پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

تحول در نهاد آموزش و پرورش


تحول در نهاد آموزش و پرورش
در بررسی مسائل ترسیم و تحلیل تغییرات اجتماعی یکی از پرسش‌های کلیدی مربوط به منشأ بروز تحولات، چگونگی و فرآیند تکوین آن‌ها می‌باشد. در فرآیند تقسیم کار جوامع، آموزش و پرورش به مثابۀ یک نهاد، جایگاهی منحصربه‌فرد در زمینه‌سازی منفی یا مثبت تحولات و ایجاد آن‌ها دارد. لذا تحول در این نهاد، نیازی فوری در نظامی پرتحول و مملّو از تغییرات سریع و همه‌جانبه چون جمهوری اسلامی تلقی می‌شود. اهتمام مقالۀ حاضر نیز تفصیل این مباحث می‌باشد.
آموزش و پرورش باتوجه به مسئولیت آن در تربیت پانزده میلیونی دانش‌آموزان و با توجه به اینکه ۴۰ درصد از کل کارمندان دولت، معلمان هستند، نیازمند نگاهی نو با برنامه‌ها و راهکارهایی نو است. به عبارت دیگر تحول در آموزش و پرورش ضرورتی انکارناپذیر و امری بدیهی محسوب می‌شود. ارائۀ شیوه‌ای جدید از تلفیق تجارب مفید گذشته و برنامه‌های آموزشی و پرورشی پیش‌ِ رو با نگاه به توسعۀ جهانی و فواید و مضرّات آموزش جهانی و با حفظ اصول و ارزش‌های مقدس نظام جمهوری اسلامی این ضرورت را مضاعف می‌نماید. لذا تا رسیدن به عدالت آموزشی، فرهنگی و... نیازمند پنج گام اساسی و حیاتی می‌باشیم: شناخت تحول در آموزش و پرورش در عرصه‌ها و راهکارهای جدید آن؛ نیازسنجی کلان آموزش و پرورش؛ ارائۀ خدمات به کل عوامل تأثیرگذار در نظام تعلیم و تربیت مبتنی بر نتایج نیازسنجی؛ بازخورد و ارزیابی خدمات ارائه‌شده؛ استفاده از خرد جمعی.
بدیهی است که در همۀ زمینه‌ها تحول ایجاد شده است اما اکنون به سطحی فراتر از وضع موجود آموزش و پرورش نیاز داریم. آن‌چنان که رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند: «ما نمی‌توانیم فقط در اندیشۀ شهید مطهری توقف کنیم باید از آن نهایت استفاده را ببریم» اما امروز زبان نسل جدید متفاوت است؛ به علاوه مشکلات جدیدتری مطرح شده است، پس لازمۀ ایجاد تحول، بهره‌گیری از خرد جمعی است؛ به ویژه اندیشۀ استادان و علمای حوزه و دانشگاه گریز‌ناپذیر به نظر می‌رسد.
انسان، از بدو خلقت، برای حفظ حیات خویش همواره در حال حرکت و تکاپو بوده است و این تکاپو، زمینۀ پیشرفت جوامع بشری را فراهم نموده است. رشد حاصل از این پیشرفت به توسعه انجامیده و تحولات بنیادین جوامع بشری مبتنی بر توسعه استوار شده است.
● توسعه چیست؟
اگرچه علمای علم اقتصاد و جامعه‌شناسان تعاریف بسیار و متفاوتی از توسعه ارائه نموده‌اند، در اینجا تعریف توسعه از نظر یونسکو مدنظر قرار گرفته است. گروه مشاوران یونسکو توسعه را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «توسعه یعنی بهبود شرایط زندگی برای همگان و توسعه به هر شکل و به هر نوع باید نیازهای اساسی آحاد ملت را برآورد.»[۱]
با توجه به تعریف فوق، وضع انسان توسعه‌یافته را می‌توان چنین بیان کرد: وضع نامطلوب را به مطلوب درآوردن.
عوامل ایجاد توسعه را می‌توان به دو دستۀ فرصت‌ها (opportunites) و تهدیدها (threats) تقسیم نمود. به نظر می‌رسد مبنای توسعه در جهان امروز به گونه‌های زیر تقسیم می‌شود:
۱) توسعه به مفهوم عام؛
۲) توسعه از نظر پیشرفت کیفی آموزشی؛
۳) توسعه از نظر پیشرفت درآمد خالص ملی.
حال با توجه به جمعیت فراتر از شش‌میلیاردی فعلی جهان و حدود هفتاد و چند میلیونی ایران، راه توسعه خود را چگونه دنبال کنیم؟ در عصری که گفته می‌شود «عصر انفجار» است، ما به سه انفجار توجه خاص داریم: نخست انفجار جمعیت (population explosion)، «بسیاری از کشورهای در حال توسعه از نرخ رشد جمعیت بالایی برخوردارند، بعضی از این کشورها مانند چین و هند جمعیت زیادی دارند و بعضی مانند لیبی و عربستان جمعیت کم، ولی به هر حال نرخ رشد جمعیت در اغلب کشورهای جهان سوم بالاست و در اکثر کشورهای اروپایی رشد، منفی است. علت نرخ بالای رشد جمعیت در این کشورها، نرخ بالای زاد و ولد است و به دلیل پیشرفت امور بهداشتی نرخ مرگ و میر کاهش یافته و این امر شرایطی را در این کشورها ایجاد کرده که اصطلاحاً آن را انفجار جمعیت می‌نامند.»[۲] دوم انفجار دانش (knowledge explosion)، و سوم انفجار ارتباطات (communication explosion).
اگر بعد کیفی‌سازی نیروی انسانی به مفهوم توسعۀ کیفی باشد و مفهومی فراتر از رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه را در بر داشته باشد، اندیشمندان عامل این رشد را در انسان می‌دانند؛ یعنی انسان توسعه‌یافته، و لذا به کشوری که بتواند به انسان کیفی، اهمیت دهد توسعه‌یافته می‌گویند که این انسان از نظر آموزشی، علمی، پژوهشی و بینشی در حد بالایی است.
در نتیجه برای دست‌یابی به توسعۀ انسانی (human development) نیازمند این هستیم که با ایجاد چراغ علم و آگاهی زمینه رشد و توسعه نیروی انسانی‌مان را فراهم نماییم. پس برتری از آن ملتی است که از آگاهی، منطق و کتاب به‌عنوان ابزار توسعۀ انسانی استفاده کند.
برای رسیدن به این مهم باید با این تفکر حرکت کرد که توسعه با مردم و برای مردم است، و زمینه‌های رشد کیفی را در ابعاد آموزشی، بهداشتی، اقتصادی، و اجتماعی مهیا نمود، به‌طوری که انسان بتواند بهره‌وارنه (Productivly) و خلاقانه کار کند تا در آن صورت پاسخگوی نیازهای آنی کشور شود. کشوری که در بخش آموزش و پرورش «تعداد ۱۴۹۹۷۹۶۶ دانش‌آموز و حدود یک‌میلیون شاغل و تعداد ۱۵۱۵۲۳ آموزشگاه»[۳] دارد چکار باید بکند؟ و راه توسعۀ انسانی چگونه است؟ در جهان امروز که به «حاکمیت جمهوری علم» از آن یاد می‌کنند و می‌رود تا جهان به صورت مدرسه‌ای علمی درآید، فرزندانمان را برای رسیدن به توسعه، تکنیک‌ها و راهبردهای این فرایند، چگونه آماده کنیم؟
به نظر می‌رسد لازمۀ رشد و توسعۀ نیروی انسانی استفاده از سه تکنیک و راهبرد است: خود فرد آغازگر باشد؛ خود فرد تصمیم‌گیرنده باشد؛ خود فرد قضاوت‌کننده باشد.
● توسعۀ نیروی انسانی
«توسعۀ نیروی انسانی (Human capital Development)، به معنی: افزایش سطح آگاهی، دانش، مهارت‌ها، استعدادها و قابلیت‌های شهروندان هر کشور می‌باشد. توسعۀ نیروی انسانی از طریق نظام آموزش و پرورش رسمی، آموزش ضمن خدمت، آموزش عالی، آموزش بزرگسالان و غیره صورت می‌گیرد.»[۴]
در جای دیگر توسعه به این صورت تبیین شده است: «توسعه یعنی به دست آوردن قابلیت و توان برای استفاده از ظرفیت تاریخی، این توسعه است. توان و قابلیت یک کودک که به دنیا می‌آید اینکه بالقوه انسان است. چرا؟ چون ظرفیت این را دارد که بزرگ شود و بتواند پنجاه کیلوبار را حمل کند؛ بتواند فکر کند؛ بتواند ببیند؛ این‌ها در آن لحظه که در بچه نیست، این‌ها، قابلیت‌هایی است که آنجا وجود دارد. این نوزاد، کی انسان می‌شود؟ اینکه به‌تدریج این قابلیت‌ها به منصۀ ظهور برسد، اینکه عضلاتش درست بشود و غیره، در توسعه هم همین است.»[۵]
در اینجا ارتباط توسعه با تحول به ذهن متبادر می‌گردد. «تحول، حرکت به سوی توسعه می‌باشد، تغییر تا زمانی که از همۀ ظرفیت‌ها استفاده شود. البته انقلاب هم به معنی دگرگونی در نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی در یک جامعه است. امّا دامنۀ تحول به گستردگی انقلاب نیست که همۀ ابعاد را در بر بگیرد و مهم‌ترین مشخصۀ انقلاب ناگهانی بودن و آنی بودن آن است که این معنا از تحول مستفاد نمی‌شود.»
امّا اصلاح، اصلاح‌طلبی و اصلاحات، واژه‌هایی هستند که اخیراً در ادبیات سیاسی اجتماعی ایران زیاد به گوش می‌خورند و آموزش و پرورش نیز از این دامنه به دور نیست. لذا منظور از اصلاحات «مجموعه اقداماتی است که برای تغییر و تعویض برخی از جنبه‌های حیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی صورت می‌گیرد بدون اینکه بنیاد جامعه را دگرگون سازد.»[۶]
● تحول و توسعۀ آموزش و پرورش؛ یک ضرورت
امروزه معلمی تنها شغلی است که وظیفۀ آموزش، تولید دانش و توسعه را به عهده دارد. از معلمان در قرن ۲۱ انتظار می‌رود که عامل توسعه باشند و کودکان را از فقر و جهل نجات دهند و نیز کلیه افراد جامعه را به سواد پایه مجهز کنند تا زمینه را برای توسعۀ اجتماعی و اقتصادی جوامع فراهم نمایند.
معلمان باید مهارت لازم را در نیروی کار فراهم آورند. در عصر جهانی شدن از معلمان انتظار می‌رود که تأثیرات منفی جامعۀ اطلاعاتی را از بین ببرند و دانش‌آموزان را با فرهنگ مجازی جامعه آشنا کنند و خلاصه اینکه ابعاد اجتماعی، عاطفی، فنّی و عقلانی دانش‌آموزان را به مناسب‌ترین شکل خود پرورش دهند.
با توجه به این انتظارات، در عصر جهانی شدن، معلمان کماکان از ضروریات نظام آموزشی هستند و کیفیت آموزش تا حدود بسیاری به کیفیت تدریس و تلاش معلمان بستگی دارد.
درست به گونه‌ای که کارگران مطاع به صورت عامل کلیدی در تولید و فرآیند صنعت مؤثر هستند، آموزش و پرورش نیز به طور منطقی به کیفیت سرمایۀ انسانی، یعنی معلمان، بستگی پیدا می‌کند.
واضح است که والدین نیز در هر راهبرد آموزشی، سهم مهمی دارند، اما اغلب، والدین انتظار دارند که معلمان به فرزندان آن‌ها آموزش دهند.
اگرچه شغل معلمی بسیار حساس است، سیاست‌گذاران آموزشی نیز نیاز دارند که تصویر روشنی از معلمان خود داشته باشند و نیز بدانند که معلمان چگونه به جایگاه خود در نظام آموزشی نگاه می‌کنند و نوع مشوق‌ها، قوانین و مقرّرات و آموزش‌هایی که تلاش آن‌ها را افزون می‌کند و توانایی آن‌ها را در انتقال دانش به شاگردان بهبود می‌دهد و همچنین منزلت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، علمی آن‌ها را محاسبه می‌کند کدام است.
در یک جامعۀ نوبنیاد، درک این مسأله مهم است که مدیران دانا و توانا، به معلمان، به مصداق چراغ راهنمای جامعه بنگرند؛ زیرا معلمان هستند که دانایی تولید می‌کنند. در نتیجه، برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران باید به ضرورت «تغییر معلمان برای جهان در حال تغییر بیندیشند.»
چهارمین گزارش یونسکو در زمینۀ آموزش و پرورش جهان، تحت عنوان (معلمان و تدریس در جهان در حال تغییر) اختصاص دارد. بررسی نقش و منزلت اجتماعی معلمان در جهانی که دستخوش تغییرات سریع است، به ویژه تغییر در زمینۀ ارتباطات و اطلاعات، موضوعی است که آشکارا بر جایگاه و موقعیت معلمان تأثیر می‌گذارد.
این گزارش اعتبار اظهاراتی را که به‌کرات، در مورد کاهش منزلت اجتماعی معلمان شنیده می‌شود به تفصیل بررسی، و با استدلال بیان می‌کند که آنچه درحال‌حاضر در اکثر کشورها از معلمان انتظار می‌رود متناسب با پاداش‌هایی که به معلمان داده می‌شود نیست.
معلمان، نه‌تنها به سبب تعدادشان، بلکه بیشتر به دلیل آنکه ضامن تعلیم و تربیت نسل‌های آینده هستند، نیروی مهم جامعه تلقی می‌شوند و فقط از راه حمایت بیشتر از معلمان است که می‌توان از آنان انتظار فزون‌تر داشت تا نتیجه حاصل شود.
نظام آموزش و پرورش، به عنوان یکی از اهرم‌های مهم توسعه و پیشرفت، شامل مجموعه‌ای از نیروهای انسانی از جمله معلمان، مدیران و برنامه‌ریزان است که برای تحقق اهداف آموزشی ازپیش‌تعیین‌شده فعالیت می‌کنند. در این مجموعۀ معلمان به سبب درگیری فعال با دانش‌آموزان اساسی‌ترین وظیفه را در فرآیند آموزش و پرورش عهده‌دار هستند، بنابراین پویایی و اثربخشی این فرآیند تا حد زیادی به معلمانِ باانگیزه و خشنود از شغل خویش وابسته است. یکی از نظریه‌های اختصاصی جدید دربارۀ انگیزش معلمان، نظریۀ انگیزش «فریس» است. ایشان دو عامل را بر توانایی معلم برای عملکرد بهینه تأثیرگذار می‌داند:
نخست عوامل زمینه‌ای: مانند شرایط کار، اندازۀ کلاس، دسترسی به مواد آموزشی و حقوق؛ دوم عوامل محتوایی: از قبیل فرصت برای رشد حرفه‌ای، شغل چالش‌برانگیز و متنوع، افزایش مسئولیت، پیشرفت، بازخورد، اختیار، خودمختاری و دانشوری.
نتایج تحقیقات در ایران بر تأثیر عوامل بیرونی، به‌ویژه عوامل اقتصادی را در میزان انگیزش معلمان تأکید می‌کند. از آنجایی که انگیزش معلمان می‌تواند تأثیر مستقیمی بر کیفیت آموزش داشته باشد، ضروری است برنامه‌ریزان محترم وضعیت معیشتی، شرایط محیط کار و امکانات رفاهی معلمان را مورد توجه بیشتری قرار دهند به نحوی که میان میزان حقوق و مزایا و امکانات رفاهی آن‌ها و شرایط تورم اقتصادی کشور تناسب لازم برقرار شود تا از رهگذر آن، منزلت مادی معلمان به عنوان مکمل منزلت معنوی آن‌ها ارتقا یابد.
بعضی از اصلاحاتی که باید در آموزش و پرورش اعمال شود با صرف پول بیشتر، ساختمان مدارس بهتر، در نظر گرفتن دروس جدید در برنامه‌های آموزشی، تغییر معیارهای ارزیابی، انتصاب مدیران شایسته، فراهم کردن تجهیزات جدید امکان‌پذیر است، اما اصلاح واقعاً اساسی، هنگامی میسّر خواهد بود که در شیوۀ کار معلمان تغییر ایجاد شود.
معلمان باید به توسعۀ کیفیت و چگونگی رشد و تکامل خود بیشتر توجه کنند. معلم خوب دارای معلومات و اطلاعات جامع است، مجهز به بینش علمی است و همواره حس مسئولیت‌پذیری، مشارکت در کارهای گروهی را در سرلوحۀ کارهای خود قرار می‌دهد، مسأله‌یاب است و برای حل مسأله از روش علمی کمک می‌گیرد. در سازمان ادراکی یک معلم، ادراکاتی غنی، وسیع و سودمند در رشتۀ تحصیلی خود و ادراکاتی صحیح و دقیق دربارۀ جامعه، از خود رهبری به سوی کمال، ادراکاتی کامل و دقیق دربارۀ هدف‌ها و فرآیند یادگیری و ادراکاتی شخصی دربارۀ روش‌های مناسب برای رسیدن به مقاصد خود وجود دارد.
مربیان ما باید براساس دانش عمل کنند، لذا معلم مؤثر و مفید، معلم دانا و تواناست که تلاش می‌کند خود را با دانش روز و درک واقعی از رفتار دانش‌آموزان و شناخت شرایط یادگیری هم‌تراز نماید.
معلم خوب خود را مشابه دیگران می‌داند نه مجزا از آن‌ها، اساساً احساس لیاقت می‌کند تا احساس بی‌لیاقتی، بیشتر احساس اعتماد می‌کند تا بی‌اعتمادی و بیشتر خود را مقبول می‌داند تا نامقبول، خود را ارزشمند می‌داند تا بی‌ارزش.
معلم خوب به متوسط‌ها توجه دارد، او به مددکاری پیش از فرمانروایی و تحکم می‌اندیشد و به روش حل مسأله در کشف مقاصد را توجه می‌نماید و بالاخره علمی می‌اندیشد و علمی عمل می‌کند.
یکی از نقصان‌های مهم در میان معلمان کمبود بینش علمی است که به آن اشاره شد. آنان درواقع در زمرۀ سر و جان علم و پرورندگان روح علمی میان دانش‌آموزان‌اند. معلمان چه در طی آموزش‌هایی که در مراکز تربیت معلم یا دانشگاه دیده و چه در زمانی که به تدریس مشغول بوده‌اند، نه کسی از ایشان خواسته است که به شیوۀ علمی مطالعه کنند و بیندیشند و نه الگویی در پیش روی خود داشته‌اند که با کار علمی، خود را مطابقت دهند.
این سؤال مطرح می‌شود که دلیل ضعف بینش علمی میان بعضی از معلمان چیست؟
پیاژه وضع غیرفعال معلمان کشورها در قبال بینش علمی را معلول چهار علت می‌داند: ۱ــ مردم، از جمله معلمان، آموزش و پرورش را علم نمی‌دانند؛ ۲ــ معلمان مجبورند برنامه‌ها و روش‌هایی را به کار برند که دولت تعیین و ابلاغ کرده است و در نتیجه استقلال فکری، خلاقیّت و نوآوری را از دست می‌دهند؛ ۳ــ صنف معلمان و مربیان، به جای آنکه به مطالعه توجه کنند، فقط به مسائل صنفی خود متوجه‌اند؛ ۴ــ معلمان، بعد از فارغ‌التحصیل شدن، از مطالعه و فعالیت‌های علمی و تجربی به دور می‌مانند.
موارد فوق بعضاً در کشور ما نیز صادق است.
امروزه در بعضی از کشورهای موفق، با فراهم کردن امکانات برای تربیت معلمان پژوهشگر در سطح دوره‌های ضمن خدمت، توانسته‌اند از وجود معلمان در امر پژوهش‌های آموزشی بهره گیرند و فعالیت‌های پژوهشی را به سطح مدرسه بکشانند، امّا متأسفانه این مهم در آموزش و پرورش ما به فراموشی سپرده شده است. البته اخیراً وزارت آموزش و پرورش برنامۀ آموزشی اقدام‌پژوهی را جزء برنامه‌های اجباری دوره‌های ضمن خدمت اعلام نموده که امید است با اجرای دقیق و منظم این برنامه و تشریک مساعی و مشارکت کلیه افراد، پژوهش در کلاسِ درس به ضرورتی در نظام تعلیم و تربیت تبدیل گردد و تمامی معلمان ما باور کنند که برای دستیابی به راه‌حل‌های تازه و حل مشکلات در کلاس‌های درس خود، پژوهندگی از وظایف اساسی آن‌ها است.
جایگاه معلمان در درک انتظارات زیاد حوزه‌های آموزشی از تأثیر علوم و فنّاوری اطلاعات در مدارس بسیار مهم و کلیدی است و در صورتی که این مسأله به طور صحیح درک شود می‌تواند به منزلۀ انقلابی در عرصۀ آموزشی و فعالیت‌های کمک آموزشی مدنظر قرار گیرد. تحقیقات نشان می‌دهد که معلم در اجرای فنّاوری‌های آموزشی نوین جایگاه مهمی دارد. این جایگاه تا حدود زیادی تحت‌تأثیر موارد زیر است:
۱) تشکیلات مدرسه؛
۲) نظریات معلم نسبت به آموزش‌ و روش‌های تدریس؛
۳) دانش‌ معلمان از فنّاوری‌های اطلاع‌رسانی و نحوۀ استفاده از آن در آموزش؛
۴) امکانات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری؛
۵) مزایای استفاده از فنّاوری‌های جدید.
علاوه بر مواردی که در خصوص ضرورت تحول و توسعه در آموزش و پرورش ذکر شد مقولۀ ساختار فرهنگی کشور نیز مهم است که پس از انقلاب اسلامی یکی از زیرمجموعه‌های حساسی است که به توسعه مربوط می‌شود و آنچه پس از انقلاب اسلامی به عنوان فرهنگ در ایران می‌توان مطرح کرد «معجونی است از عناصر فرهنگی ایرانی، اسلامی و غربی. هر سه عنصر با زندگی روزمرۀ مردم ایران عجین شده است. مردم خواهان حفظ سنت‌های فرهنگی ایرانی خود هستند. ارزش‌های دینی و مذهبی نیز در زندگی آن‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. سرانجام، اینکه اسب توسعۀ جهانی، به آهنگ جبر توسعه، آن‌ها را به استفاده از عناصر فرهنگی غربی واداشته است. در چنین اوضاعی هیچ ‌یک از عناصر سه‌گانه به تنهایی شیوه‌ها و ابزار زندگی امروزی شهروندان را نمی‌سازد. آنچه مردم انتظار دارند این است که جریانات فرهنگی به گونه‌ای تنظیم شود که در تضاد فرهنگی میان این سه قطب قرار نگیرند.
بدون شک روش منطقی آن است که در روند موزون از عناصر سه‌گانۀ فرهنگی برای زندگی و سعادت شهروندان ایرانی استفاده شود. برای این منظور، جامعه به برنامه‌ریزی فرهنگی جامع نیازمند است. در این برنامه‌ریزی باید جانب احتیاط را حفظ کرد؛ زیرا تهاجم فرهنگی غرب جامعه را تهدید می‌کند و عناصری در داخل ممکن است بر حفظ جنبه‌های فرهنگی مانع توسعه، اصرار بورزند که در درازمدت توسعۀ فرهنگی را به تأخیر بیاندازد. اکنون، در ایران احساس می‌شود که برای توسعۀ همه‌جانبه در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بیش از هر زمان دیگر نیازمند به برنامۀ توسعه هستیم.»[۷]
در ایران حدود پانزده میلیون دانش‌آموز در ۱۵۱۵۳۲ واحد آموزشی، بیش از یک‌میلیون و یک‌صد هزار کادر آموزشی و اداری در بیش از هفتصد منطقه و ده‌ها دفتر و ادارۀ کل ستادی و اجرایی، و اختصاص اعتبار قابل توجه‌ای از بودجۀ کشور در هر سال، مبین اهمیت، پیچیدگی و گستردگی این سازمان است. تغییرات و اصلاحات لازم در این سازمان مهم آموزشی کشور مستلزم شناخت تحول و چگونگی شکل‌گیری نظام آموزشی و موفقیت‌ها و مشکلات گریبانگیر آن است.
از میان ابعاد مختلف نظام آموزش و پرورش، مطالعه و بررسی تحول ساختار آموزشی و چگونگی اصلاح آن در شرایط کنونی ضرورت دارد؛ زیرا دوره‌ها و رشته‌های تحصیلی و زمان تحصیل در هر دوره و رشته، اگر بر پایۀ مطالعات تاریخی و تطبیقی تعیین گردد، و هرگونه اصلاح در آن مبتنی بر بررسی‌ها باشد، استفادۀ بهینه از نیروی انسانی و منابع مادی را ممکن می‌سازد و بهره‌وری سازمانی آموزش و پرورش ایران را افزایش خواهد داد.
● ضرورت تحول و توسعۀ آموزش و پرورش با توجه به توسعۀ جهانی
در مراجعه به آمار و ارقام کشورهای پیشرفتۀ جهان درمی‌یابیم که آنچه باعث رشد سریع علم و آگاهی در دنیای امروز است حاکی از سرمایه‌گذاری روی نیروهای انسانی و استعدادهاست و این سرمایه‌گذاری را از چند جهت می‌توان ارزیابی کرد. هر جامعه‌ای عده‌ای نیروی مستعد و جوان دارد. کودکان و نوجوانان سرمایه‌های عظیم یک کشورند که اگر در زمینه‌های مساعد پرورش یابند، خود زمینه‌های ترقی و رشد کشورها می‌شوند و لذا تعلیم و تربیت در عصر جدید باید جوابگوی نیازهای اقتصادی جامعه باشد و به همین جهت قبل از تعیین هدف‌ها باید این‌گونه نیازمندی‌ها مشخص شوند و هدف‌های آموزش و پرورش در جهت رفع احتیاجات اقتصادی به نحوی مطلوب، راهنمای طراحان برنامه‌های توسعه باشد.
«تولید دانش نظری به جای تولید کالا، رشد بی‌سابقۀ علوم و فنّاوری، کشورهای پیشرفته را به صورت جوامعی درآورده است که محور آن‌ها، دانش است و درواقع دانش و تولید آن، وظیفه و سرمایۀ اصلی این کشورها را تشکیل می‌دهند. محور شدن دانش بر ساختار سازمان‌ها و زندگی مردم تأثیرگذار است.
بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته، حدود یک‌پنجم تولید ناخالص ملی خود را به تولید و اشاعۀ دانش اختصاص داده‌اند. آموزش رسمی مدرسه‌ای، یعنی دوره‌های ابتدایی و متوسطه که کودکان و جوانان قبل از پیوستن به نیروی کار طی می‌کنند، حدود یک‌دهم از تولید ناخالص ملی این کشورها را به خود اختصاص می‌دهند. درحالی‌که این نسبت در خلال جنگ جهانی اول، چیزی در حدود ۲ درصد تولید ناخالص ملی بوده است. همین‌طور، ۲ تا ۳ درصد تولید ناخالص ملی این کشورها نیز، به منظور تولید دانش و فنّاوری جدید، به امور تحقیقات و توسعه اختصاص پیدا می‌کند. (دراکر، ۱۹۹۳) همۀ این سرمایه‌گذاری‌ها به‌خاطر آن است که آموزش بتواند دانشمندان و متخصصانی تربیت کند که از یک طرف به تولید دانشی نو بپردازند و از طرف دیگر توانایی ادارۀ فنّاوری‌های جدید را به دست آورند.»[۸]
مهم‌ترین سرمایۀ هر کشوری مغزهای متفکر، تکنیک و تخصص‌های انسانی آن محسوب می‌شوند. بنا به عقیدۀ محققان و دانشمندان، در میان مجموعۀ عوامل تولید، هیچ‌کدام به اندازۀ انسان تحصیل‌کرده در رشد و توسعۀ همه‌جانبۀ یک کشور مؤثر نمی‌باشد؛ چرا که ممالک پیشرفته، که دارای نیروی انسانی متخصص و کارآمدند، از مدت‌ها قبل توجه خود را به این نکته متمرکز کرده‌اند که باید در جذب و پرورش و به‌کارگیری مناسب نیروی انسانی متخصص و تحصیل‌کرده به شدت تلاش نمایند.
«در جامعۀ جهانی قدرت هر کشوری به میزان نخبگان و اندیشمندان آن جامعه، که نماد دانایی است، بستگی دارد. دولت امریکا پیش‌بینی کرده است که تا سال ۲۰۰۷ بخش فنّاوری پیشرفتۀ اطلاعات این کشور به حدود ۱/۴ میلیون متخصص جدید نیازمند است. در آلمان نیز طی یک تخمین در طی دو سال آینده ۳۵۰ هزار شغل اشغال‌نشده در بخش فنّاوری اطلاعات خواهد داشت.
این کشورها برای تأمین نیروی متخصص نمی‌توانند تنها به نیروی داخلی متکی باشند. در بسیاری از شرکت‌های آینده، سرمایۀ معنوی که حاصل کارکنان داناست، یکی از مهم‌ترین منابع رقابت خواهد بود. شرکت‌هایی نظیر مایکروسافت، که دائماً در حوزۀ تکنولوژی‌های پیشرفته، نوآوری می‌کنند، به تازگی با پرداخت حقوق کلان سعی می‌کنند، سرآمدان و نخبگان را جذب کنند.»[۹] (سلیمان‌نژاد، ۱۳۸۰)
«مسائل جهانی به صورت‌های مختلفی نمودار می‌شوند و مستقیماً بر نظام‌های تعلیم و تربیت تأثیر می‌گذارند. مهاجرت‌های وسیع بین‌المللی از جمله مواردی است که تاریخ دیرینه دارد، ولی در سال‌های اخیر ابعاد و گسترش چشمگیری یافته و پدیدۀ جدیدی به نام فرار مغزها را به‌وجود آورده است.»[۱۰]
«به‌هرحال آنچه در این رهگذر حائز اهمیت است این است که ازآنجاکه در یک اقتصاد جهانی، دانش باارزش‌ترین کالاهاست، تنها راه ملیت‌ها این است که برای تعلیم و تربیت سرمایه‌گذاری کنند.» (کاری نوی، ۱۹۹۹)
درایکر معتقد است با وصف اینکه پیشگویی دربارۀ جهانِ «آینده» کاری تهورآمیز و پرمخاطره است، می‌توان تاحدودی در کشف مسائل جدید و پی بردن به مباحث مهم و جدید قرن بیست‌ویکم موفق شد. در بسیاری از زمینه‌ها نیز می‌توان توضیح داد که چه چیزهایی کارساز نخواهد بود. «در هر حال پاسخ به بسیاری از سؤالات کماکان در بطن، و لابه‌لای کالبد ”آینده“ نهفته است. آنچه را که کاملاً به آن اطمینان داریم این است دنیایی که به دنبال تکوین مجدد ارزش‌ها، باورها و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی، نظام‌ها و مفاهیم اساسی از دید جهانی است، دنیایی خواهد بود که با آنچه در تصور ماست تفاوتی آشکار دارد.هیچ شکی نیست که تنها منبع اساسی جامعۀ آینده، علم و دانش است.»[۱۱]
«ازاین‌رو به نظر می‌رسد که فلسفۀ جدیدی برای زندگی نیاز است و قراردادهای تازه‌ای باید بین ابنای بشر بسته شود تا مشکلات و چالش‌های پیش‌آمده به طبع جهانی شدن و رشد روزافزون فنّاوری‌ها، از پیش پای بشر برداشته شود. از نظر مایور (۲۰۰۱) این قراردادهای جدید عبارت‌اند از:
۱) قرارداد اجتماعی: برای از بین بردن فقر و کاهش نابرابری‌ها؛
۲) قرارداد طبیعی: برای متحد کردن علوم، توسعه و حفظ محیط زیست؛
۳) قرارداد فرهنگی: برای تضمین حرکت از جامعۀ اطلاعاتی به جانب جامعۀ معرفتی، که در آن آموزش مادام‌العمر به عنوان رکن اصلی مطرح است؛
۴) قرارداد اخلاقی: برای پیشبرد فرهنگ صلح و اخلاق آینده و نیز توسعۀ دموکراسی به سطح بین‌المللی، همبستگی و مشارکت ملل با یکدیگر.
مایور معقتد است که باید قراردادهای فرهنگی و اخلاقی، پس از تنظیم از طریق تعلیم و تربیت به نسل جدید کلیۀ کشورها آموخته شود تا آینده شامل مشکلاتی از نوع فعلی نباشد.»[۱۲]
● ضرورت تحول و توسعه با توجه به چالش‌های آموزشی جهانی‌شدن
به دلیل پیچیدگی مسائل جهانی و وجود موانع عظیم بر سر راه توسعۀ کشورهای جهان سوم، نمی‌توان به امیدی واهی دست روی دست گذاشت و ساده‌لوحانه اندیشید که در کشورهای در مسیر توسعه، گام‌های جدّی و محکم دنبال شود و این به معنی ضرورت برنامه‌ریزی و مداخلۀ سنجیده می‌باشد.
«بزرگ‌ترین تحول در آموزش و پرورش، تحولی است که در قرن جدید به وقوع پیوسته و از هم‌اکنون می‌توان بعضی از ابعاد آن را به وضوح دید. به گفتۀ این متخصصان، انسان در آستانۀ ورود به دوره‌ای از تاریخ است که از بنیاد با آنچه تا به حال وجود داشته، متفاوت است و به نظر می‌رسد که بر اثر این تحول، اولاً، نهاد آموزش و پرورش به صورت نهادی برتر درخواهد آمد و حتی نهاد اقتصاد و سیاست را نیز تحت‌تأثیر قرار خواهد داد؛ زیرا حجم عظیم دانش‌آموزی، آگاهی مردم از نقش آموزش در زندگی خود، خارج شدن آموزش از انحصار مدرسه و تعمیم یافتن آن به سراسر دورۀ زندگی و نیز پذیرفته شدن آموزش به عنوان عامل توسعه، آموزش و پرورش را به یک متغیر مستقل و تأثیرگذار تبدیل کرده است و ثانیاً، مفهوم آموزش و پرورش را به طور کلی دگرگون کرده و ساختار آن را نیز کاملاً متفاوت خواهد کرد.
‌بنابراین، این ضرورت از هم‌اکنون احساس می‌شود که با دیدی باز و انتقادی به این تحولات اساسی توجه شود و با انطباق تدریجی نظام آموزشی کشور با این تغییرات، نسل آینده را برای مقابله با شرایط جدید آماده کنیم.»[۱۳]
«جوابگویی به چالش‌های قرن بیستم، مشکلات آموزشی کشورها را دوچندان می‌کند. برای مثال حذف بی‌سوادی از جهان یکی از اهداف آموزشی قرن بیستم بود، ولی درحال‌حاضر هنوز ۸۸۰ میلیون بی‌سواد پانزده سال به بالا در جهان وجود دارد که دوسوم آن‌ها را زنان تشکیل می‌دهند (آموزش امروز، ۲۰۰۲) در عین حال مفهوم بی‌سوادی در قرن بیست‌ویکم ابعاد جدیدی پیدا کرده و چالش‌های تازه‌ای را موجب شده است. چنانچه از هر شش بزرگسال در اروپا، یک نفر از نظر استفاده از کامپیوتر بی‌سواد است و ازاین‌رو نمی‌توان در امور اقتصادی کشورش فعالیت داشته باشد.»[۱۴]
یکی دیگر از واقعیت‌های نگران‌کنندۀ آموزشی در همۀ جهان و به‌ویژه به طور چشمگیر در کشورهای جهان سوم، نابرابری زن و مرد در زمینۀ آموزشی است.
«دو سوم بی‌سوادان بزرگسال جهان (بالغ بر ۵۶۵ میلیون نفر) را زنان تشکیل می‌دهند که اکثر آن‌ها در مناطق در حال توسعۀ افریقا، آسیا و امریکای لاتین زندگی می‌کنند. در سطح جهانی هم دختران نسبت به پسران کمتر به تحصیل می‌پردازند. به‌طوری‌که یک‌چهارم دخترانی که به سن مدرسه رفتن می‌رسند، عملاً به مدرسه نمی‌روند (۲۴/۵ درصد یا ۸۵ میلیون دختر) (دلور، ۱۹۹۶، ص۷۶). امروز همۀ کارشناسان اهمیت حیاتی آموزشی زنان را در امر توسعه گوشزد می‌کنند. رابطۀ بسیار آشکاری میان میزان سواد زنان و پیشرفت در بهداشت جمعیت، تغذیه و کاهش نرخ باروری دیده می‌شود. گزارش جهانی تعلیم و تربیت یونسکو در سال ۱۹۹۵ جنبه‌های مختلف این موضوع را مورد بررسی قرار داده و چنین بیان می‌دارد که در فقیرترین مناطق جهان زنان و دختران، زنجیره‌ای را تشکیل می‌دهند که در آن، مادران بی‌سواد دختران بی‌سوادی را تربیت می‌کنند که حاصل آن ازدواج زودهنگام و تشکیل زنجیرۀ دیگری از فقر، بی‌سوادی، کثرت اولاد و مرگ و میر زودرس است.»[۱۵]ملت‌های جهان سوم در جهانی آکنده از بیم و امید به سر می‌برند. به‌راستی چه سرنوشتی در انتظار ملت‌های محروم جهان سوم است، جهان آبستن چه حوادثی است، چه عواملی، تاریخ فردا را رقم می‌زند و در یک کلام فردا روز کیست؟
البته از سال‌ها قبل، یعنی از سال ۱۹۶۸، یونسکو، تحقیقاتی بین‌المللی را دربارۀ مسائل و مشکلات آموزش و پرورش و اولویت‌های آن شروع کرده بود. چنانچه در کتاب معروف فیلیپ کومز، رئیس مؤسسۀ بین‌المللی برنامه‌ریزی آموزشی (IIEP) آن زمان، به نام‌های: ”بحران جهانی تعلیم و تربیت“ و ”تحلیل سیستم“، به بررسی مسائل و مشکلات آموزشی پرداخته و توصیه‌هایی را نیز دربارۀ نوآوری‌های ضروری در آموزش و پرورش قرن جدید مطرح کرده است.
در سال ۱۹۷۱، مدیر کل وقت یونسکو از وزیر آموزش و پرورش فرانسه (ادگارفر) خواست تا گروهی هفت نفری برای تعیین هدف‌های جدید آموزش‌ها، و توجه به تغییرات سریع در دانش و جوامع تشکیل دهد. نتایج تلاش‌های این گروه در کتابی گردآوری شد و در سال ۱۹۷۲ با نام «آموختن برای زیستن» به چاپ رسید. این کتاب برای اوّلین‌بار مفهوم آموزش مادام‌العمر را مطرح کرد. کتاب مورد بحث، به صورت یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های یونسکو در طی سال‌های گذشته، کماکان الهام‌بخش معلمان و برنامه‌ریزان کشورمان بوده است.
در سال ۱۹۹۶، کتاب معروف ”یادگیری: گنج درون“ توسط یونسکو، به عنوان بیانیۀ جدید آموزشی در قرن بیست‌ویکم، به بازار آمد. در این کتاب نیز تلاش شده است تا تغییرات اقتصادی و اجتماعی پیش‌آمده در جهان و لزوم تغییرات در آموزش به طور مفصل مطرح شود. این کتاب برای اولین‌بار از چهار ستون جدید آموزشی به نام‌های ”یادگیری برای شناختن“، ”یادگیری برای انجام دادن“، ”یادگیری برای زیستن“ و ”یادگیری برای با هم زیستن“ نام برده است.
این نوع یادگیری، مجموعه‌ای گسترده از دانش، مهارت، نگرش و ارزش‌هایی است که فرد را برای زندگی با دیگران در عصر جهانی آماده می‌کند. «مایور (۲۰۰۱) در کتاب ”دنیای آینده؛ در آیندۀ در حال شکل‌گیری“ چالش‌های چهارگانۀ زیر را برای قرن بیست‌ویکم و جامعۀ جهانی مطرح می‌کند: ۱ــ دستیابی به صلح که شرط لازم برای حل سایر مشکلات است؛ ۲ــ مقابله با فقر و نابرابری‌های فزاینده؛ ۳ــ دستیابی به توسعۀ پایدار با تأکید بر مدیریت درست محیط زیست‌کرۀ مسکونی؛ ۴ــ فقدان مقررات در جهان در طولانی‌مدت و لزوم ایجاد دموکراسی بین‌المللی.»[۱۶]
● برنامه‌ریزی توسعه
برای درک ضرورت برنامه‌ریزی برای توسعه کافی است که به نمونه‌ای از بی‌توجهی به این امر ضروری در یک نظام آموزش و پرورش توسعه‌یافته توجه کنیم: «در همه جای دنیا می‌گویند اگر قرار است کودکان در دوران آموزش ابتدایی از علم بریده نشوند و رگه‌های شخصیتی لازم در آن‌ها پرورش داده شود، باید حداقل ۳۰ تا ۴۰ درصد هزینه‌های آموزشی هزینۀ غیرپرسنلی باشد؛ یعنی کودکان باید علم را با تفریح یاد بگیرند. اما حدود ۹۲ درصد هزینۀ مدارس ابتدایی ما هزینۀ پرسنلی است؛ یعنی تعداد بسیار زیادی از کودکان ما در یک اتاق و احتمالاً روی صندلی‌های شکسته می‌نشینند و معلمی با هزاران مشکل سر می‌رسد و آموزش‌هایی را در سطوح پایین کیفی به آن‌ها ارائه می‌دهد. که معلم ما مقصر نیست، معلمی که نه آموزش‌های تخصصی لازم را برایش فراهم کرده‌ایم نه حداقل حقوق لازم را برای گذراندن یک زندگی عادی در اختیارش قرار داده‌ایم. تقصیر با الگوی تخصیص منابعی است که در برنامه‌های توسعه و در بودجه‌بندی‌هایمان انتخاب کرده‌ایم. با همین امکانات محدود هم، معلمان می‌کوشند که تحصیل را برای کودکان مطلوب‌تر کنند.»[۱۷]
آری اولین گام برای توسعه، برنامه‌ریزی و تهیۀ طرحی برای اجرای آن می‌باشد، دقیقاً همچون معماری که ابتدا نقشۀ ساختمان را ترسیم می‌کند، سپس آن را اجرا می‌نماید. اگرچه عمدتاً برنامه‌ریزی‌ها در جهت توسعۀ آموزش و پرورش می‌تواند مؤثر باشد، «توسعه، فرایندی زمان‌بر و درهم پیچیده است. کشورهای در حال توسعه، بار دیگر به فنون برنامه‌ریزی توسعه روی آورده‌اند، زیرا آن را باور ارزنده‌ای در پیشبرد توسعۀ اجتماعی و اقتصادی یافته‌اند. البته با توجه به ناهمگنی بسیار در تجربۀ برنامه‌ریزی کشورهای در حال توسعه، رهیافت همگونی (Approach Uniform) نمی‌توان یافت که در همۀ موارد به کار آید. ازاین‌رو، باید به اوضاع و احوال ویژۀ هر کشور، عنایت خاص مبذول داشت. برنامه‌ریزی توسعه، فرآیند درهم‌پیچیده‌ای است که شامل گردآوری اطلاعات، جمع و جور کردن مسائل و حل آن‌هاست. البته با این شرط که ملاحظات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را پیش چشم داشته باشیم.
به‌طورکلی و مجمل مراحل برنامه‌ریزی توسعه به شرح ذیل می‌باشد:
▪ مرحله ۱: استنباط شخصی از فرآیند توسعه؛
▪ مرحله ۲: ارزیابی راه‌های مختلف توسعه؛
▪ مرحله ۳: راهبرد (استراتژی) توسعه؛
▪ مرحله ۴: اجرای برنامه؛ مرحله ۵: ارزشیابی پس از اجرا؛
معمولاً تدارک برنامۀ توسعه ملی را یک مرکز تهیۀ برنامه که زیر نظر سازمان مرکزی برنامه‌ریزی است بر عهده می‌گیرد. این مرکز اطلاعات را گردآوری می‌نماید، مطالعات لازم را انجام می‌دهد و پیش‌نویس برنامه را آماده می‌کند. قابل ذکر است که همۀ کشورها به هنگام طراحی برنامه‌های تسریع توسعۀ خود بر سیاست‌های آموزشی بسیار تأکید می‌کنند.»[۱۸]
● سهم آموزش و پرورش در توسعه و تحول فرهنگی
انسان از بدو خلقت برای حفظ حیات خویش همواره در حال حرکت و تکاپو بوده و این تداوم و ماندگاری، زمینۀ پیشرفت جوامع بشری را فراهم نموده است. رشد حاصل از این پیشرفت به توسعه انجامیده و تحولات بنیادین جوامع بشری بر توسعۀ فرهنگی استوار شده است.
«فرهنگ به مفهوم مجموعه آرا و عقاید مورد قبول نسبی عامه، در حقیقت بیان‌کنندۀ شخصیت افراد است و شخصیت هم در سنین کودکی و نوجوانی شکل می‌گیرد. گفته می‌شود که در پنج تا پانزده سالگی است که شخصیت ساخته می‌شود؛ یعنی دوران کودکی و نوجوانی دوران حساس این روند به شمار می‌رود. بدیهی است که برای برنامه‌ریزی تحول فرهنگی باید دید کودکان و نوجوانان ما در دوران شکل‌گیری شخصیتی در کجا هستند. کودکان و نوجوانان در این سنین وقت خود را عمدتاً در مدرسه یا در خانه می‌گذرانند. در این دوران، آن‌ها از معلم، پدر و مادر الگو می‌سازند. لذا در مدرسه می‌توان حس برابری انسان‌ها را به کودکان یاد داد یا نداد. در مدرسه می‌توان احترام به حقوق دیگران، حس نظم‌پذیری جمعی، احترام به آزادی بیان و ... را به صورت جزئی از شخصیت کودک در وجود او رشد و پرورش داد و می‌توان این باورهای فرهنگی را به کودکان تلقین کرد.
کودکان خصلتاً نگرش علمی دارند، بچه‌های دو ساله دائماً در حال پرسیدن هستند، این نگرش در فطرت بچه‌ها نهفته است. اینجاست که مدرسه می‌تواند عامل توسعه یا مضر به حال توسعه باشد.»[۱۹]
«مدرسه‌ای که امکانات محدودی داشته باشد، مدرسه‌ای که معلمش دچار هزاران مشکل باشد، بیش از پنجاه، شصت کودک را در کلاس همین معلم بریزند و مدارس را چند نوبته کنند، ذهن ظریف کودک را تحت فشارهای نامتناسب فراوان می‌گذارد و آن را به ذهن علمی تبدیل نمی‌کند. این کودک از علم و کتاب گریزان می‌شود. اگر درس بخواند و نمره‌های خوب بگیرد، معمولاً به علت ترسی است که از تنبیه در ذهن پاک و دنیای کوچک فکری او ایجاد کرده‌ایم. این کودک، به محض کنار رفتن، فشار کار را رها می‌کند. چنین آموزشی دیده است که اگر توانست گلیم خودش را از آب بکشد و کاری به حق و حقوق دیگران نداشته باشد، هیچ‌گاه به کتاب و به مطالعه و به علم و به نگرش علمی علاقه‌مند نمی‌شود، بلکه از همۀ این مقولات گریزان می‌گردد، به محض اینکه درسش تمام شد و فارغ‌التحصیل شد، از مطالعه از تفکر علمی، از نگرش علمی ”فارغ“ می‌گردد و لذا تحصیل او صرفاً منتهی به مدرک می‌شود و خلاصه این کودک، این سرمایۀ عظیم انسانی جامعۀ ما، از نظر توسعۀ اقتصادی نامناسب خواهد شد و توسعۀ اقتصادی با از دست دادن این منبع عظیم، عقیم خواهد ماند.
بدیهی است که اگر به واقع به دنبال توسعۀ اقتصادی جامعه هستیم، یکی از جاهایی که باید قویاً و سریعاً مورد توجه باشد، مدارس ابتدایی و راهنمایی است. در اینجاهاست که باید پول خرج کرد، باید منابع را تخصیص داد. نیروی انسانی دلسوز را در مدارس به کار گمارد. به زندگی و به تعلیم و تربیت معلم رسیدگی کرد و مدارس را به محل‌هایی تبدیل کرد که کودکان با ذوق و شوق به آنجا سرازیر شوند. باید دانشمندترین دانشمندان کشور را به کار تدوین کتب دوره‌های ابتدایی گماشت و باید وسایل کمک‌آموزشی فراوان برای مدارس فراهم آورد.»[۲۰]
● تحول در نظام و ساختار آموزش و پرورش
تمامی مباحث مطرح‌شده تا اینجا، ضمن اینکه در جای خود ارزش والایی دارند، به نوعی پیش‌درآمدی برای این قسمت از بحث می‌باشند؛ به عبارت عامیانه، تمامی این دعاها برای آمین بوده‌اند. لذا ضمن دعوت عزیزان به توجه مضاعف به این قسمت از بحث، یادآوری می‌گردد که ما درصددیم چشم‌اندازها را تبیین کنیم تا همان‌گونه که قبلاً بیان شد، هم سیاست‌گذاران و هم برنامه‌ریزان و هم عموم شهروندان، به شناخت نسبی از فضای کار برای توسعۀ آموزش و پرورش دست یابند.
