دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


موسیقی فیلم فصل مشترک دو هنر زیبا


این پدیده خیلی جوان نیازمند استاندارد های متكامل است وچنین استاندارد هایی به پیش فرضهای تاریخی نیاز دارند برای نزدیكتر شدن به هدف میتوان به سخن طنز امیزی كه الن تورسون در هفتمین كنگره بین المللی موسیقی فلورانس در ماه می سال ۱۹۵۰بیان كرد اشاره نمود او گفت : انچه یك اهنگساز خوب فیلم نیاز دارد یك اهنگساز است ! این اشاره كنایه امیز بدون شك افرادی را كه بدون داشتن علم موسیقی در این راه قدم میگذارند مورد خطاب قرار میدهد وهمچنین فقر هنر اهنگسازی وساخت موسیقی را مطرح میكند بروز چنین دیدگاههایی به طور یقیین پیش زمینه های زیبایی شناسانه دارد اهنگسازان در صددند هنر موسیقی در كنار فیلم باز هم هنر باقی بماند . ولفگانگ ویلیام میگوید : من تنها یك جوان نوپا در هنر فیلم هستم و بعضی همكاران با سابقه تر من به من اطمینان میدهند زمانی كه تمام تجربیات انها را بدست اورم شور و شوق جوانیم ناپدید خواهد شد انگاه به اهنگسازی فیلم به عنوان یك هنر نگاه نمیكنم بلكه انرا یك حرفه میپندارم من هنوز اعتقاد دارم كه فیلم توانایی دارد كه تمام هنرها را با هم تركیب كند درست مانند انچه كه واگنر هرگز رویای انرا در سر نپرورانده بود بنابر این میخواهم به تمام ان اهنگسازان صاحب نام كه در مركز دنیای سینما قرار گرفته اند به اشخاصی چون بكث ، بلیز ، والتون و بن جامین بگویم كه انها در خارج ساختن فیلم از قلمرو عادی مسئولیت خطیر دارند . ایا انچه را كه ولفگانگ ویلیام سالها پیش با شور و هیجان در مورد هنر بودن موسیقی فیلم بیان كرده است میتوان اثبات كرد ؟ ایا با گذشت یك قرن از عمر سینما میتوان موسیقی فیلم را یك هنر زیبا به حساب اورد ؟نظریه پردازان سینما و بسیاری از اهنگسازان فیلم در این مورد دیدگاههای مختلفی دارند . قدرت موسیقی به عنوان یك هنر در كنار فیلم بسیار حادز اهمیت است یكبار برای اراستن و زیبا جلوه دادن فیلم و بار دیگر برای نجات فیلم در كنار ان قرار میگیرد و این خود حاكی از استقلال و استحكام موسیقی در كنار سینماست و در واقع این سینماست كه باید بسیار با احتیاط با موسیقی برخورد كند جان ویلیامز كه برای فیلمهای مختلفی موسیقی نوشته است در این باره میگوید :گاهی اوقات موسیقی میتواند سریعتر از تصاویر موضوعی را به ما بگوید موسیقی میتواند به سرعت حالت را تغییر دهد و برشهای سریع تصاویر را متحد كند نقاط اوج را دراماتیك تر و صحنه های اوج را باشكوهتر كند . بنابراین ویلیامز موسیقی را تابعی میداند از متغییر های درون فیلم همین مسئله سبب میشود كه تفكیك این دو از یكدیگر نه تنها بسیار دشوار بلكه به صورت یك شكل جدید و واحد تصور گردد . از طرفی دیگر دیمیتری تیامكین دیدگاه جالبتری را ارائه میكند ، او میگوید: موسیقی فیلم نباید مزاحم باشد و این نخستین ویژگی هر موسیقی فیلمی است كه خوب ساخته شده باشد ، موسیقی فیلم بسیار هنرمندانه و موثر باید باشد و با متن و كارگردانی و بازیگران در ارتباط تنگاتنگ قرار گیرد و علاوه بر ان به یكی از اجزای قصه گویی تبدیل شود برای اثبات این مدعی كافی است موسیقی یك فیلم را بر روی صحنه های مشابه در فیلم دیگری قرار دهید خواهید دید كه این جایگزینی دوامی نخواهد داشت . از دیگر نظریه پردازان موسیقی فیلم ارنست لین گرن درباره جنبه های زیبایی شناسانه موسیقی بیلم مینویسد :موسیقی یك فیلم ممكن است بی دلیل توجه را به سمت خود جذب كند نه تهنا در لحظاتی كه بسیار خوب است بلكه همچنین در مقاطعی كه یك خط مشخص را دنبال میكند توجه تماشاگر به سمت ملودی جلب میشود و نیمه اگاهانه موسیقی را تا به اخر گوش میدهد ، او میگوید: بهره گیری از موسیقی های معروف به فیلم اسیب میرساند چرا كه این نوع موسیقی تصویر خاصی در ذهن مخاطب خود ایجاد میكنند وبیشتر یاداور خاطرات بیننده از ان قطعه بخصوص موسیقی است تا اینكه تاثیر جدیدی بر روی او بگذارد چنین مواردی از نظر زیبایی شناسی فیلم را به خطر میاندازد. بخش دوم و پایانی در گفتار گذشته ، بحثی را پیرامون موسیقی فیلم فصل مشترك دو هنر زیبا اغاز كردیم و با نظرات برخی از اهنگسازان در مورد موسیقی فیلم اشنا شدیم در این گفتار نیز عقاید برخی دیگر از موسیقیدانان فیلم را مطرح میكنیم. لئونارد روزن مارد در كتاب موسیقی برای فیلمهای سینمایی دیدگاههای قابل توجهی را ارائه میكند او میگوید موسیقی فیلم همه مشخصات موسیقی همچون ملودی ، هارمونی ، ریتم و كنترپوان را دارد اما باز هم با موسیقی تفاوت دارد چرا كه ضربانهایی را بر میانگیزد كه ادبی اند و نه موسیقیایی ، بر خلاف سایر اشكال موسیقیایی دراماتیك چون اپرا اهنگساز نظارتی بر متن ندارد و نمیتواند صحنه گردانی یا میزان سن را هدایت كند او باید بگونه ای محدود شده بنویسد از نظر من تصنیف موسیقی برای فیلم تلاشی ماورا فیلم است در موسیقی فیلم شما با دو هنر سر و كار دارید كه بسیار شبیه به یكدیگرند صدا و تصویر كه هر در زمان حركت میكنند و هر دو نیازمند حافظه اند تا قابل درك شوند به عنوان مثال ممكن است شنونده حضور تم اصلی ارویكا اثر بتههون را هیجان انگیز بیابد اما این امر تنها به این دلیل است كه از همان ابتدا انرا به خاطر میاورد اگر ارویكا را به صورت مجموعه ای از وقایع موسیقیایی یا به صورت جدا از هم بشنوید دیگر برایتان هیجان انگیز نخواهد بود . روزن مان ادامه میدهد : در فیلم هم چنین اتفاقی میافتد اگر شخصیت داستان سرانجام مورد حمله قرار گیرد برایتان هیجان انگیز است چرا كه اكنون حلقه دوازدهم است و از حلقه پنجم قهرمان فیلم مورد حمله قرار گرفته است اهنگساز فیلم باید این نكته را به خاطر داشته باشد كه ما در جامعه ای زندگی میكنیم كه پس زمینه های تصویری بیشتر قالبند و در حقیقت این مسئله بیولوژیك است در مغز ما فضای بیشتری به ذخیره تصاوی اختصاص دارد تا به شنوایی . برند اشتاین در كتاب موسیقی برای فیلمهای سینمایی درباره گرایشش به موسیقی فیلم چنین توضیح میدهد :در برابر مسئله موسیقیایی قرار گرفتن برای من بسیار هیجان انگیز بود كوشش مینمودم انرا حل كنم و پاسخ ان را سریع بشنوم در گذشته نوشتن یك سمفونی كاری طاقت فرسا و طولانی بود با این همه مشخص نبود كه ایا اهنگساز انقدر خوش شانس هست كه بتواند اجرای اثر را بشنود یا نه ؟وحتی شاید دیگر این شانس هیچوقت تكرار نمیشد . در زمینه موسیقی فیلم شما میتوانید یك قطعه موسیقی بنویسید و خیلی سریع متوجه شوید كه ایا عمكرد لازم را دارد یا نه ؟ اغلب اهنگسازان به این مسئله اشاره میكنند كه موسیقی فیلم محدودیت دارد اما این واقعیتها واقعا حاد نیستند هر فرم موسیقیایی محدودیتهایی دارد اگر شما اپرا مینویسید محدودیت شما وسعت صدای انسانی است اگر شما میپذیرید یك فوگ سه قسمتی بنویسید محدودیت شما قوانین حاكم بر فوگ است . برنشتاین ادامه میدهد : ایا این وظیف اهنگساز نیز كه با موضوع همدردی كند و نوعی برخورد را بوجود اورد ؟ اهنگساز باید از هنر خویش استفاده كند و جنبه های احساسی فیلم را بالا ببرد موسیقی میتواند داستان را به صورت احساسی بیان كند اما فیلم به تنهایی نمیتواند اینكار را انجام دهد ، شما به یك تصویر نگاه میكنید ،سپس باید توضیح دهید مه معنای ان چیست ؟ در صورتی كه به چیزی یا فردی گوش میدهید و ان را درك میكنید این یك پدیده احساسی است ، موسیقی بخصوص یك پدیده احساسی است ، اگر شما تحت تاثیر ان قرار بگیرید دیگر نیازی نیست كه معنای انرا جویا شوید . همانطور كه ملاحظه نمودید دیدگاهها و نظرات مختلف و متفاوتی درباره موسیقی فیلم وجود دارند با این حال همه معتقدند كه موسیقی و سینما به عنوان دو قطب هنری با شخصیتهای وجودی خود استحكام بیانی دارند و در برانگیختن حس زیبایی شناختی مخاطب موفقند برای همه روشن است كه موسیقی و سینما به عنوان دو هنر مستقل از یكدیگر یكی با صدها سال عمر و دیگری با یكصد سال عمر حیاتی نوین را با یكدیگر اغاز كرده اند كه حاصل ان پدیده سومی است با نام موسیقی فیلم . این پدیده جدید نه ان قدمت كهن را دارد كه بتواند به تنهایی زندگی كند و نه استقلال دیگری را . وجودش كاملا وابسته است و وجودش به این دو بستگی دارد ، در صد سالی كه از عمرش میگذرد برای خود شخصیتی كسب كرده است و شكل و شمایلی خاص برای خود فراهم كرده است با این وجود به تنهایی نمیتواند استحكام هر دو را داشته باشد اكنون پس از سالها تجربه فصل مشتركی است بین دو چهره از هنر در پیوند با یكدیگر ... موسیقی فیلم را میتوان مرز برخورد وتقابل دو هنر دانست ، دو هنر زیبا كه با تكیه بر این فصل مشترك زیبا تر میشوند نیمی از شخصیت ان كه از موسیقی منشا میگیرد میتواند همیشه شخصیت هنری خود را بروز دهد اما نیمه دیگر ان همواره محتاج حضور فیزیكی است چرا كه بازتاب مكانیكی از واقعیت است . با نقل نظرات موسیقیدانان و بسیاری از كارشناسان در این چند هفته و ذكر قانونمندی ها و عملكردهای موسیقی فیلم سعی نمودیم پاسخ سئوالات خود را كه در ابتدای بحث برشمرده بودیم بیابیم ، سئوالاتی چون ایا موسیقی فیلم یك هنر زیباست ؟ شاید دیدگاه ویلیامز در این باره با اینكه به نظر میرسد از روی احساس بیان شده است ملموس ترین تعریف را از این پدیده بیان میكند او میگوید : من معتقدم كه موسیقی فیلم میتواند و تا حتی موفق شده كه به یك هنر زیبا بدل شود اما این هنر در زمینه خود هنری تخصصی و كاربردی است . این هنر به واقع به واسطه دو هنرمند متجلی میشود ، اما همانطور كه تولد سینما در ابتدا یك پدیده غیر منتظره بود اینده ان هم نامشخص است كلید درهای اینده سینما و موسیقی فیلم در دست فن اوری است ، ایا فن اوری به موسیقی فیلم اجازه خواهد داد كه در كنار سینمای قرن ۲۱ به حیات خود ادامه دهد ؟ به این پرسش هم مانند بسیاری از پرسشهای دیگر گذشت زمان پاسخ خواهد داد