جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


«بزنگاه» آینه تمام نمای ارزش های طبقه متوسط


«بزنگاه» آینه تمام نمای ارزش های طبقه متوسط
سریال هایی که از تلویزیون ایران پخش می شوند، به ویژه در دو مقطع زمانی پربیننده هستند؛ یکی تعطیلات عید و دیگری ایام ماه رمضان. اینکه چرا در این دو برهه زمانی خاص به این سریال ها اقبال بیشتری می شود، ربط مستقیمی به اوقات فراغت مخاطبان برنامه های تلویزیون و نحوه گذراندن آن در فرهنگ ما دارد. در تعطیلات طولانی سال نو، هم به طور طبیعی تعداد تماشاگران برنامه های تلویزیون افزایش می یابد و هم اینکه مدت زمانی که تماشاگران می توانند به تماشای تلویزیون بگذرانند بیشتر می شود. به طریق اولی، در ماه رمضان مخاطبان بالقوه سریال های عامه پسند بیشتر می شوند زیرا جدول زمان پخش برنامه ها تعمداً به گونه یی تنظیم می شود که این سریال ها بعد از افطار یا در محدوده زمانی موسوم به «ساعات پربیننده» (ساعت ۳۰/۷ الی ۳۰/۱۱ شب) نمایش داده شوند. زمان پخش این سریال ها به ویژه هنگامی اهمیت می یابد که وقت افطار، مانند امسال، تقریباً با آغاز «ساعات پربیننده» مقارن شده باشد. یکی از بحث هایی که تقریباً هر سال در این دو مقطع زمانی (عید و ماه رمضان) درباره سریال های پربیننده تلویزیون مطرح می شود، «ابتذال» یا «بدآموزی» آنهاست. نه فقط کسانی بیرون از مجموعه مدیران تلویزیون و دست اندرکاران تولید این سریال ها، بلکه گاه (مانند امسال) بعضی از سیاستگذاران یا مراجع نظارت و ارزیابی برنامه ها از داخل این نهاد، از منظری اخلاقی بر الگوهای رفتاری یا زبانی که در این برنامه ها به نمایش گذاشته می شود ایرادهایی وارد می کنند. نمونه بارزی از این بحث ها در ماه رمضان امسال درباره سریال «بزنگاه» شروع شده است. این مجموعه تلویزیونی به نحوی پارادوکس مانند هم مورد انتقاد برخی از مسوولان تلویزیون قرار گرفته و هم توسط اشخاص و نهادهایی خارج از این تشکیلات مصداق عینی ابتذال و بدآموزی شناخته شده است. شالوده بحث کسانی که این سریال را نامناسب محسوب می کنند، به طور خلاصه از این قرار است که تلویزیون نباید شیوه هایی از تعامل یا طرز بیان را که از الگوهای رفتار پسندیده و احترام آمیز یا گفتار مودبانه فاصله می گیرند، در معرض دید طیف گسترده یی از تماشاگران قرار دهد زیرا این الگوها به ویژه توسط جوانان به سرعت اتخاذ و بازتولید می شوند. به بیان دیگر، تلویزیون با پخش چنین سریال هایی ناخواسته مروج فرهنگ ناپسندیده یا مبتذل می شود و این آشکارا با اهداف اخلاق مدارانه این دستگاه در تناقض قرار دارد. در نوشتار حاضر استدلال می شود که این بحث درخصوص «مبتذل» و «بدآموز» بودن یا نبودن سریال های عامه پسند، بر شالوده یی گمراه کننده استوار است و جنبه های مهم تری از آنها را که باید موضوع تحقیقات فرهنگی و نقد ادبی باشند، از کانون توجه بیرون می برد و مسکوت نگه می دارد. وظیفه پژوهشگران فرهنگ و منتقدان ادبی اثبات «ابتذال» یا «پرمایگی» این سریال ها نیست، بلکه آنان در درجه نخست باید معلوم کنند که سریال هایی از قبیل «بزنگاه» با استفاده از کدام تمهیدها و شگردها معناهای خود را خلق می کنند، این معناها دقیقاً چه هستند و چرا این تولیدات در میان طیف وسیعی از تماشاگران تلویزیون مخاطب می یابند. به منظور بررسی این موضوعات، در نوشته حاضر ابتدا به ضرورت ملحوظ کردن سریال هایی مانند «بزنگاه» در دایره مطالعات نقادانه خواهیم پرداخت؛ سپس ویژگی های «بزنگاه» را به عنوان نمونه یی خصیصه نما از سریال های عامه پسند برخواهیم شمرد و در پایان نکاتی را درخصوص رابطه این سریال با فرهنگ طبقه متوسط و دلایل اقبال به آن ذکر خواهیم کرد.
