یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


جامعه شناسی هنر


جامعه شناسی هنر
جامعه شناسی هنر که به عنوان یک مبحث بین رشته ای مطرح می باشد، به بررسی ارتباط متقابل بین جامعه و هنر می پردازد.
جامعه شناسی هنر که به عنوان یک مبحث بین رشته ای مطرح می باشد، به بررسی ارتباط متقابل بین جامعه و هنر می پردازد. در راستای ارتباط متقابل میان هنر و جامعه دو رویکرد اصلی را می توان از یکدیگر متمایز کرد. این رویکرد ها عبارتند از رویکرد بازتابی و رویکرد شکل دهی.
بر اساس رویکرد بازتابی می توان هنر را به آیینه ای تشبیه کرد که جامعه و شرایط آن را بازمی نمایاند. این آیینه الزاماً مبین تمامی واقعیت نیست و نیز لزوماً آیینه ی تختی نیست که همه چیز را چنانکه هست نشان دهد. با توجه به چنین رویکردی با بررسی یک اثر هنری، مثلاً یک اثر ادبی، می توان به جامعه و زمینه های اجتماعی که اثر هنری در بستر آن شکل گرفته است دست پیدا کرد.
در رویکرد شکل دهی این هنر است که مرتبه ای فراتر از جامعه دارد و با تحرکات و آفرینش خود جامعه را تحت تأثیر قرار می دهد. هنرمند با مفاهیم و اشکالی که می آفریند با مخاطب ارتباط می یابد و در نتیجه ی این رابطه، مفاهیم شکل گرفته در مخاطب نهادینه می گردند. این دیدگاه خصوصاً در نگرش مارکسیستی تجلی می یابد. در این نگرش، هنر به مثابه شکلی از ایدئولوژی که باژگون کننده ی حقیقت می باشد، مطرح می گردد و هنر مردم پسند طبقه ی کارگر را به تسلیم سرمایه داری وا می دارد.
نه تاثیر شکل دهی و نه تاثیر بازتابی، هیچ کدام قابل انکار نمی باشند، این دو رویکرد به یکدیگر پیوند خورده اند و اتخاذ یکی از این دو دیدگاه و طرد دیگری می تواند به نگرش تک بعدی بیانجامد، زیرا معمولاً آثار هنری ضمن اینکه بر بستر جامعه شکل می گیرند و از آن اثر می پذیرند، به نوبه ی خود بر آن اثر نیز می گذارند. بارزترین و معروف ترین مثال در این زمینه، رمان اجتماعی کلبه ی عمو تم می باشد. از دید بازتابی این رمان بیانگر شرایط اجتماعی دشوار و شدت تبعیض نژادی در آمریکاست. با این حال علاوه بر اثر بازتابی در ایجاد رویکردی علیه تبعیض نژادی موثر بوده است. پس هنر برجامعه اثر گذاشته است. البته شاید در تمامی موارد بررسی این دو تاثیر به سادگی مثال ذکر شده نباشد.
هنر را هم می توان به مثابه شکلی از آفرینش مطرح کرد، هم به عنوان شکلی از شناخت، که این دومی در جامعه شناسی هنر بیش تر به کار می آید. در این دیدگاه، هنر همچون علم، شیوه ای برای شناخت می باشد، اما اگر ابزار علم در راه شناخت، عقل باشد، دیدگاه دوم شیوه ی شناخت هنری را عاطفه و شهود تعیین می کند. شناخت در سه سطح کشف، بیان و پذیرش از سوی مخاطبین شکل می گیرد. بر اساس چنین تعریفی، هنرمند به یک آگاهی خاص دست می یابد ( مثلاً زیبایی یک پدیده )، سپس آن را به صورت هنری و در یک هنر خاص تجلی می دهد، در مرحله ی بعدی این اثر به دست مخاطب هنری و توسط او مورد پذیرش قرار می گیرد. بر اساس چنین گفته ای، هنر را می توان در یک چهارچوب ارتباطی تحلیل کرد.