● توسعۀ آموزش و پرورش در گرو سه گزارش
«گزارش اول دربارۀ چشم‌انداز مطلوب آموزشی در بیست سال آینده؛ یعنی این متخصصان بگویند چشم‌انداز مطلوب در ایران و در آموزش و پرورش چیست؟ گزارش دوم روش‌های علمی برای فرهنگی کردن این چشم‌انداز آموزش و پرورش است؛ یعنی، چگونه این ایده‌ها را فرهنگی کنیم؟ گزارش سوم تعیین کارهای کوتاه‌مدت برای رسیدن به چشم‌انداز است.»[۲۱]
● استفاده از فنّاوری
نیازهای آموزشی هر جامعه را باید با توجه به تحولات اقتصادی، فرهنگی و تکنولوژیکی بررسی کرد؛ چرا که این تحولات موجب می‌شود نیازها، نحوۀ تفکر، رفتارها و شیوۀ زندگی افراد جامعه تغییر کند. رشد فنّاوری و در نتیجۀ آن، تحولات اجتماعی، در این قرن شتاب بیشتری به خود گرفته است؛ زیرا دگرگونی‌های شگرف و آثار غریبی در زندگی بر جا گذاشته، و از طرفی فنّاوری‌های جدیدی در اختیار بشر گذاشته است. فنّاوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی امکانات لازم را برای جمع‌آوری، پردازش و توزیع اطلاعات فراهم می‌کند. این فنّاوری‌ها، آموزش و پرورش را نیز دچار تحول کرده، فرآیند یادگیری را از فضای کوچک مدرسه خارج نموده، و امکان آموزش از راه دور را نیز به نوعی ممکن ساخته است.
«در سرعت پیدا کردن روند تولید اطلاعات، دسترسی و مبادلۀ آن‌ها موجب شده است که حجم عظیم و فزاینده‌ای از داده‌ها در دسترس کلیۀ افراد و از جمله معلمان و دانش‌آموزان قرار گیرد. بنابراین با توسعۀ انقلاب دیجیتالی، پیدایش متون قابل تلفیق و ادغام، افزایش تعداد نمودارهای بصری و موارد مشابه، ابزارهای جدیدی برای ارائه و مبادلۀ دانش و یادگیری فراهم آمده است. این فنّاوری‌ها و فرآیند تکامل آن‌ها در حال ایجاد انقلابی در جهان است که بر آموزش و پرورش بسیار تأثیرگذار خواهد بود و وظیفۀ مسئولان آموزشی این است که با برگزاری گردهمایی متعدد در سراسر کشور، ابعاد مختلف این پدیدۀ جدید را مورد بررسی قرار داده و از هم‌اکنون خود را برای ایجاد تغییرات لازم به منظور جذب این فنّاوری‌ها در امر آموزش آماده کنند. استفاده از فنّاوری‌های اطلاعاتی و ارتباطی بزرگ‌ترین چالش‌های آیندۀ نظام‌های آموزشی را تشکیل خواهد داد.
استفاده از فنّاوری در آموزش به معنی نادیده گرفتن نقش معلم نیست و مدرسه باید کماکان مکانی برای یادگیری و اجتماعی شدن شاگردان باشد و دو هدف عمدۀ آشنایی با دانش و شهروند شدن آن‌ها را بر عهده می‌گیرد.»[۲۲]
● تمرکززدایی و مدیریت انعطاف
ازآنجاکه هر روزه منابع در دسترس محدودتر، و اهمیت و فوریت مدیریت و برنامه‌ریزی‌های مطلوب بیشتر احساس می‌شود و با نگرش به اینکه بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته و درحال‌توسعه با فرهنگ‌های متفاوت به سوی تمرکززدایی تصمیم‌گیری‌ها و دوری از تجمع‌گرایی در امور پیش رفته‌اند و بر پایۀ مدیریت انعطاف و مشارکتی، بیشتر مدیران، معلمان، کارکنان و سایر افراد در سطوح مختلف به نتایج مطلوب دست یافته‌اند، لذا ضروری است در آموزش و پرورش برای پاسخگویی به نیازهای متنوع فردی و اجتماعی، وجوب اعتلای سطح فرهنگ و دانش عمومی و تربیت نیروی انسانی متخصص و گسترش علوم و فنّاوری، یکی از راه‌های موفقیت توجه به مدیریت غیرمتمرکز و مشارکتی و انعطاف‌پذیر است.
«سیاست‌گذاران در سال‌های اخیر به این باور رسیده‌اند که برای بهبود کیفیت آموزش، لازم است توجه را از تدریس در کلاس به سطح ساما‌‌ن‌دهی مدارس ارتقا داد و نظام ساختاری و روش مدیریت مدرسه را اصلاح کرد. در نتیجه بسیاری از کشورهای پیشرفته، مدیریت غیرمتمرکز را در ساختار مدیریت آموزش خود مطرح کرده‌اند. گرایش به این‌گونه اصلاحات در سایر قسمت‌های جهان نیز رو به گسترش است و به نظر می‌رسد که انتقال برخی از اختیارات دولت‌های مرکزی به جوامع محلی و به مدارس موجب می‌شود که اولاً سرمایه‌گذاری‌ والدین و جامعۀ محلی در مدارس افزایش پیدا کند و ثانیاً نتایج به مراتب بهتر از فرآیند یاددهی، یادگیری به‌دست آید.» (ابوداهر، ۱۹۹۹)
به علاوه مدیران این مدارس با کارآمدی و قدرت ابتکار بیشتری امور محوله را انجام دهند و کیفیت تعلیم و تربیت نیز بهبود چشمگیری پیدا کند. درواقع، تصور این است که مدارس باید با نیازهای افراد، فرهنگ‌ها و ویژگی‌های فرهنگی کشور خود هماهنگی پیدا کنند و این کار از طریق ایجاد غیرمتمرکزسازی و اشکال انعطاف‌پذیر مدیریت و ساختار آموزشی امکان‌پذیر می‌گردد.
«برای مثال، اخیراً در امریکا مدارسی ایجاد شده‌اند که هزینۀ آن‌ها از بودجۀ دولتی تأمین می‌شود، ولی از لحاظ امور مالی و به‌کارگیری اصول تعلیم و تربیت کاملاً مستقل هستند. در این مدارس، نوآوری‌ها، مشارکت و استقلال افراد به مراتب بیشتر از مدارس معمولی است و آموزش با توجه به نیازها و تقاضاهای دانش‌آموزان و تفویض مسئولیت بیشتر به آن‌ها در یادگیری صورت می‌گیرد. در این مدارس، مدیریت به مراتب انعطاف‌پذیرتر عمل می‌کند و معمولاً فاقد سلسله‌مراتب است. ولی در عین حال، استانداردهای مشترکی وجود دارد که می‌تواند آموزش و کیفیت آن را در سطح مورد نظر نگه‌ دارد.
گرایش فوق که در برخی از وزارتخانه‌های آموزش و پرورش به عنوان یک فرآیند ”تمرکززدایی“ تعبیر شده و شامل ابعاد برنامۀ درسی، اختصاصی، و استفاده از منابع مالی و بعضی از موارد روش‌های ارزشیابی و تصمیم‌گیری در مورد کارکنان است و بیشتر به مدارس واگذار شده و اغلب تحت عنوان ”مدیریت مدرسه‌محور“ تعریف شده است. اصطلاحی که در طول چهار سال گذشته نیز در کشور ما به دفعات مطرح شده، ولی بنا به دلایلی که شرح آن در اینجا نمی‌گنجد، ره به جایی نبرده است. به‌هرحال نکتۀ مهم در مدیریت مدرسه‌محور این است که چگونه می‌توان استقلال مدارس را افزایش داد و در عین حال آموزش‌رسانی باکیفیت را در تمام سطوح و برای کلیۀ اقشار به طور مساوی تضمین کرد. ناتوانی نظام سنتی در پاسخگویی به نیازهای نسل جوان به خاطر شکافی است که بین دانش نظری و کاربرد آن وجود دارد.
امروزه تمییز دادن فرآیند یادگیری و کاربرد آن در جامعه غیرممکن شده است؛ زیرا کشفیات علمی و کاربردهای علمی آن‌ها با سرعت فزاینده‌ای به دنبال یکدیگر می‌آیند. ازاین‌رو، مدارس نیز نباید هر فرد را در معرض یک تخصص قرار دهند، بلکه باید این توانمندی را در وی ایجاد کنند که بتوانند در خلال عمر خود به تغییر در تخصص‌های خود بپردازند و خویشتن را با تغییرات اجتماعی و اقتصادی انطباق دهد. و نیز به همین دلیل است که آموزش نباید به فراهم آوردن حداقل سواد و دانش بسنده کند، بلکه باید فرد را برای زندگی مدنی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی آماده نماید.
بدین‌ترتیب، آموزش را نباید به عنوان دورۀ کوتاهی از ”کارآموزی“ در نظر گرفت، بلکه باید به آن به عنوان فرآیندی مادام‌العمر نگاه کرد. آموزش باید جبران‌کننده مهارت‌های متروکه و کهنه‌ای باشد که در عصر تغییرات مداوم در فناوری و در اقتصاد اتفاق می‌افتد. مهارت آموزش (تربیت) بعد از مدرسه با تمام اشکال آن، باید به یک اولویت تبدیل شود تا هم کمبود آموزش‌های رسمی را جبران کند و هم از تبدیل شدن افراد به آدم‌های بی‌سواد و تضعیف مهارت‌های کسب‌شده جلوگیری شود.»[۲۳]
ایجاد هرگونه اصلاحات واقعی در آموزش، هم مستلزم تغییر در نگرش‌هاست و هم تغییر در نهادها. هرگونه اصلاحاتی که فقط به یکی از این ابعاد توجه کند محکوم به شکست است. اصلاحات آموزش باید بر تفکری مجدد مبتنی باشد و به هر فرد این اجازه را بدهد که در تصمیم‌گیری‌های آموزشی مشارکت داشته باشد و این حق به وی داده شود که فرآیند آموزشی را نظارت و بررسی کند؛ به عبارت دیگر، اصلاحات در نحوۀ تفکر ما دربارۀ مسائل و مشکلات آموزشی کلی، مشارکت در حکومتی مردم‌سالار است که دستیابی همگان به آموزش مادام‌العمر را هدف قرار داده است.
