جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


حساسیت اقتصادی طبقات در انتخابات


حساسیت اقتصادی طبقات در انتخابات
مقاله حاضر چکیده ای از یکی از تحقیقات برجسته طی ۵۰ سال اخیر در زمینه انتخابات و اهمیت شرایط اقتصاد کلان در رای گیری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بوده است. استیون ودرفورد سهم مهمی در نوشتن مقاله حاضر در سال ۱۹۷۸ داشته است. این مقاله نشان می دهد رای دهندگان طبقه کارگر بیش از رای دهندگان طبقه متوسط در گزینه انتخاباتی شان نسبت به شرایط اقتصادی حساس هستند. نتایج ودرفورد مبتنی بر انتخابات سال های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۰ است. ما نتایج ودرفورد را برای انتخابات سال ۱۹۶۰ عیناً به کار بردیم و نتایج نشان می دهد تعریف طبقه اجتماعی در یافته های اساسی این تحقیق از اهمیت بسیاری برخوردار است. هنگامی که ما از گروه های کاری به عنوان معیاری برای طبقه اجتماعی استفاده می کنیم اساساً می توانیم از نتایج ودرفورد کپی برداری کنیم. با وجود این هنگامی که از درآمد به عنوان معیاری برای طبقه اجتماعی استفاده می کنیم، نمی توانیم هیچ مدرک مستدلی را برای حمایت از همان یافته های سال۱۹۶۰ به دست آوریم، بنابراین ما این تحلیل را بسط دادیم تا دوره زمانی سال های۱۹۵۶ تا ۱۹۹۶ را دربرگیرد و از معیار مبتنی بر درآمد طبقه اجتماعی و معیار مبتنی بر کار (اشتغال) طبقه اجتماعی استفاده کنیم. درنتیجه نشان داده می شود الگوی واضح متمایزکننده ای درسطوح رای گیری اقتصادی بین کارگر و رای دهندگان طبقه متوسط وجود ندارد؛ اگرچه استفاده از معیار مبتنی بر اشتغال رای دهندگان طبقه کارگر در انتخابات اخیر نشان می دهد این طبقه نسبت به اقتصاد حساس تر بودند. در نهایت ما تئوری جدیدی از رای گیری اقتصادی ارائه می دهیم. همچنین به نظر ما رای دهندگان بیش از آنکه بر حسب وضعیت مالی شخصی یا وضعیت مالی کشوری رای دهند براساس عملکرد اقتصادی گروه اقتصادی که به آن تعلق دارند، رای می دهند.
هنوز دو ماه تا چهار نوامبر یعنی زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا باقی مانده است و رقابت اصلی بین دو نامزد حزب جمهوریخواه و دموکرات با معرفی معاونان اول خود چهره ای جدی تر پیدا کرده است. انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ آمریکا در مقایسه با انتخابات گذشته این کشور از ویژگی خاصی برخوردار است زیرا رئیس جمهور بعدی عهده دار کشوری می شود که ازجنبه سیاست داخلی و خارجی، سیاست های اقتصادی و وجهه بین المللی طی هشت سال ریاست جمهوری جورج بوش بسیار آسیب دیده و نفر بعدی باید تغییرات اساسی را در این زمینه ها ایجاد کند. افزایش سرسام آور قیمت نفت، بحران مالی و اعتباری، رکود بخش مسکن، افزایش نرخ بیکاری، کاهش فروش و سود شرکت های خودروساز آمریکایی، افزایش قیمت مواد غذایی و از همه مهم تر جنگ های عراق و افغانستان چالش های اصلی هستند که رئیس جمهور بعدی باید سرو سامانی به آنها بدهد.
انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ آمریکا یکی از پرهزینه ترین انتخابات ها در تاریخ این کشور بوده و تاکنون همه نامزدهای شرکت کننده در این رقابت بیش از ۸۲۳ میلیون دلار
( براساس قیمت های سال ۲۰۰۸) در آن هزینه کرده اند. همیشه در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نامزدهای شرکت کننده درباره مسائل مهمی که برای کشور و مردم از اهمیت زیادی برخوردار است به بحث می پردازند و نظرات و سیاست آتی شان را دراین زمینه ها به طور دقیق و مشخص ذکر می کنند. در انتخابات سال ۲۰۰۸ مسائل مهمی که برای آمریکا و مردم این کشور مطرح بوده شامل سقط جنین، تعریف ازدواج، ازدواج یک جنس، آموزش، مالیات، اقتصاد، مسکن، مهاجرت، محیط زیست، انرژی، تسلیحات، ایران، جنگ عراق، اسرائیل، کوبا، وضعیت بهداشتی، امنیت اجتماعی و ملی، تحقیقات سلول بنیادی، حقوق شهروندی، سیستم قضایی، سیاست مدنی و برنامه های فضایی است.
در زمینه انتخابات آمریکا و اینکه چه عواملی بر نظر رای دهندگان تاثیر می گذارد، تحقیقات زیادی صورت گرفته است. استیون ودرفورد پژوهشگری است که انتخابات را از منظر شرایط اقتصاد کلان مورد بررسی قرار داده است. درانتخابات سال جاری، آمریکا به دلیل آنکه با شرایط اقتصادی بسیار بدی روبه رو است و تمام سیاست های دولت بوش در زمینه خاتمه بحران اعتباری و مالی و همچنین بحران مسکن با شکست مواجه شده، تاکید برجنبه اقتصادی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هر چند تحقیق ودرفورد مربوط به یک دوره ۱۰ ساله از سال های ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۹ می شود ولی از آنجا که یافته های وی همچنان قابل تعمیم به دوره های بعدی است می تواند مبنای مناسبی برای پیش بینی هایی در زمینه شرایط اقتصادی و انتخابات ریاست جمهوری باشد. ذکر یافته های ودرفورد و تعمیم آن به انتخابات سال ۲۰۰۸ شاید روزنه ای در این زمینه باشد که طبقه اجتماعی و رویکرد و درک افراد از جنبه های اقتصادی می تواند جزء عوامل تاثیرگذار بر آرای رای دهندگان آمریکایی باشد.
یکی از تحقیقات برجسته طی ۵۰ سال اخیر در زمینه انتخابات اهمیت شرایط اقتصاد کلان در رای گیری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بوده است. مطالعات متعدد نشان می دهد میزان کلی تغییر در بیکاری، درآمد شخصی و تورم تاثیر زیادی در آرای کنونی دارد. با این حال تعداد اندکی از پژوهشگران درصدد هستند مشخص کنند چه گروهی با توجه به این مسائل رای می دهند و این مسائل چه تاثیری بر آرای آنها دارد. ولچ و هیبینگ پاسخ های متفاوت زنان و مردان را با توجه به درک اقتصادی شان بررسی کرده اند. ولی ودرفورد (۱۹۷۸) تنها دانشمندی است که به طور مشخص فرضیه رای گیری اقتصادی را با توجه به طبقه اجتماعی تحلیل کرده است. هنوز هم روش او بهترین تقسیم بندی رای دهندگان برای سوال در این باره است.ما می دانیم که نگرانی رای دهندگان طبقه ثروتمند و طبقه متوسط درباره مسائل دیگری به جز اقتصاد است. عمدتاً زندگی برای افراد فقیر وحشتناک، خشن و کوتاه است. طبقه ثروتمند درباره مسائل غیراقتصادی همچون سقط جنین و محیط زیست نگرانی بیشتری دارند. رای دهندگان متاثر از نظر وضعیت اقتصادی باید بیشتر درباره افت توان اقتصادی نگران باشند و این امر نشان می دهد که آنها باید بیشتر درباره تاثیر قابل پیش بینی دیدگاه های اقتصادی نامزدهای مختلف نگران باشند. همین مساله سبب می شود ما با این سوال مهم در این مقاله روبه رو شویم که آیا رای دهندگان فقیر و رای دهندگان غنی به جنبه های اقتصادی در آرای خود به یک میزان اهمیت می دهند؟ شواهدی وجود دارد که گروه ثروتمند و گروه فقیر جنبه های مختلف اقتصادی همچون تورم و بیکاری را درنظر می گیرند. ولی شواهد اندکی درباره این سوال مطرح است که آیا طبقه ثروتمند و طبقه فقیر به اقتصاد از جنبه های مختلف دیگر همچون هویت حزبی یا مسائل دیگر اهمیت می دهند.این مساله ای بود که ودرفورد در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۶۰ به آن پی برد. او نمونه ای از پاسخ ها را براساس طبقه اجتماعی که با اشتغال مشخص می شد، تجزیه و تحلیل کرد. او گروهی از پاسخ ها را به عنوان طبقه کارگر و گروه دیگر از پاسخ ها را به عنوان طبقه متوسط مشخص کرد. سپس با استفاده از دو سوال- عقاید گذشته و کنونی آنها درباره وضعیت مالی - درک اقتصادی پاسخ دهندگان را تعیین کرد و شاخصی را برای درک اقتصادی ایجاد کرد. سپس الگوی ساده ای را به دست آورد که براساس آن فرض کرد آرای ریاست جمهوری پاسخ دهندگان عملکردی از تعیین هویت حزبی آنها (همانطور که در انتخابات قبلی با آرا سنجیده شده بود) و شاخصی از درک اقتصادی آنها است اگر رای دهندگان احساس می کردند اقتصاد در وضعیت مطلوبی نیست، پاسخ می دادند که تمایلی برای شرکت در انتخابات کنونی ندارند، در نتیجه ضریب استاندارد برای درک اقتصادی برای پاسخ های طبقه کارگر دو برابر پاسخ های طبقه متوسط بود.در این مقاله نشان داده می شود که نتایج ودرفورد نسبت به ارزیابی طبقه اجتماعی کاملاً حساس است. هنگامی که ما الگوی ودرفورد را به جای طبقه اجتماعی اشتغال برحسب موقعیت درآمد پاسخ دهنده به کار بریم و بر این اساس بار دیگر انتخابات سال ۱۹۶۰ را برآورد کنیم نتایج معتبری به دست نمی آید. حتی با استفاده از معیار مبتنی بر درآمد برای تعیین طبقه اجتماعی مشخص نمی شود که رای دهندگان طبقه فقیرتر بیش از رای دهندگان متوسط یا غنی تر در سال ۱۹۶۰ به اقتصاد اهمیت می دادند. پس از بررسی ثبات نتایج برای یک سال انتخاباتی با توجه به الگوی خاص، ما چندین الگوی تحلیلی را به وسیله معیارهای مبتنی بر درآمد طبقه اجتماعی برای سال های ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۶ ارزیابی کردیم. از ارزیابی های گذشته نگر وضعیت مالی افراد به عنوان معیاری از دیدگاه های اقتصادی پاسخ دهندگان برای سال های ۱۹۵۶ تا ۱۹۹۶ استفاده شد و از آنجا که این سوال در کل این دوره نمی توانست مطرح شود ما از دو معیار متفاوت دیدگاه های پاسخ دهندگان در زمینه اقتصاد ملی بیش از وضعیت مالی آنها استفاده کردیم. ۱- ارزیابی های گذشته نگر شرایط تجاری برای سال های ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۰ ، ۲- ارزیابی های گذشته نگر اقتصاد ملی برای سال های ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۲. از آنجا که مقایسه های مرتبط بین دو گروه طی سال صورت می گرفت، نبود سوال یکسان طی دوره تحقیق مشکل جدی تلقی نمی شد. در نهایت ما موفق به تایید این نتایج ودرفورد شدیم که رای دهندگان طبقه کارگر در مقایسه با رای دهندگان طبقه متوسط تنها طی سال های ۱۹۶۸ و ۱۹۸۰ تا حد بسیار زیادتری رای دهندگان اقتصادی بودند. در سال های۱۹۹۲ ،۱۹۵۶ و ۱۹۹۶ تاثیر ارزیابی شده برای رای دهندگان طبقه متوسط بیش از رای دهندگان طبقه کارگر بود.
پس از انجام این کار، متوجه شدیم نه شرایط مالی فرد و نه شرایط اقتصاد ملی مقیاس درستی از نظر اقتصادی است که رای دهندگان بخواهند در آرای خود به آن توجه کنند. نتیجه مهمی که حاصل شد این بود که رای به حزب کنونی زمانی افزایش می یابد که وضعیت اقتصادی خوب باشد و آرا هنگامی کاهش می یابد که وضعیت اقتصادی نامطلوب است. بحث زیادی درباره این سوال مطرح است که آیا رای دهندگان، صرفاً رای دهندگان جامعه محور (به این معنا که نظر اقتصادی آنها برمبنای وضعیت اقتصاد ملی است) یا اینکه رای دهندگان خود محور (به این معنا که نظر اقتصادی آنها برمبنای وضعیت مالی خودشان است)، هستند.با این حال فکر می کنیم بحث خود محوری در مقابل جامعه محوری مانع از انگیزه های خرد و فرعی تری می شود که البته دقیق تر و حساس تر هستند. همچنین ما استدلال می کنیم که الگویی ظریف و حساس با توجه به منافع شخصی رای دهندگان وجود دارد که در صورت تمایل می توانند از آن تبعیت کنند. آنچه واقعاً برای رای دهندگان از اهمیت برخوردار است، این امر است: وضعیت گروه اقتصادی که به آن تعلق دارند چگونه است یا به زبان ساده تر: اگر تعداد کارگرهای شاغل در کارخانه های خودروسازی کاهش یابد و حقوق آنها طی ۱۰ سال متوالی تغییری پیدا نکند این خبر که اقتصاد ملی دارای رشد سالانه چهار درصدی در سال است و نرخ بیکاری ملی کاهش یافته، اطلاعات معناداری برای کارگران خط مونتاژ تلقی نمی شود. شاید سایر گروه ها مثال های خوبی برای این مورد باشند: کشاورزان و کارگران هوا- فضای کالیفرنیای جنوبی افرادی آگاه هستند که به خوبی می دانند بخش آنها صرف نظر از سایر بخش های اقتصادی چگونه فعالیت می کند.
درنتیجه ما استدلال می کنیم به جای آنکه خود را به بحث آرای جامعه محور یا خودمحور محدود کنیم بهتر است که به رای دهندگان اجازه دهیم تا بر اساس شرایط اقتصادی خاص بخش خودشان از گروه مرجع اقتصادی شان رای دهند. رای دهنده ای را در نظر بگیرید که دولت را سرزنش می کند ولی درجه اطلاع او آنقدر محدود است که اطلاعات اقتصادی خود را از هم گروهی های خود به دست می آورد یا احساس می کند فشار برنامه ریزی شده روی حقوقش نتیجه عملکرد اقتصادی بخشی است که به آن تعلق دارد. چنین رای دهنده ای ممکن است دولت را مسوول عملکرد اقتصادی گروه های زیر بداند: ۱- کارگران در همان صنایع ۲- کارگران باسواد ۳- کارگران با همان سطح مهارت ۴- کارگران با همان سطح درآمد. ما فکر می کنیم این پاسخی رضایتمندانه تر به این پرسش است که رای دهندگان تا چه میزان پیچیده هستند.
● گرته برداری از نسخه ودرفورد- ۱۹۶۰
ودرفورد در کار اصلی خود اطلاعات را بر اساس طبقه متوسط و طبقه کارگر تحلیل کرد و از متغیر وضعیت اشتغال Centers موجود در اطلاعات گروه مورد مطالعه استفاده کرد. این متغیر مبتنی بر کار ریچارد سنترز در زمینه تعریف طبقه های اجتماعی بود. سنترز طبقه اجتماعی را براساس گروه های شغلی تعریف کرد. او تاکید کرد عملکرد گروه های شغلی بیشتر شبیه گروه های هم سود ( با منافع مشترک) است.
این گروه های شغلی می توانند در محدوده طبقه های اجتماعی با معنایی گسترده تر قرار گیرند. سنترز جایگاه های پاسخ دهندگان را در ۱۰ گروه کاری ارزیابی کرد. ودرفورد نیز با استفاده از این طبقه بندی ها کارگران را به ساده، نیمه ماهر، کارگر ماهر یدی، کشاورز اجاره کار و کارگران به معنای طبقه کارگر تقسیم بندی کرد. در حالی که کارمندان دفتری، صاحبان مشاغل کوچک، صاحبان حرف، صاحبان مشاغل بزرگ، مزرعه داران و مدیران به عنوان طبقه متوسط در نظر گرفته شدند. ما تصور می کنیم ودرفورد گروه فاقد طبقه بندی را به عنوان داده های حذف شده درنظر گرفت. ودرفورد از شاخصی مرکب از ارزیابی پاسخ دهندگان از شرایط مالی کنونی شان و وضعیت مالی شخصی گذشته شان به عنوان معیاری برای درک شرایط اقتصادی پاسخ دهندگان استفاده کرد. ما تاثیرات متغیر درک اقتصادی هر کدام را جداگانه ارزیابی کردیم و همچنین نتایجی را که هنگام محاسبه شاخص ودرفورد به دست آوردیم گزارش دادیم. این تغییر در ویژگی ها نباید تغییر اساسی در نتایج ایجاد کند. ما پیش بینی می کردیم شرایط اقتصادی بر تصمیم رای دادن گروه کارگر بیش از طبقه متوسط تاثیر خواهد گذاشت و آزمون تاثیر هر عامل به طور جداگانه به ما این امکان را داد تا این تحلیل را درگروهی ازانتخابات با امکان مقایسه بیشتر بسط دهیم. ما سپس سه ویژگی به دست آوردیم (هرکدام متناسب با یک متغیر درک اقتصادی)، هر کدام بر اساس پاسخ های دو گروه پاسخ دهنده (طبقه کارگر و طبقه متوسط) به طور جداگانه ارزیابی شد. ما پیش بینی می کردیم که ارزش مطلق ضریب متغیرهای اقتصادی برای طبقه کارگر بیش از طبقه متوسط در هر دو معیار اقتصادی بزرگ ترباشد. به هرمتغیر درک اقتصادی به طور جداگانه کدی داده شد بنابراین پاسخ های منفی هم ارزش بالایی پیدا کردند. درنتیجه چون متغیر وابسته ما رای به حزب حاکم بود وجود ضریب منفی در این متغیرها نیز پیش بینی شده بود.
● نتیجه گیری
نتایج این تحقیق نشان می دهد هنگامی که از درآمد به عنوان معیاری از طبقه اجتماعی استفاده می شود در رای دهندگان طبقه کارگر هیچ تمایل آشکاری برای بیشتر اهمیت دادن به اقتصاد بیش از رای دهندگان طبقه متوسط وجود ندارد. هنگامی که از شغل به عنوان معیار طبقه اجتماعی استفاده شود (از جمله انتخابات اخیر) رای دهندگان طبقه کارگر در مقایسه با رای دهندگان طبقه متوسط به وضعیت مالی شخصی شان اهمیت بیشتری می دهند.ما درباره تاثیرات کلی اقتصاد در انتخابات اطلاعات زیادی به دست آوردیم. درک بیشتر نحوه عملکرد آن در سطح خرد از اهمیت برخوردار است. به نظر ما استفاده از معیارهای عملکرد اقتصادی که ارتباط نزدیک تری با گروه های مرجع اقتصادی رای دهندگان دارد درک بهتری از سازوکار را موجب می شود که عملکرد اقتصادی بر انتخابات تاثیر می گذارد.
ترجمه: مرضیه خادم شریف
منبع:http://wizard.ucr.edu/polmeth/working-papers/nagle۹۷.html
منبع : روزنامه سرمایه