله در قبال دختر رانده شده و پسر کنکوری در معرض حشیش و کراک، دختر در آستانه طلاق، به اضافه مشکلات و مسائل اداری و کاری کاملاً تنها رها می کند و با تسبیح اهدایی معشوق به نماز می ایستد و با حواس پرت مجبور می شود مکرراً سجده سهو به جای آورد.
حاجی به جبران عشق بازی ها و سبکسری های نکرده دوران جوانی و نداری سعی می کند دو روز باقیمانده از عمر را با بهره مندی از شادابی و زیبایی دختر جوانی که با دیگری عهدی دارد، با نشاط بیشتری سر کند زیرا اختیار مال اش را دارد، اختیار آبروی خانواده اش را دارد، اختیار هر چه بخواهد را دارد. پس اراده می کند، عشق می خرد، همان طور که اختیار طلاق دادن همسرش را ظرف چند دقیقه دارد و او را مجبور می کند به خاطر آبرویش به طلاق توافقی رضایت دهد. هر چند اگر زن رضایت هم نمی داد، طلاق نامه را سریع تر از آنچه فکر می کرد، حاجی می توانست برایش بفرستد. ۱۵ شاخه گل سرخ مهریه حاجی و زن میانسالش بود، یعنی در ازدواج نخست هم حاجی عاشق بوده؟،
معشوق جوان برای حاجی حکم همان اسباب بازی هایی را دارد که برای فرزندانش می خرید و در سکانسی که برای همسرش درد دل می کرد اعتراف کرده بود که خودش از بازی کردن با آنها بیشتر از فرزندانش لذت می برد، چرا که در کودکی در حسرت داشتن اسباب بازی به سر می برد. این بخش از شخصیت حاجی، شباهت به گرسنگی سمبلیک لانه کرده در نگاه پس از افطار مردم روزه دار دارد. آنها که شکم شان سیر است، اما چشم شان دنبال یک چیز دندان گیر می گردد،
هم حاجی و هم کارخانه دار می دانند که دختر با پسر جوان حسابدار، الفت دارند. کارخانه دار از احساس پسر نسبت به دخترش سوءاستفاده کرده و او را وادار به همدستی با خویش می کند.
حاجی پسر جوان را به جرم عاشقی از کار بیکار می کند، همان طور که دخترش را به جرم عاشقی از خانه بیرون می کند. آنان که پول ندارند از نظر حاجی حق عاشق شدن ندارند و اگر مرتکب چنین جرمی شدند، حاجی اختیار دارد آنها را از خانه و کار و... محروم کند. به این ترتیب می بینیم که هر دو پدر با استفاده از موقعیت و اقتدار پدرسالارانه و اختیارات بدون مسوولیت خویش، زنان زیرمجموعه و به اصطلاح تحت حمایت شان اعم از همسر، دختر و معشوقه را به بازی می گیرند. از عواطف آنها سوءاستفاده می کنند و عملاً علایق آنها را نادیده گرفته، آنچه به خود نمی پسندند را برای آنها می خواهند و می پسندند. این رفتارها چه ربطی به شیخ صنعان دارد؟
فرق اساسی بین شیخ صنعان و شخصیت حاجی در این سریال این است که شیخ صنعان، این شیخ محترم و عبوس که عشق و ازدواج را بر خود حرام و برخلاف مفهوم دین، عبادت خدا را برای خود چون حجابی برای ندیدن و نشنیدن حقایق کرده بود، هر چه کرد با خود کرد،
شراب خورد، خوک چراند، کتاب پاره کرد تا بیماری خودبینی و خودشیفتگی و «عجب» ناشی از تعبدش درمان شود. شیخ با توانشی که به مدد عشق در خود ایجاد کرد، توانست با جهان و هر چه در آن است مهربان شود و از خودبیگانگی عجب آلودش و با خودخدایی اش فاصله بگیرد. اما حاجی با عاشق شدنش از همه طلبکار می شود به خصوص نسبت به همسرش و از خدا بیش از همه احساس طلبکاری می کند. عشقی که انسان را با جهان پیوند ندهد عشق نیست. حاجی گوهری در درون خود ندارد که بخواهد در کوره عشق آن را از انجماد «منیت اش» برهاند.
گریه های حاجی هم بیشتر از سر دلسوزی و ترحم بر خودش به خاطر ضرر و زیانی است که از جانب عشق پیرانه سر متوجه موقعیت اجتماعی و آبرویش شده، این گریه ها توجیهی است برای رفتار خلاف اخلاق او تا نگوید گنه کردم، گناهی پر ز لذت؟،
این گریه ها هر چند موقعیت حماسی و مقتدرانه حاجی را از او می گیرند، اما نقش تاریخی آدم فریب خورده از حوا را تقویت می کنند تا آخر داستان بتوانند همسر میانسال و معشوقه جوان را توأمان در پای قهرمان مقدس فریب خورده، به زانو درآورند و به عذرخواهی و توبه وادارشان سازند.
در این نمایش بیش از آنکه با آزمون عشق و ایمان و عرفان مواجه باشیم، با پدرسالاری محتضر و ورشکسته و رو به موتی روبه روییم که برای زنده ماندن در شرایط جدید از قربانی کردن دیگران و بازیچه گرفتن اخلاق و ایمان مذهبی باکی ندارد. خواه پدرسالاری از نوع مدرن و جدید باشد که کارخانه دار ورشکسته و بی اخلاق نقش اش را بازی می کند، خواه پدرسالاری کهنه و سنتی که در حاجی بازاری متعبد بنزسوار تصویر می شود. این دو مرد از مفهوم پدری فقط سلطه و اقتدار و اختیارات اش را پذیرفته اند و از اصلی ترین معنایی که پدری را سالاریت بخشیده یعنی حمایتگری اخلاق مدارانه مبتنی بر ارزش ها، فاصله یی میان ماه من تا ماه گردون گرفته اند.
با گرفتن اخلاق و ارزش ها از مفهوم پدری، از «پدر» شخصیت جبار، هوسباز و بی اراده و ورشکسته یی ساخته اند که از سر ترس به نابودی هر آنچه غیر خود است اقدام می کند و در فرآیند تخریب هر چه غیر خود است، به دست خود تیشه به ریشه خویش می زند،
پدری در معنای گسترده تر وقتی ارزش و اعتبار سالاری پیدا می کند که از موضوع مورد حمایت به عنوان پسر من، دختر من، به مفهوم پدری همه دختران و پسران من ارتقا پیدا کند. در غیبت چنین فهمی از پدری، سیلاب های اشک اگر دریا شوند، هزار هزار سجده سهو و عمد قادر نخواهند بود آتش هوس های جبارانه پدرسالاری بی اخلاق اعم از هوس انتقام یا هوس تجدید فراش را خاموش کنند و این دور همچنان به باطل خواهد چرخید.
هر چند که نهایتاً پدرسالاری سنتی در این مجموعه به رغم دروغ هایی که گفته بود و خیانت هایی که در حق خانواده و همسرش مرتکب شده بود، فقط با گریه و زاری و اشک و آه، مهذب و پاکیزه و بخشوده شد و از امتحان روسفید بیرون آمد و هستی و قدسی، در مقام معشوق و همسر را وادار کرد با ادبیات منسوخ دوران ماقبل مشروطه از حاجی طلب مغفرت کنند و عذر بخواهند.
این سریال درس عبرتی برای زنانی بود که پا را از گلیم خود فراتر نهاده اند و مدیر شده اند. آنها به جرم اینکه مدیریت اجتماعی را در کنار کدبانوگری وارد معادلات زندگی زناشویی کرده اند، محکوم اند به اینکه بین مدیریت و زندگی اجتماعی و زن بودن یکی را انتخاب کنند.
هم از این روست که قدسی تمام ده کوره های ایران را زیر و رو می کند تا حاجی را پیدا کند و به او اطمینان دهد که متنبه شده و از او بخواهد از سر لطف، او را به خاطر گناه نکرده ببخشد. قدسی باید شش دانگ حواسش را جمع کند تا بعد از این حاجی فریب «حوا»، ببخشید «هستی» دیگری را نخورد. هر چه باشد «قدسی» از تقدس و پاکی و اخلاق و این چیزها نشان دارد اما «هستی» چیز دیگری است.
مرضیه مرتاضی لنگرودی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید