شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


روزهای‌آقای‌«براهنی‌»


روزهای‌آقای‌«براهنی‌»
● مروری‌ بر زندگی‌ ادبی‌ دكتر رضا براهنی‌
این‌ روزها، از گوشه‌ و كنار زمزمه‌هایی‌ به‌ گوش‌ می‌رسد مبنی‌ بر اینكه‌ شاید یكی‌ از نامزدهای‌ نوبل‌ ادبیات‌ در سالهای‌ آینده‌، «دكتر رضا براهنی‌» از ایران‌ باشد. البته‌ این‌ خبر، هنوز در حد زمزمه‌هایی‌ شفاهی‌ است‌ و خبری‌ است‌ نه‌ چندان‌ قابل‌ استناد. اما، نوبل‌ گرفتن‌ نویسنده‌یی‌ چون‌ «براهنی‌»، شایعه‌ هم‌ اگر باشد شایعه‌یی‌ است‌ در خور تامل‌ چرا كه‌ «براهنی‌» از برخی‌ جنبه‌ها یكی‌ از جهانی‌ترین‌ نویسندگان‌ ایران‌ است‌. او نویسنده‌یی‌ است‌ با روابطی‌ گسترده‌ با اهل‌ فرهنگ‌ جهان‌.
نویسنده‌یی‌ كه‌ با رمان‌ «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز» منتقد سرشناسی‌ چون‌ «ژولیا كریستوا» را نیز شگفت‌زده‌ كرده‌. ضمن‌ اینكه‌ متن‌ فرانسوی‌ این‌ رمان‌ در ردیف‌ پرفروش‌های‌ كتاب‌ در فرانسه‌ بوده‌ و چندی‌ پیش‌ هم‌ یك‌ كارگردان‌ تئاتر فرانسوی‌ نمایشنامه‌یی‌ را براساس‌ این‌ رمان‌ روی‌ صحنه‌ برده‌ است‌. نمایشنامه‌یی‌ براساس‌ قول‌ اول‌ رمان‌ «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز»، اثر «رضا براهنی‌»: نویسنده‌یی‌ كه‌ در لحظه‌ نوشتن‌ هم‌ شاعر است‌، هم‌ رمان‌نویس‌، هم‌ محققی‌ تیزبین‌ و هم‌ منتقدی‌ صریح‌ و گاه‌ بی‌ملاحظه‌ كه‌ در طول‌ حیات‌ فرهنگی‌ خود با كنجكاوی‌ سیری‌ناپذیر ژرف‌ترین‌ لایه‌ها و حفره‌های‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ را كاویده‌ و گونه‌های‌ گوناگون‌ ادبی‌ را برای‌ روایت‌ آنچه‌ در هزارتوی‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ مردم‌ این‌ سرزمین‌ پنهان‌ مانده‌، به‌ كار بسته‌ است‌ تا روایتی‌ همه‌جانبه‌ از انسان‌های‌ تاریخی‌ و انسان‌هایی‌ معاصر با تاریخ‌ ایران‌ و جهان‌ ارایه‌ دهد. البته دیدگاه‌های‌ «براهنی‌» و آثاری‌ كه‌ برپایه‌ این‌ دیدگاه‌ نوشته‌ شده‌، همواره‌ مخالفان‌ و موافقان‌ فراوان‌ داشته‌، هرچند آثار او كمتر مورد داوری‌ و ارزیابی‌ منتقدانه‌ و در عین‌ حال‌ منصفانه‌ قرار گرفته‌ و افسوس‌ كه‌ گاه‌ نه‌ فقط‌ مخالفان‌ متعصب‌ یك‌ جریان‌ كه‌ جانبداران‌ چشم‌ و گوش‌ بسته‌ آن‌ هم‌ ندانسته‌ به‌ نابودی‌ و محو آن‌ كمر می‌بندند. گرچه‌ جریانی‌ كه‌ «براهنی‌» در ادبیات‌ و بویژه‌ نقد ادبی‌ پایه‌گذار آن‌ بود، به‌ رغم‌ انتقاداتی‌ كه‌ بی‌شك‌ به‌ آن‌ وارد است‌، به‌ آسانی‌ محو شدنی‌ نیست‌ و یكی‌ از رازهای‌ ماندگاری‌ و تاثیرگذاری‌ این‌ جریان‌ و مطرح‌ شدن‌ «براهنی‌» به‌ عنوان‌ چهره‌یی‌ جهانی‌، شاید به‌ توان‌ او در هماهنگ‌ كردن‌ جریان‌ها و موقعیت‌ها و وقایع‌ به‌ ظاهر ناهماهنگ‌ و به‌ قول‌ خود او، «ناموزون‌» و كشف‌ وزن‌ و آهنگ‌ ناموزونی‌ باشد.
