پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

یک دهه پس از دوم خرداد


یک دهه پس از دوم خرداد
۱) یکم - یک دهه از دوم خرداد ۷۶ می گذرد و اصلاح طلبان دو سال است که حکومت را به رقیب خود واگذار کرده اند اما دوم خرداد هنوز یک خاطره ماندنی در ذهن ایرانیان است. خاطره ای که با خود آزادی بیان، جامعه مدنی؛ مردم سالاری و واژه های دیگری را که تا پیش از آن تنها در جمع های روشنفکرانه مطرح می شد، همگانی کرد.سال ها از آن خاطره خوش آزادی خواهی می گذرد و درباره علل به وجود آمدن و ناکامی این جنبش بسیار نوشته اند.
جنبش ناتمام اصلاح طلبی ایران که از پس دوم خرداد قدرتی دوباره گرفته و راه اصلاح را در مجاری حکومت باز کرده بود زیاد نتوانست در حکومت باقی بماند و آهسته و آرام به بیرون پای گذاشت تا اصلاح وضع موجود را از مسیری دیگر آغاز کند.
اما بازبینی چندباره پرونده این جنبش حاوی نکاتی است که تکرارش بی فایده نخواهد بود. طرح دوباره این سوال که چرا اصلاح طلبان شکست خوردند و چرا راه بازگشت به قدرت را پس گرفتند در شرایطی که برخی از اصلاح طلبان سیدمحمد خاتمی را به حضور در انتخابات ترغیب می کنند شاید بتواند گره از مشکل بگشاید.
۲) دوم - ایرانیان سال ها است برای رسیدن به آزادی و حکومت قانون و حکومت مردم بر مردم تلاش می کنند. مشروطه آغاز تلاش ایرانیان برای استقرار نهاد های مدنی بوده و تا دولت خاتمی این کوشش ها هر از گاهی برآمده و در پس نامهربانی های دولت و قدرت و مخالفین سرانجام بازنشسته است.
آن چه که در دوم خرداد ۱۳۸۶ اتفاق افتاد ادامه داستان آزادی خواهی و عدالت طلبی مردم بود. اگر چه بسیاری دوم خرداد ۷۶ را «نه» به وضع موجود و رای سلبی عنوان می دارند اما ۱۸ خرداد ۱۳۸۰و پیش از آن ۲۸ بهمن ۱۳۷۸ رای مثبت مردم به کسانی بود که شعارهایی از جنس دوم خرداد سر دادند. آن چه که در میان تمام شعارهای متفاوت خاتمی و هوادارانش به چشم می آمد، کرامت انسانی و مردم سالاری و به معنای دیگر دموکراسی خواهی بود. برای مردم خسته از سیاست های توسعه آمرانه شعارها و برنامه های دوم خرداد جذاب و امیدبخش بود. امیدی که سال های پس از دوم خرداد در جامعه ایران زنده شد.
۳) سوم - کمتر ناظر آگاه و عادلی است که بتواند شور برآمده پس از دوم خرداد را فراموش کند. شادی مردم بعد از آن پیروزی دلنشین در پس تمام نگرانی ها از عدم پیروزی و غرور به دست آمده حکایت از بازگشت امید و زندگی به جامعه به ویژه جوانان و زنانی داشت که آهسته و آرام خود را برای کنار گود نشستن سیاست و جامعه عادت می دادند.
اما آن چه که در دوم خرداد ۸۶ اتفاق افتاد جمعیت خاموش ایران را به صدا درآورد و راه را برای امیدوار زیستن باز کرد. شادی های خیابانی بعد از مسابقات فوتبال که در همان سال ها برگزار می شد تنها نمونه ای از تغییر روحیه مردمی بود که«تازه ای» دیگر را تجربه می کردند. همچنین تمایل به مشارکت فعالانه در امور جاری و حضور بیشتر جوانان و زنان در عرصه اجتماعی، تاسیس نهادهای اجتماعی غیردولتی، رونق دوباره روزنامه نگاری و سربرآوردن نسل جوانی از روزنامه نگاران، شکل گیری احزاب و دخالت بیشتر جوانان درون حزب های سیاسی و فرآیند های بسیار دیگر را می توان بر شمرد که محصول دوم خرداد بودند.
۴) چهارم - اما این همه شور و امید در پس مخالفت ها با تغییر وضع موجود فرو نشست تا آنچه که بن بست اصلاحات نامیده شد، شکل بگیرد و تلاش برای تغییر وضع موجود بسان پیمودن مسیری تکراری برای چند بار متوالی باشد. ۱۸ تیر ۷۸ شاید سخت ترین ضربه برای جنبش نوپا و نهال تازه رسته جنبش اصلاحی ایران بود.
ضربه ای که تا مدت ها جنبش را دچار سرگیجه و بی عملی کرد. در واقع مخالفان جنبش اصلاح طلبی ایران به سراغ آن بخشی از اجزای ماشین اصلاح طلبی ایران رفتند که شور و امید و تحرک را به مجموعه تزریق می کرد. انتقام سخت از دانشجویان و مطبوعات مردم را دلسرد و خاتمی را ناتوان جلوه داد.
