پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تفکرات نظری پیرامون تنزل جایگاه زنـان در جوامع اسلامـی


تفکرات نظری پیرامون تنزل جایگاه زنـان در جوامع اسلامـی
برخی از اندیشمندان معاصر و فقهای نو اندیش كه با ذهنیتهای قرن بیستمی تفقه می نمایند, معتقدند زن و مرد در اسلام به لحاظ حقوقی ـ شناختی, از جایگاه برابری برخوردار بوده و آنچه از نابرابری در جوامع اسلامی مشاهده می گردد, عارضی بوده و منشإ اسلامی ندارد. مهدی شمس الدین از فقهای نواندیش لبنان در این زمینه می گویند: ((زن در نظام اسلامی (نظام شناختی, حقوقی و ارزشی) جایگاهی همانند مرد دارد. آیات قرآن كریم و احادیث سنت شریف كه تواتر معنوی دارند, گواه بر این حقیقت هستند.))(۱)
در این مقاله, در صدد بررسی صحت و سقم مدعای فوق نیستم. آیا در صدر اسلام ((جامعه مدینه النبی(ص))) زن و مرد از جایگاه برابر برخوردار بودند؟ آیا می توان از متون اسلامی بویژه قرآن كریم جایگاه برابر استنباط كرد؟ نگارنده معتقد است, برداشت تساوی حقوقی ـ شناختی مشكل است. و طرفداران تساوی, هرگز نتوانسته اند دلایل قانع كننده ای ارائه كننده, ولی آنچه مسلم است, آئین محمدی(ص) چنان به قشر زن خدمت نمود كه سابقه نداشت. به قول علامه طباطبایی:
((زن از بركت اسلام, مستقل به نفس و متكی برخویش گشت, اراده و عمل او كه تا ظهور اسلام گره خورده به اراده مرد بود, از اراده و عمل مرد جدا شد و به مقامی رسید كه دنیای قبل از اسلام با همه قدمت خود در همه ادوارش چنین مقامی به زن نداده بود[ اسلام] مقامی به زن داد كه در هیچ گوشه از هیچ صفحه تاریخ گذشته بشر, چنین مقامی برای زن نخواهید یافت.))(۲)
البته انكار ((تساوی حقوقی ـ اجتماعی)) جایگاه زن در اسلام, از ارزش خدمات اسلام به زن نمی كاهد, زیرا حقوق اجتماعی اسلام در موقعیتی به زنان اعطا شد كه زنان از هرگونه شإن اجتماعی محروم بودند. بنابر گفته خلیفه دوم ((عمر)), زن قبل از اسلام اصلا ((صاحب حقوق)) نبود.
((به خدا قسم ما در جاهلیت برای زنان هیچ شإنی قائل نبودیم تا خداوند (در قرآن) درباره آنها, آیاتی نازل كرد و حقوق و بهره هایی برایشان قائل شد.))(۳)
صرف نظر از تعیین حدود و ثغور جایگاه زن در اسلام, قدر متیقن این است كه زنان جامعه مدینه الرسول(ص) حقوق و بهره هایی داشتند كه به مرور از آنها محروم گردیدند. فلذا این مقاله, تنزل جایگاه اجتماعی زنان در اعصار بعدی نسبت به صدر اسلام را مفروض گرفته در صدد تبیین چرایی این فرایند است. به عبارت روشنتر سوال نگارنده این است; چرا جایگاه زن در جوامع اسلامی تنزل پیدا كرد؟ و مقدمتا از باب اطراد در چه تاریخی؟
الف ـ تاریخ تنزل تدریجی جایگاه زن
جاحظ (۱۶۰ ـ ۲۵۵ ه ق) كه شاید به لحاط تاریخی, اولین كسی باشد كه به مساوات زن و مرد در اسلام تصریح دارد, در رسائل خود تصریح می كند, آن موقعیتی كه امروز (تاریخ فوق) زنان از آن برخوردار هستند با آنچه در زمان رسول الله(ص) رواج داشت, متفاوت است.
((ولسنا نقول ولا یقول احد ممن یعقل ان النسإ فوق الرجال اودونهم بطبقه او طبقتین او باكثر, ولكنا رإینا اناسا یزرون علیهن اشد الزرایه و یحتقرونهن اشدالاحتقار ویبخسونهن اكثر حقوقهن))(۴)
من و هیچ عاقل دیگری نمی گوید كه زنان یك درجه (طبقه) یا دو درجه یا بیشتر, از مردان برتر یا پست تر هستند, لیكن امروزه مردانی را می بینیم[ كه] سخت ترین نكوهشها و نهایت تحقیر را در باره زنان اعمال نموده و بیشتر حقوق آنها را ضایع می كنند)).
((جاحظ)) معتقد است زنان دوشادوش و به همراه مردان در مساجد شركت می كردند و در كوچه ها آمدوشد داشتند. او به لحاط اندیشه, معتقد به نظریه ((جبران)) است. به عقیده وی, درست است كه اسلام احكامی را صادر كرده كه به ضرر زن می باشد; ولی در مقابل, احكام دیگری صادر شده كه آنها را ((جبران)) می كند و اگر معدل بگیریم, زن و مرد مساوی هستند.
جواهر لعل نهرو, در كتاب ((نگاهی به تاریخ جهان)) به نفوذ امپراطوری قسطنطنیه و ایران اشاره می كند;
((بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنیه و ایران بود كه رسم جدایی زنان از مردان و پرده نشینی ایشان در میان عربها رواج پیدا كرد ... در میان زنان عرب, رسم حجاب و پرده وجود نداشت. زنان عرب جدا از مردان و پنهان از ایشان زندگی نمی كردند; بلكه در اماكن عمومی حضور می یافتند, و به مسجدها و مجالس وعظ و خطابه می رفتند... )) (۵)
ویل دورانت نیز در تاریخ تمدن, بر برداشت فوق صحه می گذارد:
((ارتباط اعراب با ایران از موجبات رواج پرده نشینی در قلمرو اسلام بود... به قرن اول هجری, مسلمانان, زن را در حجاب نكرده بودند, مردان و زنان با یكدیگر ملاقات می كردند و در كوچه ها پهلو به پهلو می رفتند و در مسجد با هم نماز می خواندند. حجاب و خواجه داری در ایام ولید دوم (۱۲۶ـ۱۲۷ هجری) معمول شد.))(۶)
لازم به توضیح است كه آنچه امروزه از واژه ((حجاب)) می فهمیم, با آنچه عبارت فوق مشعر به آن است, تفاوت دارد. همچنان كه می دانیم, ((حجاب)) به مفهوم ((پوشش)) از آموزه های قرآنی است. وقتی آیات سوره نور نازل شد, زنان مدینه پوشش اسلامی را دقیقا مراعات می نمودند, تا جایی كه عایشه می گوید:
((مرحبا به زنان انصار, همین كه آیات سوره نور نازل شد, یك نفر از آنان دیده نشد كه مانند سابق بیرون بیاید. سر خود را با روسری های مشكی می پوشیدند, گویی كلاغ روی سرشان نشسته است.))(۷)
به نظر می رسد منظور ((نهرو)) و ((ویل دورانت)) از حجاب, ((خانه نشینی)) و دوری جستن از محافل عمومی می باشد. در غیر این صورت مدعای ایشان ضروری البطلان خواهد بود; زیرا كسانی كه معتقدند در صدر اسلام ((پوشش)) نبود, هیچ توجیهی نسبت به آیات حجاب ارائه نكرده اند. البته, ممكن بوده كه عده ای از اعراب بادیه نشین, دستورات اسلام مبنی بر مراعات حجاب را مراعات نمی كردند; ولی این به مفهوم عدم حكم حجاب (پوشش) نیست; بلكه نشان می دهد كه جامعه پذیری دینی هنوز صورت نگرفته بود.
