شنبه, ۲۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 18 May, 2024
مجله ویستا

حق بازگشت به سرزمین اجدادی


حق بازگشت به سرزمین اجدادی
پس از تظاهرات سال ۲۰۰۱ در نیویورك و سایر شهرها به طرفداری از این حق، روزنامه «شیكاگو سان تایمز»، به شكلی بسیار زننده، حق فلسطینیان برای بازگشت به كشورشان را با كشتار دسته جمعی یهودیان به وسیله هیتلر را چنین مقایسه كرده بود: «حق بازگشت» كم و بیش آخرین ترفند اعراب بنیادگراست برای فروپاشی اسرائیل»! سردبیر این روزنامه ادامه داد كه خواه ناخواه، نادیده گرفتن واقعیت تثبیت مرزهای پس از جنگ، تنها اندوه وماتم را در پی دارد.» لازم به گفتن نیست كه وقتی عراق، كویت وابسته به آمریكا را در سال ۱۹۹۰ اشغال كرد، موضع شیكاگو سان تایمز با موضع آن در مورد سرزمین فلسطینیان یكسان نبود.مفهوم سخنان این روزنامه در این باره عریان تر و بی پرده تر از بقیه است، ولی نكته ای را كه در مورد اسرائیل و فلسطینیان بیان می كند، حرف ناگفته سایرین است: گذشته ها، گذشته است. اسرائیل باید حمایت شود، فلسطینیان باید موقعیت را بپذیرند و تغییر موضع بدهند. حق فلسطینیان اخراج شده و محروم از بازگشت به سرزمین شان، بیش از نیم قرن است كه بارها به وسیله آرای قانونی جهانی تأیید شده است و آغاز این تأیید قطعنامه ۱۹۳ سازمان ملل متحد بوده است. فهم این موضوع مشكل نیست كه مردمی كه از سرزمین شان رانده شده اند، مجبور به فرارشان كرده اند و ناچار شده اند به كشورهای دیگری پناهنده شوند، وقتی جنگ به پایان می رسد حقی غیرقابل تردید برای بازگشت به خانه هایشان، پس گرفتن مزرعه ها، كارگاهها و مغازه های شان داشته باشند.
جنگ سال ۱۹۴۸ كه به تأسیس كشور اسرائیل انجامید، به اخراج بیش از سه چهارم جمعیت فلسطین، یعنی نزدیك به ۷۵۰ هزارنفر منجر شد. «جنگ ۶ روزه» اسرائیل، در ژوئن ۱۹۶۷ كه در نتیجه آن باقی مانده فلسطین یعنی ساحل غربی و غزه به اشغال اسرائیل درآمد، بیش از ۳۰۰ هزارنفر را به تبعید و پناهندگی كشاند كه بسیاری از آنها برای بار دوم بود كه تبعید می شدند. به هیچكدام از كسانی كه در سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ از سرزمین شان بیرون رانده شدند و به فرزندان آنها كه اكنون شمارشان به بیش از ۵ میلیون می رسد، اجازه بازگشت داده نشد و خسارتی به خاطر تلفات و زیان هایی كه دیده بودند، به آنها پرداخت نشده كه هیچ، دولت تازه تأسیس اسرائیل اعلام كرد كه هر كسی در هر جای جهان كه بتواند ثابت كند یكی از اجدادش یهودی بوده اند، بدون توجه به این كه خود او یا خانواده اش هیچ وقت پا به خاورمیانه گذاشته باشند یا نه، «حق بازگشت»!! به اسرائیل داده می شود و حق شهروندی در سرزمین نوینی كه منحصر و ویژه خود اوست. به این ترتیب، به فلسطینیان تبعید شده، تحقیر و توهین رواداشت. امروز، پس از ۵۷ سال، حق بازگشت فلسطینیان خواسته اصلی مبارزات مردم فلسطین است و این كه چرا این موضوع تا این حد برای آرمان فلسطین اهمیت دارد، امری بدیهی است. اگر مردم از زندگی در كشور خود محروم شوند، موجودیت آنها به عنوان یك ملت مورد تهدید قرار می گیرد. دفاع از حق بازگشت، ركن اصلی در منازعات برای حفظ وحدت بین فلسطینیانی است كه در سرزمین تاریخی فلسطین مانده اند و آنهایی كه به طور غیرقانونی و با بی عدالتی از سرزمین شان اخراج شده اند.این كه چرا رهبران اسرائیلی و حامیان آمریكایی آنها اینگونه سازش ناپذیرانه با بازگشت فلسطینیان مخالفت می كنند، به این دلیل نیست كه در فلسطین، جا برای این فلسطینیان آواره نیست. این امر بدون پرده پوشی و با وقاحت دلایل نژادپرستانه دارد. این امر را دكتر «سلمان ابوسیتا» جمعیت شناس فلسطینی برملا كرده است و اشاره دارد به این امر كه بیش از ۵۰۰ شهر و روستای فلسطینی اكنون تحت اشغال نیست و این شهرها عمدتاً به خاطر مقاصد سیاسی و به منظور ایجاد یك كشور اختصاصی برای یهودیان ویران شده اند.
این درست نیست كه موضوع بازگشت برای فلسطینیان به فراموشی سپرده شده است. صدها فلسطینی كه در سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ از سرزمین شان بیرون رانده شدند، امروز هنوز زنده اند و بسیاری از آنها در میان عزیزترین مایملك خود، كلید خانه هایی را كه در فلسطین داشتند، نگه داشته اند؛ خانه هایی كه بعضی از آنها به ویژه در شهرهایی نظیر «حیفا» و «جافا»، بیت المقدس و جاهای دیگر، مصادره شده و تبدیل به آبادی نشین های اسرائیلی شده اند.
امروز، ۸۸ درصد از بیش از ۵ میلیون پناهنده فلسطینی یا در سرزمین های تاریخی فلسطین زندگی می كنند - ۴۶ درصد آنها در اسرائیلی كه در سال ۱۹۴۸ بنیاد نهاده شد و در ساحل غربی غزه - و یا درفاصله ۱۰۰ مایلی مرزهای آن؛ ۴۲ درصد هم در اردن، لبنان و سوریه.
صدها هزار خانواده فلسطینی در نهایت فقر در ۵۹ اردوی پناهندگان زندگی می كنند كه برای آنها به ویژه حق بازگشت موضوعی حیاتی است. شرایط برای بیش از یك میلیون فلسطینی كه در اردوگاهها زندگی می كند، بسیار وخیم و نگران كننده است. آنطور كه معمولاً حامیان اسرائیل ادعا می كنند، بازگشت فلسطینیان تبعیدی به این مفهوم نیست كه جمعیت یهودی مجبورند اسرائیل را ترك كنند، ولی این مفهوم را دربردارد كه اسرائیل نمی تواند به شیوه جدایی نژادی به حكومت خود ادامه دهد و برای یك گروه حق و امتیاز خاصی قائل باشد. از همان شروع صهیونیسم سیاسی، یعنی از بیش از یك قرن پیش، رهبران اصلی آن در یك هدف اشتراك داشتند: ایجاد یك سرزمین منحصراً یهودی. ایجاد چنین سرزمینی مستلزم بیرون راندن و اسكان یهودیان به جای ساكنان اصلی و بومی مناطقی بود كه باید برای این كار در نظر گرفته می شد. اولین انتخاب آنها فلسطین بود. سالها بعد، وقتی اسرائیل در سال ۱۹۴۷ به عنوان یك دولت و به وسیله ایالات متحده و زیر سرپرستی و حاكمیت سازمان ملل متحد تأسیس شد، در داستان ایجاد اسرائیل، مفهومی ثبت شد كه رهبران اسرائیل سعی در جا انداختن آن داشتند: «فلسطین، سرزمینی بود بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین و اسرائیل بیابان ها را آباد و شكوفا كرد» این واقعیت نادیده گرفته شد كه پیشتر، سرزمین فلسطین نه بیابان بود و نه بدون سكنه و درختان زیتونی كه فلسطینیان كاشته بودند، وقتی اسرائیلی های مهاجر وارد شدند، صدساله شده بودند.از همان ابتدا، صهیونیسم سیاسی، یك طرح مستعمراتی آگاهانه بود. مهاجران یهودی اروپایی، ورود به فلسطین را در دهه ۱۸۸۰ آغاز كردند. در آن زمان، یهودیان تنها ۵ درصد جمعیت فلسطین را تشكیل می دادند، ولی رهبران اولیه صهیونیست ها نظیر «تئودور هرتزل» و «شیم وایزمن» می دانستند كه تنها از طریق مهاجرت نمی توان یك كشور اسرائیلی به وجود آورد. پس از سالها مذاكره، امپراتوری بریتانیا مسؤولیت و حمایت طرح صهیونیستی براساس اعلامیه «بالفور» در سال ۱۹۱۷ را به عهده گرفت. در اعلامیه لرد بالفور از حقوق ملی یهودیان ولی تنها از حق مدنی و مذهبی «جوامع غیریهودی » صحبت می شود. دراین سند، حتی یك بار هم به اعراب كه ۹۰ درصد جمعیت فلسطین را تشكیل می دادند و ۸۹ درصد زمین های آن را در مالكیت خود داشتند، اشاره ای نشده بود.