جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


ببخشید لطفاً حالا بمیرید تا بعد


ببخشید لطفاً حالا بمیرید تا بعد
آلودگی هوای ابرشهر تهران به حدی رسیده است که کارگزاران امور شاید به عنوان «آخرین راهکار» به این نتیجه رسیده اند که به مدیریت زمانی آمد و شد و شروع و خاتمه فعالیت های روزانه شهروندان بپردازند؛ شیوه یی در مدیریت شهری که در بسیاری از کشورهای جهان دهه هاست اعمال می شود. آلودگی هوای تهران ریشه در مسائل چندی دارد که بخش قابل ملاحظه یی از آن متاثر از فرهنگی است که بدون توجه به الزامات زندگی جمعی بر پایه القائاتی مانند «دارندگی، برازندگی است»، «هر کس را توی قبر خودش می گذارند»، «چهاردیواری اختیاری» و... شکل گرفته است. چنین باورهایی به پایین بودن حس همکاری جمعی در میان ما تا آنجایی انجامیده که نمره همه ما در رفتارهای اجتماعی قطعاً «تک» است و هیچ کس نمی تواند با مراجعه به وجدانش و قضاوت خواستن از آن برای رفتارهای اجتماعی اش به خود نمره یی دورقمی بدهد.
سطح پایین مسوولیت پذیری اجتماعی را در رفتارهای ترافیکی ما با وضوح بیشتری می توان دید. کافی است فقط لحظه یی در کنار یکی از خیابان های شهر بایستید آن وقت انبوه خودروهای تک سرنشین را خواهید دید که راننده های آنها حتی نیاموخته اند باید داخل خطوط رانندگی کنند و پلیس ناچار باید بدیهی ترین امور را با توسل به «جریمه» اعمال کند، و آن وقت خلافکاران که از چشم پلیس می گریزند خود را «زرنگ» می دانند، آلودگی هوای پایتخت بنا بر تازه ترین اطلاعات شرکت کنترل کیفیت هوای تهران به حدی رسیده است که در آن هر نفسی که فرو برده می شود و برمی آید به شهادت مدارک و اسناد پزشکی «یک قدم ما را به مرگ قطعی نزدیک تر می کند،» در چنین شرایطی انتظار بود و هست که هر کس هر کاری که می تواند برای کاهش غلظت آلاینده ها در هوای شهر مبذول دارد. اما با این وصف پدری را می بینیم که بر فرزند خود ماسک زده و او را در اتومبیل نشانده تا به مدرسه ببرد و این یعنی نشانه همان باور غلط «دارندگی برازندگی» که زیربناهای فکری ما را در رفتارهای اجتماعی و تعهدات مان در برابر اجتماع و یکدیگر ساخته است و از اساس باید تغییر کند. در این گیر و دار و در جامعه یی که عادت کرده ایم چاره هر کاری را از مسوولان بخواهیم و آنها نیز پاسخگو نباشند، بزرگ ترین دلخوشی و نهایت رضایت آنها از کارهایشان همین قدر است که توانسته اند قفل ترافیک خودروها را در حد سابقش نگه دارند و مساله آلودگی بیش از حد تحمل هوای تهران به ظاهر همچنان مساله یی لوکس است که در حیطه مسوولیت هیچ یک از ما، از افراد عادی گرفته تا مسوول نمی گنجد.
به عنوان روزنامه نگار که دسترسی های بیشتری به اطلاعات و اخبار دارد و به تبع مسوولیت کاری سفرهایی نیز به بیرون از کشور داشته ام، متاسفم که بگویم به لحاظ مسوولیت پذیری کمتر مردمی را در گوشه و کنار جهان دیده ام که چون ما فکر و زندگی کنند. رم پایتخت ایتالیا از بسیاری جهات از جمله حجم ترافیک، نوع خودروها، سوخت و دیگر مولفه های آلوده ساز هوا، شباهت بسیاری به تهران دارد. همکاری که سال ها است مامور به خدمت در ایتالیاست، برایم تعریف کرده و چندین بار نیز در گزارش های خود از این کشور نوشته است اهالی رم از چنان سطح فرهنگی و همکاری و مسوولیت پذیری اجتماعی برخوردارند که به محض اطلاع از بالا رفتن میزان آلاینده ها در هوای شهر، بلافاصله و داوطلبانه هر اقدامی را که به آنها در این زمینه آموزش داده شده است از جمله متوقف کردن خودروهای شخصی، انجام می دهند و اگر کسی استثنائاً و حتی به دلیلی کاملاً موجه خودروی شخصی خود را در خیابان به حرکت درآورد، آنقدر با نگاه های مردم مورد بازخواست قرار می گیرد که از کرده خود پشیمان می شود و هیچ کس در آنجا فکر نمی کند که «دارندگی (بی اعتنا به مسوولیت اجتماعی)، برازندگی است». به آنها یاد داده اند و یاد گرفته اند که «مسوولیت اجتماعی» و عمل به آن، یک اصل اساسی در زندگی امروز و لازمه زندگی جمعی است و زندگی در چهاردیواری یک شهر همانند خانه های کوچک آنها و ما، حداقل حالا، اختیاری نیست و هر کس را درست است که تنها در گوری قرار می دهند، اما او باری از مسوولیت های مختلف از جمله اجتماعی را به عنوان یک شهروند مسوول بر دوش دارد. در مقابل لطفاً به رفتارهای خودمان نگاه کنیم. در تمام روزهای پاییز امسال حجم آلاینده ها در هوای تهران اگر در شرایط «هشدار» نبوده، لااقل در وضعیتی قرار داشته که به آن «ناسالم» گفته می شود، یعنی دیگر تنفس در آن نه نشانه حیات است و نه مفرح ذات. که هر دم و بازدمی در هوای آن، قدمی بزرگ و بزرگ تر به سوی مرگ است.
با این وضعیت به کجا می رویم؟ آخرین نقطه این وضعیت که ما سال هاست ظاهراً و بر اساس آمار و ارقام و نظریه های کارشناسی به آخرش رسیده ایم، کجاست؟ ظاهراً کسی قرار نیست به این سوال پاسخ دهد که اگر پاسخی بود یا حتی اعتنایی و احساس مسوولیتی، سال ها پیش باید گفته و به آن عمل می شد نه امروز که واقعاً کار از کار گذشته است و تا همین الان هم که جناب عزرائیل در خانه بنده و شمای شهروند را نزده باید تعجب کنیم. اینکه چرا هوای تهران تا این حد آلوده است که به روایتی روزانه ۲۷ نفر بر اثر آن و عوارضش می میرند، امری است که کارشناسان سال هاست به آن پاسخ گفته اند و همه ما می دانیم عمده ترین دلیل آن، فراوانی خودروها اعم از استاندارد و غیراستاندارد، نو و کهنه و چندین دلیل دیگر است که همه اش دست ماست، هم علتش و هم راه حلش؛ مایی که حتی در چنین شرایط فوق بحران، آسوده خاطر همچنان مدعی «من نبودم» هستیم و به انتظار نشسته ایم که کسی از کره یی دیگر بیاید و برای ما چاره کند.
بداخلاقی یا بهتر است با عرض پوزش و بدون تعارف بگویم «بی اخلاقی» در همه زمینه ها از جمله اجتماعی امروز به شدت گریبان ما را گرفته است. چرا اینچنین شده است؟ یقیناً باید کارشناسان پاسخ آن را داشته باشند، ولی من روزنامه نگار علت آن را دور شدن از ارزش هایی می دانم که در زمانی نه چندان دور رمز و اساس حیات هر یک از ما بود؛ مایی که متاسفانه امروز به آنجا رفته ایم یا برده شده ایم که فقط به فکر کلاه خودمان و آنهایی هستیم که مثل ما فکر می کنند که چی؟ نکند باد آنها را با خود ببرد؟
از میان ۲۷ نفری که روزانه در تهران بر اثر آلودگی هوا جان می سپارند دور از شما، شاید یکی از آنها من یا خدای ناکرده عزیزی از عزیزان شما، شهروند عادی یا متعلق به طبقه مسوولان باشد. من و من ها را بی خیال، آیا می توانید به عزیزان خود بگویید؛ «ببخشید، لطفاً حالا بمیرید تا بعد...؟»
رئوف پیشدار
منبع : روزنامه اعتماد