پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

نبرد خدایان وگفتگوی تمدن‌ها


نبرد خدایان وگفتگوی تمدن‌ها
به روایت تورات در یك غروب مرموز، ودر بیابانی خلوت وترسناك واقعه‌ای برای ابراهیم پدید آمد كه سرنوشت تمامی بنی اسرائیل با آن واقعه مشخص گردید(۱).
اگر چه در آن روز بجز لاشخورها كس دیگری شاهد ماجرا نبود،(۲) اما به هرحال از آنجا كه شرح این واقعه در كتاب مقدس آمده از اعتباری ابدی برخوردار است. “در آن روز خداوند با ابراهیم عهد بست، وگفت این زمین را از نیل تا فرات به نسل تو بخشیده‌ام”(۳) همچنین به جهت آنكه سوء تفاهمی پدید نیاید در چندین مورد بارها وبارها تاكید شده است كه منظور از نسل ابراهیم فقط كسانی هستند كه از سوی مادر نیز نسب به ساره برسانند كه شاه‌بانوی ابراهیم وگزینش شده از سوی خداوند است.(۴)
باز هم برای آنكه عهد خداوند با ابراهیم دقیق‌تر ومشخص‌تر باشد مقرر شد كه مقصوداز اولاد اسحق فقط اسرائیل(یعقوب) ونسل او است.(۵) این كلام كه در تورات آمده شاه‌بیت عهد قدیم است. البته قدیم بودن این عهد نكته‌ای است كه در برابر عهد جدید، یعنی مسیحیت مطرح می‌شود. این نكته از سوی مسیحیت تقریبا پذیرفته شده است كه بی آنكه عهد قدیم را برای اسرائیل بی‌اعتبار بدانند، ایمان خود را معطوف به عهد جدید كنند.
بنا براین عهد قدیم عبارت است ازوعده سرزمین‌های نیل تا فرات برای اسرائیل تا ابد‌الآباد. وعهد جدید عبارت است از وعده ملكوت برای هركس كه به عیسی مسیح ایمان آورد. خواه به لحاظ جسمانی از نژاد ابراهیم باشد یا نباشد. از آنجا كه ملكوت، بیكرانه ونامحدود است به این جهت دعوت مسیحیت به عهد جدید نیز می‌تواند برای همه اقوام و ملیت‌هاصورت گیرد. این است كه آئین مسیحیت آئینی تبلیغی وگسترش یابنده بوده وهست. اما زمین وثروت‌هایش محدود است، ونمی توان همگان را با آن شریك گردانید. احتمالا به همین دلیل وبرخی دلایل دیگر، آئین یهودی غیر تبلیغی است، ویهودی بودن نیاز به شجره نسب واثبات سیادت دارد.
تلقی مسیحیت از ابراهیم، آن است كه ابراهیم بعنوان پدر شناخته می‌شود اما پدر دینی وایمانی، بنا براین همه كسانی كه در آئین مسیحیت هستند آنان نیز ذریت ابراهیم محسوب می‌شوند، ومی‌توانند خود را اسرائیل بنامند اما اسرائیلِ روحانی كه از ملك به ملكوت گرویده‌اند، وبه جای اورشلیمِ زمین، به اورشلیم آسمان وعده داده شده‌اند.
بنا بر آنچه گذشت می‌توان دریافت كه خدای مسیحیت وخدای یهود یكی است. وهیچ تعارضی در میان نیست كه شاهد نبرد وخصومت میان اسرائیل با مسیحیان باشیم. به ویژه آنكه اگر آموزه‌‌های تورات را از مسیحیت حذف كنیم ومسیحیت تنها انجیل‌ها را ام‌الكتاب خود بداند آنگاه هیچ رمقی برای تمدن سازی در مسیحیت باقی نمی‌ماند. احتمالا به همین دلیل است كه جهان غرب هویت یهودی‌- مسیحی را در عرصه دینی برای خود پذیرفته‌است. به هرحال خدای اسرائیل سهم هركسی را مشخص كرده‌است، این شش‌دانگ زمین مسكونی میراث اسرائیل، وملكوت‌هم میراث مسیحیت.
تنها یك نكته كوچك در این میان هست كه ذهن را به چالش می‌گیرد وآن عبارت است از اینكه اگر در تورات به جای سرزمین‌های نیل تا فرات، از سرزمین‌های مثلا انگلستان تا ایتالیا نام برده می‌شد واین سرزمین‌ها بعنوان میراث اسرائیل مشخص می‌گردید، آیا بازهم جهانِ متمدن مسیحیت همچنان از اسرائیل حمایت می‌كرد؟ وآیا بازهم خدای اسرائیل وخدای مسیحیت یگانه بودند؟
در این سوی دیگر، یعنی همین‌جا كه مردمانش مدام در آتش بی‌داد فقر و جنگ دست وپا می‌زنند. وهمین‌جا كه بیشترین ذخایر نفتی پیداشده است، وبخش عظیمی از آن اتفاقا موعود اسرائیل هم هست دراینجا خدایی دیگر فرمان می‌راند. خدایی كه نه تنها عهد یهوه با اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد، وسرزمین‌های نیل تافرات را میراث این قوم نمی‌داند، بلكه حتی موجودیت اسرائیل را نیز برنمی‌تابد، از آن مهمتر، حتی مسیحیتِ یهودی شده را دشمن وبیگانه می‌شمارد
اینكه شایدخدای محمد، عیسی، موسی، بودا وزردتشت واقعایكی باشد، خود بحثی دیگر است. اما به نظر می‌رسد اكنون، خدایان دیگری، غیر از آفریننده یگانه، با جادوی سرمایه وسیاست، از اعماق روانِ ملت‌ها فراخوانده‌شده‌اند تا در عرصه تمدن‌ها، وتملك ثروت‌های زمین، زورآزمایی كنند. وبه این گونه است كه خدایان به جنگ برمی‌خیزند، قربانیان نبردشان نیز آدم ها هستند. كه در روان جمعی بنیادگرایان اسرائیل و مسیحیت از یك سو ودر روان جمعی بنیادگرایانِ مسلمان از سوی دیگرحضور یافته‌اند
اگر چه خدای بن‌لادن ، ملاعمر، ودیگر بنیادگراهای مسلمان، همان ویژگی‌هایی را دارد كه خدای بوش، شارون وبنیادگراهای مسیحیت و یهود دارد. اما به هرحال هركدام از این خدایان سربازان خود را علیه سربازان خدای دیگر بسیج می‌كند. یا لااقل آتش بیار معركه هستند.
اینكه چه عواملی سبب شده است تا این خدایان از دخمه‌های اسطوره‌ای خود بیرون آیند، گرد از چهره خویش بزدایند و در روان جمعی بنیادگرایان حضور بیابند وچشم ملت‌ها را بر آفریدگار یگانه فروبندند، خود بحثی دراز دامن است كه شرح آن مهتاب شبی خواهد وآسوده سری. اما در عین حال نمی‌توان نادیده انگاشت كه هركدام از دوجبهه نبرد به نحوی خود را میراث خوارِ آفریدگاری یگانه می‌انگارند، آفریدگاری كه اسرائیل وبویژه بنیادگراهای یهود را بعنوان دوستان خود آفرید، ودیگران را بعنوان دشمنان خود. همین تعبیر در جبهه مقابل نیز مطرح است. وطبعاً بندگان مقرب خداوند وظیفه شرعی خود می‌دانند كه با دشمنان خداوند مبارزه كنند، و برای نبردشان استدلال‌های دینی نیز دارند.
از نگاه دینی ـ به این‌شیوه ـ تعارض‌ها وجدال‌هایی‌كه میان “ما” ـ بعنوان دوستان خداوند ـ با دیگران پدید می‌آید، جدال حق علیه باطل است. یعنی “ما” چه این طرف باشد وچه آن‌طرف حق است، و “ آنها” هركه باشند باطل هستند. یعنی همه چیز یا یكسره سیاه است یا سفید.
اگرچه بسیار پیش می‌آید كه نبرد میان قوم‌ها وملت‌ها نبرد میان دو باطل باهم شناخته می‌شود. اما همیشه این تصور وجود داشته است كه در این گونه نبردها “ ما” شركتی نداشته‌ایم . زیرا “ما” هیچگاه باطل نمی‌جنگیم . بلكه نبرد میان باطلی با باطل دیگر نبرد “آنها” با “‌آنها‌” ی دیگر است.
