پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


شعر گمنام


شعر گمنام
اشعاری که در دوران انقلاب اسلامی‌، توسط شاعران ناشناس در راستای حرکت حضرت امام خمینی (ره‌) سروده شد و سرنوشت آن به بایگانی سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستمشاهی ـ ساواک ـ کشید، به حدی روان و سلیس است که ضمن آنکه می‌توان‌، مواضع اصلی انقلاب اسلامی را به روشنی در آن دید، تاریخ این حرکت عظیم را نیز می‌توان در آن مرور کرد.
شعر و شعار همزادند و اگر چه در شکل و قیافه یکسان نیستند که از جنس همند. برای همین است که‌:
«هر شعر خوب حتماً شعار می‌شود و هر شعار بی‌پیرایه‌ای‌، بی‌شک به شعر پهلو می‌زند.»
اشعاری که در دوران انقلاب اسلامی‌، توسط شاعران ناشناس در راستای حرکت حضرت امام خمینی (ره‌) سروده شد و سرنوشت آن به بایگانی سازمان اطلاعات و امنیت رژیم ستمشاهی ـ ساواک ـ کشید، به حدی روان و سلیس است که ضمن آنکه می‌توان‌، مواضع اصلی انقلاب اسلامی را به روشنی در آن دید، تاریخ این حرکت عظیم را نیز می‌توان در آن مرور کرد.
شعرهایی که شعار مبارزه بود و حماسی و بی‌پروا بر پیکر سردمداران رژیم شاه‌، شلاق می‌زد، در بعضی مواقع‌، خود در زیر شلاق‌های ستم و در محبس‌های تنگ و تاریک سروده می‌شد و یا سرنوشت سراینده آن‌، به زندان و شکنجه ختم می‌گردید.
حوزه اشعار دوران انقلاب اسلامی‌، که در برخی موارد، سراینده آن را فاقد شناخت وزن و قافیه و قواعد شعری نشان می‌دهد، به گسترة تاریخ شاهنشاهی است‌، که هدف‌گیری اصلی آن‌، سرنگونی محمدرضا پهلوی با رهبری حضرت امام خمینی (ره‌) می‌باشد.
هرچند این حرکت به اعتبار
«من سمع منادیاً ینادی یاللمسلمین و لم یجبه‌ُ فلیس بمسلم‌»
از ظلم و جوری که بر مسلمانان سایر بلاد هم می‌رفت‌، غافل نبود.
شاهد مثال اینکه‌، وقتی فرانسویان استعمارگر با شعار دمکراسی‌زنان و مردان مسلمان الجزایری را به خاک و خون می‌کشیدند، فریاد هنر بلند می‌شد که‌:
ســلام مـا به احــرار جــزایر خدا یار و مددکار جـزایر
از این غم ما همه هستیم یکسر به همدردی عزادار جزایر
آنچه در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت‌، مروری است گذرا بر محتوای اشعاری که در این کتاب گرد آمده است‌. بدیهی است که از دریای بیکران و خروشان امت اسلامی در طول سال‌ها مبارزه با رژیم ستمشاهی پهلوی‌، این مقدار، جرعه‌ای بیش نیست‌.
در فروردین ماه سال ۱۳۴۲ شمسی‌، مدرسه فیضیه قم‌، مورد حمله نظامیان شاه قرار گرفت‌، بازتاب این وحشی‌گری‌، بر در و دیوار شهر مراغه‌، چنین بود:
ما مسلمانیم و ایران در پناه مسلم است
سرپرست دولت جابر فقط ایمان ندارد
کشور ایران‌، گرفتار حکومتگرانی بود که در ظلم و ستم تالی بنی‌امیه بودند و برای رسیدن به هدف‌، هیچ نوع مخالفت و اعتراضی را برنمی‌تابیدند و به زنان و کودکان هم رحم نمی‌کردند.
دستگیری حضرت امام خمینی (ره‌) در چهاردهم خرداد ۱۳۴۲، حماسة ۱۵ خرداد را به دنبال داشت که نقطة عطف انقلاب اسلامی شد. این واقعه‌، پیروان راستین امام را در سراسر کشور، در طریق مبارزه مصمم‌تر کرد تا هراس نداشتن در میدان مبارزه و آرزوی لقأالله ـ که همانا شهادت بود ـ را به رخ یزیدیان زمان بکشند:
عاشق حق هر که باشد، باکی از این و آن ندارد
زآنکه در دل‌، آرزو جز دیدن جانان ندارد
مظهر عشق حسینی‌، آیت‌الله خمینی
آنکه در میدان قدرش‌، شیر نر جولان ندارد
و همچنین:
شاه را گو: مرجع تقلید را آزاد کن
مسلمین دلخسته را، از این الم دلشاد کن
رهبران پیشوای ملت و زندان کجا
خویشتن آماده بهر کیفر میعاد کن
و یا اینکه :
بنده محبوب یزدان آیت‌الله خمینی
رهنمای اهل ایمان آیت‌الله خمینی
نیست باک از زجر و زندان و جفا مردان حق را
اشجع است از شیر غرّان آیت‌الله خمینی
وابستگی محمدرضا پهلوی به بیگانگان‌، روزبه‌روز آشکارتر می‌شد و بر اهل نظر و خبر، معلوم بود که او، ایران را به نفع آنان به سوی ویرانی سوق می‌دهد، هر چند شعار دینداری می‌دهد و ادعا می‌کند که کمر بسته حضرت عباس (ع‌) و امام رضا (ع‌) می‌باشد:
ای صبا برگو به شاه خفته دل‌، بیدار شو
مست قدرت گشته‌ای‌، تا کی‌، دمی هشیار شو
ظلم‌ها کردی به ملت تا به سرحد جنون
گر نه‌ای مأمور دشمن‌، زین عمل بیدار شو
کشتار بی‌رحمانه‌ای که در پانزدهم خرداد، به دست شاه‌، در شهرهای مختلف کشور صورت گرفت‌، شهدای بسیاری داشت‌، ولی تقدیر چنین رقم خورد تا شهید طیب حاج رضایی ـ که روزگاری هم‌، دل در گرو سلطنت محمدرضا پهلوی داشت و از سابقة خوبی هم برخوردار نبود ـ به اخلاص‌ِ عمل‌ِ حُرگونه‌اش‌، خورشید شهیدان ۱۵ خرداد شود تا امام خمینی (ره‌) در مدح او بگوید: «طیب جوانمرد آزاده‌ای بود»:
شهد شیرین شهادت‌، ریخت در کام تو طیب مهد اقلیم سیادت‌، نقش دامان تو طیب
با بزرگی در شهادت‌، خویش را پرپر نمودی لیک بر ذلت ندادی تن‌، خدا یار تو طیب
نهضت ۱۵ خرداد با کشتار سراسری‌، به ظاهر به خاموشی گرائید و متعاقب آن‌، قانون بردگی ملت ایران ـ موسوم به کاپیتولاسیون ـ در مجلسین شورای ملی و سنا، تصویب شد. امام خمینی (ره‌) فریاد اعتراض سر داد که حاصل آن هم‌، دستگیری و تبعید ایشان به ترکیه و سپس نجف اشرف بود.
حسنعلی منصور ـ که عامل این حرکت بود ـ به مجازات این هتک حرمت‌، به اعدام انقلابی محکوم شد و در اولین روز بهمن ماه ۱۳۴۳، در موقع ورود به مجلس شورای ملی در میدان بهارستان‌، با گلوله‌های شهید محمد بخارایی‌، از پای درآمد. حالات و رفتار نمایندگان مجلس شورای ملی‌، پس از شنیدن خبر این واقعه‌، در جای خود جالب و درخور توجه است‌:
برآمد بامــدادان بانگ و آژیــر که زد تیرافکنی منصـور را تیـر
ز پا افتـاده با یک تیـر نخجیــر گشاید پنجه چون صیاد تقــدیر
در آنجا پای هر تدبیر لنگ است کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است
فرمان اعزام روحانیون به سربازی‌، ترفند دیگری بود که رژیم شاهنشاهی‌، با هدف خاموش کردن چراغ حوزه‌های علمیه‌، برای رهایی از روشنگری‌های حضرت امام و یارانش تدارک کرد:
باز می‌خـواهند از نــو فتنه‌ای بــر پا کنند بـر علیه مـا دوبـاره نقشـه‌ای اجـرا کنند
زآن همه جلاد و از شلاق و زندانها بپرس‌ تا شــما را واقف از ایمان و صبر ما کنند
پـس ز سـربازی کجا ترسند سربازان دین ‌فــوق سـربازی بگو، اینها کجا پروا کنند
نهضت ۱۵ خرداد، شعلة فروزانی بود که روشن نگاه داشتن آن‌، بر همگان فرض بود. فرضی که از جانب رهبر انقلاب‌، بر دوش تمام مکلفین قرار داده شد و اولین سالگرد آن نیز، در بیت آن حضرت برگزار گردید:
نعش صدها و هزاران بدن از جور عـدو کس ندانست کجا خاک سپرد آنان را
مملکت رو بــه فنا، ملـت آن بـی‌سامان ‌دستی از غیب رسد ملت بی‌سامان را
در این موقع و موقعیت‌، مردان باهمت و غیرتمند، برای پایان دادن به اوضاع نکبت بار رژیم شاهنشاهی‌، در طریق آگاهی جامعه گام می‌زدند و به ترویج انقلاب می‌کوشیدند:
به حفظ خویشتن ای قوم در سراسر ملک‌ به حکم عقل‌، همی انقلاب باید کرد
ولی هجر امام‌، غمی بزرگ و جانکاه بود که امت اسلام را می‌آزرد. طبیعی بود که این غم‌، در حوزه‌های علمیه ایران‌، که پیر مراد و مرشدی بزرگ را، در بین خود نداشتند، مضاعف بود و زمانی که غم هجران‌، با محدودیت بر زبان راندن نام او نیز همراه بود، جانکاه‌تر می‌نمود:
یا ربّنا فارحم بنا اَیْن‌َ الخمینی ‌واحسرتا من هجره اَیْن‌َ الخمینی
نام خمینی بردنش زجر است و زندان‌، سهل است و آسان
زندان چــه باشــد جــان به قــربان خمینی اَیْن‌َ الخمینی
و یا اینکه‌:
کجا رفتی ای شیرمــرد زمانه که نبود مرا باری از تو به شانه
تعریض نسبت به کسانی که دین به دنیا داده و با رعایت ظواهر دینی‌، به زندگی خود مشغول بودند، نیز، بخشی از نیروی محرکه انقلاب اسلامی را به خود معطوف می‌کرد. آنان کسانی بودند که به تعبیر امام راحل (ره‌) «تمام همّشان‌، علفشان‌» بود:
نم نمک بی‌خبری
خوش به حالت
خوش به حالت به خدا
نه تو مکتب داری
نه به آوای خبر دل داری
نه غمی می‌کشدت
جنایات رژیم شاهنشاهی ـ که در نوع خود بی‌نظیر بود ـ تداعی کننده خاطرة نمرودها و عمروعاص‌ها بود. در همین راستا، تشبیه سردمداران رژیم به آنان‌، روشی دیگر برای تبیین ظلم‌ها و جنایات رژیم به شمار می‌رفت‌. آنانی که با دین به ستیزه برخاسته بودند و با پیروی از روشنفکربازی‌های غربگرایانه‌، قصد حذف قرآن را داشتند:
و بعد از ساعتی‌، آن روبهان
با چهره‌های زشت خود
که گویی چهرة «عاص‌» است و «نمرود» است
به سوی من همی آیند و مکارانه می‌گویند:
برون افکن ز دستت
چه چیز است آن‌!؟
خرافات است و ننگین است‌!
و گویی تو نمی‌دانی
تو اکنون نسل امروزی و پیروزی
برون‌افکن ز دستت‌!
رابطه مستقیم رژیم پهلوی با غاصبان سرزمین فلسطین ـ اسرائیل ـ یکی از اهداف اصلی برخورد پیروان امام با محمدرضا پهلوی بود. این حرکت‌، خصوصاً در زمانی که اشغالگران قدس‌، آتش جنگ را علیه مسلمین برافروخته بودند، بیشتر و بیشتر می‌شد:
او که از این نوجوانان وطن هر دم
برای پیشرفت دولت جبار اسرائیل
به دست سازمان ارتش و امنیتش
قربانیان تازه می‌خواهد
رضاخان قلدر و به تبع او محمدرضا پهلوی‌، با دست بیگانگان به قدرت رسیده و مجری دستورات آنان بودند. از همین رو، کشور روزبه‌روز وابسته‌تر و اموال روزمینی و زیرزمینی آن‌، بیشتر دستخوش غارت و چپاول بود و برای آنکه کسی متوجه این امر نشود، فرهنگ بی‌بندوبار غرب نیز، جوانان پاک این مرزوبوم را نشانه رفته بود و یارگیری جبهه انقلاب‌، نیازمند آگاهی این قشر عظیم بود:
ای نوجوان‌! دلت ز چه تابان نیسـت‌ از چیست تو را سلامت وجدان نیست
آواز در این خــرابه چــه می‌خوانی ‌گنجــی در این سـراچـة ویران نیست
ســوغات غــرب بهــر شــما بـالله جز شهوت و جهالت و طغیان نیست
و حرف این بود که :
بپاخیزید! با فرهنگ قرآن آشنا گردید
بپاخیزید! بهر حق فدا گردید
با رزمندگان راه ایمان همصدا گردید...
که تا در محیط بهتری باشیم‌...
نمی‌خواهیم فرهنگی که استعمار می‌سازد
روش‌هایش جنایت کار می‌سازد
هر صدایی که به اعتراض برمی‌خاست‌، با حبس و شکنجه و گلوله پاسخ داده می‌شد. ایران به زندانی بزرگ‌، مبدّل شده بود، تا شاه و اطرافیانش در کاخ‌های آنچنانی خود به عیش و عشرت مشغول باشند:
افق امروز چرا سرخ‌تر است
سینه‌اش خونین است
بخراشد رُخ را
خون‌ها می‌ریزد
دامنش رنگین است
یا رب این منظره چیست‌؟
دیگر این ایران نیست
محبسی ویران است‌.
هر چه بر عمر رژیم شاهنشاهی‌، اضافه می‌گردید، حرکت رو به اضمحلال او نیز، سریع‌تر می‌شد و پیروان انقلاب اسلامی نیز، در تبعیت از رهبر انقلاب‌، منسجم‌تر می‌شدند و همگان دیده در راه او داشتند:
کننـد ملـت ایــران در انتظــار خـمینی ‌سرشک چشم روانه به رخ نثار خمینی
دلا تو جام صبوری مزن به سنگ جدایی خـزان همیشه نباید، رسد بهار خمینی
آسمان کشور ایران‌، تیره و تار بود و در انتظار طلوع خورشید خمینی‌. امید به پیروزی و بازگشت امام‌، قوّت قلب رهروان راه او بود و در طریق مبارزه‌، آنان را مصمم‌تر و پیمانشان را مستحکم‌تر می‌کرد:
همه جا تیره و تار
همه جا حیله و رنگ
همه جا پای شرف خورده به سنگ ...
من و پیمان‌شکنی
من و احساس شکست ...
من و تسلیم به پستی
هیهات
درگذشت ناگهانی دکتر علی شریعتی ـ که با سخنان آتشین و نوشته‌های شاعرانه خود، در نسل جوان‌، خصوصاً در دانشگاه‌ها، توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود ـ در لندن‌، انگشت اتهام بسیاری از آگاهان را متوجه رژیم پهلوی کرد، تا با یاد او بسرایند که‌:
بالهایت را شکستند، اما پروازت را هرگز
دستانت را بستند، اما داستانت را هرگز
پاهایت را بریدند، اما راهــت را هرگز
لبانت را دوختند، اما پیامــت را هرگز
و چند ماه بعد، شهادت «امید آینده اسلام‌» حضرت آیت‌الله حاج سیدمصطفی خمینی (ره‌)، در نجف اشرف‌، شعله‌های نهضت امام را فروزان‌تر کرد تا جنایات پنجاه ساله حکومت پهلوی‌، دستمایه شعری دیگر قرار گیرد:
پنجاه سال سلطنت قتـل و ظلــم و زور پنجاه سال شاهی‌ِ از عدل و داد دور
پنجاه سال تهمت و تبعید و حبس و بند پنجاه سال ظلـم به مخلوق مستمنـد
فرا رسیدن ماه عزای حسینی (ع‌) ـ محرم‌الحرام ـ و تصادف آن با نوروز، موقع مناسب دیگری برای شوریدن به پایه‌های سست سلطنت پهلوی بود:
عید ما روزی بود کز ظلم آثـاری نباشد در چمن‌، درد و غم و رنج و گرفتاری نباشد
عید ما روزی بود کاندر محیط کشور ما از خیانت پیشگان سفله آثاری نباشد
و یا اینکه دیگری با صراحت بیشتری بگوید:
عید ما روزی بود کز شاه آثاری نباشد پهلــوی‌ِ بی‌حـیا را کـاخ و دربـاری نباشد
زادة شــوم رضاخان با رژیـم قلدرش بهر پیشرفت یهودان‌، دست در کاری نباشد
و همچنین‌، غم زندانیانی که در سیاهچال‌های رژیم شاهنشاهی‌، در زیر شکنجه بودند را خوردن و سرودن که‌:
روزی کـه جــوانان سلحشــور به زنـدان‌ تبعیــد بـود رهبــر فـرزانـه ما، عید نداریـم
در روز اسفناک‌ترین فاجعه‌های قم و تبریز که محو نخواهد شد از خاطره‌ها، عید نداریم
در این زمان‌، رودررویی با دشمن تا بُن‌ِ دندان مسلح‌، که نیروهای نظامی و تانک‌ها را به خیابان‌ها آورده بود، قدری دشوار می‌نمود. اینک دیگر، روحیه شهادت‌جویی بود که کارآمد بود و الحق که پیروان امام‌، بخوبی از این امتحان سربلند و سرافراز، بیرون آمدند.
دین به دنیافروشان که‌، مقابله با رژیم شاه را، «مشت بر سندان کوفتن‌» می‌دانستند و داستان «مشت و درفش‌» را مطرح می‌کردند، خواسته یا ناخواسته‌، به تحکیم رژیم پهلوی‌، نظر داشتند و در مقابل انقلاب اسلامی ایستاده بودند:
دلم تنگ است و غمگین است و روحم خسته و بیزار
دلم بیزار از این سجاده‌بازی‌ها و از معنی تهی ماندن
از این الله گفتن‌های بی‌حاصل ...
مسلمان نیست آنکو حق خود را می‌دهد از کف
و آن خوکی که حق دیگران را می‌خورد، او هم مسلمان نیست
ره تقوی مگر در گریه و زاری است‌؟
با فرا رسیدن سال ۱۳۵۷ شمسی‌، طلیعه‌های فتح و ظفر آشکارتر و رژیم پهلوی امید ماندن را از دست داده بود و یاران امام نیز، با تلاش هر چه تمامتر، ایران را به میدان مبارزه مبدّل کرده و مژده فتح می‌دادند:
مژده آورد پیک حق از راه‌
که ظفر می‌رسد به حزب‌الله
وعده صبح از این جهت دادست‌
رهبر ما خمینی روح‌الله
حکومت نظامی کارساز نیفتاد و کشتار وحشیانه مردم در میدان ژاله ـ که از همان روز میدان شهدا نامیده شد ـ بر صحیفه حکومت وابسته محمدرضا پهلوی خط بطلان کشید و از او چهره‌ای خونریز بر صفحات تاریخ باقی گذاشت‌:
روز و شب‌، خونریزی و کشتار باشد کار شاه‌ برخلاف دین حق باشد همه کردار شاه
پشته می‌سازد ز کشــتار جــوانان ایـن لعین ‌گــوئیا پایان ندارد ایـن همه کشتار شاه
و دیگر اینکه‌:
گرگ عصر بیست و یک از برج شهریور بود دست وی تا مـرفق از خـون شهیدان‌تر بود
می‌خــورد انبار نفت و مـی‌رود راه سقــوط کارتر ارباب است و او بر درگهش نوکر بود
۱۷ شهریور، کابینه جعفر شریف‌امامی ـ استاد اعظم فراماسونری ـ با عنوان «آشتی ملی‌» را که طرح فریب دیگری بود، با شکست مواجه کرد:
کابینه جعفر که شریف است و امام است ‌اندر نظر خلق به شکل دگر آمد
آشــفته مـکن زلف در این عصر که دنیا بر وفق مراد کچل و میل گر آمد
در این موقع‌، محمدرضا پهلوی که قافیه را باخته بود، با لحنی حُزن‌آلود، از شنیدن صدای انقلاب مردم ایران‌، سخن گفت‌، تا مُهر تأییدی بر زودرس بودن سرنگونی او باشد:
گریه کن ای شاه خائن گریه کن‌ گریه کن ای تخم شیطان گریه کن
ای که تا مرفق به خون آغشته‌ای ای که یک عمر است آدم کشته‌ای
گریه بر هر درد بی‌درمان دواست‌ گـریه‌هـای آریامهــری ســزاست
در روز چهارم آبان ـ که هرساله به مناسبت روز تولد محمدرضا پهلوی‌، جشن‌های آنچنانی برپا می‌شد ـ دربار پهلوی سوت و کور بود و از آن ریخت و پاش‌ها و زرق و برق‌ها، خبری نبود. این سکوت‌، نشانگر اتفاقات تازه‌ای بود و شاه رفتنی شده بود:
اگر این سگ پدر احمق خونخوار نبود
سر صدها نفر انسان به سر دار نبود
اگر این پست فرومایه کمی ایمان داشت‌
روزگار من و تو همچو شب تار نبود
موقع‌، موقع همبستگی بود و می‌بایست بنا به فرمان امام (ره‌) ارتش و ملت با هم باشند نه بر هم‌. ارتشی‌هایی که علی‌رغم میل باطنی خود به خیابان‌ها آورده شده بودند، از این ملت بودند و دل در گرو دین مبین اسلام داشتند:
به ارتـش دارم از ملـت پیامـی ‌که ای فرزند ملـت‌! ای نظامی‌!
تو باید کـاملاً هشیـار باشـــی‌ بصیــرت یافتــه‌، بیـدار باشی
از ارتش می‌کند شـاه استفــاده که خاموشش کند با طرح ساده
ولی ای ارتشی ای مرد جـانباز به سوی هموطن تیری مینداز
چرا؟ چونکه تو هم از آن‌ِ مایی ز همکیشـان و همدینان مایی
تو هم مانند مـا مظلــوم هستی ‌ز حق خویشتن محروم هستی
دیگر کار تمام شده بود، ارتش به ملت پیوسته بود و مردم شریف و غیور ایران‌، فرمان عزل محمدرضا پهلوی را که عمری در نوکری بیگانگان‌، بر آنان تاخته بود، صادر کرده بودند:
ای شه قلدر! شهنشاهی سزاوار تو نیست‌ چونکه وجدان و شرافت هیچ در کار تو نیست
نوکــر بیگانگــانی‌، شــاه ایــران نیستی‌ بی‌لیاقــت‌! عقــل در مغــز سبکبـار تو نیست
همدلی و همبستگی مردم در پیروی از منویات حضرت امام خمینی (ره‌)، به بار نشست و در روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ ـ که روز واقعة ما بود ـ صدای انقلاب اسلامی از رادیو ایران پخش شد تا موج شادی و سرور، در سراسر کشور پراکنده گردد و حکومت اسلامی آغاز شود. به امید آنکه قدردانش باشیم‌!
منبع: برگرفته از کتاب «هنر فریاد»، مرکز بررسی اسناد تاریخی
منبع : خبرگزاری فارس