چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


خطوط قرمز تئاتر کجاست؟


تئاتر هنری تلخ و شیرین است. مثل تئاتر مثل آن هنری است که در عین زیبایی، در درونش به تناسب خود میوه دانه هایی تلخ و شیرین نهفته دارد که هر کدام را البته حکمتی است و عرفانی و این مثل واقعی این هنر جامع و مانع است که در طی حیات خویش قدمتی بسیار یافته است.
بعضی از هنرمندان ما در طی سالیان اخیر عادت کرده اند که تئاتر را فقط هنری تلخ و شرنگ مانند نشان دهند و از ورای آن همه تلخی چیز شیرینی عاید جماعت علاقه مند و تماشاگر تئاتر نکنند. این هنرمندان وظیفه تئاتر را فقط و فقط در این می دانند که پرده از سیاهی ها و کدورت ها و افسردگی های دائمی و بال زندگی افراد بر دارند، بدون اینکه در فضای تخیل سیاه خویش برای زندگی، روشنی و امید قائل باشند، گویی بازگشت به دوران بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا نموده و همه چیز در سایه ای از وحشت و نومیدی و مرگ قرار گرفته است و هیچ امیدی به آینده ای روشن متصور نیست؛ این تصور روز به روز دامنه خویش را بیشتر و بیشتر گسترده و روشن فکران جامعه ما را هم از آن گریزی نیست؛ آیا به واقع چنین است؟ آیا می شود راجع به ملت غیور خودمان چنین قضاوتی کرد؟! ملت ما مسلما با حرکت خویش در طی این سال ها معادلات این گونه سیاه بینی سیه فکران را بر هم زده و معادله جدیدی از امید، مبنی بر انتظار قطب اسکان ارایه نموده است ولی سؤال ما از هنرمندان متشخص و باصطلاح روشن فکران این است که آیا واقعاً آنها دمی به این امید و انتظار پویا اندیشه نموده اند؟!
مدتی است نمایشی به نام «اهل قبور» در حال اجراست که خطوط قرمز ذهنی و فلسفی و مذهبی را در می نوردد. حتی اسم نمایش هم تاثیر منفی روی من نوعی به عنوان یک تماشاچی می گذارد. از خود پرسیدم آخر چرا این گونه با اعتقادات و آیین ما بازی می شود؟
تئأتر، هنر گفتگو و مفاهمه است، هنر سخن دانی و سخن گویی و گره افکنی و گره گشایی است. ولی تنها با رعایت یک شرط و آن حفظ تعادل است. تعادل برای خدشه وارد نکردن به افکار و اعتقادات یکدیگر!! هنرمندان در طیف های مختلف فکری تجربه گر بر آیند افکار هستند. باید همان گونه که در جامعه به ظرفیت سازی برای قبول آرای مخالف وموافق می پردازیم، این تمرین را در عرصه هنر، به خصوص هنر نمایش به عنوان هنری اندیشمندانه انجام دهیم. تا اینجای کار ما این را به عنوان یک نظریه که باید مطابق آن عمل کنیم قبول داریم ولی در مرحله اجرا و عمل چگونه است؟
نمایش «اهل قبور» نمونه ای از برهم خوردن تعادل در تئاتر است.
● حال ببینیم قصه نمایش چیست؟
قصه نمایش حکایت انسانهایی ساده لوح است که به کندن قبرهایی مشغول هستند که قرار است با اجساد دشمنانی که احتمال دارد به سرزمینی حمله کنند پرشود و شرط اصلی کندن آنها نیز همین موضوع است؛ یعنی حمله دشمنان! ما باشخصیتها و اینکه قرار است آنها کجایی باشند اصلاً کار نداریم. اینکه آنها تعلق به کدام سرزمین دارند برایمان مهم نیست. بلکه از همان اول با اعتقاد آنها سرو کار پیدا می کنیم با دعای توسل خواندن شان!! با نماز خواندن شان!! و آشنایی با شخصیتهایی مانند طوطی و آیت و مادر بزرگ! ولی کم کم که در نمایش جلو می رویم، می بینیم قصه فراتر از اینهاست! قضیه انتقاد به مشیت الهی است! جلوتر هم که می رویم می بینیم اصلاً قضیه بر می گردد به انتقاد از خلقت الهی! انتقاد از آدم و حوا و قراردادن آنها برروی کره خاکی و درمواقع به افلاس انداختن آنها!! و نهایت القای این فکر که آن کس که زور بیشتر دارد در این دنیا برنده است. این یعنی تایید ناتورالیسم تاریخی!! یعنی در واقع مشیت الهی را به جبر تاریخ دوختن! یعنی هر کسی که به مانند خار شتر زور و قدرت دارد می تواند همه آنچه را که می خواهد به چنگ آورد. در کنه نمایشنامه، آدم های اهل دعا و نیایش و نماز را آدمهایی همیشه درمانده نمایش داده می شود که از این دنیا نصیبی جز دست و پا زدن بیهوده و در نهایت نیز چیزی جز مرگ به دست نمی آورند. قصه نمایش «اهل قبور» با گزندگی خاص خود و کنایات آن علیه مذهب و ساختار آسمانی آن! انسان را دچار یاس و نومیدی می کند.
● تامل بر قصه نمایش
جای تامل دارد که نکته نکته و گره در گره داستان این نمایش را مدنظر قرار دهیم تا به نکات ظریفی که کارگردان به عمد و برای به سخره گرفتن خط سیر ظهور دوباره اسلام در جلوی دیدگان ما علم کرده پی ببریم و تاسف خویش را از چنین برداشتی از دین و تحریف صریح آن اعلام داریم.
● به سخره گرفتن دعا و نماز!!
آنچه از ابتدا تا انتها دیده می شود به سخره گرفتن دعای توسل و زیر سؤال بردن اساس آن در این نمایش است. دعای توسل به مثابه یکی از ادعیه اصلی ما شیعیان که در آن با توسل به ائمه و توجه عمیق به معانی نهفته در دل آن به عنوان تمسک به ائمه و در واقع ربط ملکوت آسمانی به زمین ناسوتی از طرف ائمه معصوم مورد توجه بوده است. در این نمایش اما ضمن بلاتأثیر قلمداد نمودن آن، دعا و تاثیرات مثبت آن در زندگی و حیات بشری نفی می شود.
به عنوان مثال، صحنه نماز خواندن آیت به عنوان شخصیت مذهبی داستان قابل اشاره است. وی نماز می خواند ولی با قطع مکرر آن و با بکار بردن ذکر الله اکبر و ایما و اشاره در سر نماز، به حرف زدن با طوطی و پرسیدن قضایای چگونه راندن ماشین توسط پسرعموهایش می پردازد.
یعنی، به همین سادگی با نماز، به عنوان ستون دین اسلام شوخی می شود.
● برجسته کردن جبر مذهبی
جبر از مشتقات طبیعت گرایی است و در دید مذهبی متحجرانه، جبرعین مشیت گرایی و ترویج دهنده دید غلط نسبت به قسمت الهی است. در این نمایش قسمت و مشیت و طبیعت گرایی با هم تلفیق شده است. زندگی این افراد چسبیده به قبرستان است. محل زندگی آنها اطاقکی است که در کنار آن موال و حمام و آشپزخانه اش قرار دارد، یعنی نزدیکی همه چیز بهم و این یعنی ترسیم یک زندگی مچاله شده در هم. یعنی قربت مرگ به زندگی و قربت طبیعت و غریزه خور و خواب و دفع به زندگی انسان. این جبر و مشیت که در زندگی شخصیتهای این نمایش جاری است خود به خود امید را کور کرده و همه را در سایه آنچه که پروردگار خواسته و بر بشر جاری می کند قرار می دهد و از دید نویسنده این مشیت الهی جز به دست و پا زدن در فقر منجر نخواهد شد و فقر هم که نزدیک مرگ ترسیم شده و یا آنان باید هم چنان در این فقر دست و پا بزنند و یا مرگ را برگزینند و از این دو گریزگاهی ندارند. که سر آخر هم به یکی از این دو تن می دهند.
● زیر سؤال بردن خلقت و بیهوده قلمداد کردن آن
در این نمایش به خلقت طعنه زده می شود و هستی به مسخره گرفته می شود. آیا واقعا خلقت انسان بیهوده است؟! در این نمایش بی بی مظهر حواست و در مقابل معمار هانی مظهر آدم است. هیچ کدام هم در زندگی توفیقی نداشته اند؛ بی بی (مادربزرگ) دلخوش به طوطی، دختر بی کس و کاری است که او را بزرگ کرده و در خدمت دارد و هانی معمار هم دلخوش به ثروت موهومی است که بدست خواهد آورد. آن ها دارای اربابی هستند که منبع رزق و روزی دست اوست و دریغ او مانع کامیابی افراد می شود. با توجه به جبر حاکم بر کار که زندگی افراد را فشرده و درهم به ما ارایه می نماید، این شخص صاحب مشیت است که رزق و روزی را از بندگان دریغ می نماید تا آنها را به سوی پوچی مطلق سوق دهد. نویسنده نمایشنامه با طرح چنین قصه ای در القای هدفش موفق است که مذهب یعنی جمود و سرنوشت مذهبیان جز تن در دادن به مرگ نیست.
سرآخر اینکه حسین کیانی با این کار خویش نشان داد هم چنان دوست دارد در عالم تخیل و واقع با انکار واقعیت ها فضای پیرامونی خود را انباشته از سموم موهومات نموده و از طریق صحنه نمایش نسبت به انتشار مالیخولیای ذهنی اقدام نماید. این کار نشان می دهد بعضی از هنرمندان ما به طور جد بر دور کردن راه خویش از مردم هم چنان اصرار و ابرام دارند.
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه کیهان