انتشار این اعلامیه بین فلسطینی های عرب تبار، شورش هایی را برانگیخت. در سال ۱۹۱۷ ، فلسطین هنوز بخشی از امپراتوری عثمانی بود،ولی بریتانیا آن را به عنوان غنیمت جنگی جنگ جهانی اول به حساب آورد. با حمایت مالی بریتانیا و منابع مالی جدید از طرف ایالات متحده، مهاجرنشین های یهودی و سرزمین هایی كه به تملك یهودیان درآمده بودند، به سرعت رشد كردند و گرچه در آن وقت مستعمره بریتانیا بودند، دولتی دوفاكتو (بالفعل ) در مناطق تحت كنترل صهیونیست ها تشكیل دادند و شروع به ایجاد نیرویی شبه نظامی برای خود كردند. به موازات افزایش جمعیت مهاجرنشین ها از ۱۰ درصد در اوایل دهه ۱۹۲۰ به حدود ۳۰درصد در پایان دهه ۱۹۳۰ ، بحث «انتقال» شدت گرفت. «انتقال» به مفهوم بیرون راندن جمعیت عرب بومی از فلسطین بود تا راه را برای دولت آینده اسرائیل باز كند.
طی دو دهه ۱۹۲۰ و ،۱۹۳۰ شورش های بی شماری هم علیه مستعمره نشین های بریتانیایی و هم مهاجرنشین های صهیونیستی به وقوع پیوست. در سال ،۱۹۳۶ فلسطینی ها به یك اعتصاب عمومی دست زدند كه ۶ ماه به طول انجامید. طولانی ترین اعتصاب عمومی كه به دنبال سه سال جنگ و مبارزه چریكی صورت گرفت و تا سال ۱۹۳۹ ارتش بریتانیا موفق به درهم شكستن این قیام نشد. در نتیجه این تحولات، هنگام آغاز جنگ جهانی دوم، صهیونیست ها به شدت قدرت یافته و فلسطینی ها به شدت ضعیف شده بودند.در دوران جنگ جهانی دوم، هیتلر و حزب نازی كشتار جمعی ۶ میلیون یهودی را در اردوهای مرگ فاشیستی به اجرا درآوردند. میلیون های دیگر، اعضای اتحادیه های كارگری، كمونیست ها، سوسیالیست ها و دیگران بودند كه در این اردوگاهها، جان خود را از دست دادند.دولت های سرمایه داری ایالات متحده و اروپا توجه كمی به رنج و محنت یهودیان و سایر مردم در دهه ۱۹۳۰ مبذول داشتند و آلمان نازی را به عنوان كانونی علیه دشمن اصلی خود یعنی اتحاد شوروی می دیدند. حتی پس از ورود به جنگ با آلمان، سردمداران آمریكا نسبت به رنج و بدبختی آنهایی كه در اردوگاههای مرگ نازی گرفتار بودند، بی اعتنا باقی ماندند و از بمباران خطوط آهنی كه واگن های باری مملو از قربانیان از طریق آنها به این اردوگاهها برده می شدند، خودداری كردند. طراحان نظامی اظهار می داشتند كه این كار «فوریت» ندارد.پس از پایان جنگ ، اما، رهبران آمریكایی نظر دلسوزانه جهان را به رنج های یهودیان و برای حمایت از ایجاد یك دولت یهودی، با هزینه كردن فلسطینیان - فلسطینیانی كه هیچ نقشی در فجایع نازی نداشتند - جلب كردند. اكثریت بزرگ بازماندگان یهودی از نسل كشی نازی ها، آرزو داشتندكه به ایالات متحده مهاجرت كنند؛ طبق نظرسنجی «نیویورك تایمز» حدود ۸۰ درصد. برای ایالات متحده مشكل نبود ۴۰۰هزار پناهنده یهودی را بپذیرد، به خصوص كه طی جنگ خسارتی هم ندیده بود و دارای اقتصاد شكوفا بود. اما شركتهای بزرگ و رهبران دولت آمریكا با گشودن درها به روی بازماندگان شكنجه و آزار نازیها مخالفت كردند ، آن هم از ترس این كه