از ویژگی‌های حتمی وقطعی نبرد میان حق وباطل آن است كه بالاخره حق پیروز خواهد شد. وآنهایی هم كه در ضمن نبرد در راه حق كشته می‌شوند شهید خواهند بود. یا مانند سربازان امریكایی قهرمان‌های ملی خواهند بود كه در روان جمعی قوم ، یا درنزد خداوند حضور دائم خواهند یافت. از این جهت در نبردهای دینی، هر دوطرف دعوا وعده پیروزی را برای خود محفوظ می‌دارند. زیرا هركدام از دوطرف خود را حق می‌انگارند. یا حق می‌نمایانند. در اینجا منظورم از “حق” آن چیزی نیست كه با معیارهای انسانی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد بلكه حقی را می‌گویم كه با معیارهای دینی - از این دست- از آن دفاع می‌شود.
در اینكه مسلمانان بنیادگرا در برابر مسیحیت وبویژه در برابر اسرائیل خود را حق وآنها را باطل می‌دانند نیاز به توضیح چندانی نیست. علاوه بر همه استدلال‌های دینی، همچنین سال‌های درازی است كه ملت‌های مسلمان بار سنگین تحقیرشدن را به دوش می‌كشند، وهمین تحقیرشدن‌های مدام، كافی است تا از هر آیه مقدسی، نشانه‌ای برای جنگ وجهاد پدید آید. اما در جبهه مقابل چه‌ توجیهی برای حق بودن وجود دارد؟
طرح این مسئله برای آن است كه شاید توجیه شرعی صهیونیست‌ها برای مبارزه بسی قوی‌تر وبرّاتر از توجیه شرعی مسلمانان باشد.
همان گونه كه پیش از این اشاره شد هركس با تاریخ دینی اسرائیل وبا مهمترین كتاب دینی آنان تورات، اندكی آشنایی داشته باشد می‌تواند این نكته را دریابد كه نبرد اسرائیل علیه دیگر مردمان خاور میانه واشغال سرزمین فلسطین- به زعم آنان- بخشی ازیك نبرد مقدس محسوب می‌شود كه به این زودی هم خاتمه پیدا نخواهد كرد. زیرا این را وعده خداوند به ابراهیم واسحاق ویعقوب می‌دانند كه‌ تمامی سرزمین‌های نیل تا فرات را خداوند به آنان بخشیده است.(۶)
اكنون هم كه این سرزمین‌ها در اختیار آنان نیست ، خود را مال‌باخته ومغبون می‌پندارند. یا وارثان بی‌عرضه‌ای كه نتوانسته‌اند از میراثی كه خداوند به آنها تخصیص داده نگهداری كنند.و باز هركس اندك آشنایی با تاریخ ومتن مقدس این قوم داشته باشد می‌داند كه اعتقاد به برتری نژادی اسرائیل ، وسوگلی بودن اسرائیل در پیشگاه خداوند، یكی دیگر از مهمترین ویژگی‌های این قوم است. وبه همین دلیل آئین یهود، آئینی غیرتبلیغی است. نه تنها غیر تبلیغی ، بلكه اگر كسی هم بخواهد به آن قوم بپیوندد نمی‌تواند، مگر برای خدمتگزاری وانجام كارهای پست. بنا براین همه اقوام غیر یهودی حداكثر می‌توانند برده وخدمتگزارآنان باشند وگرنه قلع وقمع دیگران نه تنها گناه شمرده نمی‌شود بلكه منطبق با اراده خداوند دانسته شده است.(۷)
باز هم از نگاه دینی ومتن مقدس تورات، هنگامی كه این قوم نتواند ملت‌های قوی‌تر از خودرا شكست دهد باید تلاش‌كند تا با آن دولت و ملتی كه ابر قدرت زمانه خود محسوب می‌شود به گونه‌ای كنار بیاید، در او نفوذ كند ، وسیاست‌های خود را به وسیله آن ابر قدرت به اجرا درآورد. وحتی آنان را به راهی كه خود می‌خواهد به حركت درآورد. داستان یوسف در دربار فرعون،(۸) دانیال در پیشگاه امپراطوران بابل، وسپس ایران(۹)، “ استر” بعنوان ملكه وبانوی محبوب خشایارشاه، و “مردخای” نیز بعنوان وزیر هخامنشیان[۱۰]، هركدام نمونه‌های آشكاری از اعتقادات دینی این قوم است. نفوذ این شخصیت‌های دینی در امپراطوری‌های زمانه خود موجب نجات قوم یهود دانسته شده است. بنا براین جای شگفتی نیست كه اگر حساسترین پست‌های كلیدی در ابر قدرت جهان امروز( امریكا) در دست لاوی‌های صهیونیست باشد.
قوم یهود در طول بیش از سه‌هزار سال نبرد ومبارزه ، آموخته است كه دستی را كه نمی‌تواند قطع كند باید ببوسد، وآنگاه آن دست را به نفع خواسته‌های خود به‌كار گیرد. این نه تزویر وریا وخدعه بلكه یك تكلیف شرعی برای نجات قوم محسوب می‌شود. اگربزرگترین شبكه‌های خبری جهان امروز را در اختیار خود گرفته‌اند تا خبرهارا آنگونه كه خود شایسته‌می‌دانند نشر دهند، اگردر صنایع نظامی امریكا سرمایه‌گذاری‌های كلان كرده‌اند تا قدرت فیزیكی خود را درنبرد‌ها بالا ببرند، اگروالت‌دیسنی وهالیود را در سیطره خود درآورده‌اند تا برای دیگر مردم جهان آن‌گونه كه صلاح می‌دانند فرهنگ سازی كنند،وصدها اگر دیگر ، همه وهمه دارای پس‌زمینه‌های دینی است تا نبرد حق را علیه باطل ادامه دهند.
بنا بر آنچه گذشت، نبرد اسرائیل با ساكنان خاور میانه، - به زعم خودشان‌-نبردی دینی، مشروع، وبا معیارهای دینی نبردی حق علیه باطل است ، وبدیهی است كه شعله‌های چنین نبردی با آن پس زمینه‌هایی كه دارد به این زودی‌ها فروكش نخواهد كرد. مسئله فلسطین وشكستن عرفات، فتح اولین خاكریز در این زمان محسوب می‌شود، وشاید به زودی شاهد باشیم كه حمله امریكا به عراق وتسلط بر ذخائر این منطقه نیز بخشی دیگر از برنامه‌های اتحاد بی‌نامِ اسرائیل و سرمایه‌داری غرب بشمار رود.
از این سوی دیگر، بسیاری از ساكنان خاور میانه، كه عمدتاً مسلمان هستند، به ویژه بنیادگراهای اسلامی، نیز تلاش می‌كنند تا شعارها وعملیات تند ضد اسرائیلی خودرا به نام خداوند، ونبرد حق علیه باطل بنامند وبا معیار‌های دینی منطبق گردانند. بنیادگرایان اسرائیل نیز با توسل به تبلیغات گسترده، توانسته‌اند دو نتیجه مطلوب از شعارها وعملیات تند مسلمانان برای خود بدست آورند. اول اینكه نیروهای داخلیِ خویش‌را وبسیاری از یهودیان خارج از اسرائیل را به بهانه داشتن دشمن مشترك با خود همراه وهمرای گردانند، ودوم نیز اینكه همه این اقدامات را بعنوان حركتی علیه مدنیت وامنیت جهانی از سوی اسلام بنمایاند، ودر پناه این تبلیغات، جهان غرب را سپر بلای خویش قرار دهد.
بنا بر این پیش‌فرضها می‌توانم بگویم كه در این‌جا آشكارا با دوگونه تلقی از “حق” ، “خدا” ، و “شرع” مواجه هستیم . یكی خدایی كه به زعم بنیاد گرایان‌یهود، قوم اسرائیل رابرای خود برگزیده وهمه امكانات خوب جهان را برای قوم سوگلی خود می‌خواهد، ودیگر خدایی كه اصرار دارد تابندگانش قوم اسرائیل را از صحنه گیتی حذف كنند. بدیهی است كه چنین اعتقاداتی جایی برای گفتگوی تمدن‌ها باقی نمی‌گذارد. این گونه است كه می‌گویم نبرد میان بنیادگرایان اسرائیل وبنیاد گرایان مسلمان به نبرد میان خدایان تبدیل شده است، ودر این میان، عرفات، فلسطینی‌های خانه خراب و آواره، اسرائیلی‌های غیر بنیادگرایی كه نه به اشغال وكشتار بلكه به صلح وزندگی می‌اندیشند، وحتی كسانی مانند اسحاق رابین، اولین قربانیان نبرد این خدایان شده‌اند.