البته عبارات ایشان و واژه های به كار گرفته شده, یعنی: حجاب, پرده داری و خواجه داری, و اذعام به سرچشمه فرهنگ حجاب, نشان می دهد كه منظور آنها, همان ((پرده داری)) عصر ساسانی است كه زنان دور از منظر مردان و جدا از ایشان نگه داشته می شدند. ((ویل دورانت)) زنان پارسی را این گونه توصیف می كند كه: ((زنان طبقات بالا, از خانه بیرون نمیآمدند مگر در محملهای مسقف كه احدی آنها را نمی دید. ))(۸)
((مهدی شمس الدین)) عمر این نهضت (موقعیت والای زنان در عصر طلایی مدینه الرسول(ص)) را كوتاهتر از آنچه دیگران اشاره كردند, می داند. وی می نویسد:
((دیدگاه اسلامی درباره زنان, آنها را از جاهلیت عرب و سایر وجه نظرهای جاهلی رها ساخت ومنزلت اجتماعی زنان را هم سطح مردان نمود و به لحاظ حقوقی, موقعیت آنان را مساوی مردان قرار داد. براساس همین شیوه تفكر و روش قانونگذاری, جامعه اسلامی شكل گرفت و[ تا] زمان كوتاهی بعد از عصر پیامبر(ص) ادامه داشت; ((واستمر زمنا بعد عصر النبی (ص))). (۹)
از آنجا كه پدیده های اجتماعی به مرور زمان رخ می دهد و تغییرات آن كند است, تعیین تاریخ دقیق آن ممكن نیست; ولی با اشارات فوق, معلوم می گردد كه در قرن دوم هجری, از آن نهضت خبری نبود. پس محدود به قرن اول هجری است و شاید به قول ((سوده)): ((با علی (ع) آن عدالت دفن گشت)).(۱۰)
ب ـ تبیین تنزل جایگاه زن
چرا جایگاه زنان در جوامع اسلامی نسبت به صدر اسلام تنزل نمود؟ ما جواب این پرسش را تحت عنوان سه نظریه بررسی می كنیم:
الف ـ نظریه سیستمی;
ب ـ نظریه فرهنگی;
ج ـ نظریه ساختاری;
البته این نامگذاری و مقوله بندی, برخاسته از سلیقه ماست وممكن است صاحبان اندیشه با این تیپولوژی موافق نباشند.
الف ـ نظریه سیستمی
طبق این نظریه, در چارچوب اسلام گزاره هایی وجود دارد كه خود به خود زن را از مشاركت اجتماعی دور می كند. بعبارت دیگر, خود قانونگذار اسلامی تمهیدی اندیشیده است كه به طور سیستمی, زن را از گردونه دخالت در امور سیاسی و اجتماعی خارج می سازد.
نظر ویل دورانت را می توان در چارچوب این نظریه جای داد: ((نخستین مرتبه كه زن شرم و حیا را احساس كرد, آن وقت بود كه فهمید در هنگام حیض, نزدیك شدن او با مرد ممنوع است ... گوشه نشینی زمان حیض كه بر ایشان واجب بود, رفته رفته امتداد پیدا كرد و سراسر زندگی اجتماعی ایشان را فرا گرفت)).(۱۱)
عدم ارتباط جنسی با زنان ((در عادت ماهانه وی)) از گزاره های قرآنی است. قرآن كریم به دوری از زنان در این دوره دستور می دهد: ((یسئلونك عن المحیض قل هو اذی فاعتزلوا النسإ فی المحیض))(۱۲); ای پیامبر! از تو, درباره عادت زنانگی سوال می كنند. بگو آن یك نوع بیماری است. در حالت حیض از زنان دوری گزینید.
البته عزلت دوره عادت ماهانه را فقط به عنوان یك مثال شاخص بیان نمودیم. ممكن است موارد دیگری را بیان نمود كه دارای همین نقش باشد. اگر دخالت زن در امور اجتماعی, در یك مورد خاص, از طرف نظام مورد تشویق قرار گرفت, باب حضور او در سایر صحنه ها نیز مفتوح می گردد; چنانچه برداشت مردمان عصر رسالت از جریان مجادله, همین گونه بود. یعنی موفقیت زن انصاری در باره حكم ظهار و ثمربخشی ((مجادله)) ایشان با پیامبر(ص), از دید اصحاب پیامبر مجوز حضور وی در سایر صحنه های سیاسی اجتماعی به شمار می رفت. از همین باب است كه ((ساروخانی)) در كتاب ((جامعه شناسی خانواده)) معتقد است; نظام مكمل پدرسری در خانواده, پدرسالاری در جامعه است.(۱۳)
بدین ترتیب, زن, اگر در یك مورد موفقیت كسب نمود, به دخالت در امور سیاسی و اجتماعی تشویق می شود و این مطلب از یافته های جامعه شناسی رفتاری است. طبق قضیه موفقیت هومنز: ((در مورد همه اعمالی كه اشخاص انجام می دهند, غالبا این گونه است كه هر عملی از یك شخص اگر مورد پاداش قرار گیرد, احتمال تكرار آن عمل به وسیله همان شخص افزایش می یابد)).(۱۴)
عكس استدلال فوق را صاحبان نظریه سیستمی در این باب ارائه می دهند. بدین نحو كه دوری گزیدن از زنان در دوره ماهانه, به همان مدت بسنده نمی شود; بلكه به سایر ایام نیز امتداد پیدا می كند. پس در درون دین اسلام گزاره هایی وجود دارد كه به صورت سیستمی, زن را از صحنه اجتماع خارج می كند.
ممكن است دیدگاه ((قاسم امین)) از پیشروان دفاع از حقوق زنان در مصر را با كمی عنایت, در این نظریه (سیستمی) جای داد. البته نظریه وی منحصر به حوزه اسلام نیست. وی نظر كلی ارائه می دهد; ولی همین نظر كلی را درباره اسلام نیز حاكم می داند, و طبق همین اندیشه, تنزل جایگاه زنان مسلمان را نیز توجیه می كند. وی در كتاب ((تحریرالمرإه)) می نویسد:
((مرد مدت مدیدی به كار و تفكر اشتغال یافت, در حالی كه زن از به كار انداختن آن دو قوه محروم بود و در حالت فرودستی به سر برد كه شدت و ضعف آن, به حسب زمانها و مكانها, متفاوت بوده است.)) (فذلك لانه اشتغل بالعمل والفكر اجیالا طویله, كانت المرإه فیها محرومه من استعمال القوتین المذكورتین, و مقهوره علی لزوم حاله من الانحطاط تختلف فی الشده و الضعف حسب الاوقات والاماكن))(۱۵)
گر چه ((قاسم امین)) به این نكته اشاره نمی كند; ولی اگر ما بخواهیم نظریه وی را در چارچوب نظریه سیستمی بازسازی كنیم, باید اضافه نماییم كه اسلام مسوولیت اداره امور زنان را به مردان سپرده و نفقه زنان را بر مردان واجب نموده است. به همین دلیل, زنان از ممارست به كار و تفكر محروم مانده اند, و قوای فكری و عضلانی آنها بر اثر عدم ممارست و تمرین به سستی گراییده است. البته نظریه ((قاسم امین)) امروزه شهرت یافته است و در ایران هم طرفدارانی دارد مبنی بر اینكه, زن موجودی ضعیف نیست; بلكه به وی فرصت تجربه نداده اند. چرا زن نمی تواند قاضی بشود؟ چرا نمی تواند رئیس جمهور و...بشود؟ مگر نه این است كه فرهنگ مرد سالاری به آنها فرصت تجربه و تقویت قوای روحی و جسمی را نداده است.
همان گونه كه مشهود است, این نظریه, سرنخ كناره گیری زنان را در گزاره های اسلامی یافته و معتقد است این گزاره ها به صورت آرام و خود به خودی زن را بدون ایجاد تنش, از گردونه دخالت در امور سیاسی ـ اجتماعی خارج می كند.((سید جمال الدین اسدآبادی)) و ((عباس محمود عقاد)) نظر ((قاسم امین)) را قبول نداشته بر او خرده می گیرند كه:
الف ـ چه چیز زن را منع كرد كه همدوش مرد حركت و رشد كند؟
ب ـ اعتراض مذكور رجحان مرد را ثابت می كند كه توانست زن را تسخیر كند (در جمیع عصرها) و اگر رجحان ذاتی نداشت, چگونه توانست كه در همه اعصار, وی را به خدمت بگیرد؟ (اگر چه این مزیت فقط قدرت بدنی باشد.)
ج ـ تنها قدرت بدنی نیست كه سبب غلبه انسانها بر سایرین می شود; زیرا تجربه شده است كه تعداد زیادی از مسلطین, از قدرت بدنی بیشتری برخوردار نیستند.(۱۶)
● نقد نظریه سیستمی
۱ ـ این نظریه نمی تواند از جانب متفكران مساوات طلب و پیشرو در قلمرو اسلامی ارائه شود; زیرا در نهایت, اسلام را سر منشإ محرومیت زن از حقوق اجتماعی, سیاسی تلقی می كند. این نظریه فقط از طرف كسانی قابل ارائه می باشد كه تمام ادیان از جمله اسلام را مردسالارانه تفسیر می كنند.
۲ ـ ارائه این نظریه در این باب به اصطلاح منطقی دارای خلف است; زیرا مفروض ما این است كه با رسالت حضرت محمد(ص) نهضتی به نفع زنان شروع شد; ولی بعد از مدتی به افول گرایید. اگر در درون آئین, تمهیدی این گونه اندیشیده می شد, چنین نهضتی مفهوم نداشت. به عبارت ملموستر, آیه اعتزال از اول وجود داشت و در ضمن, با عمل به مضمون آن, نهضت زنان نضج گرفت.
۳ـ ترك عمل همخوابگی در دوران قاعدگی چه ربطی به حضور زن در صحنه های سیاسی اجتماعی دارد. مگر زنان عصر رسول الله حیض نمی دیدند؟
۴ـ واجب بودن نفقه زن به عهده مرد می بایست باعث فراغت بال برای زن و فرصت كافی جهت اشتغال به امور اجتماعی بشود, نه اینكه فرصت كار و تفكر را از وی بگیرد.
ب ـ نظریه فرهنگی
نظریه فرهنگی, بر انتقال فرهنگی انگشت می گذارد. می دانیم كه جوامع اسلامی قبل از اسلام, مردسالار بودند و بعد از اسلام نیز با همه تمدنهایی كه تعامل پیدا كردند, مثل تمدن روم و ایران همه مرد سالار بودند و می دانیم كه یكی از ویژگی های فرهنگ, پویایی و انتقال پذیری آن است. فرهنگ اسلامی, تحت تإثیر سایر فرهنگها كه محیط بر آن بودند, ناب بودن خود را از دست داد; زیرا مفسرین متون اسلامی, افرادی بودند كه در تربیت پدرسالارانه سابقه دیرینه داشتند و همچنین متون اسلامی به دست ایرانیانی رسید كه پرده نشینی زنان در میان ایشان رواج كامل داشت و آنها نیز با ذهنیت خود متون اسلامی را تإویل نمودند.
هر كسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
((جواهر لعل نهرو)) به این انتقال فرهنگی اشاره می كند, آنجا كه می گوید: ((رسم جدایی زنان از مردان و پرده نشینی ایشان در میان عربها, بر اثر نفوذ امپراطوری قسطنطنیه و ایران رواج پیدا كرد)).(۱۷)
((مطهری)), ((شمس الدین)), ((ابراهیم جناتی)) و ((هاشمی رفسنجانی)) از زمره كسانی هستند كه معتقدند, برداشتهای فقهی, تحت تإثیر عرف اجتماعی است; عرفی كه نمی تواند مبین فضای اجتماعی و فكری عصر رسول الله(ص) باشد. فلذا فقیه باید به همدلی كامل دست یابد. حتی فقیهی همچون ((امام موسی صدر)) پا را فراتر گذاشته و گفته است: ((فقهای ما نباید ببینند كه رسول خدا(ص) ۱۴۰۰ سال پیش چه كردند! آنها باید فكر كنند كه اگر ایشان امروز می بودند, چه می كردند.))(۱۸)
البته ایده ایی كه امام موسی صدر مطرح می كند, امروزه كمتر مقبولیت دارد. طبق اندیشه وی, هیچ حكم ثابتی از اسلام نخواهیم داشت. در آن صورت, باید بگوئیم پیامبر رسالت خویش را به فقیهان تفویض كرده است.
