پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


گفت و گو با جمشید مشایخی


گفت و گو با جمشید مشایخی
فیلم‌های عامه پسند، سینما را سر پا نگه می دارند یکی از حوادث زیبـی عالـم بــازیـگـری، هـمـکـاری مـجدد شما با بـهـمـن فرمان آرا در < یـک بـوس کوچولو> بود، هر چند پیـــــش از آن در <خــانه ای روی آب> و <شـازده احتجاب > با او همکاری کرده بودید. در خـاطـرم هـست که جایی گفتـه اید <یک بوس کوچولو> بهترین فیلم دوران بازیگری تان است...
فـرمان آرا کارگردانی است که بـه زوایـا و دیـدگاه‌های خاص خــود دست یافته، همین موجب شده که قلم به دست بگیرد و فیلمنامه هایش را بنویسد. زمانی که یک فیلمساز، دست به قلم نباشد، فیلمنامه هایی را انتخاب می کند و برای این کار ناچار است به دنبال اشـتراکات خود و نـویسندگان بگردد، اما وقتی این دیدگاه ها شخصی شد و جان گرفت، دیگر تاب نمیآورد و خود دست به قلم برده و حس خود را بیان می کند. موضوعی که از درون فرمان آرا بیرون می زند، نگاه به مرگ است. شما اگر با خود فرمان آرا به صحبت بنشینید، بـا شخصیتی کاملا‌ شوخ و بذلهگو مـواجـه مـی شـویـد کـه بـسیار شاد و خنده روست، اما در ذهنیت و درون او چه می گذرد که تصویر فیلم هایش به این رنگ درمیآید؟ به گمان من، باز چیزی تحت تاثیر دین و مذهب وجود دارد، چیزی که می گوید مرگ بـرای آدم های خوب ، زیباست و برای آدم های بد، زشت و کریه. در <خانـه ای روی آب> شــخـصـیت اصلی به مـوجـب بازگـشت از خـطـاهـایـش، مـرگ زیـبـایـی را تجربه می کند.
<شــازده احـتـجــاب> بـر اسـاس داستانی از هوشنگ گلشیری ساخته شده و از نظر متن و تکنیک، کاری بسیار درخـشـان است. زمانی که قرار بود در ایـن فـیـلـم بـازی کـنـم، صحبت های فراوانی با فرمان آرا و مرحوم گلشیری داشـتـم. صـحـبـت بـا گـلشیری کمـک زیادی به بازی بهتر من کرد. شخصیت اصلی <شازده احتجاب> نواده فردی به شدت خونریز و جبار بوده که می گویند زمانی او برای شکار به شکارگاه می رود اما نمی‌تواند شکاری بکند. در راه بازگشت، پشت دروازه اصفهان، زنی را در حال رختشویی کنار جوی آب می بیند که پسر بچه بازیگوش او در کنارش مشغول بازی است. این پسربچه ۶، ۷ ساله را به عنوان شکار می کشد . شازده از نوادگان اوست و طی سال های متوالی، شخصیت خونریز و ستمگر خاندانـش را حفظ کرده است، اما در شکـل و قالبدیگری. او در واقع به جای جسم آدم‌ها، روح آنها را می کشـد. اما، همان طور که شما گفتید بازی در فیلم <یک بوس کوچولو> تجربه دیگری برای من بود. مثل این بود که در این فیلم خودم دارم می‌میـرم. احساس نزدیکـی خاصی نسبت به این فیلم دارم و آن را بهترین کار بازیگری ام می دانم.
▪ همکاری دوباره‌تان با ناصر تقوایی در <کاغذ بی خط> به چه نحو بود؟
بعد از <نفرین> که سال ۵۳ به ثمر رسید، <کاغذ بی خط> دومین همکاری من با ناصر تقوایی است. هر دوی این فیلم ها را خیلی دوست دارم. من شخصا به ناصر خیلی علا‌قه مندم. شخصیتی که در <کاغذ بی خط> ایفا کردم، بــه عـبــارتــی شـخـصـیــت خـود نـاصـر بـود؛ نـه به لحاظ شخصیتی بلکه از نظر تئوری ها و دیدگاه های خود این آدم نسبت به فیلم نامه و قـصــه. نـگــاه و دیــد اجـتـمــاعــی نــاصـر، بـسـیـار ژرف و عـمـیـــق اســت. شـخـصـیــت پـردازی درکــــارهــــای نــــاصــــر تــقــــوایـــی، دو بــعـــد بــســیــار متفاوت و مجزا دارد که حتی کار بازیگر را به شدت سخت و پیچیده می کند: بعد ظاهری که همسویی شدیدی با بافت اجتماعی دارد و بعد نهان که ظرفیت های پیچیده و خاصی را در انتقال کنش و واکنش های درونی نشان می دهد. اینها مـوضـوعاتی هستند که از ناصر تقوایی یک کارگردان و نویسنده فهیم می سازند .
▪ همکاری تان با ناصر تقوایی دشوار تر بود یا با زنده یاد حاتمی؟
نمی توان گفت کار با این دو کارگردان دشوار بوده. همکاری با مرحوم حاتمی هرگز برای من دشوار نبود اما کار بــا نــاصــر تـقــوایـی بـه دلـیـل ویژگی هایی که گفتم، حساس تر بود. تنها یک مورد اختلا‌ف دیدگاه یا بهتر است بگویـم اختلا‌ف سلیقه بین مـن و علی حاتمی پیش آمد و آن هم مربوط به زمانی می شد که <سلطان صاحبقران> را بازی کردم. در صحنه‌ای من با ملیجک مشغول صحبت بـودم و قرار بود در تالا‌ر برلیان فلا‌ش بک صورت گیرد. نقطه انتقال فلا‌ش بک، زمانی بود که من به تابلویی از کمال الملک باید نگاه می کردم تـا بلـویی که صحنــه‌ای از تعزیه را ترسیم کرده بود. من به محض نگاه کردن به آن تابلو، خودم را به جای شمر دیدم. این باعث شد جمله‌ای را که باید بر زبان می آوردم با تاثر بیشتری بگویم. علی، میزان این تاثر را بیشتر از آنچه خودش در نظر داشت، دید و کمترش را خواست. در برداشت دوم، من همان کاری را کردم که او خواسته بود، اما بعد از مونتاژ گفت: از همان برداشت اول استفاده کرده، چون حـس و حـال بـهـتری داشته، این مساله تنها اختلا‌ف سلیقه ای بود که بین ما رخ داد.
▪ حالا‌ که صحبت زنده یاد حاتمی پیش آمد، جا دارد به همکاری به یادماندنی شما با او در سـریـال <هزار دستان> اشاره کنیم، سریالی که شما به همراه محمد علی کشاورز و داوود رشیدی در آن خوش درخشیدید. به گمانم بازی در این سریال، کار دشوار و سختی برای شما بود، همین طور است؟
بله ، همین طور است که شما اشاره کردید، بازی در هزاردستان، سخت ترین تجربه سینمایی ام بود. سخت ترین بخش سریال، آن سه ماهی بود که ما در اقدسیه صحنه های زندان را فیلمبرداری کردیم. طویله بزرگی در آن نقطه وجود داشت که بعد از سمپاشی و رنگ شدن برای این منظور آماده شده بود. من باید در تمام این مدت با غل و زنجیری که به دست و پایم بسته شـده بـود حـرکـت مـی کردم و گازوئیلی که به لباسم هایم مالیده بودند تا کثیف به نظر برسد، بسیار آزارم می داد. دست و پایم زخمی شده بود و خلا‌صه طولا‌نی بودن کار خیلی خسته مان کرده بود، اما به هر حال حاصل کار، خستگی را از تنمان درآورد.
▪ پرویز پرستویی در جایی گفته ما همیشه در بازی در فیلم ها خونسردی خود را در ارتباط با بازیگران حفظ و به راحتی با آنها رابطه برقرار می‌کنیم. مواجهه شما با جوانان نابازیگر چگونه بوده است؟
من جوان ها را خیلی دوست دارم. آنها آیندگان عرصه هنر هستند و اتفاقا در کارشان ایده، تفکر و نوآوری به چشم می‌خـورد. از همسویی با آنها غرق لذت می شوم!
▪ با این که شما یکی از چهره های بزرگ و بـرجـسـتـه سـیـنـمای ایران هستید و در آثار ماندگاری به ایفای نقش پرداخته اید، اما بعضی منتقدان، شماری از کارهای شما را متوسط ارزیابی می کنند. این مساله را چگونه می بینید؟
در رابطه با این سوال ویژه شما که توضیح کاملا‌ درستی هم در مورد آن ارائه دادید، باید بگویم این مساله متاثر از فیلم هایی است که ما آنها را عوام پسند، متوسطیا حتی ضعیف می‌دانیم، فیلم هایی که سینما را روی پا نگه می دارنـد تا هر از چند گاهی ، یک شاهکار از میان آنها بیرون آید. این سینما را نباید شوخی گرفت و نسبت به آن بی مهــری روا داشت. این سینما، سینمـای نجیب و ارزشـمـنـدی اسـت کـه اتـفـاقـا بــا مردم به راحتی ارتباط برقرار می کنـد. من از شما سوال می پرسم آیا می توان کسی را بالا‌تر از مارلون براندو در بازیگری فــرض کــرد؟ او یــکــی از قـطـب‌های بازیگری روزگار ما بود که کسی چون دنیرو افتخار می کرد با او همبازی شود.
اگر به کارنامه هنری او یا هر بازیگر دیگری که به اعتقاد شما بالا‌تر است، نگاه کنید می بینید فیلم های برجسته، انگشت شمار هستند اما کسی به خاطر فیلم های ضعیف، دیگر مارلون براندو را ملا‌مت نمی کند. اتفاقی که در اینجا می افتد برعکس است، از بازی مــن < در یک بــوس کــوچـولـو> تـعـریـف و تـمـجـیـد فراوانی می شود. اما زمانی که صحبتاز چند فیلم دیگر می‌شود منتقدان می‌گوینـد کارهای ضعیفی بوده‌انـد چرا انتظار دارند تمام فیلم هایی که یک هـنـرمـنـد در آنها بـازی کرده شاهکـار باشند؟ در هیچ جای دنیا چنین نگاهی وجود ندارد. به اعتقاد من جریان نقد، جریان مطلوبی نیست.
▪ شما در حالی که پنج دهـه از عمرتان را پای حرفه سینما گذاشته اید، همواره این جمله معروف را بـر زبان میآورید که < من همیشه خـود را خاک پای این مردم می دانم> با این حال چندی پیش گویا از برخورد یکی ازتـهـیـه کـنـنـدگـان سـیـنـمـا بـه شـدت ناراحت شدید. موضوع چه بود؟
چندی پیش یکی از تهیه کنندگان سـیـنـما بـا من تمـاس گرفت و گفـت دوست دارد من در فیلمش عهده دار نقشی کوتاه باشم وبیش از دو روز هم وقت من را نمی گیرد، بابت این دو روز همکاری هم پنج سکه به عنوان دستمزد به من می دهد!حقیقتش با شنیدن این جمله از کوره به در رفتم و عصبانی شدم. این چندمین باری بود که از این پیشنهادها به من می شد. به او گفتم شما متوجه نیستید با چه کسی حرف می زنید و چه می گویید؟ من بابت دو روز کار دستمزد نمی گیرم، پول ۵۰ سال فعالیت و تلا‌ش در این حرفه را می گیرم. بارها در برنامه های تلویزیونی خاضعانه گفته ام و الا‌ن هم می گویم که من چیزی نیستم خاک پای همه هستم. اما گویا عده ای ظرفیت شنیدن این حرف ها را ندارند و همیشه درصدد سوء استفاده کردن هستند. به خود اجـازه می دهند که به راحتــی بی احترامی کنند. به همین علت تصمیم گرفته ام تواضع و فروتنی را کنار بگذارم و بگویم من هنرمند بزرگ و تمام عیاری هستم تا کسی نتواند حقم را پایمال و به راحتی بی احترامی کند. در طی این پنج دهه بازیگری، بارها به این نتیجه رسیده ام که بازیگری را ببوسم و کنار بگذارم و اینقدر موجبات خون جگر خوردن خود را فراهم نکنم... دیگر خسته و دل زده شده ام!
▪ برای این که از این فضا بیرون بیاییم، به ما بگویید ماندگارترین لحظه زندگی تان در طول این پنج دهه فعالیت هنری کدام بوده است؟
الا‌ن که فکرش را می کنم یاد لحظــه‌ زیبایی می افتم که حدود سال ۶۴ برایم پیش آمد. آن زمان سر صحنه فیلمبرداری بودم که ناگهان مـرد آشنایی را از دور دیدم. وقتـی خوب دقت کردم ، دیدم معلم کلا‌س اول ابتدایی ام است! با دیدن او از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم، به سرعت نزدش رفتم و هر قدر خواستم دستانش را ببوسم نگذاشت. او گفت من تا الا‌ن همه کارهایت را دنبال کرده ام...
▪ جمشید مشایخی از آن دسته بازیگرانی است که همواره ارتباط مستقیم خود را با جامعه حفظ کرده است.
یکی از بارزترین خصوصیات نقش آفرینی‌های او، زندگی مقابل دوربین است و شاید همین امر سبب شده که از او به عنوان هنرپیشه‌ای با نقش های ماندگار یاد شود. مشایخی متولد سال ۱۳۱۳ در پارچین ورامین است. او در سال ۱۳۳۶ به استخدام اداره تازه تأسیس هنرهای دراماتیک درآمد و به عنوان بازیگر، کار خود را در برنامه نمایشی کانال سوم غیر دولتی آغاز کرد. نخستین نمایشی که اجرا کرد وظیفه پزشک نام داشت. وی همزمان با تأسیس دانشکده هنرهای دراماتیک به این دانشکده رفت؛ اما پس از سه سال تحصیل دانشکده را ترک کرد و در فیلم کوتاه جلد مار (هژیر داریوش- ۱۳۴۱) بازی کرد. سپس در سال ۱۳۴۳ به پیشنهاد ابراهیم گلستان در فیلم خشت و آینه به ایفای نقش پرداخت. چهارسال بعد داریوش مهرجویی به واسطه عزت الله انتظامی او را برای بازی در فیلم گاو (۱۳۴۸) دعوت کرد و مشایخی به اعتبار نام غلامحسین ساعدی که نویسنده داستان فیلم بود، بازی در نقش کوتاهی از فیلم را پذیرفت. مشایخی در همان سال در نقش خان دایی در فیلم قیصر (مسعود کیمیایی) بازی کرد. او همچنین در فیلم‌های ماندگاری چون نفرین (ناصر تقوایی-۱۳۵۲)، شازده احتجاب (بهمن فرمان آرا-۱۳۵۳) و سوته دلان (علی حاتمی-۱۳۵۶) خوش درخشید. مشایخی همین مسیر را در سالهای بعد از انقلاب هم بدون حزم و احتیاط پیمود که نتیجه اش بازی در فیلم‌های دادا (ایرج قادری-۱۳۶۱)، آوار(سیروس الوند- ۱۳۶۴)، آلما(اکبر صادقی- ۱۳۷۱)، راه افتخار (داریوش فرهنگ-۱۳۷۳)، حالا چه شود (محمد جعفری-۱۳۷۳)، اعاده امنیت (حمید رخشانی- ۱۳۷۵) و مانند اینهاست. البته در کارنامه سینمایی مشایخی فیلم های شاخص تری مثل کمال الملک (علی حاتمی- ۱۳۶۳) و پدربزرگ (مجیدقاری زاده -۱۳۶۴) هم وجود دارند که برای اولی جایزه بهترین بازیگر از سومین جشنواره فیلم فجر (۱۳۶۳) و برای دومی جایزه بهترین بازیگر از نخستین جشنواره بین المللی پیونگ یانگ (۱۹۸۷) به او تعلق گرفت. از نظر مشایخی عوامل زیادی هستند که به طور مستقیم برکار بازیگر تأثیر می‌گذارند؛ مثل کارگردان، نقش‌های مقابل، فیلمبردار و دیگر عوامل پشت صحنه، به طوری که گاهی بعضی از آنها مانع می‌شوند بازیگر با حس خودش نقش را ایفا کند. گفت و گویمان را با او می خوانید.‌
بارها در برنامه های تلویزیونی خاضعانه گفته ام و الا‌ن هم می گویم که من چیزی نیستم خاک پای همه هستم اما گویا عده ای ظرفیت شنیدن این حرف ها را ندارندو همیشه در صدد سوء استفاده کردن هستند.
منبع : روزنامه آفتاب یزد