اكنون این پرسش را با روی‌كردی دیگر به میان می‌آورم كه آیا با معیار‌های دینی ـ ازاین دست‌كه بنیادگرایان می‌گویند ـ می‌توان حق وباطل را تشخیص داد؟. من اگر از بنیادگرایان یهودی یا مسلمان باشم طبعاً این نبرد را بعنوان “حق علیه باطل” خواهم پذیرفت ـ بااین پیش فرض‌كه جبهه‌ای كه من درآن هستم حق است ـ. . واگر شرح صدری مانند مولوی داشتم احتمالاً گزینه دیگری را برمی‌گزیدم و می‌گفتم : تا كه بی‌رنگی اسیر رنگ شد موسی‌‌ای با موسی‌ای در جنگ شد.
از سوی دیگر این را هم نمی توانم بپذیرم كه بگویم این نبردی باطل علیه باطل است. زیرا هنگامی كه فقرو تحقیر شدگیِ انبوه مسلمانان را دراین سو می‌بینم، یا وقتی‌كه خبر كشته شدن آدم ها را می‌شنوم اعم از آنكه فلسطینی باشند یا یهودی، اگر خود را به خواب هم بزنم، خواب‌های پریشان می‌بینم. همچنین نمی توانم لشگر كشی‌سرمایه‌داری جهانی را كه در پس نقاب شرم آور صلح و مبازره با تروریسم صورت می‌گیرد چیزی جدا وبی ربط با منافع اسرائیل تلقی كنم. یعنی كه به هرحال حقی در حال پایمال شدن است. حقی كه شاید هیچ‌كدام از بنیادگرایان دو طرف به آن توجهی ندارند.
می توانم دلایل نسبتاً محكمی از تورات وقرآن ارائه دهم كه بنیاد گرایان هردوطرف با آنكه ظاهراً با هم نبرد می‌كنند، اما در واقع جبهه واحدی را علیه “حق” تشكیل داده اند. وباز هم می‌توانم تجربه‌های تاریخ بنی اسرائیل را به‌یاد آورم كه هرگاه این قوم در زمین نقش قابیل را به خود می‌گرفت وبه سبب فزون‌خواهی وسلطه‌گری خود، طغیان می‌كرد، پس‌از اندك زمانی به فرو پاشی وآوارگی گرفتارمی‌شد، خانه قدس در آتش بیداد می‌سوخت، ویهودی سرگردان برخرابه‌های اورشلیم، وپای دیوار ندبه سوگواری می‌كرد.
اما شرح این دلایل بسی مطول است، ودر این غوغای جاری كسی را دغدغه‌ای بابت این دلایل نیست. به فرض اینكه دلایل دینی خود را ابراز كنم، همه می‌دانند كه تلقی‌ها، قرائت‌ها، وتاویل‌ها ازهر متن مقدسی بسیار گسترده، متنوع، وگاه می‌تواند ضد ونقیض باشد، وهر استدلال دینی هم كه بیاورم بازهم از غوغای قالَ واِن قُلت بركنار نخواهیم بود. این است كه ناگزیرم فعلاً با روی كرد دیگری مسئله “ حق ” را مطرح كنم . وآن اینكه من چه یهودی باشم، چه مسیحی، وچه مسلمان ، در مواجهه با جهان امروز به جای اینكه به مبانی دینی خودم استناد كنم، بهتر است كه معیاری مشترك پیدا كنم كه نه در حوزه این اعتقاد یا آن اعتقاد باشد بلكه پذیرش آن برای همگان از هر دینی وهر ملیتی میسر باشد.
به نظر می‌رسد كلمه مشتركی كه امروز می‌توان به آن استناد كرد، چیزی باشد به نام خردِ جمعی. از ویژگی‌های خرد جمعی، یكی هم این است كه منافع فردی را با منافع قومی هماهنگ می‌كند، وهنگامی كه دایره خرد جمعی گسترده‌تر شود، ودر عرصه‌جهانی نمود پیدا كند، منافع قومی ومنطقه‌ای را نیز با منافع بشری در همه جهان همسو وهماهنگ می‌گرداند. هوشمندی ودرایتی كه از خردِجمعی می‌تواند پدید آید، چندان قدرتمند خواهد بود كه پرده از پنهان‌كاری‌ها برگیرد.
شاید هنوز بسیاری از مردم عادی در هردوسوی این میدان نبرد همچون اسفندیار پاكدلانه در توطئه قدرت‌طلبی گشتاسب‌های زمانه برای ترویج دین به نبرد برمی خیزیند، وهنوز این مایه از خردمندی پدید نیامده‌است كه اسفندیار مغموم دریابد كه بسیاری از رهبران دینی وسیاسی، از دین، خدا، صلح، وامنیت، صرفا بعنوان ترفندی سیاسی استفاده می‌كنند تا اهداف پنهان خود را به ثمر برسانند.
به گمان من، تلاش برای توسعه وبسط خرد جمعی، در همه قوم‌ها وملت‌ها، از ملزومات حتمی وجدیِ سفرپایان ناپذیر صلح است، وآنجایی كه مدعیان صلح به جای توسعه خرد جمعی، به تبلیغاتِ احساسی، عواطف دینی، یا به توسعه ترس می‌پردازند، غول فاجعه نیز بیدار خواهد شد.
در این روزگار كه ماهستیم، شاید بتوان اعلامیه جهانی حقوق‌بشر را بعنوان طلیعه گرایش انسان امروز به خرد جمعی تلقی كرد. خردی كه قرار است با معیارهای انسانی وبرابری حقوق همه انسان‌ها وملت‌ها به تشخیص حق‌و باطل بپردازد. اگرچه مفاد این اعلامیه در عالم واقع جایی برای خود باز نكرده‌است، اما این هست كه در این مورد همه دولت ها وملت‌ها اتفاق‌نظر دارند. یا لااقل برای حفظ موقعیت خود ناچارند به‌آنچه درظاهر پذیرفته‌اند وفادار باشند.
مهمترین فایده رویكرد به خرد جمعی، شاید همین باشدكه نبرد خدایان در ذهن ما پایان خواهد گرفت. در آن هنگام شاید بتوانیم حقیقت را در ساحتی دیگر بیابیم. همچنین این كارخدمتی به اصل دین نیزخواهد بود زیرا پیرایه‌های كمتری به آن خواهیم بست. وگمان می‌كنم ما مردم این سوی جهان، اعم از افغان و عرب وایرانی، برای درمان زخم‌های ناسورمان به خردمندی بیشتر محتاج باشیم تا به برانگیختن احساسات وعواطف. وگمان می‌كنم فلسطینیان نیز، پیش از آنكه مانند بنیادگراها درد دین وجهاد داشته باشند، درد آوارگی وبی‌خانمانی دارند، ودرد‌هایی كه انبوه تسلی دهندگان مزاحم نمی‌توانند درك درستی از آن داشته باشند.
پانوشت‌ها
- تورات سفر پیدایش باب ۱۵
[۲] - همان باب آیه ۱۲
[۳] - همان باب آیه۱۹
[۴] - پیدایش باب۲۱ آیه ۱۲
[۵] - پیدایش باب ۲۸ آیه ا تا ۵
[۶] - علاوه بر نشانی پیشین همچنین نگاه كنید به باب ۲۸ در همان سفر پیدایش
[۷] - نگاه كنید به سفر داوران باب ۱۸
[۸] - داستان یوسف در تورات با این رویكرد است كه همه وقایع برای یوسف به این دلیل پیش آمده بود كه یوسف به مصر راه پیدا كند وبعد بتواند در زمان قحطی، قوم اسرائیل را نجات داده و در مصر از آنان نگهداری كند. نگاه كنید به باب ۴۵ پیدایش بند ۵تا ۱۲
[۹] - نگاه كنید به كتاب دانیال از مجموعه عهد عتیق.
[۱۰] - كتاب استر از همان مجموعه
منبع : سایت آیین پژوهی و فرهنگ