پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


من یک عاشقانه‌خوان هستم


من یک عاشقانه‌خوان هستم
حمید حامی از حنجره‌ای توانا و صدای با حجم و وسعت بسیار برخوردار است.همین توانمندی‌ها از او یك خواننده خوب و باسلیقه در عرصه موسیقی پاپ ساخته است كه حالا بعد از ۴ سال آلبوم «فقط نگاه می‌كنم» را تقدیم علاقه‌مندانش كرده است.او علاوه بر ۳ آلبوم «حامی»، «دو نیمه رویا» و «سام و نرگس» در سمفونی‌های ایثار و پیامبر اعظم(ص) هم خوانندگی كرده است. در واقع این توانایی باعث شده او پایش را فراتر از عرصه پاپ بگذارد و در حوزه خوانندگی موسیقی كلاسیك هم تجربه‌هایی كسب كند.در این گفت‌وگو فقط به آن بخش از خوانندگی حامی پرداخته‌ایم كه مربوط به موسیقی پاپ می‌شود.در فرصتی نه‌چندان دور به فعالیت او در عرصه موسیقی سمفونیك و خوانندگی تیتراژ توسط وی خواهیم پرداخت.
گفت‌وگوی ما را بخوانید:
ـ پروسه آموزش شما از چه زمانی آغاز شد و تاكنون چگونه سپری شده است؟
هرجا كه حضور پیدا می‌كنم، اغلب جویای این مساله هستند كه من كجا آموزش دیده‌ام و روش كاری‌ام را به مدد چه كسانی انتخاب كرده‌ام. شاید كسی باور نكند اما من تا به امروز حتی یك «واو» آموزش ـ به معنای علمی و آكادمیك ـ ندیده‌ام، ازجمله آقای فرهت كه وقتی سرضبط سمفونی پیامبر اعظم(ص) با ایشان همكاری داشتم، كاملا از این قضیه تعجب كردند اما واقعیت این است كه از كودكی تا به امروز هر آنچه كه دارم، ژنتیك است و در مرحله بعدی تجربیات شخصی خودم است.
ـ این تجربه‌ها به چه شكلی و با وجود چه كسانی اتفاق افتاد؟
در واقع علاوه بر داشتن آن استعداد شخصی با شنیدن آثار درجه یك از بزرگان موسیقی كلاسیك غربی ـ ازجمله خوانندگان ایتالیایی و آمریكایی ـ و بزرگان موسیقی پاپ ایرانی شروع كردم و در ادامه مسیرم به عزیزانی چون زنده‌یاد استاد بابك بیات، محمدرضا چراغعلی و امیر بكان برخوردم كه با حضور در استودیو و هنگام كار كردن چیزهای زیادی از این بزرگواران آموختم.
صحبت‌های شما این فكر را در ذهن متبادر می‌كند كه این خاصیت موسیقی پاپ است و هركس بدون داشتن تجربه آكادمیك و به‌واسطه ذوق، استعداد و تجربه‌های شخصی می‌تواند كار هنری انجام دهد؟
ببینید، اینكه من می‌گویم آموزش ندیده‌ام، حمل بر این نشود كه چیزی نمی‌دانم. من تئوری موسیقی و سلفژ را خودم و با مطالعه كتب و تجربه‌های شخصی آموختم و معنایش این است كه معلم به معنای كسی كه تدریس كند، نداشته‌ام. در پاسخ به پرسش شما می‌توانم اعتراف كنم كه برای ورود به موسیقی پاپ برخلاف موسیقی سنتی، حتما فرد نباید آموزش دیده باشد اما همیشه اینطور نیست. گاهی حتی در موسیقی سنتی هم هستند كسانی كه كاملا شخصی و براساس داشته‌ها و اندوخته‌های فردی به جایی می‌رسند. طی این پروسه تجربی و غیرآكادمیك در موسیقی پاپ به مراتب آسان‌تر از موسیقی‌های دیگر است.
از افراد تاثیرگذار روی خودتان صحبت كردید و بابك بیات را در ردیف اول یادآور شدید. بابك بیات به عنوان هنرمندی كه خواننده‌های خوبی را به مردم معرفی كرده است، در شما چه تاثیری گذاشته؟ به لحاظ تفكر موسیقایی، به لحاظ تربیت حنجره و از همه مهم‌تر در انتخاب‌هایت؟
تاثیر بابك بیات در انتخاب‌ها بیشتر از تاثیر او نسبت به دو گزینه دیگر بر من بود. یعنی بابك بیات كمك كرد سلیقه من تغییر كند یا بهتر است بگویم مسیری كه از قبل در ذهنم تداعی كرده بودم، پس از آشنایی با بابك بیات شكل پیدا كرد و رفته‌رفته به جایی رسید كه دوست داشتم. در واقع اگر انتخاب‌های خوب در ذهنم فقط یك تئوری بود، حضور بابك بیات آن را عملی كرد. اگر در جمله‌های قبلی‌ام از تغییر سلیقه صحبت كردم، به نوعی از تبدیل حرف (تئوری) به عمل یاد كردم. به هر حال من از كودكی موسیقی پاپ را دنبال كردم و در جوانی مسیری برای خودم ترسیم كردم كه پس از آشنایی با استاد بیات این راه كه فقط به طرح و نقشه نزدیك بود، به اجرا درآمد.
ـ چیزی كه در آلبوم «فقط نگاه می‌كنم» بسیار به چشم می‌خورد و طبیعتا حاصل تلاش یك مجموعه است این است كه شما و دوستانتان علاقه عجیبی به ترانه‌های تصویری و استعاری دارید. در واقع یك نسل از موسیقیدانان عرصه پاپ با انتخاب ترانه‌هایی كه در آنها استعاره نقش روشنی دارد. این علاقه‌مندی از كجا ریشه می‌گیرد؟
در مورد خودم می‌توانم بگویم كه انتخاب یك تصمیم، تقریبا جمعی است و سلیقه‌های مختلف در آن حضور دارند. انتخاب ترانه‌ها و ملودی هشتاد، نود درصد به عهده آهنگسازها و تهیه‌كننده‌ها بوده است و من كمتر دخیل بوده‌ام. مخصوصا در آلبوم «دو نیمه رویا» كه زنده‌یاد بیات شخصا تصمیم گرفتند. در مورد آلبوم «فقط نگاه می‌كنم» باید یادآور شوم كه بیشتر این انتخاب‌ها به دلیل علاقه شخصی ام به این قبیل ترانه‌هاست. یعنی اگر من شعری را می‌خوانم، ذهن من سریعا تصویری از آن درست می‌كند. حالا هم از زبان شما می‌شنوم كه اغلب ترانه‌هایم دارای خاصیت تصویری است.
ـ فكر نمی‌كنید اینجا هم می‌توان ردپای بابك بیات را دید؟
بی‌شك این موضوع هم از همان تاثیرات بابك بیات است. او به ترانه‌های تصویری خیلی علاقه داشت و این علاقه در ذهن كسانی كه با او كار كرده‌اند، رسوب کرده است.
احساس می‌كنم از سال‌های میانی دهه ۷۰ نسلی از ترانه‌سازها (آهنگساز، ترانه‌سرا و خواننده) رشد كردند كه گرایش عجیبی به ترانه‌های استعاری و تصویری داشتند؟
كاملا اینطور است. این مساله شاید صبغه‌ای طولانی‌تر داشته باشد. به هر حال ادبیات و شعر، از وجهه‌ای كنایی و استعاری برخوردار است و طبیعی است كه این ویژگی در ترانه‌های ما نیز وجود دارد. از طرفی باید چندباره از نقش آهنگسازی مثل بابك بیات یاد كنم كه متعلق به یك دوران سپری شده است اما همچنان حضور دارد و ردپای تفكر حاضر او را می‌توان در میان ترانه‌سازها به راحتی مشاهده كرد. در واقع نمی‌توان تربیت یك نسل از علاقه‌مندان ترانه‌های استعاری و تصویری را بدون حضور بابك بیات متصور شد.