خیلی از آنها زیر نفوذ ایده های كمونیستی و سوسیالیستی قرار گرفته باشند. رهبران صهیونیستی به خوبی از اشتیاق یهودیان اروپایی بازمانده از جنگ برای رفتن به آمریكا آگاه بودند. ولی آنها هم به همان اندازه با این امر مخالف بودند. آنها می خواستند یهودیان وادار به رفتن به فلسطین شوند. تحت فشار شدید آمریكا، سازمان ملل متحد قطعنامه ای را در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ گذراند كه طبق آن، ۵۶درصد از فلسطین،تاریخی را به اسرائیل تخصیص بدهند و ۴۴ درصد هم به ایجاد یك سرزمین فلسطینی ؛ در حالی كه فلسطینیان ۷۰ درصد جمعیت را در آن سرزمین تشكیل می دادند.در ژانویه ۱۹۴۸ ، جنگ درگرفت. گروههای شبه نظامی صهیونیستی به شبیخون زدن به روستاهای آرام فلسطینیان پرداختند. آنها معمولاً در اطراف خانه ها مواد منفجره می گذاشتند، روی آنهانفت می پاشیدند و آتش می گشودند. هدف این بود كه ایجاد وحشت كنند و مردم فلسطین را از خانه ها و سرزمین شان بیرون برانند. روستاییان خانه هایشان را ترك می كردند، ولی معمولاً به روستاهای مجاور می رفتند كه برای رهبران اسرائیلی قابل قبول نبود.
كشتار وسیله ای برای بیرون راندن فلسطینی ها
در ۹ آوریل ،۱۹۴۸ كشتاركل دهكده «دیر یاسین » به سطح جدیدی از وحشیگری و خشونت رسید. بیش از ۲۰۰ كودك، زن و مرد در پایان عملیات مرده بودند. این كار به منزله اخطاری بود به همه فلسطینیان. سازمان یهود Jewish Agency این قتل عام را به ظاهر و در كلام محكوم كرد،ولی در همان روز، گروهی كه این كار را انجام داده بودند، به فرماندهی ارتش مشترك پذیرفته شدند. ۱۲ روز پس از كشتار دیریاسین، به مناطق فلسطینی حیفا حمله ای وحشتناك شد. دراین شهر پرجمعیت، بشكه های حاوی بمب و نفت، در كوچه های باریك غلتانده می شدند ، در حالی كه گلوله های مرگبار از بالای سر بر همسایگان عرب آنها ریخته می شد. همزمان، بلندگوها صداهای وحشت انگیز جیغ زنان عرب را همراه با فریادهای : «فرار كنید . یهودیان از گاز اشك آور و سلاح های هسته ای استفاده می كنند» پخش می كردند. مردم فرار می كردند در حالی كه فریاد می زدند دیریاسین! دیر یاسین!طی یك هفته و با اعمال این تاكتیك، ۷۷هزارنفر از ۸۰هزارفلسطینی از بندر جافا فرار كردند. چنین عملیاتی ، بارها و در جاهای مختلف تكرار شد. در ۱۵ مه ،۱۹۴۸ وقتی استقلال اسرائیل اعلام شد، ۳۰۰هزار فلسطینی در شرایط بسیار وخیم تبعید، در لبنان، غزه ، سوریه و دره لبنان بین مرگ و زندگی به سر می بردند و تا آخر آن سال، شمار فلسطینیانی كه از آنها سلب مالكیت شده و آواره شده بودند، به ۷۵۰ هزار نفر رسید. در جنگ ۱۹۴۸ ، اسرائیل با اقتصاد و منابع نظامی قوی و حمایت قدرت های غربی به ۷۸ درصد از فلسطین دست یافت. هدف ارتش اسرائیل تنها فتح زمین نبود بلكه بیرون راندن هرچه بیشتر مردم فلسطین از سرزمین هایشان بود. تقریباً ۹۰ درصد جمعیت عرب به زور بیرون رانده شدند تا راه برای دولت جدید اسرائیل باز شود. مزارع، كارگاهها و خانه های آنها از آنها دزدیده شد و بنیاد حیاتی اقتصاد كشور اسرائیل را تشكیل داد.
