جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

با پاهای کثیف مخم رو لگد نکن!


برای یادگیری شیوه های متعددی وجود دارند، ولی شیوه ای كه یك مربی شرقی در معبد ذن در آسیا در مورد من بكار برد، چیز محشری بود! روزی در كنار او در باغی پر از بامبوهای غول پیكر راه می رفتم و یكریز حرف می زدم و افاضات می كردم تا به او ثابت كنم «چقدر چیز بلدم كه ناگهان برگشت و محكم توی دهنم زد! البته متوجه هستید كه دارم درباره شیوه ای در آموزش صحبت می كنم. لب خون آلودم را به دست گرفتم، نگاهش كردم و پرسیدم:« این دیگه چه جور تربیت كردنی یه؟ »او كه مرد بسیار صبور، ملایم و باشكوهی بود، از كوره در رفت و گفت:« با پاهای كثیفت مخم رو لگد نكن! »به شما قول می دهم قبل از نوشتن این مقاله، پاهایم را حسابی شسته ام.
آنهایی كه با آثار من آشنا هستند، می دانند كه من به شدت ایمان دارم كه عشق را می توان یادگرفت. به اعتقاد من، همه ما توانایی بالقوه عظیمی را برای دوست داشتن در اختیار داریم، اما این نیرو هم، مثل هر نیروی بالقوه دیگری، اگر بالفعل نشود، فاتحه اش خوانده است.
حالا كه قبول كردیم ضروری ترین درسی كه باید یاد بگیریم، عاشق بودن است، ببینیم درسهای بعدی كدامند.
انسان عاشق، دوست دارد بهترین های خود را به دیگران ببخشد و از این طریق به شكوفایی عظیمی دست پیدا كند. در این فرآیند دلپذیر است كه انسان متوجه می شود چقدر منحصر به فرد و یگانه است و حتی دو تا بچه دوقلو هم در دنیا، كلی با هم فرق دارند. آیا متوجه هستیم كه ما در آموزش هایمان نخستین نعمتی را كه نشانه می رویم، نعمت منحصر به فرد بودن بچه هاست، غافل از این كه تنها انسانهای یگانه هستند كه چیزی برای بخشیدن و گرفتن دارند.
بهترین حسن یگانه بودن این است كه انسان هیچ وقت گم نمی شود، به شرط آنكه قبلا خودش را پیدا كرده باشد. انسان هنگامی كه در خود احساس خلأ و تنهایی می كند، كافی است كمی به صدای آن كسی كه در درون اوست، گوش بدهد تا ببیند كه می گوید،«من هنوز اینجا هستم! در درون تو! مرا پیدا كن! مرا رشد بده! با من شریك شو! و ببین كه چطور یك ذره از چیزی را كه ضروری است، پیدا می كنی.» ولی بدبختی اینجاست كه ما تصور می كنیم آنچه كه ضروری است باید جای دیگری باشد و نمی تواند اینجا باشد!
در آموزش های خود چقدر به كودكانمان یاد می دهیم كه سعادت حقیقی را در درون خود جستجو كنند و بیهوده این در و آن در نزنند. بدبختانه هیچ مدرسه و كلاسی این جور چیزها را یاد بچه ها نمی دهد. من نمی گویم نباید ریاضی درس داد. بدیهی است كه یاد گرفتن اغلب دروس، ضروری است، اما بدون آنها هم می شود زندگی كرد. برای خواندن و نوشتن هم می شود شاد بود و شادمانه زندگی كرد، اما آیا بدون توانایی دوست داشتن و اعتقاد به منحصر به فرد بودن خود و توانایی ایجاد ارتباط با دیگران، می شود انسانی زندگی كرد؟
منبع : همشهری