او نویسنده‌یی‌ است‌ برخاسته‌ از «تبریز»؛ تبریزی‌ كه‌ از خاستگاه‌های‌ اصلی‌ انقلاب‌ مشروطه‌ بود. انقلابی‌ كه‌ نقش‌ آن‌ در دگرگونی‌ بخشی‌ از بنیان‌های‌ فرهنگی‌ ایران‌، انكارناپذیر است‌. «تبریز» در روزگاری‌ كه‌ «براهنی‌» كودكی‌ و نوجوانی‌ و سالهای‌ مدرسه‌ را در آن‌ سپری‌ كرد شهری‌ بود كه‌ مردمش‌ زندگی‌ در دو فرهنگ‌ و دو زبان‌ تركی‌ و فارسی‌ را همزمان‌ تجربه‌ می‌كردند كه‌ «براهنی‌» همواره‌ در نوشته‌ها و گفت‌وگوهایش‌، این‌ دوزبانگی‌ را به‌ عنوان‌ یكی‌ از خاستگاه‌های‌ دو شقگی‌ ذهنی‌ و فرهنگی‌ خود مطرح‌ كرده‌ است‌ و در واقع‌، «براهنی‌» این‌ دو شقگی‌ را از فرهنگ‌ زادگاه‌ خود گرفته‌ و به‌ یك‌ دو شقگی‌ تاریخی‌ پیوند زده‌ است‌. «تبریز» و شرایط‌ فرهنگی‌ آن‌، به‌ تكه‌یی‌ از ناخودآگاه‌ «براهنی‌» بدل‌ شده‌، به‌ گونه‌یی‌ كه‌ حضور پررنگ‌ این‌ شهر پیوند خورده‌ با تاریخ‌ معاصر ایران‌ در لایه‌های‌ پنهان‌ زبان‌ و اندیشه‌ «براهنی‌» گاه‌ باعث‌ شده‌ كه‌ منتقدین‌ آثارش‌، او را یك‌ ترك‌ متعصب‌ بدانند كه‌ همچنان‌ در خاطره‌ زادگاهش‌ درجا می‌زند.