در مورد خود هنرمند، می توان دو رویکرد کاملاً متضاد را رو به روی هم قرار داد. اولی دیدگاهی است که هنرمند را به عنوان یکی از اعضای جامعه با وظیفه ی خدمت به جامعه در نظر آوریم که باید هنر خود را در راستای تعهدات اخلاقی و اجتماعی قرار دهد. این دیدگاه را می توان در طرفداران سن سیمون ( جامعه شناس ) که در مکتب کلاسیک و رومانتیک فعالیت می کردند مشاهده نمود. آن ها می گفتند هنرمند باید در راستای ترقی و پیشرفت جامعه فعالیت نماید. نمونه ی بارز دیگر برای این رویکرد را می توان در رئالیسم سوسیالسیتی مشاهده نمود که به مدت ۶۰ سال هنر رسمی شوروی بود و به موجب آن هنر و هنرمند می بایست در خدمت اهداف جامعه ی کمونیستی و سوسیالیستی در می آمدند.
در دیدگاه دیگر، هنر و هنرمند در قبال جامعه هیچ گونه وظیفه و تعهدی ندارند و هنر می تواند هیچ موضوع اجتماعی را در برنگیرد و حتی غیر مفید باشد. بارزترین مثال در زمینه ی این دیدگاه، رویکرد هنر برای هنر می باشد که در فرانسه مطرح شد و در مکتب پارناس تجلی یافت. مطابق با این دیدگاه هنر از قید و بند جامعه آزاد است و هنر به هیچ وجه وسیله نیست بلکه هدف است. هنر در ذات خود زیباست و این زیبایی برای آن کافی است.
این دو دیدگاه کلی را می توان در مقابل هم و به عنوان دو سویه ی متضاد نگرش به رابطه ی هنرمند و جامعه عنوان نمود، اما آنچه در این جا اتخاذ می گردد یک رویکرد بینابینی می باشد، زیرا ملزم کردن هنرمند به خدمت به جامعه و حرکت در چهارچوبی معین اصولاً با ماهیت هنر مغایرت دارد، هنرمند خدمتکار جامعه نیست و وظیفه ندارد آنچه جامعه پذیرفته و مقدس می دارد تبلیغ کند، او می تواند چنین رسالتی برای شخص خود قائل شود، اما کسی قادر به تعمیم آن به تمامی هنرمندان نیست و فقط به طور کلی می توان گفت که هنرمند از شرایط اجتماعی زمان خود و ساختارهای اجتماعی اثر می پذیرد و به امر هنر می پردازد، هنری که می تواند علیه جریان حاکم در جامعه حرکت کند. به این ترتیب، ما مثل پتریم سوروکین هنر برای هنر را محکوم نخواهیم کرد و نظیر دکتر ساروخانی، هنرمند مدرن را به واسطه ی درونگرایی و گریز از جامعه، به دور افتادن از حقیقت و بدفهمی آن متهم نخواهیم ساخت.
در مبحث اثر هنری، میتوان توجه را به زمینه و تماس معطوف نمود. منظور از زمینه چیزی است که پیش تر در مورد آن بحث شد، یعنی ساختارها و عوامل اجتماعی اثرگذار در یک اثر هنری. دیدگاه های عمده در این مورد، دیدگاه های مارکسیستی و فمینیستی هستند. رویکرد های دیگری نظیر رویکرد بوردیویی، دووینویی و بکری نیز وجود دراند، اما رویکرد مارکسیستی که بارزترین تجلی آن را در عملکرد مکتب فرانکفورت می توان دید،به قدری قوی بوده که گاهاً با جامعه شناسی هنر مترادف شده است.
منظور از تماس ابزار ارتباط است. تماس نمایانگر رسانه ای (medium)است که یک اثر هنری در قالب آن ارائه و شناخته می شود. در واقع در سطح ارتباط یابی یک اثر هنری با مخاطب، اینکه آگاهی هنری در چه شکلی از هنر متجلی شود و چگونه به دست مخاطب برسد اثرگذار است. در حوزه ی کاری جامعه شناسی هنر، آنچه برای مثال در این بحث می توان گفت این است که شکل رسانه می تواند بر دریافت مخاطب و نوع مخاطب اثر بگذارد. مثلاً آدورنو در مورد رادیو می گوید که رادیو ویرانگر نوجویی های موسیقی است. رادیو موسیقی های بزرگ را تکه تکه می کند و آثار مدرن را پخش نمی کند. در این مبحث، وسایل ارتباطی جدید و پیشرفت های تکنولوژیک بسیار حائز اهیمت هستند. مثلاً اگر زمانی برای دیدن تابلوی مونالیزا باید به فرانسه سفر می شد، این تصویر الان در کتاب های بسیار و اینترنت قابل دست یابی می باشد. اما همین نحوه ی دست یابی هم خود بر دریافت فرد اثر می گذارد.(نگاه کنید به نظریه ی آئورا ی والتر بنیامین)
در زمینه ی مخاطب چیزهای دیگری هم می توان گفت. ما گفتیم که هنر شناخت است و سه مرحله دارد. هنرمند راستین باید هر سه این شروط را داشته باشد که هنرمند باشد. یعنی به کشف واقعیتی نایل آید، آن را بیان کند و بیان او مورد پذیرش مخاطب واقع شود. اما در جامعه مخاطبینی وجود دراند که فردی را هنرمند می دانند که الزاماً دارای شرط اول و دوم نیست، مثلاً به کشف امر زیبایی نایل نیامده، اما از یک اثر هنری زیبا تقلید کرده و مردم او را هنرمند می دانند. در جامعه شناسی هنر، این افراد هم هنرمند محسوب می شوند و دلیل گرایش مردم و آنچه سطح سلیقه و معیار مردم را تعیین می کند بررسی می گردد.
در این مورد به یک مسئله دیگر نیز باید اشاره کرد. در ابتدای امر این هنرمند بود که اهمیت داشت نه مخاطب هنر. معنایی که هنرمند می افرید یگانه معنای راستین اثر هنری شمرده می شد. بعدها هنگامی که پدیده ای به نام دریافت مخاطب پدید آمد و توجه خود را از آفریننده برگرفت و معطوف به مخاطب کرد، ادراک اثر هنری مورد توجه قرار گرفت. ازچنین منظری آثار هنری دیگر آثار هنری نیستند، بلکه « هنری » می گردند. بدون مخاطب، اثر هنری فرایندی نیمه تمام و ناکامل است و مخاطبین هنر در کار آفرینش هنر به نوعی سهیم هستند. در این بحث ها، مفهومی نظیر افق انتظارات مطرح می گردد که در واقع ناشی از پیش زمینه های جامعه شناختی می باشد ( نژاد، سن، طبقه ) و در واقع مخاطب با پیش زمینه های وجودی خود به سراغ اثر هنری می رود و انعکاس وجود خود را در آن اثر جست و جو می کند.
بر اساس آنچه ذکر شد، جامعه شناسی هنر، به بررسی ارتباط متقابل جامعه می پردازد.اگر هنر را در چهارچوب ارتباطی بررسی کنیم، کار جامعه شناسی هنر هم هنرمند، هم زمینه و شکل اثر و هم مخاطب اثر هنری را در برمیگرد و جامعه شناس هنر به کل این مسائل می پردازد. با توجه به پیوند تنگاتنگ هنر و جامعه، هنوز هم هستند کسانی که می گویند در جامعه ای مثل جامعه ی ما که آمار جرم و جنایت بیداد می کند، دیگر جامعه شناس چه کاری به مقوله ای نظیر هنر می تواند داشته باشد. اما آیا به راستی چنین است؟
نیلوفر مسجدی زاده
منابع:
احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، تهران، مرکز، ۱۳۸۶
راودراد، اعظم، پژوهشنامه فرهنگستان هنر، تهران، فرهنگستان هنر، فروردین و اردیبهشت ۸۶
راودراد، اعظم، مقاله ی تعریف هنر از دیدگاه جامعه شناسی، هم اندیشی جامعه شناسی هنر، تهران، فرهنگستان هنر، زمستان ۸۶
کوثری، مسعود، مقاله ی درک آثار هنری در جامعه، مقالات هم اندیشی جامعه شناسی هنر، فرهنگستان هنر، زمستان ۸۶
سید حسینی، رضا، مکتب های ادبی، تهران، مرکز، ۱۳۸۶
ساروخانی، باقر، جامعه شناسی ارتباطات، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۵a
منبع : جامعه‌شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید