پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


به قضاوت آیندگان فکر کنیم


نوشتن درباره مفهوم میراث فرهنگی و آنچه كه به طور كلی فرهنگش می نامیم دشوار است شاید بدین خاطر كه به مباحث نظری این موضوع كمتر پرداخته شده است. به نظر می رسد كه ابتدا باید این دو مفهوم را جداگانه باز شكافت و وجوه اشتراك و تمایز آنها را دریافت. این كار به تحقیقی وسیع نیاز دارد كه در این نوشتار كوتاه مجال آن فرام نیست. با این وجود سعی خواهد شد تا ضمن طرح موضوع، برخی تعاریف و دیدگاه ها بین فرهنگ و میراث فرهنگی به صورت گذرا بررسی شود. پیش از وارد شدن به بحث اصلی بهتر است مفهوم فرهنگ را بازخوانی كنیم. تعریف های مختلفی از فرهنگ ارایه شده است ولی براساس یكی از تعاریف بسیط و عمومی، فرهنگ مجموعه ای از دستاوردهای معنوی انسان است كه بخش مادی زندگی او را هم متاثر می كند. با این تعاریف، عصاره مانای فرهنگ جاری در ادوار مختلف حیات بشر به دریایی می ریزد كه نامش میراث فرهنگی است. ملغه ای از همه آن باورها، تجربه ها و خاطره ها كه منشا انسانی داشته و هنوز قابل بازیافت است. بدین ترتیب بخش های ماندگار فرهنگ امروز ما هم در حساب میراث فرهنگی آیندگان، پس انداز خواهد شد.
ما علاوه بر آن كه وامدار تاریخ گذشته هستیم، امانتدار تاریخ معاصریم. ما نمی توانیم در مورد حذف عناصر فرهنگی و یا هنری از حافظه تاریخ دخالت كنیم. به عبارت دیگر عناصر فاقد ویژگی های برجسته، خواه ناخواه از این حافظه حذف خواهد شد. ما ملتی هستیم با ثروت فرهنگی انبوه، افزون بر ده ها هزار اثر معماری تاریخی با ظرایف فنی و هنری یگانه و صدها هزار شی نفیس و گرانسنگ در روی زمین و شاید ده ها برابر آن در دل خاك، گویش های متفاوت و تنوع قومی _ فرهنگی حیرت انگیز یا همان multi cultural فرنگی، از جمله ویژگی های سرزمین ماست ولی هیچ كدام اینها دلیلی بر این نیست كه خود را بی نیاز از آفرینش آثار و آداب تازه بدانیم، در حوزه نمایش، شبیه خوانی و تعزیه بخش مهمی از میراث فرهنگی ما به شمار می رود. خیمه شب بازی و تكم گردانی و سیاه بازی هم همینطور. چرا تئاتر امروز ما نباید جلوه هایی ماندگار از خود به یادگار بگذارد؟ ما آنقدر خود را دارا پنداشته ایم كه نیازمان به منابع جدید را انكار كرده ایم و آثار هنری معاصر را از فهرست میراث فرهنگی خط زده ایم. اگر بپذیریم كه میراث فرهنگی، معیاری است كه با آن قدر انسانی خود را باز می شناسیم و اگر حرمتی نمی داشت و به فراموشی سپرده می شد، آدمی هنوز در غار می زیست، خواهیم توانست هنر و فرهنگ معاصر را هم به عنوان حاصل تلاش انسان معاصر و میراثی برای آیندگان در گوشه ای از ذهن خود جای دهیم. از موضوع تفاخر ملی كه بگذریم به مفهوم عمیق تر میراث فرهنگ جهانی می رسیم. اینچنین است كه از تخریب مجسمه بودا در بامیان و غارت موزه بغداد دلگیر می شویم و می خواهیم با خلق آثار تازه ای در حوزه هنر و فرهنگ معاصر از تلخی فقدان آنها كاسته شود. آثار مونه، رنوار، پیكاسو، شاگال، محصص، زنده رودی، پیلارام، تناولی، جویس، استین بك، الیوت، پروست، ماركز، هسه، ولز، بونوئل، ویسكونتی، كیارستمی، بیضایی، تقوایی، باخ، برامس، چایكوفسكی، درویش خان و صبا هم اكنون نیز جزو سرمایه های فرهنگ جهانی به شمار می روند و به نحوی چشمگیر، حیات انسان معاصر خود را تحت تاثیر قرار داده اند با این حساب اگر آثار ارزشمند معاصر یا متاخر را هم جزو میراث فرهنگی به شمار آوریم علاوه بر آن كه دارایی های معنوی خود را گسترش داده ایم سهم بیشتری از دانایی و دریافت بشری را هم به خود اختصاص خواهیم داد. بدین ترتیب مراقبت از آثار هنری معاصر كم اهمیت تر از حفظ میراث های فرهنگی شناخته شده و به ثبت رسیده نیست. راستی اگر آن كتاب ها كه در آتش جهانگشایی جاهلانه مغول و هم رسمانشان سوختند باقی بود، ما و انسان معاصر در همین جای امروزیمان ایستاده بودیم؟
نكته دیگری كه به نظر می رسد كمتر مورد توجه قرار گرفته، مرزبندی و ارزشگذاری میان میراث فرهنگی اقوام مختلف است. آیا می توان گفت كدام یك از مادران جهان مهربانتر و دوست داشتنی ترند؟ هر مادری به چشم فرزندش یكه است. بر همین منوال یادگارهای فرهنگی هر ملت و قوم هم پیش چشم آنان عزیز و یگانه است. آیا آموخته ایم كه به میراث فرهنگی بشری به معنای عام آن عشق بورزیم یا دست كم به آن احترام بگذاریم. آیا آموخته ایم كه همه مادران جهان را به حرمت مهر مادر خویش دوست بداریم. محور بیانیه مشترك موزه های بزرگ دنیا كه چندی پیش منتشر شد اصرار بر بازپس ندادن آثار به كشورهای مبدا بود. بیانیه مزبور تاكید می كرد كه آثار مورد اشاره به دلیل زندگی چند ده ساله در موزه های بزرگ دنیا، به مایملك قلمروی كه آن را حوزه فرهنگی غرب می خوانیم ضمیمه شده اند. آنان اگرچه سهم كوچكی بابت خلق اثر برای منطقه جغرافیایی مبدا قایل هستند ولی سهم بزرگ كشف، نمایش، معرفی و پژوهش اثر را از آن خود می دانند. می شود این دیدگاه را با نگاه ما به آثار فرنگی موجود در كشور مقایسه كرد. نگاهی بدبینانه و پست شمار به آثاری كه واجد ارزش های فراوانند و هر چه باشد به طور قانونی به ایران وارد شده اند. سرمایه ملی برای خریدشان و هزینه های فراوان برای نگهداری شان صرف شده و بر خلاف بسیاری از آثار ما كه زیور موزه های بزرگ دنیا هستند به نیرنگ یا عنف از كشور خود خارج نشده اند. آیا می توانیم نخبه آثار فرهنگی موجود در كشور را كه هم اكنون در مالكیت ماست، به عنوان یكی از بخش های جانبی میراث فرهنگی خودمان بپذیریم؟
این صرفا یك پرسش ساده است. پرسشی كه می تواند از دید جمعی، بدعت گذاری و از نظر گروهی دیگر محافظه كارانه تلقی شود. پرسش مهم تر آن است كه آیندگان ما را چگونه قضاوت خواهند كرد و ما به چشم آنان در كجاییم.
منبع : خبرگزاری میراث فرهنگی