جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

قایق رنگین کمانم رفته بود...


قایق رنگین کمانم رفته بود...
امشب ای زیباترین رویای من
گل کن از سرشاخه لالای من
در سراب خواب من سبزینه نیست
خسته شد تصویرم و آیینه نیست
بس که تنها سوخت در تب شعر من
سکته خواهد کرد امشب شعر من
آخر ای شب من شبیه بیشه ام
رحم کن نیلوفر بی ریشه ام
گوشوار حسرتم، گوشم بده
آه سرگردانم، آغوشم بده
زادگاه من درخت بید بود
سالها همسایه ام خورشید بود
شاپرک بودم مرا پرواز برد
هر پرم را یک نسیم ناز برد
مادر من دختر مهتاب بود
من به دنیا آمدم او خواب بود
داستانها دوستانم بوده اند
قصه ها ورد زبانم بوده اند
مثل همسالان شبنم زاد خود
پرکشیدم من هم از میلاد خود
ناگهان در نور عزلت وا شدم
سایه ام ترسید و من تنها شدم
چشم واکردم زمانم رفته بود
قایق رنگین کمانم رفته بود
پوپک من از نیستانها گذشت
کهکشانم از بیابانها گذشت
اینک ای شب من گیاهی خسته ام
در تب آیینه آهی خسته ام
منبع : روزنامه کیهان