ـ شما با ترانه «دلم گرفت» بین مردم شناخته شدید كه تا امروز مورد علاقه‌ترین ترانه شما برای آنهاست. دلیل ماندگاری این ترانه را در چه می‌دانید؟
منكر آهنگسازی بیات و ترانه‌های زیبا و شنیدنی «دلم گرفت» اهورا ایمان نمی‌توان شد. از طرفی من در آن روزها یك وابستگی احساسی پیدا كرده بودم و این مقوله روحم را تزكیه كرده بود. در نهایت این كار را با احساس تمام خواندم كه حتی شما اگر دقت كنید، می‌توانید صدای گریه من را در آن كار بشنوید. اینها را بگذارید كنار، برسیم به اكران فیلم سام و نرگس كه این ترانه در آن اجرا شد. اصولا برای مردم ایران پدیده‌ای صوتی غیرقابل هضم در كنار یك پدیده تصویری قابل درك دریافت می‌شود مثل ترانه‌های فرهاد كه آثاری كاملا جدی و با كلاس كاری بالا تلقی می‌شوند. اگر «دلم گرفت» ترانه تیتراژ فیلم «سام و نرگس»‌ نبود، بی‌شك استقبال تا به این حد نبود و چنین ماندگار نمی‌شد.
ـ یعنی شما معتقدید اگر ترانه‌ای با فیلم یا كلیپ همراه شود، تاثیر بیشتری خواهد گذاشت؟
بی‌شك اینطور است. شما به ساختار فرهنگی اجتماع ما توجه كنید. مردم ما كه چندان اهل خرید سی‌دی و نوار نیستند. كدام مردم؟ مردمی كه ۱۵۰۰ تومان یا ۲۰۰۰ تومان پول بلیت سینما می‌دهند اما ۸۰۰ تومان بابت خرید یك نوار كاست نمی‌دهند. طبیعی است كه در چنین شرایطی با وجود رسانه‌ای مثل سینما و علاقه‌مندی مردم به آن، یك ترانه می‌تواند جای خود را باز كند و در این میانه «دلم گرفت» سام و نرگس در میان مردم جا افتاد.
ـ آلبوم «فقط نگاه می‌كنم»‌ مجموعا یك اثر خلوت به لحاظ اركستراسیون،‌‌ ریتم و تمپو است. یعنی از یك ضرباهنگ آرام و سنگینی تبعیت می‌كند، به چه علت؟
اولین دلیل، علاقه شخصی و گذشته من است. من یك عاشقانه‌خوان هستم از نظر مردم. ناگزیر من نمی‌توانم چهره‌ای از خودم به نمایش بگذارم كه این ذهنیت زیبای مردم را به هم بریزد. اگر چنین كاری بكنم، آنها من را پس می‌زنند. نمونه‌اش در همین آلبوم «فقط نگاه می‌كنم» وجود دارد. سه قطعه هست كه در مقایسه با دیگر قطعات تا حدودی اكتیوتر است اما مردم آنها را چندان از من قبول نكردند. در واقع برخلاف آنچه كه بازار موسیقی برای خودش متصور شده است، در كار من، هرچه آهنگ تندتر و شلوغ‌تر بوده است،‌ مردم آن را نپسندیده‌اند. هر كدام از كارها كه خلوت‌تر بوده و به قول شما بیشتر مورد پسند قرار گرفته است، مثلا قطعه «فقط نگاه می‌كنم» كه دو نسخه اجرایی دارد، آن نسخه كه چندان اركسترال نیست و با دكلمه همراه است، برای شنوندگان قابل قبول‌تر بوده.
ـ آثاری كه اجرا می‌كنید، از نظر خودتان چه ویژگی‌هایی دارند؟
كارهای من باید صدامحور باشد. یعنی آهنگ باید براساس صدای من نوشته شود. در این كارها صدای خواننده در اولویت است و موسیقی دوم.
ـ متوجه منظورتان نمی‌شوم. اینكه صدای شما در اولویت باشد یعنی چه؟
بحث میكس یك قطعه نیست. منظورم این است كه ملودی و صدای خواننده برجسته‌ترین قسمت یك اثر باشد. از تنظیم و آهنگسازی گرفته تا باقی مولفه‌ها. در آلبوم‌های قبلی من این اتفاق افتاد و من سعی كردم این تجربه موفق را در كارهای اخیرم تكرار كنم.
ـ آیا ادامه یك روند ثابت و از پیش تعیین‌شده، شما را به ورطه تكرار نمی‌اندازد؟
من سبكم را تغییر نخواهم داد. یكسری فاكتورها و مولفه‌ها هست كه سعی می‌كنم آنها را تغییر دهم كه در آلبوم «فقط نگاه می‌كنم» این اتفاق افتاده است. ریتم و تمپو و اركستراسیون چند مولفه است كه در آلبوم جدید با تغییر آنها مخاطبان جدیدی پیدا کردم.
منبع : روزنامه تهران امروز