پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تفکر در باره نو حافظه کاری


تفکر در باره نو حافظه کاری
در طول سال گذشته, مقالات بسیار زیادی در باره نو محافظه کاران ارائه شده است که تعداد زیادی از آنها موضوعاتی آزار دهنده و مشکل دارند: آیا نو محافظه از انواع دیگر محافظه کاران متفاوت است؟ آیا نو محافظه کاری یک جنبش یهودی است؟ آیا آن را می توان ضد یهودی به حساب آورد؟ مشاجره بین نو محافظه کاران و محافظه کاران سنتی – محافظه کاران ضعیف – خیلی مهم است زیرا محافظه کاران سنتی خود را در خارج از گود دیدند و به تماشای ساختار قدرت محافظه کاران نشستند.
در مقاله ای که اخیرا بوسیله آیروینگ کریستول نوشته شده, کینه و نفرت موجود نشان داده شده است, او پدر نو محافظه کاران است نام مقاله متقاعد سازی نو محافظه کاران است و در مجله هفتگی استاندارد در ۲۵ آگوست سال ۲۰۰۳ چاپ شده است. در این مقاله آقای کریستول با صراحت قابل ستایشی می پذیرد که:
وظیفه تاریخی و و اهداف سیاسی نو محافظه کاران به نظر می رسد این باشد:
بطور عام تغییر در حزب جمهوری خواه و در محافظه کاری آمریکایی برخلاف اداره و خواست آنها, تا تبدیل به نوعی از سیاست محافظه کاری شوند که برای هدایت و رهبری دموکراسی جدید مناسب باشد.
و کریستول با صراحت تمام, از هر گونه تلاشی برای توجیه حمایت آمریکا از اسرائیل اجتناب می ورزد و این کار را در راستای منافع ملی می داند:
ملت های بزرگ که هویت آنها به ایدئولوژی آنها بستگی دارد مانند اتحاد جماهیر شوروی در گذشته و امریکا امروزی, بناچار, علاوه بر منافع مادی, منافع ایدئولوژیکی نیز دارند و به همین دلیل ما احساس می کنیم امروز وقتی بقاء اسرائیل تهدید می شود دفاع از آن ضروری است. منافع ملی مربوط به محاسبات پیچیده سیاسی - جغرافیایی ضروری نیستند.
اگر ملت آمریکا, یک ملت ایدئولوژیک است تنها به این مفهوم است که انگیزش های ایدئولوژی محافظه کاری یک موضوع قانونی در خواسته ای عقلانی است. برای مثال, این حقیقت دارد که سیاست خارجی نو محافظه کاران به خوبی با منافع یهودیان سازگار است با منافع قابل قبول و پذیرفته یهود. اما به ندرت با منافع آمریکا مرتبط است. هم چنین, نو محافظه کاران در موضوعاتی مانند نژاد و مهاجرت با عقاید محافظه کاران سنتی مخالف است. اما با عقیده گسترش جامعه یهودی در امریکا کاملا با یکدیگر مشابه و نزدیک هستند.
مرا در جزء آن گروه به حساب آورید که عقیده دارد یک کمینه یهودی نو محافظه کاران را رهبری می کند و این باور تأثیری انتقادی بر ایالات متحده آمریکا داشته است بویژه بر سیاست های آمریکا. و هم چنین تأثیر نو محافظه کاران با توجه به رابطه آنها با سازمانهای یهودی کاملا واضح و روشن است. به عقیده من این نتیجه گیری بر اساس اطلاعات قطعی و استدلالهای منطقی است. اما شبیه دیگر نظریه ها البته جای کنکاش و انکار دارد ما نباید از اهمیت موضوع نژاد و قوم در میان انسانها تعجب کنیم. ما نباید از عبادت یهود ستیزی بترسیم. ما باید بتوانیم این موضوعات را به خوبی توضیح و تفسیر کنیم. این یک موضوع عملی و کارکردی است نه یک موضوع اخلاقی.
سیاستمداران محلی و قومی در آمریکا کاملا به فعال گران یهودی وابسته نیستند. آنها پدیده هایی کاملاٌ معمولی در طول تاریخ و سراسر جهان هستند. اما بیش از نیم قرن است که تأثیر یهودی بدون هیچ محدودیتی عقلی گسترش یافته است هر چند استثناهایی نیز داشته است. حالا به هر حال هر چند که آمریکا نیازمند یک امپراطوری در خاورمیانه است این محدودیت به ناچار کنار گذاشته شده است. عقاید من برگرفته است از تحقیقاتی که بر تأثیرات یهود در حرکتهای سیاسی و فکری انجام گرفته است از قبیل مدرسه فرانکفورت, مارکسیسم و حرکتهای دیگر در رادیکالهای چپ و هم چنین حرکتهایی که توازن قومی و نژادی را در ایالتهای آمریکا تغییر داده است مانند مهاجرتهای گروهی نه سنتی.
نتیجه گیری من این است: نو محافظه کاری امروزی با الگوی سیاسی و فکری متناسب با الگوی فکری و سیاسی یهودی است و این را در کارهایم به اثبات رسانده ام.
البته من نمی خواهم بگویم که همه یهودیان یا حتی بیشتر آنها از این حرکتها حمایت می کنند. و همه این حرکتها در یک راستا و هدف حرکت نمی کنند. بعضی از این حرکتها با یکدیگر در تقابل هستند. می خواهم این موضوع را بگویم که نکته کلیدی در این حرکتها در برخی احساسات یهودی است و در برخی منافع یهود را گسترش می دهد.
در تمام حرکتهای فکری و سیاسی و یهودی که من مطالعه کرده ام یک هویت بسیار قوی در مرکز حرکتها وجود دارد. در مرکز تمام رهبری های مسیحی – یهودی, افرادی مانند بارس, تروتسلی و فروید که مسیحی باور هستند خداگونه عمل می کنند..
بنیانگذار اصل نو محافظه کاری, ریشه اصلی افکار خود را به انجمن فکری نیویورک متصل می کنند, گروهی که متشکل از پیروان نظریه تروتسکی, مکس شواکتسمن در سال ۱۹۳۰ م هستند و به دور مرکز روزنامه های هم چون پاتریس ریو یو و کامنتری که بوسیله یهودیان منتشر می شده می چرخند. در باره نو محافظه کاران باید گفت, اولین نشانه حضور آنها به زمانی بر می گردد که چپ گراهای رادیکال در اتحاد جماهیر شوروی شروع به یهودی ستیزی کردند. افراد برجسته ای که به هدایت و رهبری آنها پرداختند علاوه بر سیاستمداران چپی, فلاسفه ای هم چون سیدنی هووک و الیوت کوهن سردبیر روزنامه کامنترری بودند. مردانی هم چون هووک آردیگ کریستول, نرمن پارهورتس, ناتان گازر و سایمور مارتین لیپ ست, عمیقاٌ درباره یهودی ستیزی نگران بودند و هم چنین نسبت به دیگران موضوعات مربوط به یهود. بسیاری از آنها با سازمانهای فعال یهودی از نزدیک همکاری می کردند. بعد از سال ۱۹۵۰ م بسیاری از آنها به شدت از چپ گرایی سرخورده شدند. نگرانی بعضی آنها خوشبختی و رفاه اسرائیل بود.
تا سال ۱۹۷۰ م, نو محافظه کاران حالتی تهاجمی نسبت به شوروی گرفتند زیرا آنها شوروی را دژ محکمی برای یهود ستیزی می دیدند و آن را مخالف اسرائیل یافتند.
ریچارد پرل اولین کسی بود که حمایت کنگره آمریکا را به صورتی سازمان یافته در سال ۱۹۷۴ م در متمم جکسون – وینک بدست آورد. این قانون سبب ناراحتی و خشم اتحاد جماهیر شوروی شد. یک پیمان دو طرفه تجاری برای آزادی مهاجرت یهودیان از شوروی به اسرائیل و آمریکا.
رهبران امروزی شامل تعداد از افراد بانفوذ بر کابینه بوش هستند: پاول ولفومیتس, ریچارد پرل, داگلاس فیتس, آی لویس لیپی, الیوت آبرامز, دیوید وامسر و آبرام شولکی, افرادی که وسایل ارتباط جمعی را تحت کنترل دارند مانند:
بیل کریستول, میشل لدین, استفان برایان, جان پادهورتس و دانیل پایپ. و در جهان دانشگاهی کسانی هم چون: ریچارد پایپ و دونالدکاگان.
هم چنان که نو محافظه کاران در چپ گرایی رادیکال اعتقاد خود را از دست دادند, تعدادی از آنها به نوشته های لئواستراووس توجه نشان دادند, او یک فیسوف سیاسی و کلاسیک در دانشگاه شیکاکو می باشد. استراوس هویت یهودی بسیار قوی دارد و فلسفه خود را وسیله برای بقاء یهودی در دایسپورا بکار می برد. او این عقیده را در سال ۱۹۶۲ میلادی در یک سخنرانی در هیلل موس بیان کرد و بعدها در اثر فیلسوف سیاسی و متفکران یهودی به چاپ رساند:
من باور دارم می توانم گویم بدون هیچ مبالغه ای از خیلی دور از همان آغاز مهمترین مایه فکری من چیزی است که خواست یهود نامیده می شود. استروس به عنوان یک شکل فرقه ای در آمد – یک راهنمای خاخامی نمونه و اگو با قوانین تغییر یافته و جدید. به تدریج استروس و پیروانش به عنوان نو محافظه کار شناخته شدند و به زبان ساده محافظه کار هر چند که در اهداف آنها چیزی محافظه کارانه نمی باشد. این را می توان به روشنی در سیاست خارجی مشاهده کرد, جایی که آنها در خاورمیانه بزرگ در تلاش هستند در راستای منافع اسرائیل منطقه را از نو مرزبندی کنند. البته در مورد سیاست داخی هم همین طور است و پذیرفتن قانون بوسیله نخبگان مرفه یا اریستوکرات نیازمند انتقال سیاسی کاملی است. استروس عقیده دارد این نخبه پروری با منافع اسرائیل در تقابل است.
استروس به طور بی طرف توضیح می دهد که نیاز به یک زبان قابل فهم بیرونی برای هدایت و کنترل خارجی ها لازم است و هم چنین یک زبان محرمانه و داخلی برای کنترل و هدایت اعضاء داخی لازم است. به زبان دیگر رسانه های دیداری و شنیداری باید مردم را فریب دهند.
اما در عمل این شکل کلی و عمومی حرکتهایی است که من مطالعه کرده ام. آنها موضوعات را به طور ثابت و یکنواخت در قالبی غیر یهودی نمایش می دهند و به وضوح دلالت بر منافع یهودیان ندارد. معمول ترین بیان استفاده شده در حرکتها سیاسی و فکری یهودیان زبان جهانی اخلاق و زبان علم است. زبانهایی که نشان دهنده نخبگان تحصیل کرده جهان غرب است. اما در زیر این نوع بیان به راحتی می توان فهمید عبارتهایی وجود دارد که برنامه کاری فعان یهودی را توضیح می دهند. برای مثال, انسان شناسان در تحت رهبری با بوآس (BOAS) دیدگاهشان در باره جنگ مذهبی را در تضاد با مفهوم نژاد بیان کردند, همانند که در مبارزه یهودی ستیزی دیده می شود.
آنها هم چنین نظریه ها یشان را ترویج ایدئولوژی تجمع فرهنگها, دانستند. و این در راستای منافع پیشین یهودیان بود زیرا ایالات متحده آمریکا به عنوان مجموعه ای از فرهنگهای هم شأن در نظر گرفته شد یا یک جامعه اروپایی مسیحی.
به طور مشابه در تجزیه تحلیل های روان شناختی, روان شناسان در نظر یه های خود یهودی ستیزی را به عنوان نشانه ها یا علائم ناهنجاریهای روان شناختی معرفی کردند.
به عکس, نسل پیشین یهودیان آمریکایی ها, از اتحاد جماهیر شوروی ترسی نداشتند اما وقتی که آنها به یهودی ستیزی پرداختند, این ترس شکل گرفت.
محافظه کاران به طور حتم, وطن پرستی آمریکایی را مبتذل نشان می دهند تا در عوض از جنگ در خاورمیانه, گسترش دموکراسی آمریکایی و آزادی مناطق حمایت کنند در حالی که روابط نژاد قومی و ارتباطات خانوادگی با اسرائیل را به زبان نمی آورند. میخائیل لیند توجه به نو محافظه کاران را اینگونه بیان می کنند: شکفتن عجیب یک اشتیاق شدید ایدئولوزیکی, برای دموکراسی.
عجیب زیرا این فریاد برای دموکراسی و آزادی در سرتاسر خاورمانه. با حمایت از حزب لیکود در اسرائیل مکمل و همراه می باشد. و دیگر گروههای اسرائیل که افکاری مشابه دارند که همگی برآمده از تفکر نژاد پرستی و گسترش اسرائیل بزررگ هستند. و از نظر ناظران خارجی, حداقل یادآور آپارتاید آفریقای جنوبی است.
این ناهماهنگی نو محافظه کاران چیز عجیبی نیست یا تعجب برانگیز نمی باشد. عقاید استروس(STRAUSS) برای رسیدن به اهداف ممتاز در گروه است بوسیله استفاده از زبانی که برای توده مردم طراحی شده است. جنگ برای دموکراسی و آزادی خیلی مهمتر از جنگ برای رسیدن به اهداف خارجی طرح های اسرائیل مورد استقبال مردم قرار می گیرد.
نومحافظه کاران به این باور رسیده اند که طرح های خارجی آنها یک برنامه کاری یهودی دارد و در تجزیه تحلیل های خود برچسب یهودی ستیزی را بکار می برند. مسئولیتهای مشابه بوسیله سازمانهای قدرتمند یهودی از قبیل ADL و سایمون وینستال سنتر, منعکس می شوند.
اما حداقل, نومحافظه کاران یهودی مانند پاول ولفوویتس که بسیار در ایجاد جنگ عراق موثر بود به روشنی توضیح می دهد چطور رابطه نزدیک خانوادگی و فردی با اسرائیل, دیدگاه ها و تفکرات آنها را در سیاست خارجی آمریکا تحت تأثیر قرار داده است بویزه در خاورمیانه.
به هر حال پاول ولفوویتس از توضیح این موضوع اجتناب می ورزد زیرا از عبارت رسوایی و ننگ می ترسد.
یکی از استدلا ها این است که نومحافظه کاری را نمی توان یهودی دانست زیرا در میان آنها غیر یهودیان نیز حضور دارند.
اما در حقیقت, توانایی جذب غیر یهودیان برجسته, نیازمند یک هسته یهودی و بیان منافع یهود است و هم چنین یک نشان و عیار کلیدی برای بیان تأثیر افکار و سیاست های جنبش های یهودی در قرن بیستم است.
فروید تعبیر مشهوری در باره یک غیر یهودی برای ارائه تجزیه تحلیل های روان شناسی است. نقشی که بوسیله ارنست جون و سی جی یانگ انجام گرفت. مارگارت میت و روث بندیکت چهره مشهور انسان شناس در پوستی بودند و اگر چه یهودیان بیش از نیمی از حزب سوسیالیست و کمونیست در آمریکا را تشکیل می دادند. در زمان ها و دوره های گوناگون هیچ کدام از احزاب هیچ وقت کاندیدایی برای ریاست جمهوری نداشتند و هیچ یهودی بعد از سال ۱۹۲۹ در آمریکا از حزب کمونیست به مقام بالایی نرسیده است.
در تمام جنبش های فکری و سیاسی یهودی آن چنان که اشاره شد, هیچ یهودی نقش بالا و مهمی را تا امروز در دست نداشته است. امروزه آن نقش ها بوسیله دونالد رامسفلد و دیک چنی انجام می گیرد هر چند که رابطه آنها با یهودیان و نومحافظه کاران به سالها قبل بر می گردد, یک حس بسیار خوب روان شناختی ایجاد می گردد وقتی برای هر حرکت مشابه مردمی که آنها سعی در متقاعد کردن آن دارند یک سخن گوی مردمی وجود دارد.
در حقیقت نومحافظه کاری از نظر درجه و میزان قانونمندی و نظام مند بودن سیاستها, بسیار بیشتر از مظاهر و نمودهای قانون ها, یهودی است. شاید این نشان دهنده شرایط آمریکا در اواخر قرن بیستم باشد.
تمام حرکتهای سیاسی و فکری یهود که مطالعه و بررسی کرده ام, دارای یک حس قوی از ارتدکسی است. که حس که مخالف با آمریکا است, مخالفان بیرون انداخته می شوند. معمولاص شخصیت های هدف یا ترور می شوند یا به آنها تهمت زده می شود.
این مطالب که گفته شد, چهره حرکتهای نو محافظه کاری را نشان داد. مثال جدید از این را می توان حمله دیوید فروم به نو محافظه کاران غیر وطن پرست به عنوان ضد یهود را نام برد. هر کدام از محافظه کاران که با جنگ عراق مخالف بودند. دشمن و مخالف منافع آمریکا به حساب می آمد و هر کس که انگیزه پیدایش را بیان می کند, هر چند نقشی مهم داشته باشد باید ریشه کنی و نابود شود.
ما به آنها پشت می کنیم, البته آن چیزی نیست که اولین پارلمانهای آمریکایی تلاش در توسعه آن داشت و در حقیقت بوسیله محافظه کاران بیش از جنگ که غیر یهودی بودند نیز تأئید شده است. جنبش های فکری و سیاسی یهودی بر ماهیت شبکه های تلویزیونی نقش مهمی داشته اند و جریان اصلی آنها را در حقیقت نو محافظه کاران تشکیل می دهند. در واشنگتن پست تکیه گاه و لنگرگاه آقای چارلز کروتامر و رابرت کاگان است در نیویورک تایمز آقای ویلیام سفایر است و این اشخاص نشان دهنده این این حقیقت هستند. اما احتمالا به تازگی از نو محافظه کاران دعوت به عمل می آید تا در شبکه های تلویزیونی خط محافظه کاران را ایجاد و ارائه دهند. آیا منطقی به نظر نمی رسد که فرض کنید یهودیان با نفوذ و قوی بر این حرکت نقش و تأثیر مهمی دارند؟
سیاستهای مهاجرت فراهم کننده آزمونهای با ارزشی برای اثبات این نظریه هستند که نومحافظه کاری عملاٌ ابزاری برای فراهم کردن منافع قوم یهود است. من عقیده دارم که توانسته ام ثابت کنم عوامل و عناصر قبل از مهاجرت در زندگی مردم آمریکا, به مدت یک قرن, بوسیله یهودیان تهیه, سازماندهی و تقویت و پایه ریزی شده است. یهودیان آمریکا, به این باور رسیده اند, البته استثناهایی نیز وجود دارد, هم چنان که لئونارد اس گلیک من رئیس و موسس انجمن حمایت از یهودیان مهاجر این عقیده را دارد: هر چه جامعه آمریکا گوناگون و متنوع باشد امنیت آن بیشتر است به همین دلیل مهاجران زیادی از روسیه آورده شده اند و امروز انجمن حمایت از مهاجران (HIAS) یهودی سرگرم آوردن آوارگانی از آفریقاست.
وقتی که در اواسط دهه ۱۹۹۰ میلادی فکر ایجاد اصلاحات در مهاجرت به آمریکا در بین محافظه کاران بوجود آمد, نو محافظه کاران واکنشی به ترتیب از سرد تا مخالف داشتند.
هیچ صدای مثبت و موافقی در ستون OP-ED روزنامه وال استریت اجازه حضور نداشت در نتیجه حوزه قدرت نو محافظه کاران را می توان مشاهده کرد. شاید تازه ترین استثناء در این مورد کتاب جذاب و دوست داشتنی در باره مخالفت با مهاجرت غیر قانونی در کتابی به نام مکسی فورینا(MAXI FORNIA (باشد. نویسنده این کتاب یک تاریخ شناس نظامی است و ویکتور دویس هانسون نام دارد. او خود را با عقایدش در باره خاورمیانه مشهور کرده است. مهمترین ابزار اصلاح مهاجرت, افکار ملی بود, که اساس تفکر سنتی محافظه کاران بود, و این ابزار بوسیله نو محافظه کاران به سرعت تسخیر شد و مخالف با مهاجرت یهودیان به حداقل ممکن رسید.
قبل از استیلای آمریکا بر خاورمیانه, جلوگیری از اصلاح قانون مهاجرت توسط محافظه کاران, احتمالا مهمترین و تنهاترین سهم نو محافظه کاران در تاریخ آمریکا بوده است. آن شاید هنوز مهمترین فاجعه در آمریکا شناخته شود. کوین مک دونالد استاد روان شناسی در ایالت کایفرنیا در دانشگاه لاگ پیچ است.
رضایی
منبع : بانک مقالات فارسی