یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

حس غریبی دارم


حس غریبی دارم
شاید هوا آنقدر ابری نباشد که دل هوای باریدن داشته باشد ولی می خواهد بنویسد تا نوشتن را فراموش نکند. برایش الفبای پرواز راهجی می کنم و دلداری اش می دهم: اگر شکسته باشی هم می توانی پرواز کنی.
اصلاً دل هرچه شکسته تر باشد زودتر پرواز را یاد می گیرد!
دارم می نویسم، برای چه نمی دانم. اما حس غریبی دارم. بدون اینکه حتی کلمه ای در ذهنم باشد. کلمات پشت سرهم نوشته می شوند، به دلم می گویم: نوشتن را به یاد بیار. می دانی چند وقت است که برایم یک دل سیر ننوشته ای؟ دلم آرام گریه می کند. چقدر دوست دارم بخندد. خیلی وقت است که خنده اش را ندیده ام. دلم به حال این همه شکستگی هایش می سوزد. چقدرتنهاست! تمام دلیل زنده بودنش، نوشتن است ولی خیلی وقت است که نمی تواند بنویسد. می ترسم این روزها ازبی کسی و
بی واژه ای دق کند!
دل شکسته ام را دوست دارم. به شکستگی هایش که نگاه می کنم، به یاد می آورم تمام آن لحظه های غم انگیز را که صدای ترک خوردنش را می شنیدم.
دل نگران اش شدم. ولی فکر می کردم فقط چند ترک کوچک است.
می دانستم که ترک خوب نمی شود ولی امید داشتم که اگر بهتر نمی شود، بدتر هم نشود. ولی ترک هایش بدتر شد.
یک بار آنچنان شکستگی بزرگی به خود گرفت که از صدایش غرورم شکست!
حالا که از آن روزهای غمگین گذشته، دلم بزرگ شده. دلی را نمی شکند ولی اجازه نمی دهد دیگر کسی او را هم بشکند. من باور نمی کردم ولی شکستگی هایش دارد خوب می شود؛ دارد دوباره می شود همان دلی که از اول بود. ولی بازهم دلواپسم؛ دلم هنوز مثل روزهای اولش تنهاست... تنها و بی کس!

یاسمن رضائیان ۱۶ ساله تهران
عضو تیم ادبی وهنری مدرسه»
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید