جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


رها کردن «مفهوم» در فضای ذهنی


رها کردن «مفهوم» در فضای ذهنی
تئاتر همواره در مسیر تطورش در دوره های نمایشی به گونه های مختلف با ادبیات در ارتباط بوده است. حتی متن نمایشی را از اشکال نخستین تا به امروز آن می توان در حوزه ادبیات مورد تحلیل قرار داد. در این خصوص نیز شعر همواره بیشتر از دیگر گونه های ادبی در قالب متن نمایش توسعه پذیر بوده است.
بی در زمان همان گونه که از عنوان آن به به نظر می رسد نمایشی شاعرانه است که سعی دارد بر پایه ساختار ادبی درام روایتش را به سرانجام برساند. ساختار زبانی - کلامی بی در زمان براساس بی نظمی یا جایگزینی شعرگونه ترتیب پیدا کرده است. شاید شکل ساده و بدون آرایه این عنوان در بی زمان یا صورت اصلاح شده اش در بی زمانی باشد.
بی زمانی یا به بیانی دیگر روایت سیال داستان در زمان مهم ترین ویژگی روایت نمایش حسین مهکام است. احتمالا تمایل به پرداخت روایتی سیال در کنار سوژه و ایده اولیه اصلی ترین چیزی است که کارگردان نمایش را به صرافت تولید آن انداخته است. در هر صورت بهتر است که برای بررسی نمایش از متن آن شروع کنیم.
در بی زمان نمایشی متکی بر روایت است و همان گونه که ذکر شد بیش از هر چیز قصد دارد روایتی شاعرانه را به گونه ای جذاب به اجرا درآورد. بنابراین ساختار متن نمایش مانند شعر بیش از شبکه داستانی و ساختار درام بر واژه ها و مفاهیم تکیه دارد. مهمترین کاستی های نمایش مهکام نیز به همین حوزه متن برمی گردد. در واقع نمایش برای روایت سیال در بی زمانی و انتقال مفاهیمش ساختار داستانی منسجم و کاملی ندارد.
روایت از یک نقطه(مواجهه یاسمین و میرزا) که زمان مکان و فضای آن برای تماشاگر مجهول است شروع می شود این فصل آغازین یک مقطع یا موقعیت نمایشی است که تنها به واسطه تصویری که در ذهن ایجاد می کند و همچنین تعیین مجهولات اهمیت پیدا می کند. نمایش در ادامه به توضیح و گسترش مفصل موقعیتی می پردازد که در همان مقطع آغازین معرفی شده بود: میرزا با همکاری پدر یاسمین و با گلوله ای که از اسلحه سرهنگ مستوفی شلیک شده کشته شده است. . . این همه آن چیزی است که به عنوان یک موقعیت در اختیار ساختار داستان نمایش قرار گرفته است. نمایش در میانه و اصل روایتش تنها به توسعه و گسترش این موقعیت و اضافه کردن تمی عاشقانه به آن می پردازد.
در پایان نیز همه چیز به همان تصویر ابتدایی و مقطع بی فضا و مکان آغازین ختم می شود. در واقع کلیت نمایش مهکام را باید فاصله میان این دو مقطع کوتاه(ابتدا و انتها) دانست. همه چیز در این فاصله روایت می شود و گسترش می یابد و طبعا باید جانمایه درام در این میانه و مقطع اصلی نمایش پرداخته شده باشد.
اما آن چه مشاهده می شود این است که در بی زمان عملا در پرداخت شبکه داستانی و ترتیب دادن یک کلیت دراماتیک براساس طرح داستان اشکالات زیادی دارد. اصلا این نمایش را براساس قواعد و اصول ساختار درام می توان فاقد داستان به معنای متعارف آن دانست. در بی زمان موقعیت و مفاهیم را در قالبی سیال گسترش می دهد و روابط میان شخصیت ها را به جای ساختار داستان در محوریت پرداخت قرار می دهد.
بنابراین نمایش در بیشتر زمان روایتش فاقد جذابیت های دراماتیک است و در عوض سعی دارد مفاهیم و موضوعات مورد نظرش را به هر صورت و بیشتر با تکیه بر شاعرانگی به اجرا بگذارد. مفاهیمی چون عشق، اعتقاد، آرمان و. . . مواد خاصی هستند که نمایش سعی در به اجرا گذاردن و در معرض انتقال و ارتباط قرار دادن آن ها دارد. مهکام برای به ظهور رساندن این مواد خام اولیه عدم قطعیت زمان در فضای بینابینی واقعیت و حقیقت(ذهنیت بیدار) را محمل و بهانه قرار داده است.
بر این اساس او یک مفهوم را مطرح می کند و آن را در بستر واقعیت گسترش می دهد و برای دستیابی به حقیقت این مفهوم ماهیت آن را از واقعیت به ذهنیت انتقال می دهد. مهم ترین اشکال بی در زمان در زمینه نتیجه گیری رها کردن مفهوم مورد نظر در فضای ذهنی است. مهکام مفاهیم طرح شده مورد نظرش را تا مرز ورود به ذهنیت پیش می برد اما در لحظه تولد و شکوفایی مفهوم در ذهن تماشاگر آن را رها می کند.
نتیجه این کاستی هم آن است که دریافت گر را در ارتباط با یک جریان مستمر و هدفمند نمایشی و حتی ادبی قرار نمی دهد و محتوایی مشخص را در برابرش نمی گذارد. متن حتی در حوزه طرح محتوا نیز موفق نیست و می توان ادعا کرد که نمی تواند مفاهیم مورد نظرش را در یک نظام کلی مستدل داوری کند و به نتیجه برساند. شاید مهمترین دلیل این امر نیز متکی به ادبیات بودن نمایش باشد.
بر این اساس نمی توان با قطعیت دلیل آورد که گسترش و انطباق ادبیات در نمایش حتما باید قدرت و قوت ادبیات را به همراه داشته باشد. نمایش در حوزه محتوایی مبارزات اعتقادی میرزا را همچون یک قهرمان در بستر ماجرایش قرار می دهد و در سطحی دیگر(همراه با آن) ماجرای عشق پاک و افسانه ای او به یاسمین را که در زمان و مکان چندگانه جریان دارد و همیشگی و هر زمانی است مطرح می کند.
قالب و ساختار ادبی متن نمایش در بی در زمان هم بیشتر بر اساس انطباق با تم عاشقانه و روایت عشق قهرمانانه داستان پرداخت شده است و برای روایت این فضا و مضمون هماهنگی و تناسب دارد. دکور و صحنه آرایی نمایش را بیش از هر حوزه و عنصر نمایشی دیگر اثر می توان به لحاظ زیباشناختی مورد بررسی قرار داد.
صحنه پردازی بی در زمان از آن جهت که با بی زمانه و جریان و زمان و مکان سیال روایت انطباق زیادی دارد به لحاظ شکل کاربردی در جهت جریان فضاهای روایی یک بعد زیباشناسانه نمایش است. صحنه نمایش مهکام به لحاظ معماری و مهندسی مکانی نامتقارن و بدون تعادل است.
حوضی که پایه آن به سمت عقب صحنه کشیده شده است دو سطح از آب را در عرض - جلو و عمق - طول صحنه قرار داده است. در قسمت سمت راست این حوض یک میز ناهارخوری به صورت مورب و مایل با صندلی هایش چیده شده و در سمت چپ فضای مربوط به ذهنیت یا اتاق سیمین قرار گرفته و در انتها و عمق صحنه خانه سرهنگ مستوفی در زیر نور قرمز با دو صندلی به صحنه افزوده شده است. تقسیم در دو منطقه راست و چپ برای قرار گرفتن فضای ذهنی و واقعی در دو سمت مختلف صحنه به خوبی صورت پذیرفته و حداقل در میان بی چیزی ماجرا و آشفتگی نسبی وقایع کم اهمیت نمایش تکلیف تماشاگر را با نقاط مختلف صحنه و جایگاه های متفاوت آن مشخص می کند.
آب به گونه ای هوشمندانه و در راستای اجرای شاعرانه روایت حد فاصل واقعیت و حقیقت ذهنی را پر کرده است و نقطه زیبای اجرا در طراحی حرکت و جذابیت پردازش صحنه در عبور از میان آب توسط بازیگران است که در واقع جنبه واقعی یا حقیقت ذهنی حضور جسمی آن ها را می شوید و وارد فضای مقابل می کند. در حقیقت آب در این صحنه با نقش مهم و اساسی این یک محدوده گذار است.
شاید بهترین کارکردی که این عنصر در طول نمایش پیدا می کند را نیز بتوان در فصل گفت وگوی دو نفره میان یاسمین و میرزا در وسط حوض بررسی کرد. هر چند که خود موقعیت در این فصل به خوبی پرداخت نشده و جنس دیالوگ ها و ضرورت طرح آن ها در بستر این موقعیت چندان ضروری و مناسب به نظر نمی رسد اما باید اعتراف کرد که مهکام برای به اجرا درآوردن موقعیت مورد نظرش بهترین شیوه را انتخاب کرده است. تمام اتفاقات مربوط به این موقعیت در برزخی از بلاتکلیفی اتفاق می افتد. جنس ذهنی یا واقعی فضا برای خود داستان و مخاطب نمایش روشن نمی شود.
یعنی تماشاگر نه می تواند اطمینان داشته باشد که این اتفاقات در حوزه ذهنیت مطرح شده اند و نه می تواند مطمئن باشد که این ها واقعیت هستند و این حرف ها میان میرزا و یاسمین رد و بدل شده اند. در واقع آب فضایی بینابینی است. جسمیت شخصیت ها در آب نیز ماهیتی بینابینی دارد و با قطعیت نمی توان آن را مورد قضاوت قرار داد. همان طور که تمام وقایع قبلی و بعدی هم در نسبیت و سیلان غوطه ور هستند.
بنابراین موقعیت شخصیت ها در میان آب از طرفی بی پرده و رو در رو است(که در واقعیت اتفاق نمی افتد) از سوی دیگر به گذشته و آینده ارجاع می دهد. (که نمی تواند کاملا ذهنی باشد. ) بی در زمان بر اساس سوژه خوب متولد می شود(قوت در آفرینش) در حوزه پرداخت ماجرا و مساله درگیر کننده یا طرح سوال هیچ گاه کلیت روشنی از یک پدیده یا پدیده های مشخص و معمولی را که ارزش یک داستان نمایشی را داشته باشند ندارد(ضعف در پرداخت داستان) و بالاخره این که در به اجرا درآوردن و بازسازی موقعیت ها و ایده هایی که در نظر داشته در بخش هایی از کار موفق عمل کرده است(اجرای نسبتا خوب).
بنابراین مجموع کار حسین مهکام در میانه اش - پرداخت داستان و جان مایه متن اثر - دچار یک گسست می شود و نمی تواند ارتباط و استمرار درام را از نقطه شروع و شکل گیری سوژه و پیام تا مرحله پایان یعنی به اجرا درآوردن مفاهیم و منظورها حفظ کند.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه جوان