در نتیجه سازوکارهای غیرمتمرکزسازی در تصمیم‌گیری‌های آموزش و پرورش و اداری، مدیریتی غیرمتمرکز و انعطاف‌پذیر است که پاسخگویی به تحولات سریع در شرایط اجتماعی و اقتصادی را ممکن می‌سازد؛ به گونه‌ای که برای سازش و توافق‌های محلی مفید است، تصمیم‌گیری خیلی سریع‌تر انجام می‌شود و منطبق بر نیازهاست، بر فرهنگ بومی منطبق می‌گردد، از بودجه و سرمایه‌های محلی استفاده می‌شود و ازآنجاکه قابلیت ایجاد تغییر در آن بسیار است، نوآوری و تحول به همراه دارد و متضمن نوعی ثبات در ایجاد اصلاحات مستمر می‌باشد.
● رابطۀ جدید معلم و یادگیرنده
آموزش و پرورش خارج از محیط خانواده، در گذشته‌های دور فقط دو طرف اصلی داشته است: معلم و شاگرد. معلم، با توجه به خواسته‌های والدین و رسالتی که برای خود قائل بود، فقط سازمان‌دهنده و مجری فعالیت‌های آموزشی به شمار می‌رفت. در دنیای امروز با تحول آموزش و پرورش از نهادی غیررسمی و خصوصی به نهادی رسمی و عمومی، کار تعلیم و تربیت به فعالیتی گروهی تبدیل شده است که در سطوح مختلف آن، افرادی با تخصص‌های گوناگون مشارکت دارند. برخلاف گذشته که آموزش مبتنی بر معلم‌محوری بود، در عصر کنونی، بر آموزش با شیوۀ دانش‌آموزمحوری تأکید می‌شود؛ یعنی در امر آموزش و پرورش متربی حرف اول را می‌زند و لذا توجه به نزدیکی بیشتر مربی و متربی امری لازم و ضروری است.
«تغییر در نقش معلم از یک منتقل‌کنندۀ دانش به یک مشاوره راهنما و مدیر یادگیری، مستلزم مسئولیت‌پذیری فراگیر در فرآیند یادگیری است.
با تغییر در روش آموزش از آموزش رقابتی به روش مشارکتی، حرکت به جنبه‌های مختلف محیط‌های جدید یادگیری در مدارس آغاز شده است. فراهم کردن یک ”شبکۀ رایانه‌ای“ هدف نهایی آموزش در قرن بیست‌ویکم نیست، بلکه فراهم کردن یک ”شبکۀ اجتماعی“ شامل والدین، دانش‌آموزان، کارکنان و سایر افراد جامعۀ محلی، هدف است.»[۲۴]
● تأثیر مثبت زنان مسلمان بر روند آموزش و پرورش دختران
در بعضی از فرهنگ‌های موجود در جامعه ایران و دیگر کشورها، «پدران به دخترانشان اجازۀ تحصیل نمی‌دهند و لذا بحث آموزش و پرورش همگانی، که با دید جنسیتی به آن نگاه نباید کرد، امری مهم و ضروری است؛ زیرا آموزش همگانی و فراگیر به منظور ایجاد جامعه‌ای عادلانه‌تر در مورد تضمین حقوق یادگیرندگان، علی‌رغم ویژگی‌ها و دشواری‌های فردیشان بحث می‌کند. معلمان زن به منزلۀ الگو عمل می‌کنند، و آن‌ها را ترغیب می‌نمایند تا میزان سطح مطالعۀ خود را افزایش دهند. همچنین معلمان زن می‌توانند حامیان کارآمدی برای دختران باشند؛ زیرا آن‌ها شناخت بیشتر و دقیق‌تری از دختران دارند.
پس ضرورت «جذب، آموزش و استخدام معلمان زن، به خصوص افزایش سهمیه مراکز تربیت معلم و ایجاد فرصت‌های توسعه حرفه‌ای آن‌ها، یک راهبرد مهم است؛ به خصوص اگر بتوانیم با ایجاد انگیزه‌ها و اختصاص بورسیه‌های تحقیقاتی برای زنان کاری کنیم که آن‌ها به عنوان معلم تربیت شوند و در مناطق محروم و روستایی خدمت کنند، و نهایتاً تلاش در جهت توسعۀ اقدامات سازنده برای استخدام زنان به عمل آید.»[۲۵]
● ضرورت تمرکززدایی در آموزش و پرورش به‌عنوان یک تحول
افزایش رشد جمعیت و در پی آن افزایش تقاضا برای خدمات آموزشی، به افزایش پیچیدگی دیوان‌سالاری‌های آموزشی منجر می‌شود و به دنبال این مسأله، دولت‌ها نیز، در پاسخگویی سریع و مناسب به نیازهای مردم جامعه یا مناطق خاص، با مشکلات روزافزون روبه‌رو می‌گردند و گسترش مستمر این امر در سطح محلی، سازگاری با شرایط و رفع نیازهای منطقه و میل به خودکفایی در مردم منطقه را به‌وجود می‌آورد. ازاین‌رو، تمرکززدایی و تفویض اختیار راهگشای رفع این دشواری‌ها تلقی می‌شود و می‌تواند پایه‌ریزی یک نظام آموزشی پاسخگوتر، کارآمدتر و کاراتر را نوید دهد.
«تمرکززدایی و تفویض اختیارات به مدیران آزادی عمل می‌دهد تا براساس نیازهای مدرسه تصمیم‌گیری کنند و این امر سبب بهبود کیفیت آموزش می‌شود و تمرکززدایی و تفویض اختیارات توان افراد برای دخالت و تصمیم‌گیری در مورد زندگی و سرنوشت خود را افزایش داده و به پرورش افراد کارآمد و شایسته برای قبول مسئولیت‌های اجتماعی کمک می‌کند.»[۲۶]
● تلاش برای ایجاد آموزش و پرورش فراگیر
آگاه‌سازی و تغییر نگرش افراد جامعه، به منظور آموزش و پرورش فراگیر، به مشارکت جمعی و بهره‌گیری از تجارب و دانش تمامی دست‌اندرکاران نیاز دارد. بدین‌منظور باید با تعامل و بهره‌گیری از رهنمودهای پیشگامان این رویکرد در مورد تربیت نیروی انسانی متخصص تلاش جمعی انجام شود؛ زیرا «فراگیرسازی آموزش و پرورش»، که بر مبنای رویکرد اجتماعی به نیازهای ویژۀ کودکان، پا به صحنۀ آموزش و پرورش جهان گذاشته است برای موفقیت، علاوه بر تغییر نگرش و عملکرد معلمان و مدارس، به تغییرات بنیانی در نظام آموزش و پرورش نیازمند است.[۲۷]
● معلم خوب؛ زیربنای توسعۀ آموزش و پرورش
جایگاه معلم به‌عنوان عامل توسعۀ فرهنگی بسیار بااهمیت است و لذا معلمان خوب، در بهبودی و پیشرفت مدارس تأثیر بسزایی دارند.
معلم خوب به دنبال اثربخشی و یادگیری دانش‌آموزان است و این اثربخشی بر روی کیفیت تدریس معلم دور می‌زند، حال باید به این پرسش پاسخ داد که راه‌های کیفیت‌بخشی معلمان چگونه است؟
الف) مقرّرات جذب، آموزش و نگهداری معلمان را کنترل، ارزشیابی و سپس به صورت مستمر استاندارد نماییم؛
ب) به توسعۀ دستاوردهای علمی رضایت‌بخش اقدام کنیم(افزایش جدیدترین اطلاعات برای معلم).
برای نیل به توسعه، به اهداف نیاز است آن هم اهداف بزرگ داشتن، امّا باید آن‌ها را کوچک و کاربردی نمود، تا معلمان بتوانند نسبت به سهم خود در توسعۀ کیفی نیروی انسانی، در قبال دانش‌آموزان عمل نمایند.
● وظایف معلم نسبت به دانش‌آموز
۱) چگونه دانستن را به بچه‌ها بیاموزد (به جای یک وعده غذای ماهی دادن، راه‌های ماهیگیری را یاد بدهد)؛
۲) چگونه انجام دادن فعالیت‌ها را بیاموزد؛
۳) چگونه با دیگران زیستن را بیاموزد؛
۴) چگونه رشد پیدا کردن را بیاموزد؛
۵) مهارت کیفی کردن کارها را بیاموزد.
معلمانِ دارای بینش عملی و پژوهشی می‌توانند به گونه‌ای فوق عمل کنند؛ زیرا زیربنای تحقیق و توسعه در ابعاد انسانی و مادی، به صورت کمی و کیفی است (Researsh and Develpment (R&D)). آموزش و پرورش را می‌توان پایۀ آموزش رسمی دانست؛ زیرا «آموزش رسمی نه تنها می‌کوشد که افراد را از دانش و مهارت بهره‌مند سازد و به آنان این توانایی را بدهد که به‌عنوان یک عامل مؤثر در جامعۀ خود عمل کنند، بلکه در عین حال ارزش‌ها، اندیشه‌‌ها، تفکرات و خواسته‌هایی به‌وجود می‌آورد که ممکن است بیشترین منافع را برای توسعۀ کشور به همراه داشته باشد.[۲۸]
در وضع موجود، آموزش نیروی انسانی می‌تواند در رشد و کیفیت‌بخشی بر تمامی شاخص‌های توسعه مؤثر باشد.
«در بینش‌های معاصر، مسألۀ سوادآموزی و فعالیت‌های آموزشی با فرایند توسعه عجین است و اشتغال مولّد و تولید، به مثابه مهم‌ترین بعد زندگی بشر، باید محور آموزش و سوادآموزی باشد تا آموزش و زندگی درهم آمیزد و محیط کار، کانون پرورش و یادگیری شود.»[۲۹] بنابراین «آموزش و پرورش با تربیت، تیزبینی، فراست، سرعت انتقال و توانایی افراد به خود و برپاسازی فرهنگ‌ها مؤثر واقع می‌شود و نیز افراد را در ورود به حیات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی یاری می‌دهد و از این طریق به پرورش منابع انسانی که انواع توسعه، اعم از مادی و معنوی، به آن بستگی دارد، کمک می‌رساند.»[۳۰]
● تنگنا‌های فراروی تحول و توسعۀ آموزش و پرورش در ایران
اگر بخواهیم تنگنا‌هایی که فراروی آموزش و پرورش ایران، برای رسیدن به توسعه‌ای فراگیر و پایدار قرار دارد به طور دقیق ارزیابی و شناسایی کنیم، حکایت مثنوی و صد من کاغذ می‌شود، اما این، واقعیتی است که تنگنا‌ها را باید فرصت‌ قلمداد کرد و آن‌ها را با توجه به تجربه‌های جدید، از قبیل مردم‌سالاری دینی، الگوسازی برای جهان و به‌ویژه جهان اسلام حل کرد. حقیقتاً دستۀ اول این تنگناها جهانی می‌باشند و با توجه به گسترش ارتباطات بر ما تحمیل می‌شوند، دستۀ دوم ملی هستند و لذا با توجه به ۲۵۰۰ سال حکومت استبدادی بر این کشور، بازسازی فرهنگی را طلب می‌کند، و دستۀ سوم تنگنا‌هایی است که خاص نظام آموزش و پرورش ما می‌باشد. به خصوص گستردگی بیش از حد خانوادۀ آموزش و پرورش سبب شده است که بخش اعظمی از بودجه، یعنی قریب به ۹۷ درصد آن، صرف هزینه‌های پرسنل شود. امّا امر به اینجا ختم نمی‌شود. از ابعاد دیگری از این تنگنا‌ها در این بخش یاد شده است.
به گفتۀ زونان زائو، «چالش‌هایی که در آستانۀ ورود به قرن بیست‌ویکم با آن‌ها مواجه هستیم از حیث شدت و دشواری بی‌سابقه‌اند. در عین حال فرصت‌هایی که برای تقویت همبستگی بین‌المللی پیش روی ما قرار دارند نیز فراوان‌اند. ما با حُسن استفاده از این فرصت‌ها باید به مصاف این چالش‌ها برویم.»
«تعلیم و تربیت گرچه نقش اساسی بر عهده دارد، اما نمی‌توان از آن انتظار معجزه‌ای برای درمان تمامی دردها را داشت. از سوی دیگر، گنج‌هایی در اختیار ما قرار دارند که می‌توانیم به آن‌ها روی آوریم. این گنج‌ها در درون ما نهان شده‌اند. با جای دادن سه‌چهارم جمعیت جهان در خود، که همگی سخت‌کوش، خلاق و باهوش هستند، باید منطقۀ آسیا را از نظر برخورداری از منابع ارزشمند، غنی‌تر بدانیم. آنچه مورد نظر است تعلیم و تربیت بهتر و بیشتر و یادگیری بدون وقفه در سراسر زندگی‌مان است. اگر بنا داریم عمارتی از تمدن مادی و معنوی بسازیم، چهار نوع یادگیری اساسی، ستون‌های اصلی این عمارت به شمار می‌آیند. چنانچه قصد داریم این ستون‌ها را به شکلی هرچه محکم‌تر، باثبات‌تر و انعطاف‌پذیرتر در برابر تغییرات فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی، که همیشه قابل پیش‌بینی نیستند، بسازیم می‌باید به طور مستمر یاد بگیریم که بدانیم، انجام دهیم، انسان باشیم، و با یکدیگر زندگی کنیم.
بیایید با گنج‌های درون خود به استقبال قرن جدید برویم؛ گنج‌هایی که دیگر پنهان نیستند.» (زونان زائو، صص۱۱۳ــ۹۷)
اگر بخواهیم چشم‌انداز این تنگناها را به طور اخص در راه تحول و توسعۀ آموزش و پرورش ایران شناسایی کنیم، مختصر و مفید به این شرح می‌باشند:
۱) گسیختگی نظام تعمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و فقدان نهاد راهبردی و سیاست‌گذار؛
۲) ناتوانی نظام آموزش و پرورش در هماهنگی با تحولات کنونی جامعه و جهان؛
۳) فقدان جایگاه شایستۀ خود آموزش و پرورش در برنامۀ توسعۀ ملّی؛
۴) ضعف ارتباط ارگانیک و پویا در دو حوزۀ درون‌بخشی و برون‌بخشی آموزش و پرورش؛
۵) کم‌بودن کارآیی درونی نظام آموزش و پرورش.[۳۱]
در پایان باید این نکته را خاطرنشان ساخت که توجه به دو نکتۀ ذیل در دستیابی به توسعه بسیار حائز اهمیت است:
۱) دنبال کردن فراگیری سیاست‌های توسعۀ انسانی؛ زیرا جامعۀ ایران بر اثر سیاست‌های مختلف ده‌های قبل، رشد و توسعۀ انسانی همگونی ندارد، لذا ضرورت داشتن نگرشی فراگیر و جامع‌نگر در برنامه‌ریزی توسعۀ انسانی کشور بسیار حیاتی است.[۳۲]
۲) پایداری در الگوی توسعۀ انسانی؛ زیرا تحولات آموزش و پرورش نیازمند گذشت مدت‌زمانی طولانی است. پایداری، برنامه‌ریزی و جهت‌گیری اصلاح توسعۀ انسانی کشور، کلید اثربخشی و ماندگاری تأثیرات توسعۀ انسانی کشور محسوب می‌شود.[۳۳]
پی‌نوشت‌ها
عباس چراغ‌چشم، پژوهشگر پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش.
[۱]ــ فریده مشایخ، فرایند برنامه‌ریزی آموزشی، تهران، مدرسه، ۱۳۶۹، ص۲۰
[۲]ــ سابراتا گناگ، اقتصاد و توسعه، ترجمۀ زهرا افشاری، تهران، نشر دیدار، ۱۳۷۲، ص۱۷
[۳]ــ حوزه معاونت برنامه‌ریزی و توسعه مدیریت، دفتر آمار، برنامه‌ریزی و بودجه، دفترچه آمار، سال تحصیلی ۱۳۸۶ــ۱۳۸۵
[۴]ــ سید داود حسینی‌نسب و علی‌اصغر امدم، فرهنگ تعلیم و تربیت.
[۵]ــ حسین عظیمی، نقش آموزش و پرورش در توسعه، پژوهشکده تعلیم و تربیت، ۱۳۸۲، ص۳۱
[۶]ــ حسین پوراحمدی و یحیی فوزی، گفتمان اصلاحات در ایران، سازمان بسیج اساتید، ۱۳۸۲، ص۱۳
[۷]ــ عبدالعلی لهسایی‌زاده، جامعه‌شناسی توسعه، دانشگاه پیام نور، ۱۳۸۲، ص۱۰۹
[۸]ــ حسین عظیمی، جهانی‌شدن و تعلیم و تربیت، پژوهشکده تعلیم و تربیت، ۱۳۸۲، ص۳۲
[۹]ــ پروین کدیور و صغری ابراهیمی قوام، جهانی‌شدن و تعلیم و تربیت، پژوهشکده تعلیم و تربیت، ۱۳۸۳، ص۳۷
[۱۰]ــ همان، ص۳۵
[۱۱]ــ همان، ص۳۳
[۱۲]ــ همانجا.
[۱۳]ــ پروین کدیور و صغری ابراهیمی قوام، همان، ص ۳۹
[۱۴]ــ همان، ص۴۰
[۱۵]ــ دلور ژاک، یادگیری: گنج درون، ترجمۀ فاطمه فقیهی و علی رؤف، پژوهشکدۀ تعلیم و تربیت، ۱۳۷۵، ص ۷۶
[۱۶]ــ پروین کدیور و صغری ابراهیمی قوام، همان، ص ۴۵
[۱۷]ــ حسین عظیمی، نقش توسعه در آموزش و پرورش، صص ۵۷ــ۹
[۱۸]ــ سازمان ملل، رهنمودهایی برای برنامه‌ریزی توسعه، ترجمۀ محمد همتی، صص۳۵ــ۱۷
[۱۹]ــ حسین عظیمی، نقش آموزش و پرورش در توسعه، همان، صص۴۸ــ۴۵
[۲۰]ــ حسین عظیمی، توسعه در آموزش و پرورش، ص ۵۵
[۲۱]ــ حسین عظیمی، نقش آموزش و پرورش در توسعه، همان، صص۲۲ ــ۲۱
[۲۲]ــ همان، ص۵۴
[۲۳]ــ همان، ص۵۵
[۲۴]ــ همانجا.
[۲۵]- The Impact of women Teachers on Girls Education UNESCO Bongkok Newsletter, Issus No. ۸ September ۲۰۰۶.
[۲۶]ــ رابسون ماتیوس، کیفیت در آموزش و پرورش، ترجمۀ عربعلی رضایی، چاپ چهارم، ۱۳۸۵، ص۲۴
[۲۷]ــ ۴۳ تن از متخصصان یونسکو، آموزش و پرورش فراگیر، ترجمۀ ابوالفضل سعیدی، پژوهشکده کودکان استثنایی، ۱۳۸۴
[۲۸]ــ مایکل تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمۀ غلامعلی فرجادی، سازمان برنامه و بودجه، ۱۳۶۴، ص۱۶۴
[۲۹]ــ ناصر حق‌جو، فصلنامه هماهنگ، سال ۱۳۷۴، ش ۳۳، ص۱۰
[۳۰]ــ اولیچ رابرت، مربیان بزرگ، ترجمۀ علی شریعتمداری، دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۷۵، ص۲۴۵
[۳۱]ــ رحیم عبادی، چکیده مقاله‌های همایش ملی مهندسی اصلاحات، صص۳۱ــ۲۹
[۳۲]ــ نشریه بهره‌وری، ضمیمه نشریه صنعت سنگین، ش ۲۳ (خرداد ۱۳۷۴)
[۳۳]ــ همانجا.
منبع : ماهنامه زمانه