اسرائیل در خدمت منافع غرب
اسرائیل از همان ابتدای تأسیس برای بقای خود به كمكهای وسیع اقتصادی خارجی نیازمندبود. در سال ،۱۹۵۱ تحریریه ای جدید برای روزنامه «هاآرتص» - كه نشریه ای بانفوذ و برجسته است - تعیین شد كه طرح هایی كلی در مورد چگونگی بازپرداخت كمكهایی كه به این كشور نوپا می شد، ارائه می داد: «...نیرومند كردن اسرائیل به قدرتهای غربی كمك می كند تا موازنه و ثبات را در خاورمیانه حفظ كنند و اسرائیل باید گوش به زنگ باشد كه اگر به هر دلیل قدرتهای غربی ترجیح بدهند كه چشمان خود را بر روی بعضی مسائل ببندند، بتوانند برای مجازات یك یا چند كشور همسایه كه در بی حرمتی نسبت به غرب از حد مجاز فراتر رفته باشند، به اسرائیل اتكا كنند. اولین موقعیت برای ایفای نقش اسرائیل به عنوان ژاندارم قدرتهای غربی، در سال۱۹۵۶ به وجود آمد. در آن سال، دولت ملی مصر به رهبری «جمال عبدالناصر» كانال سوئز را ملی كرد یعنی آبراه حیاتی و از نظر نظامی حساسی را كه دریای مدیترانه را به اقیانوس هند وصل می كند. در ضمن، مصر در زمان عبدالناصر به عنوان رهبری مبارزات ضداستعماری خاورمیانه درنظر گرفته می شد. این «بی حرمتی» ! عبدالناصر بریتانیا و فرانسه را به خشم آورد. بریتانیا می خواست كنترل كانال سوئز را دوباره به دست آورد و فرانسه، مصر را به عنوان متحدكلیدی جبهه آزادی بخش ملی الجزایر می دید كه برای آزادی الجزایر از تسلط حكومت فرانسه می جنگید.در اكتبر ،۱۹۵۶ اسرائیل به حمله ای غافلگیرانه علیه مصر دست زد. چند روز بعد، چتربازان بریتانیا و فرانسه در منطقه كانال سوئز و مناطق دیگر مصر فرود آمدند. هدف، برانداختن حكومت عبدالناصر بود و بازگشت سوئز زیر كنترل بریتانیا. به عنوان پاداش، اسرائیل می توانست غزه را حفظ كند و كل شبه جزیره سینای مصر را نگه دارد. هیچ چیز بیشتر از جنگ ۱۹۵۶ نمی توانست نقش اسرائیل را روشن كند. ولی نتایج این جنگ بقایی نداشت. خشم جهانی نسبت به این تجاوز وقیحانه بالا گرفت. اتحاد شوروی تهدید كرد به نفع مصر مداخله خواهد كرد و حكومت آمریكا هم با این حمله مخالفت كرد، اگرچه به دلایلی بسیار متفاوت. ایالات متحده نمی خواست رقیبانش بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه قدرت بیشتری بیابند. در اواخر دهه ۱۹۵۰ و ،۱۹۶۰ كمكهای نظامی آمریكا به اسرائیل سرازیر شد و اسرائیل با كمك آمریكا به سلاح اتمی دست یافت. اردوگاههای پناهندگان فلسطینی، نظیر «جنین» در ساحل غربی، مركز مقاومت علیه اشغال اسرائیل شدند. در سال ۱۹۶۷ اسرائیل با حمله ای برق آسا، باقی مانده فلسطین را نیز فتح كرد - یعنی ساحل غربی شامل بیت المقدس غربی و غزه و همچنین سینای مصر و بلندیهای جولان سوریه را. پس از سال ۱۹۶۷ كمكهای آمریكا مانند رودخانه ای به سوی اسرائیل جاری شد. اسرائیل به طور متوسط ۳ تا ۴ میلیارد دلار در سال كمك رسمی دریافت می كرد. یعنی بیش از هر كشور دیگری. با كمك آمریكا، اسرائیل پنجمین قدرت نظامی جهان شد به رغم اینكه جمعیت آن بیش از ۵میلیون نبود.اسرائیل این كمكها را به شیوه های گوناگون بازپرداخت می كرد: در اواسط دهه ،۱۹۷۰ اسرائیل برای كمك به عناصر فالانژ در جنگ داخلی لبنان، وارد عمل شد. در ۱۹۷۸ و ،۱۹۸۲ لبنان را مورد تجاوز قرار داد و در سال ،۱۹۸۲ بیروت را به اشغال خود درآورد. در سال ،۱۹۸۱ تأسیسات هسته ای عراق را منهدم كرد. در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ ، حمایتی اساسی از حكومت نژادپرستانه آفریقای جنوبی به عمل آورد. به خصوص در زمانی كه برای واشنگتن «نامناسب» بود كه آشكارا از این رژیم حمایت كند. اسرائیل به ارتش گواتمالا در زمانی كه به قوم كشی علیه مردم بومی كشور دست زده بود و كنگره آمریكا كمكهای مستقیم به گواتمالا را قطع كرده بود، كمك می كرد و آموزش آنها را به عهده گرفت. پس از كودتاهای نظامی دهه ۱۹۷۰ با هماهنگی سیا در شیلی و سایر كشورهای آمریكای لاتین، پلیس مخفی اسرائیل به تربیت شكنجه گران در این كشورها كمك می كرد.
مخالفت آمریكا با بازگشت فلسطینیان
از دید رهبران آمریكا، بیشترین نقش اسرائیل در مورد نفت و خاورمیانه به شدت حیاتی است. این واقعیت كه ارتش آمریكا به دلیل شدت مقاومت های مردمی در عراق دچار محدودیت شده و به استقبال خطر نمی رود، كمك كرده است كه اهمیت نقش اسرائیل را در راهبردهای آمریكا برای تسلط بر جهان برجسته تر كند. در حالی كه اسرائیل كشوری نسبتاً كوچك است، پنتاگون آن را به عنوان یك پایگاه عظیم نظامی و آنطور كه یك تحلیلگر گفته است «یك ناو هواپیمابر غرق نشدنی» درنظر دارد. اسرائیل قمار مطمئن تری برای واشنگتن است، چون به عنوان یك رژیم مهاجر دست نشانده كاملاً وابسته به آمریكاست. دلایل مخالفت با مبارزات فلسطینیان برای رهبران آمریكا و اسرائیل همسان نیست، ولی با یكدیگر سازگار و هماهنگ است. اسرائیلی ها بقای تسلط خود را بر فلسطین و سرزمین آنها می خواهند و آمریكا می خواهد اسرائیل به عنوان ابزار و وسیله ای برای نفوذ در سراسر منطقه خاورمیانه باقی بماند. آنها انكار و رد حقوق ابتدایی مردم فلسطین از جمله حق بازگشت شان را برای هدف های خود لازم می بینند. اجازه بازگشت به میلیون ها پناهنده فلسطینی از نظر آمریكا قابل اتكا بودن اسرائیل را به خطر می اندازد.

منبع: سایت اینترنتی
سوسیالیسم و آزادی
برگردان: پورانداخت مجلسی
منبع : روزنامه ایران