شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


وحشت ملایم استفن کینگ در «سرزمین هرگز»!


وحشت ملایم استفن کینگ در «سرزمین هرگز»!
استیفن كینگ همیشه «سلطان وحشت و طراح و نویسنده بزرگ داستان های ژانر «هارور» شناخته شده و چه بسیار كتاب های او كه به خاطر جذابیت های ترسناكش به فیلم های سینمایی موفقی برگردانده شده اند ولی حقیقت آن است كه پس از انتشار كتاب سال ۱۹۸۲ او به نام «فصول متفاوت»، وی همیشه در حال ستیز با خود و تلاش برای پیدا كردن راهش و ترسیم آینده ای بوده است كه برای وی متفاوت با گذشته اش باشد.
در همان كتاب سال ۱۹۸۲ و مجموعه قصه هایش بود كه كینگ داستان هایی چون «پای من بایست» و « رستگاری در شاوشنك» را ارائه كرد و از قضا آن داستان ها نه از سبك وحشت بلكه قصه هایی برخاسته از تخلف ها و بیم های انسانی بودند و به مشكلات عادی اجتماعی هم می پرداختند.كار كینگ از زمانی سست تر شد كه كوشید بار وحشت را در كارهایش بیشتر و بیشتر كند و هرچند این كتاب ها فروش زیادی كردند و كینگ را در جایگاه موفق ترین و پر فروش ترین نویسنده این ژانر نشاندند، اما گاه به نظر می رسید كه او فقط خودش را تكرار می كند و چیز تازه ای كه ورای گذشته باشد، برای گفتن ندارد.
كتاب جدید او به نام «داستان لایزی» كه به تازگی در آمریكا و اروپا و به روی دكه ها رفته است، این روند را تغییر داده است و این شاید بهترین قصه او طی سال های اخیر باشد.امروز این سؤال مطرح است كه آیا در آینده نیز كینگ را باید به عنوان حاكم آثار مكتوب ترسناك شناخت و یا او سمت و سو و جهت تازه ای را به كارهایش بخشیده است و اگر حالت دوم صحیح است، چه آینده ای را می توان برای او متصور بود؟ با قلم كینگ كتاب هایی فراموش نشدنی از ژانر وحشت مثل «درخشش»، «میزری» و همچنین «Cujo»، «Salemشs Lot »و «pet Sematary» خلق شده اند، ولی در اواخر سال ۲۰۰۶ به نظر می رسد كه وی كشش بیشتری به سمت كارها و روالی جدید دارد و می خواهد دیگر فقط منادی و بیانگر داستان های ترسناك نباشد.برخی می گویند او بدش نمی آید خشم اجتماعی موجود در آمریكا و روال های غلط حاكم بر این كشور را دستمایه نوشتارهای تازه خود سازد.نباید از خاطر برد كه یك واقعه خاص در سال ۱۹۹۸ نیز در شكلگیری نگرش جدید كینگ بسیار سهیم بوده است.واقعه تصادف شدید او با یك كامیون در حال عبور از عرض خیابان را می گوییم كه وی را تا مرز مرگ پیش برد و دو سه سال طول كشید تا او سلامتی اش را به طور نسبی باز یابد و كارش را از سر بگیرد.
پس از آن نوشته های كینگ عمدتاً چیزهایی متفاوت و با در برداشتن سوژه هایی متغیر بوده و او چیزهایی را تجربه كرده است كه پیشتر به سمت شان نمی رفت.او متن یك مجموعه تلویزیونی به نام «امپراتوری بیمارستان» را نوشت كه عمر چندانی نداشت و رمان «سلول» را به روی كاغذ برد كه فاقد تعادل لازم بود.با این حال این حركات نشان می داد كه كینگ در جست وجوی افق هایی تازه است.این جست وجو به هر دلیل كه باشد، ثمر بخش است، زیرا كتاب جدید او بلند پروازانه تر و بهتر از كارهای دیگر اوست.شاید در سال ۱۹۷۸ نیز اثری از همین دست (به نام «جایگاه») از كینگ به جا مانده باشد و وجه مشترك آن كتاب و «داستان لایزی» این است كه نمی توانید حركت و اتفاق بعدی را در هیچ یك از آنها حدس بزنید و ترس موجود در آن تحمیلی نیست.او اینك غیر قابل طبقه بندی شدن است و نمی توان او را در حیطه ها و رده بندی های معمول جای داد و همین مسأله باعث می شود كه خواننده انتظار همان كارهای همیشگی را از وی نداشته باشد و ایجاد یك تفاوت محسوس را در وجود وی حس و لمس كند، درست است كه او همچنان یك نویسنده سبك «وحشت» باقی مانده و برخی صحنه ها و اتفاقات كتاب جدید او نیز موها را بر تن راست می كند، اما وی بدنبال ایجاد ترس صرف نیست و نوشته هایش آشكارا نشان می دهد كه پخته تر از گذشته شده است.
