سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

به کتاب «خاطره و گفتمان جنگ» به اهتمام فرهاد ساسانی


به کتاب «خاطره و گفتمان جنگ» به اهتمام فرهاد ساسانی
● یک
به گمانم حالا در قرن بیست و یکم و پس از پشت سر گذاشتن دو جنگ جهانی و یک جنگ سرد [که لبریز از جنگ‌های منطقه‌ای بود] و سرریز کردن تبعات «ستیز مرامی» یک قرن پرستیز به قرن پس از خود و پشت سر گذاشتن لااقل ۱۵ جنگ منطقه‌ای کاملاً اجتناب‌پذیر در ۹ سال نخست قرن بیست و یک، به قدر کافی واجد بنیان‌های تئوریک هستیم که چندان از عبارت «جنگ: یک خاطره جمعی» شگفت‌زده نشویم. کتاب «خاطره و گفتمان جنگ» تلاشی است در «مکانیزه کردن» این خاطره جمعی در دوران «پیشا آتش» ذهن عمیقاً درگیر ما با تألمات حاصل از جنگ. به گمان من، ما چندان نیازمند این روند «مکانیزه محور» نیستیم چرا که لااقل بیست سال از پایان بزرگترین جنگ میهنی پس از اسلام‌مان گذشته و پیش از آن که درگیر تألمات باشیم درگیر تأملات آنیم. با این همه نمی‌توان از خواندنی بودن این کتاب چشم پوشید و البته چشم‌پوشی از ارائه چند «گزارش» تحت لوای نام پرطنین «گفتمان جنگ» نیز دشوار است. «گفتمان» به معنای گفت‌وگو نیست و... بگذریم! این کتاب که چه روی جلد و چه در داخل‌اش نام «فرهاد ساسانی» را با پیشوند «به اهتمام» دارد روشن نمی‌کند که آثار موجود در آن به ترجمه کیست یا اگر گردآوری شده از کدام ترجمه‌ها؟ پیش گفتاری هم دارد از فرانک جمشیدی که به پیشینه و تبارشناسی چنین رویکردی [در ایران] اشاراتی دارد و نام مترجمان هم همچنان .... از این مقوله که بگذریم شخصاً از خواندن این مقالات که گزارشاتی جذاب‌اند لذت بردم گرچه نتوانستم برای مبحث مهمی مثل «خاطره جمعی» به بنیان‌های تئوریک دست یابم که عملاً نویسندگان مفروض را یاری دهند که تا به «گفتمان» قابل توجهی در این زمینه دست یابند برای کمک بیشتر به حفظ و ثبت آن؛ اما چند بخش خواندنی از این کتاب: «یادبود جمعی یعنی یادآوری عمومی؛ یعنی گردآوردن تکه پاره‌هایی از گذشته و پیوند زدن آنها به همدیگر نزد عموم مردم. «مردم» گروهی هستند که یاد را تولید، بیان و مصرف می‌کنند. چیزی که تولید می‌کنند مجموعه‌ای از خاطره‌های منفرد نیست؛ این کل بزرگ‌تر از مجموع اجزاست. خاطره جمعی محصول کنش گروه‌ها و افراد در روز روشن است. خاطره منفعل، که یادآمده‌های شخصی فردی ساکت محسوب می‌شود، خاطره جمعی نیست، اگرچه طوری درباره خاطراتمان صحبت می‌کنیم که از جامعه نمی‌تواند فرار کند. وقتی مردم به قلمرو عمومی وارد می‌شوند و گذشته- گذشته شخص خودشان، گذشته خانواده‌شان، گذشته ملی‌شان و غیره -را شرح می‌دهند، تصویرها و حرکت‌هایی برگرفته از تجربه اجتماعی گسترده‌ترشان را ارائه می‌دهند همان گونه که موریس آلب واکس می‌نویسد، خاطره مردم «چارچوب اجتماعی» دارد.
هنگامی که مردم با هم جمع می‌شوند تا یادی کنند، وارد قلمروی فراتر از خاطره فردی می‌شوند.
[چارچوب مطالعه جنگ و یادبود در سده بیستم/ جی وینتر و امانوئل سیوان]
«تصویر موزه‌ای جنگ را به احتمال زیاد در موزه‌های هنگ‌ها [ی ارتش بریتانیا] بتوان دید.
این موزه‌ها به نمایش آثار خارج از هنگ خودشان چندان تمایلی ندارند. دلیل آن تا حدی این است که ارتش بریتانیا کوچک، حرفه‌ای و به نوعی جدا از بقیه جامعه است. با این حال همه مردم، چه در طول تاریخ گذشته چه در روزگار کنونی، از رهگذر تجارت بین‌المللی یاملیت یا تجربه تلخ داغ دیدگی، از جنگ متأثر شده‌اند. این موزه‌ها نه برای معرفی جنگ، بلکه به طور خاص برای روحیه دادن به نظامیان و حفظ آن روحیه به منظور کمک به نظامیان در بهتر جنگ کردن، بنا شده‌اند. بنابراین، تصویرسازی از گذشته در موزه‌های جنگ‌ها در جهت نیل به این هدف ضرورت می‌یابد. با این حال، این موزه‌ها حرف‌های بیشتری دارند. آثار موجود در مجموعه‌های این موزه‌ها انباشته از نمادهای فراوان است. یونیفورم‌ها، پرچم‌ها، تندیس‌ها و سلاح‌هایی که تا آن زمان برای جنگ ندیدگان گنگ و نامفهوم می‌نمودند، حال آشکارا به
رمزگان‌ها و فعالیت هایی دلالت می‌کنند که پیوسته طی صدها سال به زندگی سربازان معنا داده‌اند و هنوز هم همین نقش را ایفا می‌کنند.»
[تاریخ‌سازی جنگ/ سیمون جونز]
● دو
جدا از این «تعریف‌ها»، کتاب واجد چند روایت است که شاید از این لحاظ در روند «واقعه‌نگاری ایرانی» مؤثر افتد گرچه از این دست روایات را به راحتی می‌توان در بیوگرافی‌هایی که طی چنددهه اخیر منتشر شده‌اند هم دید اما به هر حال!: «در اوت۱۹۱۴، والتر بنیامین در کنار بسیاری از دیگر مردان‌آلمانی ۲۲ ساله، داوطلب ارتش قیصر شد؛ اما طبق نظر دوستش گر شوم شولم، «نه از سر اشتیاق به جنگ، بلکه به منظور آماده شدن برای خدمت اجباری گریزناپذیر، چون به او این امکان را می‌داد تا میان دوستان و همفکرانش باشد.» برحسب اتفاق، بنیامین پذیرفته نشد و وقتی نوبت خدمت گروه سنی‌اش در همان پائیز رسید، خود را به فلجی زد و توانست اعزامش را تا فراخوان دیگر در ژانویه ۱۹۱۷ عقب بیندازد. بار دیگر توانست با کلک از خدمت بگریزد؛ چون با هیپنوتیزم علائم سیاتیک را از خود بروز داده بود.» [مخالفت با تسلا: والتر بنیامین و امتناع از سوگواری/ مارتین جی]
طبیعتاً وجه واقع‌نمایانه این نوع بیوگرافی نویسی که در قرن بیستم کمابیش به افسانه آغشته بوده واجد جذابیت‌های بسیاری است اما گمان نکنم در کار نگارش بیوگرافی‌های جنگی ما یا دست اندرکاران فرهنگی ما که درگیر جنگ بوده‌اند چندان مؤثر باشد چرا که جنگ هشت ساله ایران اساساً از جنس دیگری بوده و نسل جدید نویسنده یا متفکر پس از آن، از جمله کسانی نبوده‌اند که با اتکا به هیپنوتیزم، آثار سیاتیک را از خود بروز داده باشند! گرچه می‌توان به موارد قابل توجهی در آن دوران اشاره کرد که برخی دست به خود زنی کرده‌اند اما ایشان از جمله کسانی نبوده‌اند که بعدها بنیان‌های فرهنگی پس از جنگ را استوار کردند و اصلاً شک دارم که از آن میان، کسی در این زمینه، «چهره» شده باشد. طبیعتاً تفاوت‌هایی است میان یک جنگ ایدئولوژیک که آمیخته شده با تهاجم خارجی، با جنگی که دولت مورد نظر متخاصم و متجاوز بوده است. مطمئناً در عراق تحت حاکمیت صدام حسین، متفکران فراری از جنگ که بعدها بنیان‌های فکری عراق دهه ۹۰ و پس از سال۲۰۰۰ را پایه‌ریزی کردند فراوانند اما در ایران... ببینید این نظر اساساً ارتباطی ندارد به پشتیبانی از جنگ میهنی و ایدئولوژیک، بلکه بیشتر ساز و کاری است که در هر کشور، امکان بازسازی و بازآفرینی اندیشه را به آن ملت می‌دهد و این ساز و کار، اساساً در ایران، نتوانسته یا نمی‌توانسته در جمعی شکل گیرد که از رویکردهای جنگ هشت ساله برکنار مانده‌اند چنان که نخبگانی هم که صرفاً به دلیل ازدحام استقبال رزمندگان در جبهه‌ها، از اعزام‌های ادواری ارتش [که در هر کشور در حال جنگی طبیعی است] برکنار ماندند، در کمتر از یک دهه پس از جنگ، به دلیل ناتوانی در «تولید اندیشه» به شکلی طبیعی از عرصه فرهنگی کشور حذف شدند؛ البته باز هم تأکید می‌کنم این امر به معنای تأیید «موافقت» یا تکذیب «معاندت» با یک جنگ نیست بلکه صرفاً تجربه یک جنگ را در فواصل جغرافیایی نزدیک [به آن] پشت سر گذاشتن است. این مطلب را با گزینشی دیگر که تأییدی ضمنی بر ایده‌های حاصل از «متن» مؤلفی چون من است به پایان می‌برم: «از نوامبر۱۹۵۴ تا مارس۱۹۶۲، سربازان فرانسه در الجزایر جنگیدند تا همچنان آن را بخشی از فرانسه نگه دارند. این درگیری‌ای بودکه در فرانسه به هیچ وجه رسماً جنگ نامیده نمی‌شد. نتیجه پایانی آن استقلال الجزایر و تسلط جبهه آزادی‌بخش ملی (جام) و خروج یک میلیون فرانسوی‌ای بود که گمان می‌کردند زندگی در الجزایر در سایه رژیم جدید ناممکن است.
می‌توان گفت این جنگ طولانی‌ترین جنگ برای استعمار زدایی بود و با اینکه نیروهای فرانسوی بی‌شک مجهزتر و پرشمارتر از فلقه‌های الجزایری بودند، باز هم به قیمت جان ۳۵ هزار سرباز فرانسوی تمام شد؛ اما از خاطره جمعی محو شد.» [جنگ الجزایر در خاطره جمعی فرانسویان/ آنتوان پروست]
منبع : روزنامه ایران