چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


موزه تاریخ طبیعی ، استان همدان


در استان همدان، تنها یك موزه تاریخ طبیعی وجود دارد كه مربوط به دانشكده كشاورزی دانشگاه بوعلی است. این موزه در زمینی با زیربنای 1800 مترمربع ساخته شده و دارای سه سالن است. در سالن شماره یك این موزه، پستانداران و پرندگان، در سالن شماره دو آبزیان و خزندگان و در سالن شماره سه فسیل‌ها و كانی‌ها نگهداری می‌شوند كه بیشتر مورد استفاده آموزشی دانشجویان قرار می‌‌‌گیرند.
در این موزه نزدیك به 7000 نمونه از این سه رده نگهداری می‌شود. این مجموعه به صورت قفسه‌های شیشه‌ای مناسب با جثه جانوران طراحی و به صورت «دیوراما» تزیین شده است تا محیط طبیعی زندگی جانوران را در ذهن بازدیدكنندگان تداعی كند. این موزه از نظر كمی و كیفی به ویژه در زمینه گونه‌های نایاب آبزیان خلیج‌فارس و تعدادی از كانی‌های كمیاب،‌ در سطح كشور بی‌‌مانند است.
موزه تاریخ طبیعی همدان از سال 1351 به عنوان یك فعالیت جنبی در مدرسه عالی كشاورزی همدان كار خود را ‎آغاز كرد و از آن پس با فعالیت چشمگیر مسؤولان و دانشجویان دانشگاه توسعه یافت. اگرچه این موزه بیشتر جنبه آموزشی دارد و اكثر بازدیدكنندگان آن را دانش‌آموزان و دانشجویان تشكیل می‌دهند، اما در حال حاضر كیفیت موزه در سطحی قرار دارد كه برای بیشتر مردم دیدنی و جالب است و به عنوان یك مركز علمی - آموزشی،‌ ساعاتی از اوقات فراغت مسافران و بازدیدكنندگان را پر می‌كند.
فضای علمی و آكنده از زیبایی‌های طبیعت حیات‌وحش كه تجلی كار توان‌فرسای كسانی است كه با زحمات بسیار نسبت به خشك كردن (تاكسیدرمی) این موجودات همت گماشته‌‌اند، بیننده را به تحسین وا می‌دارد.
در حال حاضر این موزه چندان شناخته شده نیست، ولی در صورت معرفی گسترده آن می‌تواند به یك مركز جذاب برای جهانگردان تبدیل شود.

حُسن ختام كتابِ همدان غزلی است از فخرالدین هَمدانی مشهور به «عراقی» شاعر قرن هفتم هجری :

ز دو دیـده خـون فشانم، ز غمـت شـبِ جدایــی
چه كنم كه هست این‌ها، گلِ باغِ آشنایـی
همه شـب نهـاده‌ام سـر، چـو سگـان بــر آستانت
كــه رقیــب در نیایــد، بــه بهانــه گدایـی
دَرِ گُلِستانِ چشمم، ز چه رو همیشه بــاز اســت؟
به امید آنكه شاید، تو به چشم من در آیی
سـر و بـرگِ گُل نـدارم، ز چـه رو روم بـه گلشــن
كه شنیده‌ام ز گل‌ها، همـه بــوی بی‌وفایــی
به كدام مذهب است این، به كدام ملّت است این
كه كُشند عاشقی را، كه تو عاشقم چرایــی؟
بــه قمــارخانــه رفتــم، همــه پــاكبــاز دیـــدم
چو به صومعه رسیدم، همــه زاهــدِ ریایــی
درِ دیــــر مــی‌زدم مـــن، كــه نــدا ز در درآمــد
كه درآ، درآ «عراقی» كه تو هم از آنِ مایی