۵) پنجم - کارشناسان در تحلیل چرایی رفتار خاتمی بر این باور بودند که او یا نمی خواهد به اصلاحات بنیادین تن در دهد یا توانایی حرکت در این مسیر را ندارد یا این امکان برایش مهیا نیست و نمی گذارند او راهش را ادامه بدهد. اگرچه در این میان برخی نیز علت ناکامی را به بالا بردن انتظارها از دوم خرداد و خاتمی نسبت دادند و رادیکالیزه شدن فضا را چندان مساعد قلمداد نکردند و سرانجام نتیجه گرفتند که عامل شکست اصلاح طلبان تندروی های جریان رادیکال بوده است.
کتمان نمی توان کرد که جنبش اصلاح طلبی ایران درون خود سه گروه عمده داشت. دسته اول کسانی که تنها دل به تغییر چهره خوش داشتند و به دنبال این بودند که به جای همفکران راست گرا و محافظه کار خود بر مسند امور بنشینند و در عمل نیز همان راه را رفتند که پیش از آنها رفته بودند. گروه دوم آن بخش از اصلاح طلبان بودند که زیر چتر قانون اساسی و کلیات نظام به برخی از تغییرات جزیی عادت داشتند.
این گروه در واقع بیش از آنکه با رقیبان مخالف اصلاحات سر ناسازگاری داشته باشد بر همراهان اصلاح طلبی خرده می گرفت که خواستار تغییرات بنیادین تر و حتی قانون اساسی بودند و گروه سوم اصلاح طلبان را تشکیل می دادند. قرار گرفتن این سه گروه در کنار هم کار را سخت کرده بود. چراکه تنظیم سرعت دلخواه برای حرکت قطاری که مسافران و سکانداران بسیار متفاوتی داشت دشوار و ناشدنی بود.
۶) ششم - هدایت این قطار کاری دشوار بود و نیاز به سکانداری قاطع داشت که راه را انتخاب کند. اما آن چه که بعدها از آن به عنوان بی سری جنبش یاد شد در واقع همین فقدان سکاندار بود. آن چه که خاتمی بارها اعلام کرد به دلیل آنکه رئیس جمهور تمام مردم است، نمی تواند رهبر جنبش باشد. بی رهبری خیلی سریع مسافران قطار را آشفته کرد.
بسان بازیکنان یک تیم فوتبال که دچار اختلاف شوند و بر سر ترکیب اصلی تیم و بازوبند کاپیتانی درگیر شوند، اصلاح طلبان نیز درگیر مسائل فرعی شدند. اوج این اختلاف ها در شورای شهر تهران خود را نمایان کرد. جایی که نقطه آغاز شکست های اصلاح طلبان بود و آنها نه به رقیب که به اردوگاه خودی باختند.
پس از آشکار شدن این شکاف ها که ناشی از نوع نگاه هر یک از گروه های حاضر در قطار بود توقف تنها استراتژی بود که برنامه ریزان برای ادامه حرکت تدارک دیدند. برنامه ریزانی که دایره را به خود و دیگری تقسیم کردند و آنان که همراه مجموعه نبودند را پیاده کردند تا با بار سبک تر زودتر به سرمنزل مقصود برسند. اما نتیجه این توقف ماندن در همان جا و پایان مسیر بود.
۷) هفتم - اصلاح طلبان با هر نگاهی تمام ارکان حاکمیت را از دست دادند و دیگر نتوانستند اعتماد و آرای مردم را برای رسیدن به صندلی های قدرت جلب کنند. بی اعتمادی و فرو ریختن امید و بی انگیزه شدن مردم برای ادامه راه ورق را به نفع اردوگاه رقیب بازگرداند. ستاره بخت اصلاح طلبان افول کرد و اصولگرایان جوان بر صندلی های قدرت نشستند تا تمام آن چه را که اصلاح طلبان تنیده بودند پنبه کنند.
این بار تمام اصلاح طلبان ناظر بر این مساله بودند که فرصت های از دست رفته چگونه رقیب را بر سر ذوق آورده است. جنبش اصلاح طلبی ایران بیرون گود قدرت ابزار های مدنی را نیز نداشت. بی اعتمادی مردم و ناتوانی در بازتعریف اهداف جنبش باعث آن شد که اصلاحات در مسیر حکومت تنها بماند.
اما سخت گرفتن بر مردم توسط اصولگرایان آن گونه که پیش از این آگاهان هشدار داده بودند و ناتوانی گروهی که می خواست به جای شعارهای سیاسی گره از معاش مردم بگشاید شاید روزنه ای برای بازگشت دوباره اصلاح طلبان به قدرت باشد؛ آنان که می خواهند یک بار دیگر بخت خود را بیازمایند و مجلس هشتم را با رئیس جمهور هفتم و هشتم به دست گیرند. اما سوال این است که آیا خاتمی همچنان می تواند نماد خواست های عمومی جامعه ایران باشد؟
آیا عملکرد او در دوران ریاست جمهوری برای عموم مردم قابل اعتنا و اعتماد است؟ پاسخ به این سوال شاید بتواند برای سوال های آغازین این نوشتار نیز جواب بیابد.
حمید مافی
منبع : روزنامه اعتماد