●دریای افكار
«داستان لایزی» در همان محدوده ها و دنیاهایی حركت می كند كه تخصص كینگ بوده و او آشكارا آن را دوست می دارد، یكی جغرافیا و حجم دنیایی نا آشنا است كه كینگ همیشه مایل بوده آن را شناسایی و برای ما ترسیم كند و ما در آن زندگی می كنیم و دیگری دریای غیر قابل اندازه گیری افكار هرفرد.این بار با یك زن میانسال به نام «لایزی دی بوشر لاندون» مواجه هستیم.او بیوه یك نویسنده مشهور به نام اسكات لاندون است كه در مزرعه خانوادگی اش در شهر مین در ایالت اوهایوی آمریكا زندگی می كند و می كوشد هر سال پس از مرگ همسرش غم این واقعه را فراموش كند و یك زندگی مفید و عادی از ناراحتی و غم ابدی داشته باشد.
اما این داستان كینگ است و بنابراین همه چیز نمی تواند همان قدر ساده باشد كه در ابتدا به نظر می رسد.مشكل لایزی این است كه «اسكات مرحوم» دائماً در حال ارتباط بر قرار كردن و صحبت با وی است و نه فقط به شیوه ارواح و نه آن طور كه از اشباح دیده ایم، بلكه از طریق هر چیزی كه از خود به جای گذاشته است.از برگها و كاغذ ها و پیام ها گرفته تا هر چیز پنهانی كه می تواند در مسیر لایزی سبز شود و او را به یاد شوهرش و زندگی از دست رفته بیندازد.لایزی برای ادامه حیات خود به ابزار و وسایل نیازمند است، اما اسكات و بهتر بگوییم روح او آن وسایل را دائماً از مسیر او می خورد و محو می كند تا شریان های حیات در وجود وی قطع شود و او نتواند در كره خاكی بماند و به جمع مردگان و به كنار وی سفر كند و شوهر ش را تنها نگذارد. آیا نام این را می توان عشق گذاشت؟ نمی دانیم اما لایزی به دریای خاطراتش روی می آورد تا راه حلی را بیابد و با این وجود اینجا هم احساس باخت و ضرر می كند، زیرا یادهای گذشته و افكار متفاوت می آیند و او را با خود می برند و در نقطه ای دیگر بر زمین می گذارند و بدتر از همه این كه ارتباط او را با جهان فعلی قطع می كنند.یكی از وقایعی كه لایزی به یاد می آورد، قصد و تلاش یك تروریست با شكل و شمایل مارك دیوید چاپمن برای كشتن اسكات است و این اتفاقی است كه ۱۸ سال پیش از آن روی داده است. حرف های اسكات در مورد كودكی پر رنج اش نیز به یاد لایزی می آید و او را رنجورتر می كند بدتر از همه این كه اسكات به او می گوید از جانب پدری رنج كشیده و ظلم دیده است كه او را بسیار دوست می داشته است و باز بدتر این كه اسكات خاطرات آن واقعه را زمانی برای او شرح داده كه در بستر مرگ افتاده و آخرین نفس هایش را می كشید و آن هم در شرایطی كه ابتلا به یك بیماری ویروسی او را فقط در یك روز به حال نزار انداخته بود.
اگر همه اینها در افكار لایزی می گذرد و بیشتر یك تصور است تا حقیقت، در دنیای حقیقتی و قابل لمس نیز مشكلاتی برای او وجود دارد و عمده ترین آنها از جانب یك پروفسور طماع دانشگاه است كه از لایزی می خواهد تمام اسناد و مدارك و نوشته های چاپ نشده شوهرش را تحویل وی بدهد و در غیر این صورت بد خواهد دید.اگر تمام اینها را كنار هم قرار دهید، متوجه می شوید دنیای لایزی چطور لرزان و پر خطر شده و چگونه وی به یك كاراكتر كاملاً «كینگی» بدل شده است و او از چه طریق با شوهرش، حتی مدتها پس از مرگ وی مشكل دارد و ارتباط با او بیشتر عامل تلاطم است تا فاكتوری برای آسایش:
آنچه پس از توضیحات فوق در زندگی لایزی روی می دهد، سفری دیگر به دریای اتفاقات و رخدادهای ناشناخته است و نمی توان اسم خاصی را هم بر آن گذاشت.آیا فوق العاده است؟ آیا موجب ترس شدید می شود و آیا از تمام اینها فراتر می رود؟ دنیایی كه اسكات از درون آن سر بر می آورد و دائماً مزاحم لایزی می شود، چه نام دارد؟ در كتاب كینگ نام آن را «ماه بویا» (Booya Moon) گذاشته اند و هرچه هست، مكانی است كه آدم های گمشده و مرده به آن سفر می كنند.هر موجود خاصی كه بگوید در آن جا یافت می شود.از افراد مورد آزار قرار گرفته تا گمشده ها و البته مرده ها.اسكات طبق داستان كینگ این دنیای خاص را از زمان كودكی اش كشف كرده است و هر موقع به زحمت و دردسر بر خورد می كرد، آن را در ذهنش متصور می شد و تجمس می كرد كه به آن جا سفر كرده است و احساس آرامش می كرد.
●فراموشی مشكلات
آماندا خواهر لایزی به او می گوید: «همه بچه ها اینطور هستند.آنها در افكار خود به جاهایی پناه می برند كه معتقدند برایشان امن است. حتی در موقع كسالت روحی نیز این بهترین مكان برای آنها است.شاید اسم آن ناكجا آباد و یا سرزمین هرگز باشد.فقط كافی است ذهنی پرواز گر داشته باشند و به افكار خود مجال حركت و فعالیت را بدهند و در آن صورت بسیاری از مشكلات شان حل خواهد شد و یا به چنان برداشتی خواهند رسید.شاید هم تمام اینها تصوراتی بیش نیست، ولی هرچه هست، باعث فراموشی معضلات شان می شود.اسكات این حسن را هم داشته كه توانسته است آن مسائل و افكار را به پایه و ریشه قصه های خود بدل كند و آنها را مانند یك اسب به جهش وادارد و البته این مربوط به ایام حیات وی می شود.برای لایزی نیز چنین است و او هم آرامش و آسایش خود را در دنیای «Booya Moon» و یا همان «ماه بویا» و مكان خیالی با چنان اسمی می یابد.راز دلخواه او، یافتن هر چه بیشتر و سریعتر شوهر مرحومش است و كشف هر چیزی كه مرتبط با وی بوده است.همسری كه به اعتقاد لایزی، بسیار مستعد و به تبع آن بسیار هم تحت خطر و حسادت بوده است و شاید رقبایش در عالم نویسندگی خیال نابود سازی وی را داشته اند.
اما «Booya Moon» واقعاً چیست؟ كینگ برای ما می نویسد: ««اینجا به مثابه یك دام بزرگ است.در عین حال این مكان مانند یك استخر و مجموعه آب ساكن است كه اگر در آن خیره شوید، تصویر خود را در آن خواهید دید.كافی است نگاه تان عمیقتر و ژرف تر از چیزی باشد كه معمولاً هست و در آن صورت هرچیزی را كه تصور كنید و مایل باشید، در آن آب راكد و در عین حال شفاف مشاهده خواهید كرد.این یك روال رایج است.»
در مجموع یك نوع تعادل و توازن خاص در «داستان لایزی» وجود دارد و نقشه ها و قصه توسط كینگ به خوبی طراحی و به تصویر و به رشته تحریر كشیده شده اند و با این كه موضوعات جنبی هم در متن این قصه وجود دارد، اما هیچكدام بر دیگری بشدت سایه نمی اندازند و باعث نمی شوند كه یكی از یادها برود.با این حال «داستان لایزی» زبان خاص خود را دارد و علاقه دیرپای لایزی به همسر مرحومش و بالعكس، پایه گذار سلسله حوادثی شده است كه شرح برخی از آنها را آوردیم.
●باور كنید
ولی اگر ما با استیفن كینگ مواجه هستیم (كه هستیم) این به معنای باور خیالی بودن ترس هایی است كه مقابل ما چشمك می زنند، اما معلوم نیست كه ریشه های حقیقت در آنها كجا است و آیا اصلاً حقیقتی هم هست یا خیر.این تخصص كینگ است كه بسیاری از امور را در اذهان خودش و خواننده های كتابش می كارد و سپس پیرامون آن سؤالاتی را مطرح می كند، بدون این كه نشانه هایی را به دست بدهد كه كدامیك از موارد در ناخود آگاه افراد شكل می گیرد و كدامین در ذهن فعال و زنده و واقعی او.
با این حال استیفن كینگ به ما می گوید كه لایزی سرانجام به بررسی كامل نكات و دلایل و بنیادهایی می پردازد كه ازدواجش با اسكات را شكل داده بود و آن جا است كه در می یابد اگر همسر مرحومش به كمك او آمده و برای او یك راهنمای بزرگ بوده و حتی پس از مرگ با وی ارتباط دارد، وی نیز همین حالت را برای شوهرش داشته و اگر قرار است یكی باعث نجات دیگری شده باشد، اینك نوبت خود اوست تا مشكلاتش را افزون تر نسازد و جدی و واقع بین باشد و ابتدا به خودش بیندیشد و بدون شوهرش زندگی كند.
در دنیای استیفن كینگ این یك چیز نادر و تازه است.اگر كینگ طی ۲۰ سالی كه با كارهای خود در سبك هارور همه را به وحشت می انداخت همه چیز را در ایجاد راز و غافلگیر كردن خواننده های آثارش جست وجو می كرد، امروز سعی دارد از راز ها بكاهد و به ما بگوید كه برای هر آدمی حتی در یك دنیای ماوراء الطبیعه راهی برای طبیعی زیستن و امیدوار و قوی بودن وجود دارد.«داستان لایزی» به این سبب جذاب و تا حدی واقعی است و با این كه برخی روشهای آشنا و قبلی كینگ را در بر دارد و همان روندها را هم طی می كند، اما ما با او در سفری همراه می شویم كه هم دلهره آور است و هم دور از باور نیست و نمی توان و نباید آن را یك اثر وحشت آور صرف دانست.
ترجمه : وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید