پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گوی طلا در دست های جادوگر،چرا رونالدینیو؟


گوی طلا در دست های جادوگر،چرا رونالدینیو؟
دلیل، واضح و مشخص است. او در طول سال رو به پایان میلادی از همه فنی تر و زیباتر و چشم نوازتر بازی كرد و بارسلونا اولین قهرمانی اش را در لالیگا از ۱۹۹۹ به بعد كه بسیار مقتدرانه به دست آمد، در درجه اول بامهارت های فنی چشمگیر او كسب كرد. حتی تیم ملی برزیل نیز قهرمانی قاطعانه اش در جام كنفدراسیون ها را كه مقدمه ای بر جام جهانی ۲۰۰۶ تلقی شد و با پیروزی هولناك ۱-۴ بر آرژانتین در بازی فینال همراه شد، بر پایه حركات فنی خیره كننده او به دست آورد.رونالدینیو، به واقع درخششی را كه در نوكمپ از دو فصل پیش شروع كرده بود، فصل گذشته كامل كرد و امسال و در فصل جاری لیگ اسپانیا آن را به طرز باشكوهی استمرار بخشیده است. بازی های زیبا و سریع و حركاتی كه بوی اعجاز می دهند و خلاقیتی كه بیننده را تكان می دهد، همه و همه امتیازاتی است كه خواه ناخواه رای دهنده ها را به سوی او می كشاند و شما نمی توانید او را تحسین نكنید. وقتی او با یك حركت بدن و یا یك ضربه بسیار كوتاه و خفیف به توپ می تواند كل سرنوشت بازی را عوض كند، بدیهی است كه مسحور او شوید.شاید در تركیب بارسا به عناصر مهم دیگری مثل ساموئل اتوئو و ژاوی نیز برخورد كنید؛فرصت طلبی اولی و مدیریت دومی غیرقابل انكارند. اما اگر حقیقت را بخواهید، این تیم بدون رونالدینیو اصلاً بارسایی نیست كه می بینید. از یك دیدگاه این ضعف بارسا و مربی اش است كه بدل به تیمی شده اند كه به شدت قائم به فرد شده اند و اگر یك نفر نباشد، چیزی حدود ۵۰ درصد نزول می كنند. اما از دیدگاهی دیگر این اوج مهارت خارق العاده یك بازیگر است كه می تواند خودش را بالاتر از یك تیم و از كل «موجودیت گروهی» بنشاند و به فراتر از «فوتبال» بدل شود.خیلی ها معتقدند وجود رونالدینیو و امثال او ناقض فوتبال گروهی است زیرا هرچه یك فرد بیشتر بدرخشد، اصل كار گروهی در فوتبال نقض می شود و وابسته بودن این ورزش و نتایج آن به كار هماهنگ تیمی كم اثر می گردد. طبق این طرح شما با داشتن یك رونالدینیو می توانید تمام اصول بازی گروهی تیم رقیب را كه ماه ها و بلكه سال ها روی آن كار شده است، از بین ببرید و «فرد» را بر «جمع» پیروز كنید و بنابراین برای فوتبال كه سال ها كوشیده است یك بازی تیمی در حد اعلا و نماد و تبلیغ كننده و منادی ارزش های گروهی باشد، یك پدیده منفی است.جز این هم نیست، اما حقیقت آن است كه در فوتبال به شدت دفاعی و بسته و محتاطانه و راكد شده امروز شما به یك رونالدینیو احتیاج دارید تا یك استارت بزند، یك دریبل خیره كننده سرسام آور را در لب خط پیاده كند، با یك اشاره به توپ دفاع را بشكافد و با یك پاس عمقی تودر و یا ضربه كات دار تمام سازمان دفاعی حریف را ویران نماید و اگر هم هوس كرد مثل بازی اخیر بارسا _ رئال از مركز زمین حركت كند، زمین و زمان را دریبل بزند، هر چه آدم هست، پشت سر بگذارد و با یك ضربه فنی و دقیق به زاویه مخالف و تیر دوم كار را تمام كند و ال كلاسیكو را به مدفن كهكشانی های تنبل و پرافاده بدل نماید.هیچ كس منكر ارزش های فراوان فرانك لمپارد و استیون جرارد نیست. لمپارد مظهر فوتبال مدرن است. كسی كه فوتبال را برای تیمش بازی می كند و نه برای خودش و برخلاف رونالدینیو نه منادی حركات فردی بلكه بهترین نماد و عامل تبلیغ برای فوتبال گروهی و رجحان «جمع» بر «فرد» است و كمتر كسی توانسته طی دو سه سال اخیر مثل او یك «فوتبالیست تیمی» باشد اما او رونالدینیو نیست. در دوره ای كه مردم از دیدن نمایش های بیش از حد خشك و حساب شده و توام با صبر و مدارا خسته شده اند، رونالدینیو همه چیزی است كه زیبایی و غیرمنتظره بودن فوتبال را فریاد می كند و تماشاگران را به حیرت وامی دارد. لمپارد بسیار منضبط و از هر جهت در خدمت تیم خود است اما او اعجاز رونالدینیو را ندارد و وقتی در عصر و زمانه فعلی فوتبال ناب و مبتنی بر خلاقیت و نبوغ فردی به اصلی فراموش شده بدل می شود و همه چیز فدای كار تیمی می گردد و آدم ها شبیه به روبوت می شوند و دل ها یك «معجزه گر خارج از دنیای ماشین ها» را طلب می كند، رونالدینیو ظهور می كند و «رونالدینیو» می شود.استیون جرارد كاپیتان دلاور لیورپول كم و بیش همانی است كه در مورد لمپارد گفتیم. با شور و حرارت بیشتر ولی با عقل و مدیریت و متانت كمتر. آدریانو یك تانك جنگی است، شوچنكو یك مهاجم تقریباً كامل است، جان تری مدافع وسطی است كه هر مهاجمی از نظم و قدرت او بیم دارد، وین رونی به رغم تمام «بی تربیتی»اش یك مهاجم ویران كننده برای حریفان است و بالاك هم در نهایت همان جرارد و لمپارد است، اما آنها رونالدینیو نیستند. همه چیزی كه در این دنیای «كسالت بار شده» فوتبال می طلبید تا ناگهان ذوق زده شوید و به وجد آیید، در پاهای رونالدینیو است. در یك حركت یك نگاه او به سمت چپ و یك نگاه او به سمت راست است. در یك حركت بدن او به سمت جلو و در یك دریبل «كشویی» ریز او به سمت عقب است و در شوكی نهفته است كه هر لحظه ممكن است از هر حركت او برخیزد.بله، رونالدینیو و وجودش در تضاد با علم فوتبال و برای فوتبال گروهی مضرترین عامل و ناقض تمام حرف هایی است كه مدرن ترین مربیان سال ها است به جهانیان و شاگردان خود می زنند و به آنها اكیداً می گویند كه توپ را نگه ندارید و بیش از حد با آن «ور» نروید. زیرا هر لحظه توقف آن به معنای كم اثر شدن كار گروهی و محو كننده عامل سرعت در بازی است كه باید جریان یابد تا فوتبال همانی شود كه «علم» این ورزش آن را توصیف می كند و فوتبال را از سنت گرایی برحذر می دارد.بله، مربیان اروپایی فوتبال برزیلی را نفی می كنند چون بیش از حد مبتنی بر غریزه های فردی است و اگر آن غریزه ها یك روز جواب ندهد، تیم برزیل مرده است اما آلمان و هلند همیشه آلمان و هلند هستند زیرا بر كار گروهی تكیه دارند و با «جمع» نفس می كشند و در چنین سیستم هایی همیشه می توان یك فرد را كنار گذاشت و فرد دیگری را به جای او به كار گرفت تا «تیم» كارش را انجام بدهد و بازی گروهی اجرا و به نتیجه مورد نظر منتهی شود.برزیل این گونه نبوده و نیست و بعید می دانیم كه هرگز چنین شود و حتی همسو شدن كارلوس آلبرتو پریرا مربی امروز برزیل و لوئیس فیلیپه اسكولاری مربی این كشور در جام جهانی ۲۰۰۲ با طرز فكر و نحوه تلقی فوق و تلاش آنها برای «اروپایی كردن» برزیل نتوانسته است سایرین را در این كشور متقاعد و در این زمینه با آنها همسو كند و برزیل را به طور كامل شبیه به آلمان نماید. خیلی ها آرزو دارند كه «فیل بزرگ» (لقب اسكولاری) و پریرا دست از این عادات خود بردارند و اجازه بدهند كه برزیل، برزیل بماند. كه كاكا هر كار دلش خواست انجام بدهد، كه روبینیو ادای پله را در بیاورد، كه باپتیستا از هر سو حركت كند، كه جونینیو پرنام بوكانو مانور بدهد، كه كافو با پشت پایش پاس بدهد، كه رونالدو در زمین راه برود و رونالدینیو شعبده بازی كند و فوتبال مدرن و گروهی و صد درصد محق را برخلاف اصول منطقی حاكم بر این ورزش به بازی و سخره بگیرد و با چرخش «باله وار» پاهایش توپ طلا را روی سینه اش استپ كند و با خود تا مقصد فتح جام جهانی حمل نماید.
اصلاً مرگ بر فوتبال تك ضرب و سریع و گروهی!!
منبع : روزنامه شرق