هرچند وفاداری‌ ذهنی‌ «براهنی‌» به‌ «تبریز» را شاید نتوان‌ یك‌ تعصب‌ قومی‌ صرف‌ خواند، حتی‌ اگر رگه‌هایی‌ از این‌ تعصب‌، گاه‌ به‌ نگاه‌ انتقادی‌ و مدرن‌ او راه‌ یافته‌ باشد. اما در آثار «براهنی‌»، تبریز از یك‌ مكان‌ خاص‌ جغرافیایی‌ فراتر رفته‌ و جزیی‌ از ادبیات‌ متن‌ او شده‌ است‌. چنانكه‌ در فصلی‌ از رمان‌ «آزاده‌ خانم‌ و نویسنده‌اش‌»، این‌ شهر از نگاه‌ «دكتر رضا» شخصیت‌ اصلی‌ رمان‌ اینگونه‌ روایت‌ می‌شود: «وقتی‌ كه‌ در سال‌ ۳۷ راهی‌ استانبول‌ شد می‌شد تبریز را منجمد كرد یا به‌ صورت‌ مجسمه‌یی‌ پخش‌ و پلا و هزار ضلعی‌ درآورد و تماشایش‌ كرد... در همه‌ گریزهایش‌ از شهر و بازگشتهایش‌ به‌ آن‌ چیزی‌ بود كه‌ شهر را به‌ همان‌ صورت‌ مالیخولیایی‌ نگه‌ می‌داشت‌. حتی‌ اگر همه‌ اهالی‌ شهر را هم‌ به‌ دیوانه‌خانه‌ می‌بردند، باز هم‌ فضای‌ شهر طوری‌ بود كه‌ به‌ رغم‌ فقر و ظلم‌ و عقب‌ماندگی‌، نوعی‌ مالیخولیای‌ دلنشین‌ بر آن‌ حاكم‌ بود.
با آن‌ همه‌ شهر بزرگی‌ كه‌ بعدا دید... همیشه‌ احساس‌ می‌كرد كه‌ چهارپنج‌ چیز غریب‌ و در عین‌ حال‌ مانوس‌، پیچیده‌ و در عین‌ حال‌ ساده‌ وجود دارد كه‌ اجازه‌ نمی‌دهد زمین‌ طوری‌ تند بچرخد كه‌ از مسیر خارج‌ شود: ارك‌ علیشاه‌، كوه‌ آینالی‌، دروازه‌ گجیل‌، پاساژ، ناچره‌ لر و باغ‌ گلستان‌، میخ‌هایی‌ بودند كه‌ زمین‌ را در تبریز به‌ جای‌ ؤابتی‌ متصل‌ كرده‌ بودند و كافی‌ بود كه‌ آدم‌ یك‌ بار در پاساژ داغ‌ شود، از ناچره‌ لر رد شود، آن‌ چشم‌های‌ رنگین‌ و اشك‌زده‌ و برق‌زن‌ زن‌ها و جوان‌ها را در كوچه‌ها و خیابان‌ و پشت‌ درها ببیند یا سرش‌ را بلند كند نگاهی‌ به‌ پرنده‌های‌ كپه‌كپه‌ روی‌ گنبد صاحب‌ الامر بیندازد و از خیر كسب‌ بزرگترین‌ افتخارها در شهرهای‌ بزرگ‌ جهان‌ بگذرد. مالیخولیای‌ زیبا و خطرناكی‌ كه‌ جانشین‌ واقعیت‌ زندگی‌ شده‌ بود و بی‌آنكه‌ فضا را به‌ بیرون‌ و درون‌ قسمت‌ كند در پیچیدگی‌های‌ متنوعش‌ حضور داشت‌.»
چنین‌ روایتی‌ از زادگاه‌، نمی‌تواند تنها از نگاهی‌ نوستالژیك‌ و واپس‌گرا، نشات‌ گرفته‌ باشد. در این‌ روایت‌، نویسنده‌ انگار یك‌ بار از درون‌ و بار دیگر با فاصله‌ به‌ تبریز نگاه‌ كرده‌ و این‌ دو نگاه‌ را كنار هم‌ آورده‌، در اینجا، خواننده‌ شاهد حضور نویسنده‌یی‌ است‌ كه‌ واقعیت‌ را تكه‌تكه‌ كرده‌، تكه‌ها را بار دیگر كنار هم‌ می‌چیند تا واقعیتی‌ ورای‌ واقعیت‌ موجود بیافریند، واقعیتی‌ به‌ نام‌ واقعیت‌ ادبی‌ كه‌ از یكسو ریشه‌ در واقعیت‌ بیرونی‌ و از سوی‌ دیگر ریشه‌ در رفتاری‌ دارد كه‌ نویسنده‌ با زبان‌ می‌كند. در روایتی‌ كه‌ آمد، تبریز شهری‌ است‌ بازآفرینی‌ شده‌ در یك‌ متن‌ ادبی‌. متنی‌ كه‌ حاصل‌ تركیب‌ ذهنیتی‌ نظریه‌پرداز رمان‌نویس‌ و تخیل‌ شاعرانه‌ است‌.
