پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


نگاهی به رمان «با جامهای شوکران» ترسیم جنگ با واژه های شاعرانه


نگاهی به رمان «با جامهای شوکران» ترسیم جنگ با واژه های شاعرانه
«با جام های شوكران» اثر عبدالمجید نجفی،رمان ۳۰۰ صفحه ای است كه به جنگ و موضوع اسارت در زندان های رژیم بعث صدام پرداخته و نویسنده سعی كرده خواننده را با مشكلات و سختی هایی كه آزادگان عزیز در دوران اسارت تحمل كرده اند، آشنا كند.
داستان، راوی سوم شخص و دانای كل دارد كه با توجه به وقایع پراكنده داستان و شخصیت های متعدد، به نظر می رسد بهترین گزینه برای روایت داستان بوده است. حال به بررسی جامع تر این رمان می پردازیم.
● روایت داستانی
ارسطو ساختار روایت داستانی یا «پیرنگ» را به طور ساده ای شرح داده است: ابتدایی آرام و ساكن و حركت به سمت اوج و سپس فرود. ارسطو این نوع را دارای وحدت می شمرد (چون آغاز و پایانش به یك صورت بود) و آن را از دیگر گونه ها برتر می دانست.
اگرچه رمان نویسان متأخر در این فرمول ساده رمان نمی نویسند، اما به هر حال رمان های زیادی هم به این صورت نوشته شد. ساختار روایی با جام های شوكران نیز اینگونه است؛ روایت بازندگی آرام و تقریباً بی دردسر محسن و خانواده اش آغاز می شود. او پس از ازدواج با دختر عمویش همچنان به جنگیدن برای اعتقاداتش ادامه می دهد و در طی یكی از عملیات ها اسیر می شود.
در این جا داستان به اوج خود می رسد و از این پس روایت كم كم سیر نزولی به سمت پایان پیدا می كند. ظاهراً زمانی كه خبر امضای قطعنامه ۵۹۸ می رسد، داستان باید خاتمه پیدا كند كه البته اینگونه نیست. یكی ازویژگی های روایت داستانی هم همین است كه نویسنده این حق را دارد كه هر جا و هر طور كه دلش خواست می تواند رمان را به پایان ببرد، به شرطی كه اصل به علیت لطمه ای وارد نشود. اتفاقاً تأثیرگذارترین قسمت های داستان هم پس از آن اتفاق می افتد؛ بیماری مارال (همسر محسن)، مرگ پدر مارال، ازدواج خواهر محسن با یك جانباز و زیباترین صحنه ی رمان، یعنی جایی كه محسن و همسرش با هم خلوت می كنند و حرف هایی ردو بدل می كنند كه بسیار تاثیرگذار است. همه این اتفاقات زمانی می افتد كه ظاهراً رمان باید قبل از آن تمام می شد.
به نظر می رسد نویسنده در پایان بندی رمان هم به نوعی تردید داشته كه البته این تردید باعث تعلیق در قسمت های پایانی می شود. رمان می تواند به سه صورت تمام شود: الف) محسن از جنگ برمی گردد و با بیماری لاعلاج همسرش (سرطان) روبه رو می شود. ب) رمان با بازگشت محسن تمام شود و خواننده بین اینكه مارال خوب می شود یا خیر مردد بماند. ج) همان طور كه در داستان آمده، محسن می آید و مارال هم خوب می شود و همه چیز به خوبی و خوشی به اتمام می رسد.
نویسنده از بین این سه راه سومی را انتخاب می كند كه به تعریف ارسطو به ساختار رمان نزدیك تر است. راه دوم خاتمه دادن به داستان، از لحاظ شگردهای روایت، فنی تر و تكنیكی تر است و راه اول هم پایان بسیار سنگینی است كه خواننده را دچار حیرت می كند.
نكته دیگر درباره روایت داستان این است كه در رمان باید همه چیز به صورت نمایشی باشد، نه گفتاری. چون در صورتی كه ما در رمان با جملاتی گفتاری روبه رو باشیم، مسلماً آن داستان با نوشته های علمی و ساده تفاوتی نخواهد داشت. در رمان وقتی قهرمان داستان با دیدن مسجد آرامش پیدا می كند نویسنده نباید آن را اینگونه بیاورد: «از دیدن گنبد مسجد احساس آرامش كرد.» در این موارد نویسنده باید خود را از داستان بیرون بكشد و احساساتش را درباره قهرمانان با شیوه ها و شگردهای داستانی منتقل كند نه به زبان بسیار ساده در حقیقت هنرمند باید منظور خود را از طریق آنچه نمی گوید بیان كند.
در رمان هایی از این دست، گره افكنی می تواند جذابیت های زیادی به داستان بدهد. در این رمان ظاهراً تنها گره داستان اسیرشدن قهرمان است كه آن هم به وسیله ناشر در پشت رمان «لو» داده شده و خواننده از قبل می داند چه اتفاقی قرار است بیفتد. تعلیق های دیگر رمان كوتاه و كم اثر هستند. البته این گره افكنی ها به نظر نویسنده مربوط است و كمبود آن را نمی توان ضعفی بر رمان دانست.
از نظر شخصیت پردازی، از آنجا كه داستان برشی چندساله از زندگی قهرمانان ارائه می دهد، تا حدود زیادی نویسنده موفق عمل كرده است و خواننده تقریباً تمام زوایای شخصیتی قهرمان را می توان درك كند. ما به ازای خارجی این شخصیت ها در جهان واقع زیاد است و با نوعی شخصیت های نوعی در این رمان روبه رو هستیم.
نكته دیگر درباره روایت این است كه روایت داستانی ویژگی خاصی دارد. اغلب در علوم مقدمه چینی می شود. ابتدا الف و سپس ب و همینطور تا آخر. در یك معادله چند مجهولی ابتدا یك مجهول معلوم می شود و سپس همینطور مجهول دیگر را با معلوم به دست می آورند. ولی در روایت داستانی موضوع متفاوت است و قضیه برعكس؛ همیشه وقایع بعدی هستند كه اتفاقات قبلی را تبیین می كنند. وقتی بخشی از رمان خوانده می شود، تنها زمانی ارزش و كاركرد آن درك می شود كه در بخش های بعدی با موضوعات دیگری برخورد كنید كه ارتباط مستقیم با آن دارد. در رمان همیشه ما با شناخت معلول به گذشته می رویم تا علت را بیابیم و رویدادهای آغازین در سایه رویدادهای بعدی ارزش دارند.
همچنین به نظر می رسد نویسنده در نگارش داستان نیم نگاهی هم به جامعه حال حاضر داشته و گاهی سعی كرده شخصیت ها را با شخصیت های امروزین تطبیق دهد. نمونه زمانی است كه محسن زخمی شده و به بیمارستانی خصوصی منتقل شده. در اتاق او بیمارانی هستند كه از لحاظ عقیدتی اصلا با او همراهی و هم فكری ندارند.
● واقعگرایی
این رمان را قبل از هر چیز باید رمانی واقع گرا دانست. رمانی كه تمام جزئیات و صحنه های آن امكان رخ دادن در عالم واقع را دارد. واقعگرایی در رمان هایی از این دست چند اصل مهم دارد:
▪ موضوع عادی و معمولی:
دراین نوع رمان ها قبل از هرچیز نویسنده باید موضوعی را انتخاب كند كه عادی و واقعی باشد این اصل كمك می كند كه خواننده مطالب رمان را واقعی بداند و بتواند آن را دنبال كند. موضوع رمان با جام های شوكران جنگ است؛ جنگی كه با تمام ابعادش كاملا از سوی مخاطبان این كتاب درك می شود. نویسنده با انتخاب موضوعات ملموس، از چیزی می نویسند كه همگان در اصل آن شكی ندارند و لذا وقایع آن را نیز كه در داستان تجلی می یابد، بهتر درك می كنند.
▪ علیت:
هر واقعه ای در رمان باید دارای علت باشد. هر اتفاقی باید معلول اتفاق قبل از خودش باشد و نباید هیچ چیز بی حساب در وقایع راه پیدا كند. حتی اگر در زندگی و اتفاقات آن، گاه با وقایع بی علت مواجه می شویم، در رمان نباید از این دست وقایع اثری وجود داشته باشد. از این منظر رمان با جام های شوكران تا حد بسیار زیادی موفق عمل كرده و مشخص است نویسنده از مدت ها قبل، طرح ذهنی این رمان را پرورش داده است.
فقط در خواندن این رمان دو، سه نكته ظاهرا كمی مبهم است؛ یكی آنكه قهرمان داستان با اینكه می داند از جبهه و جنگ برای اعتقاداتش نمی تواند دست بكشد و در جبهه هم به هرحال یا شهید می شود یا اسیر و یا اینكه مدت زیادی را باید در آنجا بماند، معلوم نیست چرا به خواستگاری دختر عمویش می رود و او را به عقد خودش درمی آورد. به نظر می رسد قهرمان باید برای دلیل كارش توضیح عقلانی بیابد. چون از ته دل می خواهد شهید شود و به بازگشت نمی اندیشد.
▪ زبان
شاید زبان پاشنه آشیل این رمان باشد. قبل از هر چیز رمان یك ویراستاری اساسی نیاز دارد. معمولا بند در رمان نقش مهمی در جدا كردن موضوعات دارد؛ زیرا رمان و داستان تیترو میان تیتر ندارد. دراین رمان گاهی صحنه هایی هست كه باید حتماً از دیگر قسمت ها جدا شود كه البته اینگونه نمی شود و این صحنه های مجزا به صورت كاملا پیوسته با مطالب قبلی می آید. مثل صحنه های خواب دیدن قهرمانان ص ۱۶۵ رمان.
گاهی نحو زبان به طرز عجیبی تغییر می یابد و مطمئناً نحو زبان فارسی نیست. «به تن زیر پیراهنی داشت ] زیرپیراهنی تنش بود[ و از روی آن ] روی آن[ هم اوركت ایرانی، (ص ۱۳۲) یا «صندلی چرخ دار ی آوردند و او نشسته شد ]نشانده شد یا نشست[ (ص ۱۳۶)»
زبان داستان در همه جا یكنواخت و یكدست نیست.
در بعضی جاها خواننده باید خیلی دقت كند تا بفهمد چه اتفاقاتی درحال رخ دادن است و درجای دیگر خیلی ساده به موضوعات پرداخته شده. در این مورد گاهی شیوه ای از جمله بندی می بینیم كه مشخص است نویسنده قصد دارد، داستانش را به گونه ای با زبان روزمره و عادی متمایز كند این شیوه از همان آغاز داستان مشخص است. كسی رفتن را فریاد كرد و او ناباورانه سمت صدا را نگریست؛ اما گویا كسی نه پیدا بود. به تكاپو افتاد، چند قدم به یاوگی برداشته. در حوزه زبان گاهی نویسنده كشف های جالبی دارد كه قابل توجه است: «نور كریدور پشت سر او می تابید و هیكل او ضدنور بود.» (ص ۱۵۰) یا «بیرون آفتاب درآمده بود، اما خاصیت چندانی نداشت.» (ص ۱۵۹)
مصطفی دشتی
منبع : روزنامه کیهان