چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا
«دوچه»ای که محبوب بود...
اگر آدولف هیتلر را «پیشوای مجنون نازیسم» میخوانند پس هیچ عبارتی بهتر از «پیشوای مجنون فاشیسم» برای بنیتو موسولینی نمیتوان یافت. رفیق شفیق هیتلر بود و معلم فرانکو و سرسلسله فاشیستهای اروپایی. حکمرانی ایتالیایی که نبرد گلادیاتورها را دیگرگونه زنده کرد و هم بر بال پوپولیسم نشست و هم توتالیتاریسم را از کتابها بیرون کشید و صورتی عینی بخشید. واژه «تمامیتخواهی» واژهای بود که برای توصیف حکومت فاشیستی ایتالیا ساخته شد؛ واژهای که فاشیستها آن را به رسمیت نشناختند اما صورت عملی آن را به نمایش گذاشتند و چنین شد که تمامیتخواهی مدالی شد آویخته بر گردن حکومت فاشیست ایتالیا و در میانه این مدال تنها یک تصویر حک شده بود، تصویر بنیتو موسولینی. حکومتگری که در دوران حکومت خود صاحب درایتی لایتناهی شناخته میشد و تنها یک قانون را تغییرناپذیر میدانست: «همیشه حق با موسولینی است.»
موسولینی در اکتبر ۱۹۳۶ آنگاهی که در اوج قدرت بود به فرانکو توصیه کرد: «اسپانیا باید به رژیمی بیندیشد و داشتن رژیمی را هدف قرار دهد که هم خودکامه باشد، هم اجتماعی (سوسیال) و هم محبوب و مردمی.» به توصیه موسولینی چنین ملقمهای میتوانست زمینه یک فاشیسم جهانی را به وجود آورد و چنین بود که منتقدان رژیم فاشیستی ایتالیا واژه «تمامیتخواهی» یا توتالیتاریسم را برای تعریف فاشیسم ساختند که واژهای منحوس و زشت بود. تمامیتخواهی مدالی بود که بر گردن رژیم فاشیست ایتالیا آویخته شد، درست همان زمان که موسولینی محبوب قلوب بود و روزانه صدها نامه از شهروندان ایتالیایی دریافت میکرد.
بنیتو موسولینی سالها پیش از آنکه نصیحتخویش را در گوش فرانکو بخواند، خود با لحاظ کردن همان اصول قدرت یافته بود. او همچون پادشاهان زمان رنسانس و رم باستان در ایوان کاخ ونیز حضور مییافت و در میان کفزدنهای شدید مردم ایستاده در پای ایوان خاطره امپراتوری را دوباره در تپههای رم بازسازی میکرد. او فاشیسم را چنین تعریفی ارائه میداد: «فاشیسم یک اندیشه جمهوریخواهی نیست، سوسیالیسم نیست، دموکراتیک نیست، محافظهکار نیست، ملیگرا نیست بلکه برآیند و نتیجه تعامل میان همه خوبیها و بدیهاست.»
و اینچنین بود که از دل این تعامل، دیکتاتوری فاشیستی موسولینی ظهور کرد. آنچنانکه طبق روایت ریچارد جیمز بون بوزورث، نویسنده کتاب «ظهور و سقوط فاشیسم»: «در زمان جنگجهانی اول اگر یک کلمه بیشتر از هر کلمه دیگر در ایتالیا شنیده میشد، همانا کلمه فاشیست بود» اما این فاشیست هنوز محبوب بود و نه مغضوب. وضعیت نابسامان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایتالیا نیازمند ظهور یک «مرد بود تا ریشه در حال گسترش سرطان را بخشکاند» و در حقیقت قبل از آنکه موسولینی به پاخیزد و دولت خودکامهای را که در تعلق او و امیال او بود نوید دهد، انتظار ظهور چنین مردی میرفت و لذا موسولینی آن مرد و فاشیسم اندیشه و ایدئولوژی نجاتبخش بود.
بدینترتیب موسولینی که خود را «دوچه» نامید، بر موج پوپولیسم ظهور کرد و وعده تغییر داد. حزب فاشیست در مقابل حزب کمونیست ایتالیا قدعلم کرد و موسولینی از دل یک انتخابات بهقدرت رسید. وعده تغییر دوچه با پاکسازی نژادی آغاز شد و در استانهای شمالی ایتالیا هر آنکه به زبان اسلاو و اسلوونی سخن میگفت سرکوب شد. پاکسازی نژادی به پاکسازی سیاسی منجر شد و برای نامیدن دشمنان هیچ عبارتی گویاتر از «دشمنان ملت» وجود نداشت.
تنها کافی بود تا شخص متهم شود، با این اتهام همه انگیزههای شخصی آماده میشد. جنگ تقدیس میشد و این تقدس هم البته از جانب فاشیستهایی که دیگر اکثر جمعیت ایتالیا را تشکیل میدادند پذیرفته میشد، از جانب آنهایی که به تأسی از موسولینی پیراهن سیاه میپوشیدند و با ادبیات او سخن میگفتند. زمانی فرارسید که موسولینی سر تراشیدهای را برای خود برگزید که القاکننده سلحشوری و تندروی بود و به یکباره جمعیت زیادی از ایتالیاییها که سر تراشیدند و بدینترتیب بود که ایتالیا گوش به فرمان و دهان موسولینی ماند.
در کاخ ونیز شهر رم هنوز ایوانی وجود دارد که طبقه بالای آن جلو آمده است. راهنمایان جهانگردی به کسانی که از این قسمت کاخ بازدید میکنند میگویند که رنسانس در اواسط قرن پانزدهم در رم و از همین جا آغاز شد. این ایوان اما تنها مکانی نویددهنده تغییر نبود، این ایوان مکانی بود مورد علاقه بنیتو موسولینی تا در میان استقبال و کفزدنهای شدید مردم ایتالیا سخنی گوید، وعدهای دهد، آغاز جنگی را اعلام کند و همراه با متفق عزیز خود، آدولف هیتلر در آنجا ظاهر شود و سخنی با حاضران گوید. با این همه اما فاشیسم محصول و زاییده فکر یک فرد نبود. وینستون چرچیل اگرچه در میانه جنگجهانی دوم خوش داشت تا بگوید فاشیسم نتیجه فکر یک فرد و آن هم موسولینی است اما این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که وقتی موسولینی روی ایوان کاخ ونیز، فریاد میزد، جماعتی هیجانزده از اعضای جامعه فاشیست برایش کف میزدند، جماعتی که حکومت فاشیستی ایتالیا از آن به عنوان «جمعیت اقیانوسی» نام میبرد و همین مردم بودند که یکریز و یکصدا فریاد میزدند: « دوچه! دوچه...!»
«دوچه» روی سرها جای گرفت و محبوبترین حاکم شد و دیری نگذشت که آدولف هیتلر نیز در آلمان حکومت فاشیستی خویش را پایه گذاشت؛ حکومتی که با استقبال موسولینی همراه شد و این دو فاشیست پوپولیست اروپایی را همراه و یاور یکدیگر ساخت. موسولینی قریب به ۲۰ سال بر ایتالیای فاشیست حکم راند. با لحاظ کردن تمام ویژگیهای حکمرانی فاشیسم. یکپارچه کردن جامعه متنوع و پرشقاق ایتالیا تحت لوای یک نظام خودکامه و تمامیتخواه به قدرتی در مقیاس قهرمانان افسانهای نیاز داشت.
این قهرمان افسانهای با وضع قوانین تازه و مختص رژیم فاشیستی ایتالیا را اداره کرد، اوضاع بروفق مرادش بود و آنقدر مجال حاصل میشد که با هیتلر عصرانه بخورد و توفیق فاشیست را با یکدیگر به مقایسه و مسابقه بگذارند. موسولینی در زمان به قدرت رسیدنش از سخنرانی بیشتر به عنوان یک تفریح استفاده میکرد و نه به عنوان یک وظیفه روزانه. او یک دیکتاتور پرکار بود و مدعی بود که روزانه ۱۶ ساعت در دفترش کار میکند. اغلب پشت میز کارش بود. موسولینی مبادی آداب بود امّا این حکمران مبادی آداب هم دوران افولی داشت که ناگزیر سررسید.
این حاکم جنگطلب در بحبوحه جنگجهانی دوم در تمامی جنگها در دو جبهه خارجی و داخلی شکست خورد. با حمایت هیتلر در شمال ایتالیا دولت تازهای تشکیل داد، این در حالی بود که کمونیستها بار دیگر قدرت میگرفتند و وقتی قدرتیابی آنان تکمیل شد، زندگی مخفی موسولینی و همراهانش نیز آغاز شد اما در نهایت موسولینی و دیگر رهبران باقی مانده فاشیست بدون هیچگونه مقاومتی از سوی پارتیزانها دستگیر شدند. حقیقت این بود که موسولینی و همراهانش نمیدانستند که به کجا میروند.
دوچه به روستایی به نام موسو برده شد. او مایل بود از چشم ملت پنهان بماند و از گذشته خود دور شود. لباس آلمانها را بر تن پوشید و سوار بر یک خودروی آلمانی شد. فردای آن روز اما یعنی ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ به ضرب گلوله پارتیزانها کشته شد. جنازهاش را در میدان شهر از پا آویزان کردند تا پایان عصر فاشیسم اعلام شود.
مردم ایتالیا اما بعد از فرونشستن سروصداها و بازگشت آرامش نتوانستند طرفدار اندیشه سیاسی فاشیسم شوند، برعکس در بهترین قسمت ذهن خود به یاد سپردند که دوران دیکتاتوری بنیتو موسولینی فقط باید زنده بماند یا برای عبرت یا برای یادآوری عظمت ایتالیا در روزهای فلاکتبار بعد از جنگجهانی دوم. هرچه بود، ظهور و سقوط دیکتاتور ایتالیا، تفاوتی بارز با ظهور و سقوط دیگر همقطارانش نداشت اگرچه نوع کشته شدن موسولینی و آنچه بر جنازهاش گذشت را کمتر دیکتاتوری میتواند در تصور خویش آورد.
منبع : روزنامه اعتماد ملی
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا مجلس مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی دولت سیزدهم خلیج فارس دولت لایحه بودجه 1403 شورای نگهبان حجاب مجلس یازدهم
روز معلم سلامت حج تمتع تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی دلار ارز خودرو قیمت دلار قیمت طلا ایران خودرو قیمت خودرو سایپا مالیات بازار خودرو تورم
سریال تلویزیون سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر کتاب فیلم دفاع مقدس رسانه ملی
اسرائیل جنگ غزه رژیم صهیونیستی غزه فلسطین نوار غزه حماس عربستان یمن نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان بایرن مونیخ تراکتور باشگاه استقلال لیگ قهرمانان اروپا فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت قهوه کاهش وزن بارداری خواب سلامت روان آلزایمر