راوی‌ این‌ روایت‌، تبریز را در حالی‌ می‌بیند كه‌ از آن‌ دور می‌شود. چنانكه‌ خود «براهنی‌» هم‌ بعد از گرفتن‌ لیسانس‌ انگلیسی‌، این‌ شهر را به‌ قصد استانبول‌ ترك‌ كرد و پس‌ از گرفتن‌ دكترای‌ ادبیات‌ انگلیسی‌ از دانشگاه‌ استانبول‌، راهی‌ تهران‌ شد و فعالیت‌ ادبی‌ را آغاز كرد. نقدهای‌ «براهنی‌» در سال‌های‌ چهل‌ در مجله‌ «فردوسی‌» چاپ‌ می‌شد. نقدهایی‌ تند و تیز و بی‌پرده‌ و گاه‌ آزاردهنده‌ برشعر شاعران‌ معاصر به‌ همراه‌ مباحثی‌ در نقد مدرن‌ كه‌ شاید برای‌ نخستین‌ بار، «براهنی‌» آنها را در ایران‌ مطرح‌ كرده‌ باشد. این‌ نوشته‌ها كه‌ بعدها در كتاب‌ معروف‌ «طلا در مس‌» چاپ‌ شد، از همان‌ آغاز جبهه‌یی‌ علیه‌ «براهنی‌» به‌ وجود آورد. چراكه‌ «براهنی‌» در این‌ نوشته‌ها بی‌آنكه‌ در بند تعارف‌ و تكلفات‌ رایج‌ بماند، بی‌پروا به‌ قلب‌ ماجرای‌ ادبی‌ آن‌ سال‌ها زده‌ و پته‌ بسیاری‌ از جریان‌های‌ محافظه‌كارانه‌ شعری‌ را كه‌ به‌ مقتضای‌ روز، سروشكلی‌ نو به‌ خود گرفته‌ بودند، اما همچنان‌ در هوای‌ گذشته‌ نفس‌ می‌كشیدند، برآب‌ انداخته‌ است‌.
هرچند داوری‌های‌ «براهنی‌» در «طلا در مس‌» گاه‌ بیش‌ از حد به‌ تعصبات‌ ایدئولوژیك‌ رایج‌ آن‌ سال‌ها آلوده‌ است‌. تعصبی‌ كه‌ تنها به‌ شعر اجتماعی‌ بها می‌داد؛ گرچه‌ «براهنی‌» در آن‌ سال‌ها هم‌ هرگز هنر متعهد به‌ معنی‌ «ژدانفی‌» و فرمایشی‌ آن‌ را تایید نكرده‌ و شاید مهمترین‌ نوآوری‌ «براهنی‌» و تحولی‌ كه‌ او در جریان‌ نقد ادبی‌ ایجاد كرده‌، پرداختن‌ به‌ مساله‌ «فرم‌» در آفرینش‌ ادبی‌ باشد. اما، جدا از پرداختن‌ به‌ شعر، «براهنی‌» در آن‌ سال‌ها به‌ رمان‌ و قصه‌نویسی‌ نیز می‌اندیشید و حاصل‌ تاملات‌ او بر رمان‌ و قصه‌، سلسله‌ مقالات‌ «قصه‌نویسی‌» است‌ كه‌ بعدها در كتابی‌ با همین‌ عنوان‌ منتشر شد. «قصه‌نویسی‌» كتابی‌ بود كه‌ در آن‌ برای‌ نخستین‌ بار، بحث‌ ادبیت‌ متن‌ و ادبیات‌ به‌ عنوان‌ تداوم‌ زبان‌ مطرح‌ شد. ضمن‌ اینكه‌ بخشی‌ از این‌ كتاب‌ نیز به‌ تحلیل‌ آثار «صادق‌ چوبك‌»، اختصاص‌ دارد كه‌ پرداختن‌ به‌ چوبك‌ در سال‌های‌ چهل‌ شهامت‌ می‌خواست‌. چراكه‌ منتقدین‌ چپ‌گرای‌ آن‌ دوران‌، چوبك‌ را نویسنده‌یی‌ مطرود می‌دانستند در حالی‌ كه‌ «براهنی‌»، در همان‌ سال‌ها «سنگ‌ صبور» چوبك‌ را یكی‌ از بهترین‌ رمان‌های‌ ایرانی‌ معاصر دانست‌.
همزمان‌ با نوشتن‌ «قصه‌نویسی‌»، براهنی‌ به‌ نوشتن‌ رمان‌ «روزگار دوزخمی‌ آقای‌ ایاز» نیز مشغول‌ بود؛ كه‌ شاید این‌ رمان‌ و كتاب‌ «قصه‌نویسی‌» را بتوان‌ دو اثر در هم‌ تنیده‌ و تفكیك‌ ناپذیر از یكدیگر دانست‌. چراكه‌ از پس‌ سطرهای‌ «قصه‌نویسی‌»، حضور پنهان‌ نویسنده‌یی‌ كه‌ رمان‌ دغدغه‌ اصلی‌ اوست‌ قابل‌ تشخیص است‌.
همچنان‌ كه‌ از دل‌ سطرسطر رمان‌ «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز» تئوریسینی‌ سربرون‌ می‌آورد كه‌ در حین‌ حركت‌ خلاقانه‌ در متن‌ رمان‌، به‌ روند این‌ حركت‌ و نحوه‌ شكل‌گیری‌ آن‌ نیز می‌اندیشد.
در «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز» نویسنده‌ توانسته‌ از راوی‌ فاصله‌ بگیرد و زبانی‌ خلق‌ كند كه‌ خواننده‌ را همگام‌ با راوی‌ به‌ تب‌ و تاب‌ و شیون‌ بیندازد و بیهوده‌ نیست‌ كه‌ راوی‌ در سطری‌ از رمان‌، می‌گوید: «مرا كه‌ ورق‌ می‌زنید خودتان‌ ورق‌ می‌خورید.»
«روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز» به‌ محض‌ انتشار توسط‌ «ساواك‌» توقیف‌ و مثله‌ شد، درست‌ مثل‌ تن‌ «منصور» كه‌ در صفحات‌ آغازین‌ همین‌ رمان‌ «مثله‌» می‌شد و انگار نویسنده‌ در لحظه‌ نوشتن‌ رمان‌، مثله‌ شدن‌ آن‌ را پیشاپیش‌ می‌دید و اینجاست‌ كه‌ بی‌اختیار، طنین‌ صدای‌ نویسنده‌ از مقدمه‌ یكی‌ از چاپ‌های‌ «قصه‌نویسی‌» به‌ گوش‌ می‌رسد:
«ما به‌ وسیله‌ اعمال‌ خود حوادث‌ آینده‌ را پیشگویی‌ می‌كنیم‌ بی‌آنكه‌ خود دانسته‌ باشیم‌ كه‌ در ساختن‌ آینده‌ شركت‌ كرده‌ایم‌. بخشی‌ از وجود من‌ چهار نعل‌ به‌ سوی‌ تحولات‌ آینده‌ می‌تاخت‌ بی‌آنكه‌ من‌ خودم‌ به‌ آن‌ وقوف‌ داشته‌، آن‌ را آگاهانه‌ به‌ سوی‌ آینده‌ رهبری‌ كرده‌ باشم‌. انسان‌ بی‌آنكه‌ خود بداند گاهی‌ غافلگیر می‌كند و آن‌ وقت‌ خود به‌ وسیله‌ خودش‌ غافلگیر می‌شود.»