● چرا منتقدان ادبی و پژوهشگران فرهنگ باید به سریال «بزنگاه» توجه کنند؟
در گذشته، منتقدان ادبی پرداختن به سریال های عامه پسند را دون شأن خود می پنداشتند زیرا اعتقاد داشتند صرفاً آثار ارزشمند و برتر ادبی را باید درخور نقد محسوب کرد. لیکن حدوداً از دهه ۱۹۶۰ به این سو، در نظریه های ادبی این بحث مطرح شد که گرچه تمایزگذاری بین متون «برتر» و «کهتر»، یا سریال های «آموزنده» و «مبتذل»، ظاهراً فقط بر پایه کیفیت زیبایی شناختی این متون و سریال ها صورت می گیرد، اما در واقع ملا ک های زیبایی شناختی نمی توانند عاری از شالوده یی نهادی و طبقاتی باشند. به عبارت دیگر، نهادهای خاص (مانند دانشگاه ها، دستگاه های متولی فرهنگ و غیره) به طور مستقیم و غیرمستقیم سنجه هایی برای تعیین «امر زیبا» به دست می دهند و همچنین منافع طبقاتی پژوهشگران بر این ملاک ها صحه می گذارد و تقویت شان می کند. در نتیجه، برخی متون «ارزشمند» و برخی دیگر «سطحی»، یا بعضی از سریال ها «مناسب» و بعضی دیگر «نامناسب» تشخیص داده می شوند. این تمایزگذاری در گذشته موجب حذف سریال های عامه پسند (و کلاً فرهنگ عامه) از دایره پژوهش های فرهنگی و ادبی شده بود. از زمان پیدایش مطالعات فرهنگی در علوم انسانی، درستی این تمایز محل بحث قرار گرفت و استدلال شد ملاک های تشخیص امر زیبا، سنجه هایی زمانمند هستند. به بیان دیگر، در دوره های مختلف و برحسب اوضاع اجتماعی مختلف، پسندهای تماشاگران و دلایل اقبال یا بی اعتنایی آنان به این محصولات فرهنگی دستخوش تغییر می شود. ایضاً در نظریه های ادبی جدید هم بر این اصل تاکید می شود که منتقد نباید مجموعه معینی از «آثار برتر» را یگانه حوزه مشروع نقد ادبی قلمداد کند و از سایر تولیدات ادبی یا فرهنگی غفلت بورزد. اساساً کار منتقد ادبی عبارت است از بررسی زمینه فرهنگی معناآفرینی در انواع متون، نه ارزش گذاری بر اساس تمایزگذاری بین «آثار برتر» و «آثار عامه پسند». به این ترتیب منتقدان ادبی نباید سریال هایی مانند «بزنگاه» را به بهانه تعلق به فرهنگ عامه از دایره بررسی های نقادانه خارج کنند. اطلاق عنوان «بی محتوا» یا زدن برچسب «ابتذال» به این قبیل تولیدات تلویزیونی، حکایت از رویکردی منسوخ دارد که مطابق با آن، نقد ادبی صرفاً به «امر والا» می پردازد. پارادایمی که مطالعات فرهنگی برای نقد ادبی پیشنهاد می کند، نقطه مقابل رویکرد یادشده است، زیرا در این پارادایم (که با عنوان عام «نقد فرهنگی» مورد اشاره قرار می گیرد) سریال هایی مانند «بزنگاه» به هیچ روی «سطحی» تلقی نمی شوند بلکه برعکس، استدلال می شود که این سریال ها برخی از ژرف ترین و تاثیرگذارترین گفتمان هایی را بازنمایی می کنند که نمودهایش را در تعامل های بینافردی آحاد جامعه معاصر می توان دید. تاثیر مطالعات فرهنگی در نقد ادبی جدید را به این صورت می توان خلاصه کرد که نقد ادبی به جای پرداختن به امر استعلایی، باید به امر ناسوتی و روزمره معطوف شود. سریال های عامه پسندی مانند «بزنگاه» نه فقط مصداق بارز امر روزمره هستند (یعنی به موضوعی تبدیل شده اند که هر روز توجه مخاطبان را به خود جلب می کند و سوژه فرآیندهای فکری و گفت وگوهای مردم است)، بلکه جلوه هایی از زندگی روزمره در جامعه زنده امروز را برابر دیدگان ما قرار می دهند. منتقد ادبی یا پژوهشگر فرهنگ نمی تواند با توسل به دستاویز «ابتذال»، روی مسائل فرهنگی جامعه معاصر چشم ببندد و حوزه فعالیت خود را به متون ادبی تحسین شده قرن ها پیش منحصر کند.
● سازوکارهای عامه پسندانه سریال «بزنگاه» کدام هستند؟
«بزنگاه» با موقعیتی ساده آغاز می شود. در نخستین اپیزود این سریال، احمد پرور (بزرگ خاندان) مرده است و اعضای خانواده خود را برای مراسم تدفین و ترحیم او آماده می کنند. خانواده پرور دو فرزند پسر و یک فرزند دختر دارد. صابر پرور، پسر ارشد خانواده، خود در سنین پنجاه سالگی به بالاست و همسرش پیش تر مرده است. او اکنون با دو دخترش (فریده و فرزانه) که هر دو دم بخت هستند، در خانه پدری زندگی می کند. بهجت پرور (خواهر صابر) که میانسال است، همراه با شوهرش توفیق برای کمک به منزل پدر آماده است. کسی که هنگام انتقال جنازه پدر دیرتر از همه از راه می رسد، آخرین فرزند خانواده یعنی نادر پرور است. نادر همراه دختر کوچکش (درسا) آمده اما مریم (همسرش) همراه او نیست زیرا اعتیاد نادر به مواد مخدر باعث شده است همسرش او را ترک کند. موضوعی که بلافاصله پس از دفن جنازه به مساله اصلی فرزندان و داماد احمد پرور تبدیل می شود، تقسیم میراث او و سهم هر یک از ورثه است. توفیق که در پی تصاحب بخشی از خانه پدرزنش است، پیاپی به همسرش تذکر می دهد که سهم دختر و داماد خانواده از ارث باید محفوظ بماند. از سوی دیگر، صابر به دنبال تصاحب مغازه نانوایی پدر مرحومش است. در این میان، نادر هم که از خانه خود رانده شده، خواهان تصاحب بخشی از خانه پدری و داشتن سهمی در نانوایی است. این وضعیت وقتی پیچیده می شود که بازماندگان درمی یابند از ارثیه یک میلیارد تومانی که آنها گمان می کردند به جیب خواهند زد، خبری نیست و متوفی پول ناچیزی در حساب بانکی خود باقی گذاشته و ضمناً خانه یی را که داماد و فرزندانش به آن طمع ورزیده اند، مدتی قبل از مرگش فروخته بوده است. از این پس، اپیزودهای سریال «بزنگاه» بر محور تلاش های مضحک بازماندگان احمد پرور برای یافتن و تصاحب دارایی های او می چرخد. پیرنگی که توضیح دادیم، لزوماً ماهیتی عامه پسند ندارد و اصولاً نمی توان در یک تقسیم بندی کلی و جهان شمول برخی رویدادها در داستان ها را ذاتاً نخبه پسند یا ماهیتاً عامه پسند اعلام کرد. آنچه باعث تعلق یک متن به «فرهنگ متعالی» یا «فرهنگ عامه» می شود، سوژه یا پیرنگ یا حتی شخصیت های متن نیست؛ بلکه نحوه شخصیت پردازی یا نحوه مضمون سازی از یک سوژه یا کارکرد پیرنگ در یک متن معین است که می تواند آن متن را به ذائقه زیبایی شناختی نخبگان نزدیک کند یا در زمره تولیدات فرهنگی قرار دهد که بیشتر توسط عوام مصرف می شوند. بر این اساس، «بزنگاه» نه به صرف رویدادهایی که برشمردیم، بلکه به سبب سازوکارهایی که در آن می توان تشخیص داد، مصداقی از نوع سریال هایی است که عامه پسند تلقی می شوند. برخی از مهم ترین این سازوکارها به شرح زیر هستند.
۱) «بزنگاه» همچون اکثر سریال های عامه پسند، یک شخصیت مرکزی یا اصلی ندارد، بلکه مجموعه یی از شخصیت ها، هر یک از منظری، در این سریال کانون توجه تماشاگر می شوند.
برای مثال، صابر با گفتار ناسنجیده و بی ملاحظه اش، اغلب خنده تماشاگر را برمی انگیزد. به همین میزان، توفیق با تلاش احمقانه اش برای سهم بردن از ارثیه پدرزن، یا با دوز و کلک های بی وقفه اش برای استفاده از کارت سوخت دیگران، شخصیتی مضحک جلوه می کند. ایضاً نادر هم به دلیل اعتیاد خانمان سوزی که زندگی مشترک او با همسرش را از هم پاشیده و هم به دلیل زرنگی ها و سوءاستفاده اش از سادگی یا حماقت دیگران، مورد توجه بیننده قرار می گیرد. فریده (دختر ارشد صابر) به دلیل رفتار بلاهت بارش در جلب توجه کامران (کارگر جوان نانوایی احمد پرور)، باعث شلیک خنده تماشاگر می شود. درسا (دختر خردسال نادر) هم به دلیل رفتار شیطنت آمیزش و هم به دلیل اینکه در غیاب مادرش مظلومانه مورد بی مهری اطرافیان قرار می گیرد، خنده و در عین حال حس ترحم بیننده را برمی انگیزد. برخلاف سایر گونه های عامه پسند (مانند سریال های کارآگاهی از قبیل «هرکول پوآرو»)، سریال عامه پسندی همچون «بزنگاه» با اجتناب از به کارگیری یک شخصیت مرکزی منفرد، طیفی از تماشاگران مختلف با ذائقه های داستانی گوناگون را به خود علاقه مند می کند.
۲) تمهیدی که در بند قبلی توضیح دادیم، خود منجر به این می شود که این سریال، همزمان واجد چندین مسیر روایی باشد. «بزنگاه» با شخصیت نادر روایتی از خانمان سوزی اعتیاد به نمایش می گذارد؛ با شخصیت توفیق روایتی از حسابگری ماتریالیستی را نشان می دهد؛ با بهجت روایتی از نقش کلیشه یی «دختر دلسوز برای برادران» را تماشا می کنیم؛ با درسا روایتی رقت آور از ظلم هایی که در غیاب مادر به بچه می شود؛ و الی آخر. هر یک از این روایت ها، داستان «بزنگاه» را در مسیری جداگانه اما هم پیوند با سایر روایت ها به پیش می برد، زیرا این شخصیت ها همگی اعضای یک خانواده هستند و سرنوشت شان ناگزیر با یکدیگر پیوند می خورد. بدین ترتیب، پیرنگ «بزنگاه» صبغه یی پویا می یابد و واجد حداکثر تعلیق می شود، زیرا خواننده دائماً از خود (و دیگران) می پرسد که هر یک از این مسیرهای روایی به کجا ختم خواهد شد و سرنوشت این یا آن شخصیت خاص چگونه با سرنوشت سایر شخصیت ها تلاقی خواهد کرد.
۳) «بزنگاه» آمیزه یی از وضعیت های مضحک و ملودرام گونه است. ملودرام نمایش یا روایتی است که هدف بلافصل آن برانگیختن احساسات مخاطب از طریق نشان دادن موقعیت ها یا رویدادهای اندوه آور یا ترحم انگیز است. در ملودرام انگیزه شخصیت ها و باور پذیری رفتارها شان کم اهمیت تر از اشک آور بودن مخمصه هایی است که در آن گرفتار می آیند. شخصیت های چنین نمایش یا روایتی، معمولاً کلیشه یی و تجسم نیکی یا شر مطلق هستند. تک بعدی بودن این شخصیت ها به این معناست که هر کدام از آنها با یک ویژگی معین تصویر می شوند، ویژگی مانند حسادت، مال طلبی، خیرخواهی، بدذاتی، بلاهت و غیره. شخصیت پردازی درسا در «بزنگاه»، مصداقی از تمهیدهای ملودرام گونه در این سریال است. دختربچه معصومی که قربانی اعتیاد پدر و اختلاف والدین است، اکنون به دور از مهر مادر، گرفتار بدرفتاری ها و ستم هایی شده که عمو و عمه و شوهرعمه و حتی کارگران نانوایی پدربزرگ مرحوم به او روا می دارند. در صحنه های متعدد این سریال، درسا را می بینیم که مورد بدرفتاری قرار می گیرد، با زبانی تند و توهین آمیز سرزنش می شود، از بازی کردنش ممانعت به عمل آورده می شود و حتی کتک زده می شود (هم به دست پدر معتادش و هم توسط دخترهای عمو و هم حتی توسط کارگران نانوایی پدربزرگش) و گریه انداخته می شود. ایضاً در اپیزودهای مختلف، نادر به صورت قربانی بی گناه اعتیاد شخصیت پردازی می شود تا بیننده به او ترحم بورزد. این کیفیت ملودرام گونه در سریال «بزنگاه» با به کارگیری مجموعه یی از شگردهای صوتی و تصویری تشدید می شود، از جمله با موسیقی غمناک (به ویژه تک نوازی پیانو) و نماهای درشت (کلوزآپ) از صورت شخصیت ها.
ـ «بزنگاه» روایتی مبتنی بر وقفه های روایی است. هر اپیزود این سریال با موقعیتی تمام می شود که مسیر بعدی تحولات پیرنگ را در هاله یی از ابهام قرار می دهد. برای مثال، در یکی از این اپیزودها، نادر برادر بزرگ خود صابر را از بالکن به حیاط خانه می اندازد و سپس با نمایی از صابر که نقش بر زمین شده است، اپیزود پایان می یابد. در پایان اپیزود بعدی، ماموران پلیس برای دستگیر کردن نادر به مغازه نانوایی پدر او آمده اند؛ و غیره. با هر کدام از این پایان بندی های موقت، گمانه زنی بینندگان درباره سرنوشت شخصیت ها شروع می شود. سریال های عامه پسند از جمله به دلیل همین وقفه های روایی و تعلیق های کنشی، به راحتی به موضوع گفت وگوهای روزمره مردم تبدیل می شوند. حرف های اقوام و آشنایان در سفره افطار، کسانی که در صف انتظار اتوبوس ایستاده اند، مسافران تاکسی، همکاران در محل کار و غیره، به سهولت معطوف به تحولات احتمالی بعدی در پیرنگ این سریال می شود و اشخاص درباره معنای رویدادهای آن با یکدیگر وارد صحبت می شوند. گفت وگو درباره سرنوشت شخصیت ها در سریال های عامه پسند، گاه محمل برقراری رابطه های جدید بین افراد می شود. در این گفت وگوها، بینندگان هم درباره شخصیت ها قضاوت می کنند و هم اینکه موقعیت های موازی یا شخصیت های مشابه در زندگی خود را با موقعیت ها و شخصیت های این قبیل سریال ها مقایسه می کنند.
ـ یکی از عناصر مهم «بزنگاه»، مکان رویدادهای آن است. اکثر وقایع این سریال در داخل خانه احمد پرور و به صورت گفت وگوها و مجادلات پرتنش بین اعضای این خانواده صورت می گیرد. نمایش فضای داخل خانه به عنوان مکانی بسته و شخصی، حسی از راه بردن به معضلات و مخمصه های ناپیدا ولی دردآور و مستاصل کننده خصوصی در بیننده ایجاد می کند. تماشاگر سنخی هنگام تماشای اپیزودهای این سریال، ناخودآگاهانه احساس می کند از مسائل درونی خانواده یی آبرومند باخبر شده است؛ خانواده یی که اعضایش از بیرون (از چشم غریبه ها) بی غم به نظر می رسند اما در واقع با انبوهی از مسائل درگیرند. این تاثیر به رئالیستی جلوه کردن کل سریال کمک می کند، زیرا مشابه همین وضعیت در تجربه های زیست شده بیننده سنخی وجود دارند و لذا آشنا محسوب می شوند. از این رو، تماشای سریال های عامه پسندی مانند «بزنگاه» حسی از «فضای صمیمی و پرالفت» ایجاد می کند، گویی این سریال، بیننده را در جایگاه «محرم راز» و «خودی» قرار داده است. آشنا پنداشته شدن شخصیت ها و موقعیت های این قبیل سریال ها تا حدود زیادی مرهون موفقیت آنها در القای همین حس است.
۴) کانونی شدن مسائل خانوادگی و روابط شخصی در سریال «بزنگاه»، به نحو نامحسوس اما موثری باعث محو کردن مسائل عمومی شده است. این سریال موضوعات کلان اجتماعی از قبیل تورم، فقر، نابرابری های جنسیتی و غیره را یا به کلی مسکوت می گذارد یا به نحوی ساده پندارانه و فریبنده تابعی از روابط خانوادگی نشان می دهد. محدود شدن ماجراهای این سریال به حوزه روابط شخصی و درون خانوادگی چنین القا می کند که اگر اعضای خانواده با صلح و صفا و بدون طمع ورزی های مادی در کنار یکدیگر زندگی کنند و روابط گرمی داشته باشند، از کشمکش و اختلاف مصون خواهند بود و زندگی رضایتمندانه تری خواهند داشت. مطالعات فرهنگی دیدگاه متباینی را مطرح می کند که مطابق با آن، امر خصوصی عین امر عمومی است. به سخن دیگر، روابط شخصی افراد با یکدیگر، متاثر از گفتمان های مسلط و غیرمسلط در جامعه است و نمی توان رفتار آحاد منفرد جامعه را مستقل از موازنه نیروهای فرهنگی بررسی کرد. طبیعتاً وقتی می گوییم متون عامه پسند دنیای روابط انسان ها را منتزع از مسائل کلان اجتماعی به نمایش می گذارند، منظور این نیست که سریالی مانند «بزنگاه» باید به موضوعاتی مانند بیکاری یا انتخابات مجلس و از این قبیل می پرداخت. چشم اندازی که این سریال از مشکلات یا روابط شخصیت هایش به دست می دهد، عاری از هرگونه اشاره به ساختارهای فراگیرتر اجتماعی است، گویی که این شخصیت ها در ساحتی کاملاً گفتمان زدوده و عاری از تنش های عینی طبقاتی زندگی می کنند. برای مثال، حضور کامران در خانواده پرور همچون یکی از اعضای این خانواده، مزاح کردن های بی وقفه او با اعضای خانواده و با مانع روبه رو نشدن، صحبت کردن های بیش از حد خودمانی او با فرزانه (دختر صاحب کارش)، تصویری کاملاً غیرطبقاتی از جایگاه یک کارگر ساده نانوایی در سلسله مراتب صاحب کار ـ کارگر به دست می دهد. این تصویر، به علت توأم شدن با رفتار مضحک این شخصیت، فاصله طبقاتی را از دایره تفکر بیننده خارج می کند تا در عوض شلیک خنده به رفتارهای مضحک را جایگزین آن سازد.
● چرا به سریال «بزنگاه» اقبال شده است؟
از منظر مطالعات فرهنگی و نقد ادبی جدید، هر سریالی (خواه مورد پسند عامه باشد و خواه مورد تایید نخبگان) عرصه یی است برای تولید طیفی از معانی و هویت های گفتمانی. هنگامی که این معانی و هویت ها در مخاطبان پژواک می یابند، به سخن دیگر وقتی که عده درخور توجهی از تماشاگران تلویزیون مصداق های این معانی را در زندگی خود می یابند یا می توانند هویت های بازنمایی شده در سریال را تشخیص دهند، منتقدان فرهنگی دیگر نمی توانند به این تولیدات بی اعتنا باشند. کسانی که درخصوص فرهنگ و تولیدات فرهنگی پژوهش می کنند، باید همه متون فرهنگی (اعم از عامه پسند و جز آن) را بکاوند و جنبه های گوناگون آنها را بررسی کنند. رویکردی که سریالی مانند «بزنگاه» را صرفاً «مبتذل» یا «بدآموز» محسوب می کند و به همین بهانه از تحلیل سازوکارهای آن اجتناب می ورزد، در واقع از پاسخ دادن به این پرسش مهم طفره می رود که چرا این برنامه مخاطب پیدا کرده است؟ در پاسخ به این پرسش، نمی توان صرفاً به استناد پخش این سریال در ساعات پربیننده شب مدعی شد که اقبال عموم به آن، از زمان نمایش دادنش ناشی می شود، هرچند که بی تردید زمان و همچنین شبکه انتخاب شده برای پخش این سریال (شبکه ۳ که عمدتاً برنامه های ورزشی و عامه پسند را پخش می کند)، در وسیع تر کردن طیف بینندگان و همچنین در افزایش تعداد تماشاگران آن دخیل بوده است. دلایل و در واقع زمینه های اقبال به «بزنگاه» و سریال های مشابه را باید در عوامل دیگری جست که مهم ترین شان عبارت است از رابطه این سریال با گفتمان مسلط. «بزنگاه» با شبه طنزهای گفتار و رفتار شخصیت هایش، وارد نوعی رابطه «جرح وتعدیلی» با گفتمان مسلط می شود. از یک سو رمزگان این گفتمان رسمی را نقض می کند (مثلاً آنجا که شیفتگی فریده به آرایش کردن یا عشوه گری او برای کامران را نشان می دهد) و از سوی دیگر بر گرایش این گفتمان به غیرسیاسی کردن حوزه عمومی صحه می گذارد (به این ترتیب که صبغه یی کاملاً شخصی و غیراجتماعی به روابط و مسائل شخصیت هایش می دهد). اگر بخواهیم کارکرد ایدئولوژیک «بزنگاه» را با اصطلاحی مشخص کنیم که گرامشی برای توصیف فرهنگ عامه به کار می برد، می توانیم بگوییم این سریال نوعی «موازنه مصالحه آمیز» با گفتمان غالب ایجاد می کند. به بیان دیگر، شخصیت ها و موقعیت ها و مضامین این سریال، آمیزه یی از ارزش های فرهنگی مسلط و مخالف (پاره فرهنگی) هستند که در شکل های مختلف با یکدیگر ترکیب شده اند تا بین ایدئولوژی هژمونیک و خواسته های مغایر با آن ایدئولوژی، نوعی سازش صورت بگیرد. برخلاف دیدگاه تحقیرآمیزانه بسیاری از روشنفکران ایرانی متاثر از مکتب فرانکفورت و نظریه پردازانی مانند آدورنو و هورکهایمر که «بزنگاه» را محصولی از «صنعت فرهنگ سازی» و کارکرد آن را صرفاً تحمیق مخاطبان می دانند، باید گفت این سریال در برابر ایدئولوژی رسمی عرض اندام و مقاومت هم می کند، هرچند نهایتاً از ارزش های محافظه کارانه طبقه متوسط فراتر نمی رود و وضعیت موجود را کلاً موجه جلوه می دهد. در واقع، رفتار شخصیت های این سریال از هر حیث آینه تمام نمای عافیت طلبی و اپورتونیسمی است که جزء تفکیک ناپذیر گفتمان طبقه متوسط محسوب می شود. نادر و صابر دائماً به یکدیگر دروغ می گویند و این کار را با وقوفی آگاهانه به اهداف ماتریالیستی شان و الزامات پراگماتیک نیل به آن اهداف انجام می دهند. به طریق اولی، توفیق و بهجت در تبانی برای کسب منفعت از میراث احمد پرور، به نادر و صابر دروغ می گویند. کامران و کمال (کارگران نانوایی) نه فقط به «اوستای» خود (صابر) وفادار نیستند، بلکه به اقتضای منافع شان و هر جا که لازم باشد به توفیق و نادر هم دروغ می گویند. همه این شخصیت ها به خوبی واقف هستند که در موقعیت های خاص باید از نقاب استفاده کنند تا منویات یا احساسات واقعی شان برملا نشود. در مراسم ترحیم احمد پرور، بازماندگان و «صاحبان عزا» (صابر، نادر و توفیق) که جلوی در ورودی مسجد ایستاده اند شادمانه با یکدیگر مزاح می کنند، اما به مجرد آمدن اقوام و آشنایانی که به قصد گفتن تسلیت و شرکت در مراسم ترحیم به طرف آنها می آیند، بلافاصله حالتی غمزده به خود می گیرند و گریه کنان از آمدن آنان به مسجد تشکر می کنند. عین همین آمادگی برای تطبیق با شرایط و بازتولید نقش های کلیشه یی برآمده از فرهنگ طبقه متوسط را در اپیزود آمدن خواستگار برای فریده می بینیم؛ خانواده عزادار بلافاصله رخت عزا را از تن در می آورند، ولی به مجرد اینکه متوجه می شوند خانواده خواستگار توقع دیگری داشته اند، به فاصله چند دقیقه همگی دوباره لباس عزا به تن می کنند و خود را غمزده نشان می دهند.
اختیار کردن نقاب های متناسب با موقعیت های مختلف، فریبکاری و دغل بازی فرصت طلبانه برای پیشبرد منافع فردی و بی اعتنایی به بدیهی ترین اصول اخلاقی و انسانی، از جمله راهکارهایی است که شخصیت های «بزنگاه» برای تحقق اهداف مادی شان بی هیچ دغدغه خاطر یا عذاب وجدان در پیش می گیرند. گفتمان طبقه متوسط معاصر درباره «زرنگ بودن»، مشهودترین مصداق هایش را در گفتار و رفتار شخصیت های «بزنگاه» می یابد. از این نظر، «بزنگاه» مبین ایدئولوژی طبقه متوسط برای موفقیت است. موفقیت نه از راه سختکوشی، بلکه از راه تشخیص به موقع حیله گرانه ترین راه ها برای به جیب زدن بیشترین پول به دست می آید. بی دلیل نیست که صابر در گفت وگو با نادر هنگام ایستادن در آستانه در مسجد محل ترحیم، از رواج عمل جراحی پلاستیک بینی و کاشتن مو و کسب سود هنگفت و بادآورده از طریق ساخت و ساز مسکن سخن می گوید؛ نشانه های فرهنگ طبقه میانی در جای جای این سریال موج می زند. بدین ترتیب می توان گفت نام این سریال («بزنگاه») نه فقط بسیار بامسما و دلالت مند است، بلکه همچنین شالوده ارزش های طبقه متوسط را به موجزترین شکل ممکن بازمی تاباند. و سرانجام نکته آخری که درباره این سریال باید بررسی کرد، واکنش مخاطبان به «طنز» نازل و بی مایه یی است که در آن به نمایش گذاشته می شود. اشخاص و مراجعی که رفتارهای سخیفانه و گفتار مسخره شخصیت های این سریال را مصداق ابتذال می دانند و سراسیمه از تسری این الگوهای بدآموزانه به آحاد جامعه، به ویژه جوانان، اظهار نگرانی شدید می کنند، از این نکته غافل هستند که پژواک یافتن این «طنز» مسخره در مخاطبان این سریال (یعنی لذت بردن تماشاگران و نشان دادن انکارناپذیرترین واکنش حاکی از التذاذ یعنی خنده)، بر این تحلیل نشانه شناختی صحه می گذارد که برخلاف ادعای این خرده گیران، شخصیت های «بزنگاه» با زبانی مبتذل سخن نمی گویند و رفتارهای مبتذل هم ندارند؛ ایشان صرفاً از روش نشانه شناختی استفاده می کنند که برای هسته اصلی مخاطبان این سریال (طبقه متوسط) کاملاً آشنا و لذا درک شدنی است. چنانکه می دانیم، رومن یاکوبسن مراوده زبانی را نوعی ارتباط نشانه شناختی می داند که طی آن، «گوینده» با استفاده از رمزگانی مطابق با نظام نشانه شناختی قابل فهم برای «مخاطب»، «پیامی» را ارسال می کند (گوینده s پیام s گیرنده). فهم پیام توسط گیرنده، در گرو اشتراک نظام های نشانه شناختی گوینده و گیرنده است و فقط در صورتی که این اشتراک وجود داشته باشد و مراوده صورت بگیرد، می توان از گیرنده انتظار داشت واکنشی درخور از خود نشان دهد. «طنز» سخیفانه سریال «بزنگاه»، به سبب استفاده از نشانه های آشنا و فهم شدنی برای مخاطبانش، تماشاگران را به خنده
وا می دارد و اگر حقیقتاً این نظام نشانه یی برای مخاطبان غریب و نافهمیدنی بود، هرگز در بازگویی های توأم با شلیک خنده تماشاگران بازتولید نمی شد. این قبیل محکوم کردن های پرحرارت بیش از آنکه حکایت از واکنشی اخلاق مدارانه به این سریال باشد، حاکی از تلاش برای کتمان فرهنگی است که علاوه بر نمونه داستانی اش در سریال «بزنگاه»، نمونه های واقعی اش را هر روز در تعامل های بینافردی آحاد طبقه متوسط می توان دید.
حسین پاینده
دانشیار نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی
منبع : پرشیا فیلم کانادا