((محمد جناتی)) از فقهای نواندیش حوزه علمیه قم می نویسد:
((امروزه اگر می بینیم كه با پدیدار شدن حكومت اسلامی و پیدایش زمینه های اجرایی برای احكام اسلامی, خلإهای عظیمی در ناحیه شناخت نظریه های اسلام درباره موضوعات احكام شرعی و مسائل قضایی, حقوقی, جزایی, سیاسی, اقتصادی...رخ می نماید, یكی از عوامل مهم آن را باید در این جهت كه برخی از فقیهان به جای ابداع و كشف موضوعات واقعی و شناخت عینی آنها و به جای فقاهت اجتهادیـ به معنای واقعی آنـ به فقاهت تقلیدی بسنده كرده اند و ناخودآگاهانه آن را همانند وحی می پندارند و همین است كه آرای این گروه در دنیای متصور امروز, نمی تواند در برابر رخدادها پاسخگو باشد)).(۱۹)
((مهدی شمس الدین)) نیز بر نقطه نظر فوق تإكید می كند:
((فقها, عرف را به عنوان مرجع فهم نصوص دینی معتبر می شناسند; در حالی كه این عرف معلوم نیست با تمام ویژگی هایش در زمان پیامبر و امام هم وجود داشته تا مرجع شناخت احكام دینی باشد; بلكه در بعضی موارد اجمالا و در بعضی موارد دیگر به تفصیل می دانیم كه برخی از عناصر این عرف, از عرفهای مستحدثه می باشد كه ساخته اسلام نیست; بلكه نتیجه انتقال فرهنگی است كه بر اثر تعامل جامعه اسلامی با سایر ادیان و تمدنها به وجود آمده است و این عرفها صلاحیت مرجعیت برای شناخت متون شرعی را ندارند)).(۲۰)
((مهدی شمس الدین)) با ایراد ساختاری فوق نسبت به فقه اسلامی كه در ذهن وی نقش بسته, به حل معمای افول نهضت زنان در صدر اسلام می پردازد:
الف ـ اسلام, منزلت حقوقی, شناختی زن را مساوی مرد می پندارد;
ب ـ احكام اسلامی بر اساس همان مبنا صادر شده و جامعه اولیه اسلامی (مدینه النبی(ص)) بر همان مبنا شكل گرفت.
و لكن بعد از مدت زمانی یك نوع تصور سلبی در این وضعیت ایجاد شد كه نتیجه دو عامل بود:
۱ـ سطح پذیرش این احكام پیشرفته در میان مسلمین به سستی گرائید; زیرا مردسالاری جزء فرهنگ دیرینه آنها بود;
۲ـ تإثیر عادات و افكاری كه از ناحیه جوامع دیگر همچون بریتانیا, فارس و هند و غیره به جامعه اسلامی هجوم آورد.
این دو عامل به تكوین دیدگاهی منجر شد كه رسالت زن مسلمان را در تمتعات جنسی, باروری, تولید مثل و خدمت خانگی محدود می نمود و همین امر باعث شد, زن از نظر شناختی, در كرامت انسانی پست تر از مرد شناخته شود و از آزادی دخالت در امور اجتماعی و حق تعلیم و تعلم محروم بماند.
به نظر وی, این دیدگاه, مخالف دیدگاه اسلام است. وی نتیجه می گیرد كه وضعیت عینی زن در جامعه اسلامی با آنچه كه كتاب و سنت برای وی ترسیم نموده, متفاوت است.
هاشمی رفسنجانی در این زمینه می گوید: ((هیچ حركتی به اندازه ظهور اسلام, وضعیت زنان را متحول نكرده و با این عمق و گستردگی به مسائل آنان توجه نكرده است. سنتها و عرفهای اجتماعی نادرست مانع تحقق حقوق زنان بر پایه اصول قرآنی و اسلامی است)).(۲۱)
● نقد نظریه فرهنگی
این نظریه گر چه روی نكات مهمی دست می گذارد; ولی سطح تحلیل آن چندان عمیق نیست و در مرحله توصیف باقی می ماند و به این سوال پاسخ نمی دهد كه چرا فرهنگهای مردسالارانه بر فرهنگ مساوات طلب كه با استقبال پرشور زنان مسلمان روبرو شده بود, غلبه پیدا كرد؟
چرا فرهنگ اسلامی نتوانست در این زمینه به سایر تمدنها نیز نفوذ پیدا كند؟
ج ـ نظریه ساختاری
نظریه دیگری كه در صدد پاسخگویی به چرایی تنزل جایگاه زنان در صدر اسلام برآمده, نظریه ((ساختاری)) است. از این رو, ما این نظریه را ((نظریه ساختاری)) نامگذاری كرده ایم كه ارائه كننده قانون حاكم بر جایگاه زن در جوامع می باشد.
منظور ما از ساختارگرایی, تعریفی است كه پیترپیـاكهEkeh-Peter.p) ) ارائه می دهد: ((قوانین كلی و تغییرناپذیر بشریت با عملكردی در همه سطوح زندگی بشری, از ابتدایی گرفته تا پیشرفته ترین سطح آن)) (اكه,۱۹۸۲).(۲۲)
ارائه كنندگان این اندیشه, كه ما نظرات آنان را تحت عنوان نظریه ساختاری جمع بندی كردیم, معتقدند كه استبداد در حكومت موجب می گردد زن از حقوق اجتماعی خویش محروم گشته و در نهایت پستی, حیات اجتماعی خویش را سپری كند.
جامعه ای كه در آن, قانون گرایی حاكم باشد و تبادل افكار و اندیشه ها به رسمیت شناخته شود و به جای زور بازو, منطق و استدلال متقن حاكم باشد و الگوی تربیتی جامعه به جای پرورش شخصیت های قدرت نگرAuthoritarian Personality) ) به پرورش شخصیتهای عقل گرا بپردازد.در چنین جامعه ای زن می تواند از پایگاه متناسبی برخوردار گردد.
برعكس, در جامعه استبدادی, فشار خودكامگی در نهایت به زن ختم می شود و جامعه به دو قطب مونث و مذكرتقسیم می گردد و آنكه بازنده است, همواره زن می باشد.
جامعه استبدادی ــــــــــ محرومیت زن
جامعه قانونی ــــــــــ احیای حقوق زنان
همان گونه كه می بینیم, نظریه فوق در صدد بیان قانون كلی حاكم بر موقعیت و پایگاه اجتماعی زنان در كلیه جوامع می باشد.
اگر بخواهیم در چارچوب نظریه فوق, در صدد پاسخگویی به سوال پیشین برآئیم, می بایست سه اصل زیر را ثابت نماییم:
الف ـ قرائت غیر استبدادی از حكومت اسلامی در صدر اسلام;
ب ـ تبدیل حكومت اسلامی (خلافت) به حكومت استبدادی در اعصار بعد;
ج ـ چگونگی تعامل نوع حكومت با موقعیت زنان.
● شكل حكومت در صدر اسلام
طبق برداشت كسانی كه از این زاویه به حكومت رسول خدا (ص) و خلفای راشدین نگاه می كنند, درست است كه وحی الهی حكومت می كرد و همواره خط قرمز وجود داشت; ولی استبداد به مفهوم حاكمیت فرد یا گروهی خاص, به هیچ وجه وجود نداشت.
قبل از پرداختن به شیوه حكومت در صدر اسلام, لازم است مقصود خود را از حكومت استبدادی بیان نمایم. در این مقاله, تعریف ((عبد الرحمن كواكبی)) را از مفهوم ((استبداد)) استخدام می كنم. همچنان كه وی خاطر نشان می كند, معنای استبداد: تصرف نمودن در امورات مشترك به مقتضای هوی می باشد.(۲۳)
((كوالبی)) استبداد را وصف حكومت افسار گسیخته ای می داند كه: ((در شوون رعیت, به هر گونه كه دلخواهش باشد, بدون ترس باز خواست تصرف كند.))(۲۴)
هم او می گوید:
مستبد بر شوون مردم, نه به اراده آنان و مطابق شریعت آنان, بلكه به اراده خود فرمانرواست و خود می داند كه غاصب و متعدی است. بدین جهت: ((لاجرم پاشنه پای خویش, بردهان میلیونها نفوس می گذارد كه دهان ایشان بسته ماند و سخن از روی حق یا مطالبه حق نتوانند.))(۲۵)
طبق تعریف فوق, حكومت دینی كه همه آحاد مردم برابر قوانین (گزاره های دینی) مسوول و از حقوق یكسان برخوردار باشند, استبداد نیست چه اینكه, حكومت براساس هوی و اراده فردی یا گروهی نیست, بلكه مطابق شریعت مردم است كه كواكبی این گونه حكومت را استبدادی نمی داند.
پس حكومت قانون مند (چه نوع دینی ـ چه دموكراتیك) در صورتی كه فردی فراتر از قانون نباشد, استبدادی نیست.
در صدر اسلام همه به قوانین الهی, یعنی قرآن كریم, سر تسلیم فرود میآوردند. وانگهی همه مردم می توانستند احكام و گزاره های دینی را استنباط نمایند و هر برداشتی كه مبتنی بر استدلال محكم استوار بود, مورد پذیرش قرار می گرفت. خلیفه مسلمین در این باره با سایر مسلمانان تفاوت نداشت.
حسن صفار در كتاب ((مسئولیت و جایگاه زن)) ضمن اذعان به جایگاه برتر زن در صدر اسلام نسبت به ادوار بعدی نقل می كند كه:
((روزی خلیفه دوم, ((عمر)) خطبه خواند و ضمن خطبه از ازدیاد مهریه نهی نمود, و گفت; اگر این كار كرامتی در دنیا یا نزد خدا داشت, رسول خدا(ص) به این عمل اولی تر بود كه این كار را نكرد. زنی از صفوف نماز گزاران برخاست و گفت; ای امیرالمومنین! چرا ما را از حقی كه خدا برای ما قرار داده محروم می كنی؟ زیرا خدا در قرآن می فرماید; اگر خواستید همسری را به جای همسر دیگر برگزینید; در حالی كه به یكی از آنها به اندازه پوست گاو طلا به عنوان مهریه داده اید; باز نستایند. آیا آن را از طریق بهتان و گناه آشكار باز می ستایند[ نسإ ـ آیه ] ۲۰
عمر گفت; همه شان از عمر داناترند. طبق نقل دیگر گفت; اصابت المرإه و اخطا عمر سپس به اصحابش گفت ((شما گوش فرا می دهید و من همچو حرفی می زنم و مرا منع نمی كنید تا زنی كه از زمره دانایان آنها نیست, حرف مرا رد می كند.))(۲۶)
((توفیق علی وهبه)) داستانی را نقل می كند و نشان می دهد كه در زمان خلفا آنچه حكومت می كرد, قوانین الهی بود و حاكم اسلامی و مردمان عادی در برابر قوانین مساوی بودند: ((روزی عمر ابن خطاب در حالی كه خلیفه مسلمین بود, زن و مردی را در حال عمل شنیع زنا, مشاهده نمود. سپس مردم را جمع كرد و در میان تجمع آنها گفت: ((چه می گوئید درباره زن و مردی كه امیرالمومنین(عمر) آنها را در حال فحشا مشاهده نموده است؟)). حضرت علی(ع) از میان جمعیت برخاست و گفت: ((امیرالمومنین چهار شاهد میآورد یا حد قذف بر او جاری می شود. شإن و موقعیت او همانند سایر مسلمانها می باشد)). سپس علی (ع) قول خداوند تعالی را تلاوت نمود: ((آنان كه به زنان با عفت نسبت زنا بدهند, آنگاه چهار شاهد عادل بر ادعای خود نیاورند آنان را به هشتاد تازیانه كیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنها را نپذیرید كه مردمی فاسق و نا درستند. (والذین یرمون المحصنات ثم لم یإتواباربعه شهدإ فاجلدوهم ثمانین جلده ولاتقبلوا لهم شهاده ابدا واولئك هم الفاسقون (سوره نورـآیه ۴)) امیرالمومنین (عمر) سكوت كرد و مجرمین را مشخص نكرد)).(۲۷)مردی یهودی از علی(ع) در یك مسإله حقوقی به عمر (خلیفه مسلمین) شكایت كرد. عمر احساس نمود علی(ع) ناراحت است. سوال كرد: ((چرا ناراحتی؟ از اینكه با یك یهودی سر میز محكمه نشسته ای؟)) پاسخ شنید: ((نه! بلكه از بی عدالتی)) چه اینكه عمر او را با كنیه (یا ابالحسن) خطاب نمود, ولی یهودی را به نام صدا زد.
در چنین حكومتی كه این همه بر عدالت و تساوی در برابر قوانین پافشاری می شود, بدیهی است حقوق زنان احیا خواهد شد. چه اینكه, مرد نمی تواند به خاطر برتری قدرت جسمی, در سایر زمینه ها نیز اعمال سلطه نماید; زیرا قانون حاكم است و از منطق استوار حمایت می شود.
در جامعه زورمدار همواره كسانی كه از قدرت بازوی بیشتری برخوردار هستند, اگر چه از هوش و درایت, بهره كمی داشته باشند, غلبه خواهند داشت. در مقابل, در جامعه ای كه عقل, منطق, اندیشه و عدالت, ارزش والا تلقی شود, خردمندان و افراد ضعیف الجثه نیز می توانند اظهار وجود نمایند. چه اینكه در جوامع جدید به خاطر تحولاتی كه در شیوه حكومت و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی صورت گرفته, زنان گاهی اوقات می توانند در زمینه های علمی پیشرفت نموده و به عنوان تكنوكرات اعمال نفوذ نمایند.
● تبدیل حكومت عادله به حكومت استبدادی
اینكه حكومت اسلامی بعد از اندك زمانی به دست نااهلان افتاد, اگر نگوئیم از بدیهیات تاریخ مسلمین, شاید بتوان گفت از بدیهیات تاریخ شیعی است. البته اهل سنت نیز به جز خلفای اولین, سایر خلفا را عادل نمی دانند. در صدر اسلام اگرچه علی(ع) مستقیما خلافت را به دست نگرفت ولی در اعمال حاكمیت اسلامی نقش موثری داشت و خود می فرمایند: ((اگر من مشاور و قاضی باشم, بهتر از این است كه حاكم باشم)). (۲۸)
به عقیده شیعه, خلافت در زمان عثمان از مسیر اصلی خارج شد. عثمان به جای قانون محوری, به خودمحوری گرایش پیدا كرد. عثمان در پاسخ به این سوال كه چرا عبیدالله ابن عمر را كه بدون اثبات اتهام, هرمزان متهم به قتل عمر را به قتل رسانده, قصاص نمی كند؟ گفت: ((من خلیفه مسلمین هستم و حق دارم عبیدالله ابن عمر را عفو نمایم)). به جای اینكه به قانون الهی گردن نهد, سلیقه خود را مقدم داشت.
خواجه نصیرالدین طوسی مورد فوق را دلیل عدم عصمت عثمان می شمارد: ((چون هرمزان متهم به قتل عمر گشت كه به دخالت او, ابولولو عمر را كشته است. عثمان, عبیدالله عمر را قصاص نكرد; در حالی كه قصاص بر او واجب شده بود. عبیدالله عمر, هرمزان را به قصاص پدرش كشت و عمر وصیت كرد اگر دخالت هرمزان در قتل وی ثابت نشد, فرزندش عبیدالله را به قصاص هرمزان بكشند; اما وقتی عمر از دنیا رفت و عثمان خلیفه شد, او را رها كرد. چون مسلمانان به عثمان گفتند; عبیدالله را به قصاص هرمزان بكش, عثمان گفت; من او را عفو كردم. به او گفتند; تو حق نداری عفو كنی, گفت; چرا؟ حق دارم; چون هرمزان خویشی از مسلمانان ندارد و من چون ولی امر مسلمانان هستم(ولی بمعنای خلیفه) اولی هستم به هرمزان, و عبیدالله را عفو كردم)).
علی(ع) فرمود: ((چنانكه تو می گویی نیست. تو و دورترین افراد مسلمان نسبت به او برابر هستید و چون عثمان اصرار مسلمانان را درباره عبیدالله دید, او را دستور داد در مدینه نماند و به كوفه رود و برای او سرایی ساخت و مزرعه ای كه بدان معیشت می كرد)).(۲۹)
چنانچه از قرائن فهمیده می شود, ((جفینه)) همدست ((عبیدالله)) در حكومت اسلامی به اعدام محكوم می شود; ولی عبیدالله چون پسر خلیفه دوم است, با استناد به ولایت حاكم مورد عفو قرار می گیرد. با اینكه خود خلیفه دوم وصیت نموده بود اگر اتهام ثابت نشود, فرزندش را اعدام نمایند. پس علی(ع) و عمر با عملكرد عثمان موافق نبودند.
البته ما در صدد بررسی حكم فقهی این مسإله نیستیم. در فقه شیعه با استناد به حدیثی كه می فرماید: ((من لا وارث له وارثه الامام)), در چنین مواردی حاكم شرعی را ولی دم می دانند. ما فقط با دید جامعه شناختی به تبعات این كنش نگاه می كنیم. شما ملاحظه كنید دو مجرم كه جرمشان یكسان است, یكی اعدام شود و به دیگری سرا و ساختمان داده شود, چه اثرات زیانباری را در سطح جامعه ایجاد می كند؟
بعد از عثمان, علی(ع) با انقلابی كه درون انقلاب اسلام صورت گرفت, با محوریت عدالت و حاكمیت قانون الهی و نفی هر گونه استبداد و خودمحوری به مسند خلافت نشست و چهارسال واندی حكومت نمود.
به نظر اندیشمندان مساوات طلب, كه در باب احیای حقوق زنان قلم می زنند, قانون محوری بعد از زمان كوتاهی, جای خود را به خود محوری داد و به جای اینكه حاكم وخلیفه و مردمان عادی در برابر قوانین الهی برابر باشند, هر آنچه به ذهن حاكم خطور می كرد, به عنوان قانون تلقی می شد. این نیست, جز استبداد فردی. تإسف بارتر اینكه در حكومتهایی كه به نام اسلام حكومت می كردند, به خواسته های حاكم رنگ دینی نیز می دادند و حاكم را سایه خدا معرفی می نمودند. در چنین حكومتهایی نهضت زنان نمی توانست ادامه پیدا كند.
● چگونگی تعامل حكومت اسلامی با موقعیت زنان
تبعات تاریخی و جامعه شناسی نشان می دهد كه, در دین مسیحیت(۳۰) و یهود(۳۱) نیز زن از موقعیت مطلوبی برخوردار نبود. از نظر حقوقی هیچ شإنی برای وی قائل نبودندو به لحاظ شناختی, در انسانیت جنس زن تشكیك می نمودند.
زنان در آن ادیان چنان فرودست بودند كه عده ای از صاحب نظران, علت فرودستی زن در دین اسلام را تإثیر پذیری آئین اسلام از ادیان پیشین می دانند و گزاره های مربوط به فرودستی زنان را ـ تحت عنوان اسرائیلیات ـ از اینكه جزو احكام اسلام باشند, طرد می نمایند.(۳۲)
حال این سوال مطرح است كه ((مگر دین یهود و مسیح, الهی نیست؟)) چه شد كه زنان در ادیان الهی به چنین موقعیتی گرفتار شدند. به لحاظ منطقی صحیح نیست كه خداوند درباره موقعیت زنان تجدید نظر كند. یعنی در آئین یهود و نصارا پایگاه پست تری برای آنها ترسیم نماید; ولی در آئین اسلام زنان را مساوی مرد قرار دهد. پس چه عاملی باعث شد زنان در آن آئین ها به چنان سرنوشتی گرفتار شوند.
((علامه طباطبایی)) علت فرودستی زنان یهود و نصارا را در عهد رسالت پیامبر به حكومت های استبدادی آنها مرتبط می كند. وی در این باره ترسیم جالبی دارد و می نویسد:
((اهل كتاب یعنی یهود و نصارا و آنها كه ملحق به اهل كتاب هستند, آن روز(عصررسالت) در مناطق نامبرده جزیره العرب زندگی می كردند و اجتماعشان بر مبنای قانون اداره نمی شد; بلكه بر محور خواسته های مستبدانه فردی دور می زد[ و] افرادی به عنوان پادشاه, رئیس, حاكم و عامل بر آنان حكمرانی می كردند. در نتیجه می توان گفت; اهل كتاب در آن روزگاران به دو طبقه حاكم و محكوم تقسیم می شدند. طبقه حاكمی كه فعال مایشإ بود و با جان و مال و عرض مردم بازی می كرد, و طبقه محكومی كه قید بردگی طبقه حاكم را به گردن انداخته و در برابر او تن به ذلت داده بود; نه در مال خود امنیتی داشت و نه در ناموسش و نه حتی در جانش و در اراده اش.از هیچ آزادی برخوردار نبود.طبقه محكوم از آنجاكه امكانات مادی و قدرت و نیروی غالب گشتن, نداشتند, به دو طبقه تقسیم می شدند. روابط این دو طبقه در بین خود, همان روابطی بوده كه دو طبقه اول با هم داشتند (برای اینكه مردم, بر آن دین و سنتی در میآیند كه پادشاهان آنها بر آن دین باشند). در نتیجه, عامه مردم هم به دو طبقه تقسیم می شدند; یكی, ((ثروتمند خوشگذران و عیاش)) و دیگری, طبقه ((ضعیف و عاجز و برده)) و سرانجام طبقه ضعیف هم به طبقه ((ضعیف)) و ((ضعیفتر)) تقسیم می شدند تا می رسید به دو طبقه ((مرد خانه)) و ((اهل خانه)) (زن و فرزندان) و همچنین دو طبقه ((زن)) و ((مرد)). مردان در همه شوون زندگی دارای حریت اداره و عمل بودند و طبقه زنان, از همه چیز محروم و در اداره و عمل, تابع محض مردان و خادم آنان بودند و هیچ گونه استقلال (حتی اندك هم) نداشتند)).(۳۳)
((علامه طباطبایی)), علت فرودستی زن در دین یهود و نصارا را با دقت كامل بررسی نموده است. آیا ما اجازه داریم دین اسلام را نیز كه خود به آن تعلق داریم, به همان شیوه بررسی نماییم؟ یا فرهنگ مداری و آمیختگی با ارزشها, ما را از این عمل منصرف می كند؟
به هرحال ((قاسم امین)) شاید اولین كسی باشد كه فرودستی زن در جامعه اسلامی رابا این نظریه تبیین می كند. وی, صاحب نظریه ساختاری است و معتقد است; هر وقت در جامعه حكومت استبدادی غلبه داشته باشد, استبداد به همه جامعه سرایت می كند و در نهایت قشر مرد, قشر زن را تحقیر می كند.
اگر چه در باب نظریه سیستمی, نامی از ((قاسم امین)) برده شد; اما ناگفته نماند كه وی طراح نظریه سیستمی در مورد گوشه گیری اجتماعی و اقتصادی زن نیست; بلكه حاشیه نشینی زن را به مسائلی همچون استبداد مرتبط می سازد. منتهی ما با اقتباس از اندیشه های وی, نظریه سیستمی را در باب واجب النفقه بودن زن به ابتكار خود ترسیم نمودیم.
((قاسم امین)) در ریشه یابی علت فرودستی زن در جوامع اسلامی می نویسد: ((زمانی كه استبداد بر جامعه ای غلبه پیدا كرد, اثر آن تنها به پادشاه منحصر نمی شود; بلكه به اطرافیان سرایت می كند و از آنها به طبقات پائینتر منتقل می شود تا اینكه این روحیه, به تمامی قوی ها بالنسبه به ضعیفها اعمال می شود, چه پادشاه راضی باشد چه نباشد. از نتایج این گونه حكومتها این است كه مردان به خاطر قوه جسمانی, همواره زنان را تحقیر می كنند)).(۳۴)
قاسم امین درباره تاثیر حكومتهای استبدادی به فرو دستی و تحت ستم بودن قشر زن یك متغیر واسطی را بیان می كند و آن فساد اخلاق اجتماعی است. وی در این باره می گوید: ((از جمله اسباب تحقیر زنان, فساد اخلاق می باشد كه آن نیز ناشی از حكومت استبدادی است. ممكن است در وهله اول, كسی خیال كند مردانی كه تحت ستم حكام به سر می برند, تمایل پیدا كنند به زیر دستان خود ستم نكنند; چون خودشان طعم ظلم و ستم حاكم را چشیده اند; لكن مشاهدات تجربی نشان داده است كه مردانی كه تحت ظلم و ستم استبدادی قرار دارند, جو چنین جامعه ای اجازه رشد فضیلتها را نمی دهد. در چنین جامعه ای جز رذیلت رشد نمی كند. از طبیعت چنین جامعه ای, تربیت انسانهایی است كه در برابر قدرت خاضع بوده و به وسیله ترس, از منهیات دست بردار می شدند. (شخصیت قدرت نگرAuthoritarian Personality ) و از آنجا كه زن ضعیف است, مرد حقوق وی را پایمال نموده و با وی باتحقیر برخورد می كند. در چنین جامعه ای, زن در نهایت پستی به سر می برد, چه به عنوان همسر یا مادر یا دختر; از هیچ شإن و منزلت و رإیی برخوردار نیست. مطیع مرد می باشد صرفا بدین جهت كه او زن است و آن مرد)).(۳۵)
به همان تقریری كه ((علامه)) دین یهود و مسیح را تبیین می كرد, ((قاسم امین)) معتقد است دین اسلام نیز به همان سرنوشت گرفتار شد. به نظر نگارنده به لحاظ تجربی این نظریه از استحكام نسبتا خوبی برخوردار است. همچنان كه مارتین سگالن در اثرش و جامعه شناسی تاریخی خانواده,(۳۶) نشان می دهد, در قرن اخیر وضعیت زن در جهان رو به بهبودی گراییده و پایگاه زنان سریعتر از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی تحول یافته است. وی این تحول را به انقلاب صنعتی و فنی و تغییر در نقشهای خانگی و اعتقاد به حقوق برابر پس از جنگ جهانی دوم مرتبط می سازد. به نظر می رسد هیچ ویژگی شاخصی برای حكومتهای بعد از جنگ, بارزتر از جمهوریت و ارزش یافتن دموكراسی و به تبع آن قانونمنداری نمی توان ذكر نمود. فلذا می بینیم به تبع تغییر در روشهای حكومتی, انگاره های جمعیت شناسی زنان نیز كه نشان دهنده بهبود وضعیت اجتماعی آنها است, تغییر پیدا می كند.
●● خلاصه و نتیجه گیری
در این مقاله تحت عنوان سه نظریه فرهنگی, سیستمی و ساختاری, به دلایل تنزل جایگاه زنان, در جوامع اسلامی, پرداختیم. اگر چه هر كدام از نظریه ها, گوشه هایی از واقعیت را نشان می دهد; ولی نگارنده, نظریه ساختاری را ترجیح می دهد; زیرا از اعتبار بیشتری برخوردار است و ارائه كننده قانون كلی است. یعنی در هر جامعه ای كه به بلیه استبداد گرفتار شود, جایگاه زن تنزل خواهد نمود و جوامع اسلامی از این قاعده مستثنی نیستند.
پی نوشتها:
۱. محمد مهدی شمس الدین, حدود مشاركت سیاسی زنان در اسلام, ترجمه محسن عابدی, چاپ اول, (تهران: موسسه انتشارات بعثت, ۱۳۷۶), ص ۲۲.
۲. محمد حسین علامه طباطبایی, المیزان, ترجمه سید محمد باقر موسوی, چاپ هفتم (قم: دفتر انتشارات اسلامی, ۱۳۷۵), ج۲, ص۴۱۴.
۳. صحیح مسلم, ج ۴, ص :۱۹۰ (والله ان كنا فی الجاهلیه ما نعد للنسإ امرا حتی انزل الله تعالی فیهن ما انزل و قسم لهن ما قسم.))
۴. الجاحظ, الرسائل الكلامیه, دار و مكتبه الهلال, قاهره, كتابخانه مركز تحقیقات و پژوهش های علوم اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی قم, ص ۹۹
۵. مرتضی مطهری, مسإله حجاب , چاپ ۳۶, (تهران: انتشارات صدرا, ۱۳۷۱) , ص۲۶.
۶. همان, ص ۲۵.
۷. كشاف, ذیل آیه ۳۱, سوره نور, به نقل از: مرتضی مطهری, مسإله حجاب .
۸. ویل دورانت, قصه الحضاره, ترجمه محمد بدران, ج۱, ص ۴۳۸, به نقل از المرإفی الفكر الاسلامی.
۹. محمد مهدی شمس الدین, مسائل جرجه فی فقه المرإه, چاپ اول, (بیروت: موسسه المنار, ۱۳۷۷), ج۱, ص ۴۹.
۱۰. حسن الصفار, المرإه مسئولیه و موقف, چاپ دوم, (الجزایر: القطیف, ۱۹۸۱), صص ۲۴ ـ ۵۰.
۱۱. مطهری, پیشین, ص ۶۸.
۱۲. بقره, / ۲۲۲.
۱۳. باقر ساروخانی, مقدمه ای بر جامعه شناسی خانواده, چاپ دوم, (تهران: سروش, ۱۳۷۵), ص۱۳۹.
۱۴. جورج ریترز, نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر, ترجمه محسن ثلاثی, چاپ دوم, (تهران: انتشارات علمی, ۱۳۷۴), ص۴۲۷.
۱۵. قاسم امین, تحریرالمرإه, چاپ اول, (قاهره: مكتبه الترقی, ۱۸۹۹ م), ص۱۷.
۱۶. رسول الباجوری, محمد فقی, المرإه فی الفكرالاسلامی, چاپ اول, (عراق: جامع الكبیر, ۱۹۸۶ م), ج۲, ص۲۴.
۱۷. مرتضی مطهری, مسإله حجاب , چاپ سوم, (تهران: صدرا, ۱۳۷۱), ص ۲۶.
۱۸. امام موسی صدر, نگاه عالمانه و عصری به دین,(گفت و گو با دكتر صادق طباطبایی درباره اندیشه های امام موسی صدر, روزنامه همشهری, ش ۱۸۳۸ ,۵ خرداد,۱۳۷۸).
۱۹. محمد ابراهیم جناتی, بلوغ دختران, (تهران: كیهان اندیشه, ش۶۱ ,سال ۱۳۷۴), ص۳۷.
۲۰. شمس الدین, پیشین, ص۴۹.
۲۱. علی اكبر هاشمی رفسنجانی, روزنامه همشهری, ش ۱۶۷۹ , ششم آبان ۱۳۷۷ ,ص۱.
۲۲. رتیزر, پیشین, ص ۵۴۳.
۲۳. عبد الرحمن كواكبی, طبیعت استبداد, ترجمه عبد الحسین میرزای قاجار, چاپ اول, (قم: انتشارات دفتر تبلیغات, ۱۳۶۳), ص ۳۷.
۲۴. همان, ص۹.
۲۵. همان.
۲۶. حسن الصفار, المرإه مسئولیه و موقف, چاپ دوم, (الجزایر: القطیف, ۱۹۸۱ م,) ص ۵۸.
۲۷. توفیق علی وهبه, دورالمرإه فی المجتمع الاسلامی, چاپ پنجم, (بی جا: انتشارات داراللوإ, ۱۹۸۳م), ص۴۱.
۲۸. تاریخ طبری, ج ۶, ص ۳۰۶۶, به نقل از فصلنامه علوم سیاسی, ش ۵, ص ۴۵۰.
۲۹. خواجه نصیر طوسی, كشف المراد, ترجمه ابوالحسن شعرانی, (تهران: انتشارات اسلامیه, ۱۳۷۷), ص ۵۳۹.
۳۰. حسن صدر, حقوق زن در اسلام و اروپا, چاپ هفتم, (تهران, انتشارات جاویدان, ۱۳۵۷), ص ۱۰۱.
۳۱. علی عبد الواحد وافی, الیهود و الیهودیه, (القاهره: مكتب غریب, ۱۹۷۰), ص ۱۲۷.
۳۲. جمیله كدیور, زن, چاپ اول, (تهران: اطلاعات, ۱۳۷۵), صص ۶۹ ـ ۷۸.
۳۳. محمد حسین طباطبایی, المیزان, ترجمه سید محمد باقر موسوی, (قم: انتشارات جامعه مدرسین, ۱۳۶۳) ج۴, ص۲۴۲.
۳۴. قاسم امین, پیشین, ص۷۹.
۳۵. همان.
۳۶. مارتین سگالن, جامعه شناسی تاریخی خانواده, ترجمه جمشید الیاسی, چاپ اول, (تهران: شركت نشر مركز, ۱۳۷۰), صص۳۲۳ ـ ۳۲۹.
منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره ۶
منبع : خبرگزاری فارس