و انگار صحنه‌ مثله‌ شدن‌ رمان‌ توسط‌ «ساواك‌»، پیش‌ چشم‌ نویسندگان‌ جان‌ می‌گیرد. صحنه‌یی‌ كه‌ در آن‌، نویسنده‌ در حالی‌ كه‌ شاهد نابودی‌ اثر خویش‌ است‌، شاید باردیگر صدای‌ «سلطان‌ محمود» را از لابه‌لای‌ سطرهای‌ رمان‌ خود می‌شنود كه‌ به‌ «ایاز» فرمان‌ می‌دهد: «اره‌ را بیار بالا.»
پس‌ از مثله‌ شدن‌ «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز»، براهنی‌ چند رمان‌ دیگر منتشر كرد كه‌ از آن‌ میان‌ می‌توان‌ به‌ «رازهای‌ سرزمین‌ من‌»، «آواز كشتگان‌» و «آزاده‌ خانم‌ و نویسنده‌اش‌» اشاره‌ كرد. «آزاده‌ خانم‌ و نویسنده‌اش‌» یا «آشوتیس‌ خصوصی‌ دكتر شریفی‌» را شاید بتوان‌ یكی‌ از مهمترین‌ رمان‌های‌ منتشر شده‌ در سال‌های‌ اخیر دانست‌. رمانی‌ كه‌ در واقع‌، رمان‌ «نوشتن‌» است‌ نه‌ رمان‌ «نوشته‌ شده‌». در این‌ رمان‌، خواننده‌ با پاره‌هایی‌ جدا از هم‌ سروكار دارد كه‌ جمع‌ و در همان‌ حال‌ تجزیه‌ می‌شوند و این‌ جمع‌ و تجزیه‌ و تجزیه‌ و جمع‌ مدام‌، شخصیت‌ها و حوادث‌ جزیی‌ رمان‌ را به‌ كل‌های‌ ناموزون‌ تاریخی‌ پیوند می‌زند و آنها را دوباره‌ تجزیه‌ می‌كند. «آزاده‌ خانم‌» تلاشی‌ است‌ برای‌ كشف‌ پاره‌پاره‌های‌ هویت‌، از دل‌ تاریخ‌، فرهنگ‌، اسطوره‌ و تمام‌ آن‌ پاره‌هایی‌ كه‌ رمان‌ را شكل‌ داده‌اند. «آزاده‌ خانم‌»، رمانی‌ است‌ درباره‌ رمان‌ كه‌ در آن‌ نویسنده‌ در حین‌ نوشتن‌ نیز نوشته‌ می‌شود، همانطور كه‌ خود نوشتن‌ نیز نوشته‌ می‌شود. این‌ رمان‌ را شاید بتوان‌ یكی‌ از دقیق‌ترین‌ نمونه‌های‌ رمان‌ «پست‌ مدرن‌» در ایران‌ دانست‌، هرچند گاه‌ نظریه‌ ادبی‌ در آن‌، از متن‌ رمان‌ بیرون‌ می‌ماند.
«براهنی‌» این‌ روزها هفتاد سالگی‌ را هم‌ پشت‌ سرمی‌گذارد و می‌گویند همچنان‌ سرحال‌ است‌ و مثل‌ همیشه‌ پویا و نكته‌ سنج‌ و جوان‌. ظاهرا كار نوشتن‌ رمان‌ دیگری‌ به‌ نام‌ «الیاس‌ در نیویورك‌» را هم‌ به‌ انجام‌ رسانده‌ و اكنون‌ گویا در كار تكمیل‌ «روزگار دوزخی‌ آقای‌ ایاز» است‌. دغدغه‌ اصلی‌اش‌، همچنان‌ دغدغه‌ زبان‌ است‌ و اینكه‌ ادبیات‌، چیزی‌ نیست‌ جز تداوم‌ زبان‌.
علی‌ شروقی‌
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید